به گفته این استاد دانشگاه، جانمایه اصلی «شور اشراق» به شعر بزرگانی اختصاص دارد که بیش از آنکه شاعر بوده باشند حکیم بودهاند.
حدادعادل در ادامه به برخی مقالات این کتاب اشاره کرد و گفت: مقالهای که کثرتگرایی دینی را در شعر مولانا بررسی میکند از این قبیل است. مقالهای به حکیم فیاض لاهیجی و دیگری به حاج ملاهادی سبزواری و نیز استاد علامه حسنزاده آملی اختصاص داده شده است. مقالات متعددی نیز به شعر امام راحل پرداخته است که استخوانبندی کتاب را شکل داده است.
وی افزود: حکمت وجه اشتراک این شاعران بوده است. در تمدن و تفکر اسلامی و در آن بخش شیعی که ما میشناسیم شاهدیم که بزرگان علم و حکمت ما شاعر نیز بودهاند. از میان این بزرگان بنده به ندرت کسی را میشناسم - البته تحقیق دقیقی در این زمینه نکردهام- از صدر اسلام تا به امروز، که فیلسوف و حکیم بوده باشد اما شعر نگفته باشد. این جنبه شعر و شاعری طی چهارصد سال اخیر پررنگتر شده است و این بیجهت نیست. چون در فلسفه ملاصدرا، چهار جریان فکری که از زمان ظهور اسلام به راه افتاده بود یکجا به هم رسیدند، تلفیق شدند و حکمت متعالیه خلق شد. این چهار جریان شامل فلسفه، کلام، عرفان، و اشراق بود. فلسفه ملاصدرا هم قوت استدلال را داشت، هم محاسن علم کلام را دنبال میکرد، هم هستیشناسی فلسفی را نمودار میساخت و هم زیباییها و لطافتهای اشراق را در خود داشت.»
رئیس فرهنگستان ادب فارسی سپس با برشمردن ویژگیهای فیلسوفان مکتب متعالیه توضیح داد: اهل حکمت متعالیه هم فیلسوف بودند و هم اهل ذوق. منظور آن است که زبان آنها مراتب مختلف داشت و متناسب با بحث، زبان مخصوص را برمیگزیدند. زمانی که به عرفان میرسیدند گویی زبان منطق و فلسفه برای بیان مافیالضمیر آنان ناکافی بود. استفاده از زبان شعر که زبانی تمثیلی است درواقع رمزگشای این درک عرفانی این حکمایی است که به این سلسله تعلق دارند. بیجهت نیست که ما هم میرداماد را میبینیم که شاعر است، هم ملاصدرا و هم دیگرانی چون فیض و فیاض. این همان سلسلهای است که به اما راحل میرسد. شجرهالنسب امام به این جریان تعلق دارد.»
این استاد دانشگاه در ادامه بحث خود خاطرهای از استاد مطهری نقل کرد و گفت: شهید مطهری که پرچمدار همین حکمت در زمان خود بود، وقتی کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران را نوشته بود و آن را به بنده سپرده بود تا نظرم را خدمت ایشان بگویم، شبی که تنها بودیم از من پرسید که فلانی، از میان این حکیمی که در این کتاب شرح حالشان را نوشتهام گمان میکنی من به کدام یک تعلق خاطر بیشتری دارم؟ پاسخ دادم: حدسم این است که شما به حاج ملاهادی سبزواری از هم بیشتر علاقمندی. گفتند کاملا درست است!
به گفته دکتر حدادعادل استاد مطهری از حیث رواننویسی و ذوق ادبی از جمله نادر روحانیانی بود که به نثر و نگارش توجه داشت. دلیل مقبولیت او نیز سخن گفتن به زبان دانشگاه بود. این نقصی در میان روحانیان بوده است که از تحول در زبان فارسی فاصله داشتهاند. در قم به برخی روحانیان گفتم که شما باید به زبان عربی اهتمام کنید تا طلاب بفهمند خدا چه گفته است. به زبان فارسی نیز باید اهتمام داشته باشید تا بتوانید سخن خدا را به مردم منتقل کنید!
این استاد دانشگاه سپس وضعیت زبان فارسی را در حوزههای علمیه بررسی کرد و گفت: دههها قبل از انقلاب، حوزههای علمیه در کشور ما از نظر توجه به زبان و ادبیات فارسی بخصوص ادبیات معاصر عقب بودند. تحولی که در شیوه نگارش و در نثر و سخن فارسی پس از مشروطه ایجاد شده بود بیشتر در مراکز دانشگاهی، و رسانهای خود را نشان داده بود، سبک و سیاق علمای دین از این نظر تحولی پیدا نکرده بود. ادبیات فارسی نیز در درسهای حوزه جایگاه مناسبی نداشت - البته هنوز هم ندارد اما از گذشته بسیار بهتر است- روحانیان عزیزی مثل آقای رشاد که متصل به حوزه علمیه هستند وقتی زبان و قلمشان نگاه روز است وجودی مغتنم و نمونه و راهگشا در این مسیر بخصوص برای هملباسان خود هستند. این نقد را به حوزه وارد میدانم اما همچنین توجه دارم که نسبت به پنجاه شصت سال گذشته، از نظر زبان فارسی، اوضاع بسیار فرق کرده است.