به گزارش گروه تاریخ مشرق؛ سختکشیهای آقا محمدخان قاجار و لشکرکشیهایش در ایالات قفقاز و گرجستان، این نگاه را به اذهان متبادر میکند که اقدامات وی نقش ارزندهای در از میان بردن ناامنیهای داخلی و نیز یکپارچگی ملی و امنیت ارتباطات اقتصادی و سیاسی از شمال تا جنوب کشور ایفا کرده است.
حقیقت این است که سختکشیهای آقامحمدخان، اگر چه امنیت را برای خاندان قاجار برای سالها تامین کرد، اما زمینههای فکری دیگری را در اندیشه مردم گرجستان و سایر بلاد بر جای گذاشت که سرانجام از سویی منجر به جدایی قطعی پارههایی از خاک ایران گردیده و از سوی دیگر در ایالات داخلی بحرانهای اجتماعی و معنوی و هویتی دامنهدار و تاثیر گذاری را در سرنوشت ایرانیان بر جای گذاشت. بسیاری از تحلیلگران بر این باورند که فجایعی را که آقامحمدخان قاجار در تفلیس به وجود آورده بود، میبایست از نخستین علل اجتماعی و معنوی جدا شدن ولایات ایران در شمال ارس به حساب آورد. به این معنی که قتل عام تفلیس برای مردم آن سامان ثابت کرد که مهاجمان، به سرزمین گرجستان به عنوان بخشی از سرزمین ایران نگاه نمیکنند، چرا که منطق حکم میکند که هیچ حاکمی با مردم سرزمین خود پس از آزادی آن از دست مدعیان دیگر چنین نکند و زنان و دختران بیگناه آن سامان را به عنوان غنیمت و اسرای جنگی با خود راهی مرکز ننماید، بلکه به آبادانی آن سامان همت گمارد و به ترمیم خرابیهای ناشی از جنگ قیام کند.
فلسفه اقدامات آقامحمدخان قاجار و سختکشیهایش را میبایست در قیاس زمامداری کریم خان زند با وی جستجو کرد. کریم خان نیز همچون وی بر بسیاری از عرصههای سرزمینی ایران اعمال حاکمیت داشت اما به شیوهای فدرالی و ملوک الطوایفی و با کمترین بهرهمندی از شیوه خونریزی و سختکشی. کریم خان زند، تنها به تابعیت ایالات از حکومت مرکزی راضی بود. اما شیوه عمل آقامحمدخان از خوی صحرا نشینی ترک و مغول پیروی کرد. آقامحمدخان دستگاه عریض و طویلی نداشت. وی آمیزهای بود از سلحشوری در راه کسب قدرت تا سختگیری و خونریزی. بعید است که در اندیشه و ذهنیت وی جایی برای منافع ملی و جایگاه ایران به مفهوم امروزی آن وجود داشته است. او با توجه به گذشته تاریخی خود میکوشید با همان شیوه صحرا نشینان قلمرو تاریخی ایران را نه بر اساس درک درست از هویت ملی که بر اساس رساندن ممالک محروسه خود به دوران صفوی و گذشتهای دور برساند.
