به گزارش مشرق، مأموران پلیس ٢١ اردیبهشت سال ٨٤ باخبر شدند جسد زنی در کنار اتوبان تهران- شمال که در آن زمان در حال ساخت بود، پیدا شده است. جسد متعلق به زنی با موهای رنگشده، حدودا ٤٠ساله، لاغراندام بود و لباسهایش پاره شده بود که به نظر میرسید به دلیل کشیدهشدن روی زمین باشد. وضعیت ظاهری جسد نشان میداد این زن خفه شده است، چراکه چیزی شبیه بندی مشکیرنگ دور گردن او پیچیده شده بود.
جسد به دستور بازپرس برای بررسی علت دقیق مرگ و هویت مقتول به پزشکی قانونی انتقال یافت. چند روز بعد مأموران مشخصات زنی را که بسیار به جسد شبیه بود در میان پروندههای مفقودی پیدا کردند.
دختر مقتول جسد را شناسایی کرد و گفت چند روزی میشد که مادرش گم شده بود و آنها خبری از او نداشتند و به تلفن همراهش هم جواب نمیداد.
این دختر گفت: «مادرم تنها زندگی میکرد. من و برادرم ازدواج کرده بودیم و او هم زمانی که ما بچه بودیم از پدرمان جدا شده بود. او زیاد سفر میرفت و اینکه در جاده شمال بوده، برای ما تعجبآور نبود».
وقتی مأموران تلفن همراه مقتول را مورد بررسی قرار دادند با چند شماره تلفن که روز حادثه با مقتول در تماس بودند، برخورد کردند که تکرار شمارهها در روزهای قبل نیز نشان میداد مقتول آنها را میشناخته و از قبل با آنها ارتباط داشته است.
مأموران در همین راستا سه مرد را شناسایی و بازداشت کردند اما تحقیق از هیچکدام از آنها به جایی نرسید تا اینکه پلیس متوجه شد مدتی قبل مردی در زندگی این زن بود که بسیار از خودش جوانتر بود و مقتول نیز بسیار او را دوست داشت.
وقتی از دختر مقتول دراینباره تحقیق شد، او تأیید کرد مادرش با این مرد رابطه داشت و گفت: مسعود من و مادرم را در خیابان دید و بعد هم سراغ مادرم آمد و گفت از دخترش یعنی من خوشش آمده و میخواهد از من خواستگاری کند.
از آن به بعد رفتوآمد مسعود به خانه ما بیشتر شد. او در آن زمان سرباز بود چندباری مادرم از او پرسید چه شغلی دارد او هم گفت فوتبالیست حرفهای است و بعد از پایان سربازیاش دوباره به سمت فوتبال خواهد رفت. کمکم رابطه مسعود و مادرم پررنگتر شد.
در این مدت هم من با شوهرم آشنا شدم و با هم ازدواج کردیم. بعد از آن، من دیگر با مسعود ارتباطی نداشتم اما چندباری که از مادرم پرسیدم، گفت مسعود را میبیند و بعد هم یکبار گفت مسعود او را ترک کرده است. البته من فکر نمیکردم رابطه آنها خیلی قوی باشد و فکر میکردم مسعود به خاطر تنهاییاش به سراغ مادرم میرود».
وقتی مأموران از دختر جوان خواستند تا مشخصات بیشتری از مسعود بدهد، گفت فقط میتواند به پلیس در چهرهنگاری کمک کند و آدرس و مشخصاتی از او ندارد و نمیداند چطور میتوان او را پیدا کرد. بااینحال مأموران با کمک فرزند مقتول تصویر چهرهنگاریشده مظنون را به دست آوردند اما موفق نشدند ردی از این جوان پیدا کنند.
این در حالی بود که گزارش پزشکی قانونی تقریبا برای مأموران مشخص کرده بود مقتول قربانی یک رابطه جنسی شده است، چراکه نتایج آزمایشهای پزشکی قانونی رابطه جنسی قبل از مرگ را در زن جوان مورد تأیید قرار داد و دیانای، نیز از آثار برجایمانده روی بدن او به دست آمد اما زمانی که مأموران دیانای را با نمونه دیانای مظنونانی که در پرونده شناسایی شده بودند، مطابقت دادند، نتیجهای به دست نیامد.