اقدامات قاطعانه و سختگیرانه وی و زندگی سربازگونه و سادهاش که از خوی صحرا نشینان ناشی میشد، مجال رشد و تعدد دیوانیان را سلب کرده بود. به همین دلیل اندک مردان خودساخته قبلی ایران را نیز مجال راهنمایی مشفقانه وی نمانده بود. اقدامات سفاکانه و تامل برانگیزش در کرمان و تفلیس و قفقاز و نیز خراسان از پیروزی وی در جنگ از خوی صحرانشینان حکایت دارد، نه راهنمایی دیوانیان سنتی ایران. در دوره او ،حکومت فقط از دو مقام عمده رسمی تشکیل میشد: یکی مستوفی (خزانهدار) ودیگر منشی لشکر.1 از سویی دیگر بسیاری از رجال دیوانی دوره زند، این فرصت را نیافته بودند که همگام با کشورگشایی آقامحمدخان، در دستگاه او جایی برای خود دست و پا کنند. بسیاری از آنها قبلا به زندیه وفادار بودند و طبیعی بود که آقامحمدخان و معدودی از دیوانیانی که در سالهای سخت تثبیت قاجار با او همراه بودند، مجال رشد را به دیوانیان مستقل متعلق به دوره زندیان ندهند. میرزا بزرگ و چند تن از نخبگان سیاسی متعلق به دوره زند که به طور معجره آسایی از خطر گرفتار شدن به خشم آقامحمدخان رهیده بودند نیز به علت وفاداری گذشتهشان به لطفعلیخان زند، هرگز نمیتوانستند وی را از شیوه زمامداری و سختیکشیهایش در قفقاز، گرجستان و.... بازدارند.2
فرهاد میرزا معتمدالدوله قاجار و نواده آقامحمدخان در سفرش به تفلیس هنگام عزیمت به مکه به نکتهای اشاره میکند که قابل تامل است. وی با حسرت از دست رفتن قفقاز و گرجستان اقدامات خان قاجار را در گرجستان سبب ضعف و سپس همدلی آنان با روسها برشمرده و این اتفاق را با اقدام نادر در هند مقایسه میکند که با تضعیف هندوستان و زیرساختها و غرور ملی هندیان مقدمه استعمار انگلستان بر هند را فراهم کرد. چنانچه مینویسد: «به نظر من، فتح شاه شهید تفلیس را و فتح نادرشاه افشار جهان آباد را، از کارهای بزرگی است که از این دو پادشاه قهار سرزده است؛ ولی این فتح باعث شد که دولت انگلیس به طمع هندوستان افتاده، [آنجا] را تصاحب کرد و دولت روس به خیال گرجستان افتاده، گرجستان را تصرف نمود. اگر سلاطین ایران به همان سکه و خطه از ولایات گرجستان قناعت میکردند احتمال داشت به این زودیها پرده ولات گرجستان دریده نشود و خاندان چندین ساله به باد نرود.»3
برخلاف آن که برخی اقدامات آقامحمدخان را به مثابه گسترش فرمانروایی ایران بر اساس گذشته تلقی مینمایند، باید به این نکته اشاره کرد که آقامحمدخان پس از قتل عام در تفلیس و کشتار بیش از 4 هزار نفر و اسارت 1500نفر زن و دختر و پسر مسیحی بدون هیچگونه اعمال حاکمیتی از تفلیس عقب نشینی میکند.4 و هراکلیوس حاکم گرجستان بلافاصله به تفلیس بازمیگردد. مردم گرجستان دست به دامان کاترین دوم که سعی در ترمیم وجهه روسیه داست میشوند. کاترین به ایران اعلام جنگ میدهد،در غیاب خان قاجار روسها از دربند میگذرند و این بار باکو، شماخی، گنجه، لنکران و قسمتی از طالش را به دست آورده، آذربایجان و بندر انزلی و حتی رشت را مورد تهدید قرار میدهند. این هجوم و راهیابی آسان روسها به درون خاک ایران که ماهیت عملیات نظامی آقامحمدخان را به لحاظ عدم تثبیت سرزمینهای فتح شده آشکار میکند با مرگ کاترین پایان یافت. از بخت خوب خان قاجار و بر سر کار آمدن پل اول تزار جدید، دستور بازگشت او به نیروهای روسیه صادر میشود. این اقدام مانع آزمایش جدی افسانه شکستناپذیری آقامحمدخان میگردد. در واقع کسانی که قدرت افسانهای خان قاجار را با جنگهای بعدی فتحعلیشاه و نیز اقدامات کریمخان مقایسه میکنند، از این نکته غفلت میورزند که سپاهیانی که آقامحمدخان با آنان جنگیدند و آنچه در دو جنگ ایران با روسها در حاکمیت فتحعلی شاه بر ایران رفت، یعنی نبرد با ابرقدرت نوظهور روسیه تزاری و نیز دیپلماسی کریمخان زند و تعامل مسالمتآمیز و اعمال حاکمیت ایران بر ایالات، قابل مقایسه نیست.
به عقیده نگارنده نیروهای آقامحمدخان هرگز وارد جنگی جدی با دنیای خارج نشدند. نبرد فرسایشی با لطفعلی خان زند و نبرد با سپاه 5 هزار نفری هراکلیوس دوم و سلیمان دوم آن هم زمانی که بسیاری از نجیب زادگان نزدیک هراکلیوس او را رها کرده بودند و نیز بیاعتنایی امپراتور روسیه، کاترین دوم به درخواست کمک وی، معلوم نیست به چه علت در تاریخ ایران بزرگنمایی شده است. آن هم هنگامی که بررسیهای جنگ نشان میدهد همین سپاه اندک در روزهای 9 و 10 سپتامبر 1795 موفق شده بودند، متحدین قاجار را از برخی مواضعشان عقب برانند و سرانجام خان قاجار در سایه خیانت برخی از گرجیها که به سپاه در حال عقب نشینی خان قاجار خبر داده بودند که گرجیها دیگر توان مقابله ندارند، موفق شده بود سپاه پراکنده و شهر بیدفاع تفلیس را تسخیر کند.
تسلط چند ساعته قوای آقامحمد خان بر تفلیس و گشاده دستی در قتل عام و اسارت مردم، حکایت از بیدفاع بودن شهر در مقابل خان قاجار دارد.5 در واقع آقامحمدخان بیشتر از آنکه در تاریخ ایران در قامت یک پادشاه بزرگ مدبر، همچون شاه عباس ظاهر گردد، «در قد و قواره همان رئیس قبیله باقی ماند».6 رئیس قبیلهای که اتفاقا فاتح ایران و برخی از نقاط استراتژیک همچون قفقاز و گرجستان بود که حاکمیتی جدی بر آنها اعمال نکرد و هرگز با ابرقدرتی همچون روسیه تزاری درگیری مستقیمی نداشت تا عیار واقعی تدبیرش چنان که تواریخ رسمی عهد قاجار و دوستداران مدرنش برمیشمارند عیان گردد.
مدافعان سخت کشیهای وی نیز برآنند که اگر چه کریمخان در تاریخ به عنوان پادشاهی با فضیلت و اخلاق آمده است اما وی عمداً بر جنوب ایران حکم میراند و در مابقی ایران قدرتهای مستقل با اندک رابطهای با دربار حکم میراندند و چنانچه کریمخان نیز میخواست ایران را یکپارچه نماید، ناگزیر مجبور به خونریزی میگشت،7 اما حقیقت آن است که کریمخان در دوران نبردهایش برای تثبیت قدرتش از شمال تا آذربایجان و سراسر ایران تاخت و چه بسا خشونتهایی نیز بر برخی از دشمنان مسلح خود روا داشت اما نه هرگز چونان آقامحمدخان دست لشکریانش را بر جان و مال و ناموس شهرهای مسخّر آزاد گذاشته و نه در عرصه حکومتداری تدبیر را به یکسو نهاد.
در پرونده فرمانروایی 20 ساله آقامحمدخان بجز لشکرکشی بیوقفه، هیچ نشانی از مملکتداری دیده نمیشود. تنها، یک بار دیگر پس از صفویان خوی بیابانگردی به ارث رسیده از ترکان و مغولان از لحاظ جغرافیایی یکپارچگی ایران را برجستهتر کرد. فقط از دوره فتحعلی شاه به بعد بود که نشانههایی از ظهور دوباره سیاستمداران و دیوانیان سنتی در ایران ظاهر گردید. همین تاخت و تازهای آقامحمدخان بود که روسها را به فکر تثبیت مرزهای خود انداخت و به آغاز جنگهای ایران و روس انجامید. مسئلهای که اگر چه خسارات زیادی برای ایران در پی داشت اما با برانگیختن احساسات ملی و مذهبی ایرانیان «استقرار سلطنت فتحعلی شاه» را امکانپذیرتر کرد.8 قیام صادق خان شقاقی، حمله روسها، قیام زکیخان و... نشان از این واقعیت داشت که علیرغم فتحالفتوحی که آقامحمدخان در ایران و قفقاز و گرجستان در سایه شمشیر داشت، قدرت حکومت مرکزی در تمام ایالات ایران تثبیت نشده بود و اگر نبود حمله روسها و گرایش مذهبی ایرانیها، شاید سرنوشتی همچون نادر، محمود غزنوی و در بیرون از سرزمین ایران آیندهای همچون ناپلئون بر فتوحات و ممالک محروسه آقامحمدخان صادر میگشت.