از آنجایی که ١١ سال از تشکیل پرونده و مرگ مقتول گذشته و نتیجهای نیز در تحقیقات به دست نیامده است، اولیایدم درخواست کردند تا از بیتالمال به آنها دیه پرداخت شود. این پرونده برای رسیدگی به شعبه دوم دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد و هیأت قضات بعد از شنیدن گفتههای اولیایدم و بررسی مدارک موجود در پرونده، برای تصمیمگیری دراینباره وارد شور شدند.
جسد به دستور بازپرس برای بررسی علت دقیق مرگ و هویت مقتول به پزشکی قانونی انتقال یافت. چند روز بعد مأموران مشخصات زنی را که بسیار به جسد شبیه بود در میان پروندههای مفقودی پیدا کردند.
دختر مقتول جسد را شناسایی کرد و گفت چند روزی میشد که مادرش گم شده بود و آنها خبری از او نداشتند و به تلفن همراهش هم جواب نمیداد.
این دختر گفت: «مادرم تنها زندگی میکرد. من و برادرم ازدواج کرده بودیم و او هم زمانی که ما بچه بودیم از پدرمان جدا شده بود. او زیاد سفر میرفت و اینکه در جاده شمال بوده، برای ما تعجبآور نبود».
وقتی مأموران تلفن همراه مقتول را مورد بررسی قرار دادند با چند شماره تلفن که روز حادثه با مقتول در تماس بودند، برخورد کردند که تکرار شمارهها در روزهای قبل نیز نشان میداد مقتول آنها را میشناخته و از قبل با آنها ارتباط داشته است.
مأموران در همین راستا سه مرد را شناسایی و بازداشت کردند اما تحقیق از هیچکدام از آنها به جایی نرسید تا اینکه پلیس متوجه شد مدتی قبل مردی در زندگی این زن بود که بسیار از خودش جوانتر بود و مقتول نیز بسیار او را دوست داشت.
وقتی از دختر مقتول دراینباره تحقیق شد، او تأیید کرد مادرش با این مرد رابطه داشت و گفت: مسعود من و مادرم را در خیابان دید و بعد هم سراغ مادرم آمد و گفت از دخترش یعنی من خوشش آمده و میخواهد از من خواستگاری کند.
از آن به بعد رفتوآمد مسعود به خانه ما بیشتر شد. او در آن زمان سرباز بود چندباری مادرم از او پرسید چه شغلی دارد او هم گفت فوتبالیست حرفهای است و بعد از پایان سربازیاش دوباره به سمت فوتبال خواهد رفت. کمکم رابطه مسعود و مادرم پررنگتر شد.
در این مدت هم من با شوهرم آشنا شدم و با هم ازدواج کردیم. بعد از آن، من دیگر با مسعود ارتباطی نداشتم اما چندباری که از مادرم پرسیدم، گفت مسعود را میبیند و بعد هم یکبار گفت مسعود او را ترک کرده است. البته من فکر نمیکردم رابطه آنها خیلی قوی باشد و فکر میکردم مسعود به خاطر تنهاییاش به سراغ مادرم میرود».
وقتی مأموران از دختر جوان خواستند تا مشخصات بیشتری از مسعود بدهد، گفت فقط میتواند به پلیس در چهرهنگاری کمک کند و آدرس و مشخصاتی از او ندارد و نمیداند چطور میتوان او را پیدا کرد. بااینحال مأموران با کمک فرزند مقتول تصویر چهرهنگاریشده مظنون را به دست آوردند اما موفق نشدند ردی از این جوان پیدا کنند.
این در حالی بود که گزارش پزشکی قانونی تقریبا برای مأموران مشخص کرده بود مقتول قربانی یک رابطه جنسی شده است، چراکه نتایج آزمایشهای پزشکی قانونی رابطه جنسی قبل از مرگ را در زن جوان مورد تأیید قرار داد و دیانای، نیز از آثار برجایمانده روی بدن او به دست آمد اما زمانی که مأموران دیانای را با نمونه دیانای مظنونانی که در پرونده شناسایی شده بودند، مطابقت دادند، نتیجهای به دست نیامد.
از آنجایی که ١١ سال از تشکیل پرونده و مرگ مقتول گذشته و نتیجهای نیز در تحقیقات به دست نیامده است، اولیایدم درخواست کردند تا از بیتالمال به آنها دیه پرداخت شود. این پرونده برای رسیدگی به شعبه دوم دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد و هیأت قضات بعد از شنیدن گفتههای اولیایدم و بررسی مدارک موجود در پرونده، برای تصمیمگیری دراینباره وارد شور شدند.