میراث دیگری که آقامحمدخان از خود به جای گذاشت این بود که وی با انتساب خود به تیمور و چنگیز میکوشید از شهرت جهانگیری آنها در پیشبرد مقاصد خود بهرهبرداری نماید. وی در تمام طول فرمانرواییش «سعی داشت با طوایفی که تصور میکردند از بازماندگان مغول و تاتارند متحد شده و نگذارند که ایرانیان به قدرت برسند.»9 همین مسئله باعث شده بود شاهان قاجار تنها به نزدیکان خود و قاجارها اعتماد داشته باشند و دست رجال و شاهزادگان را در طول تاریخ قاجار در جان و مال مردم ایران باز بگذارند. با توصیه خود آقامحمدخان بود که بعدها حاج ابراهیم خان کلانتر به خاطر قدرتیابی نابود شد.
پس از او نیز بر اثر همین اعتماد متقابل بین قاجارها اغلب حکومتهای ایران به شاهزادگان رسید. امثال قائم مقام و امیرکبیر که بر خلاف روند معمول سنت رایج قاجارها به حکومت رسیدند به زودی با وجود انجام ماموریتهای سازنده برای وطن خود، بر اثر سعایت خاندانهای قاجاری دربار به هلاکت رسیدند. همین وابستگی به سلطنت و نسبت خونی با شاه سبب میشد که شاهزادگان در حوزه و مقر حکومت خود مطلق العنان عمل نمایند. آنان حتی در شقاوت نیز با هم رقابت میکردند. به گونهای که در چپاول هر چه بیشتر مردم، پاره کردن شکم و به طناب انداختن مردم از هم پیشی میگرفتند. «ظل السلطان» میگفت من فرزند شاه هستم، هنوز به اندازه معتمدالدوله نکشتهام و معتمدالدوله به خود میبالید که 600 نفر را کشته است.»10
بدیهی است در نظامی که پادشاهش میکوشد خود را منتسب به اقوامی دیگر کند، علاوه بر آنکه دست نخبگان و افراد دلسوز و وطن پرست در هرم قدرت و سیاستگذاریهای کلان کشور کوتاه مینمود، موجب خواهد شد که شاه بیشتر به نزدیکان خود تکیه کند. این فرایند سبب خواهد شد که کشور نتواند از تمامی ظرفیتها و نیروهای ملی زبده خود بهره بگیرد و به جای آن مجبور است به نزدیکان خود و به خصوص شاهزادگان قاجاری اعتماد نماید. حساسیت آقامحمدخان در توصیههایش به جانشین پس از خود نیز هویداست. بر اثر توصیههای وی بود که عباس میرزا که از خون قاجار بود بر سایر شاهزادگان قاجاری ترجیح داده شد. روند معیوب، کار را در ادامه سلطنت قاجاریه به جایی رساند که شاهزادههای بیماری همچون محمد میرزا و مظفرالدین شاه که از مادرانی قاجاری بودند، بر امثال ظل السلطان و نیز شاهزادگان شایستهتری که مادرانی بیرون از خود قاجار داشتند ترجیح داده شوند. آسیب دیدگی هویت ملی ایرانیان بر اثر سلطه قاجار و نگاه قبیله ای آنها را باید در عدم مقاومت جدی در برابر هجوم روسها ملاحظه کرد. همین عدم درک هویت ملی بود که فتحعلیشاه و عباس میرزا را برای تهییج مردم برای نبرد با روسها، به قدرت بسیج مردمی از طریق در پیش گرفتن سیاست دینی سوق داد.
وجود چنین اندیشهای در میان قاجارها و تفاوت زبانی آنها با قاطبه مردم ایران و زبان رسمی کشور از یک سو مانع تکیه آنان به پتانسیل مذهبی- هویت ملی در کنار پتانسیل ملی میشد و از سویی دیگر تا مدتها از حساسیت ایرانیان در حوادث مهم سرزمینی نسبت به سرنوشت خود که با سرنوشت چنین حکامی گره خورده بود، کاست و بیشتر در حوادثی که به نوعی به دیدگاه مذهبی مربوط میشد تحرکاتی از سوی مردم دیده میشد. مانند آنچه در مسئله گریبایدف و امتیازات اهدایی دوره ناصرالدین شاه به خارجیان رخ نمود.
در سایه شناخت مردم و شاهان بعدی قاجار با دولتهای ملی و مسئول در اروپا بود که کمکم اندیشه و هویت ملی معنای خود را در ذهن ایرانیان تثبیت کرد و کم کم ممالک محروسه پادشاهی جایش را به هویت سرزمینی ایران داد و با پیدایش مشروطه اندکی از تلخی سلطنت و مفاهیم سنتی آن در اندیشه و مذاق ایرانیان کاسته شد.حتی نویسندگانی که اعمال زور و قدرت و بیرحمی آقامحمدخان را تنها راه عملی ایجاد حکومت و جلوگیری از واگرایی سیاسی و فروپاشی ملی روزگار وی میدانستند و معتقد بودند که یکپارچگی بهای سنگینی داشته که میبایست پرداخت شود و از سویی ایران امروز را مرهون ضرب شمشیر آقامحمدخان میدانند، در جایی دیگر با یادآوری کارنامه قتل عام آقامحمدخان در تفلیس از جمله به رودخانه انداخته شدن کشیشان مسیحی، قتل و غارت و اسارت زنان و دختران و جوانان ،اذعان میکنند که «عملکرد ایرانیان در این لشکرکشیها به گونهای بوده که فکر اتحاد با ایران را برای همیشه نزد مردم قفقاز از میان برداشته است.»11
اگر این مایه از قساوتی که در گزارشهای رسمی و غیر رسمی از آقامحمدخان نقل شده صحیح باشد، تردیدی نیست که از یک سو نباید هرگز با هیچ قلمی به تایید آن با هر توجیهی همت گماشت و از سویی دیگر میبایست بسیاری از مرکزی گریزیهای پس از آن و پناه آوردن سرزمینهای مجاور به بیگانگان را بر اساس همین اردو کشیهای منهای ترحم با الهام گیری از خوی صحرانشینان ارزیابی کرد. چنین اردوکشیهای سختگیرانهای را بعدها در حاکمان پس از آقامحمدخان سراغ داریم. مشهور است شاهزاده عباس میرزا چنان زهر چشمی از ترکمانان گرفته بود که مادران ترکمن برای ترساندن کودکان خود نام عباس میرزا را بر زبان میراندند.
*نتیجهگیری
1- سختکشی خان قاجار در گرجستان و قفقاز و برخورد غیر ملی فاتحان و اسارت و قتل و غارت آن سامان، مردم گرجستان را از هر گونه حس ملی و وابستگی از ایران دور ساخت بهگونهای که در هجوم مجدد روسها به گرجستان در سال 1218( هق/ 1802 م)، الکساندر، تزار روسها به منظور توجیه عمل توسعه طلبانه خود و جلوگیری از صف آرایی اروپاییها بر سر همکیشان غربی خود منت هم میگذارد و اشغال گرجستان را با احساسات بشر دوستانه برابر میداند: «الحاق آن ایالات (گرجستان )به قلمرو روسیه یک نوع تعهد سنگین برای دولت روسیه، و بر اثر احساسات بشر دوستی و وصیت جرج سوم( گرگین خان) پادشاه گرجستان بوده است.11 نویسندگان روسی بعدها با وجود تحمیل فشار سنگین تزارها و آشکار شدن نوعی دیگر از استبداد و استعمار تزارها آن را با توجه به «بیدادگری فئودالهای ایرانی تحمیلپذیر» قلمداد میکنند.12
2- بیتوجهی ذاتی آقامحمدخان قاجار (با انتساب خود به خاندانهای مغول) به هویت ایرانی، زبان پارسی، و شیوههای ایرانی حکمرانی که با هدایت عنصر ایرانی امثال نظامالملکها، خواجهنصیرها، جوینیها و کسانی که با پیروی از نظام دیوانسالاری ملی ایرانی اندکی از تندخوییهای مهاجمان ترک و تاتار میکاست، بعدها در اوج گرایشهای ملی در جهان، دست شاهان قاجار را در بسیج مردمی در چالشهای بزرگ ملی از این سرمایه بزرگ تهی کرد. تا جایی که مجبور شدند پس از کمرنگ شدن جنگجویی قاجارها بر اثر شرایط جدید جهانی به نیروی معنوی روحانیون تکیه نمایند، همان عنصری که بعدها در ماجرای مشروطه با پیوند با ملیون و تحصیلکردگان اروپا به زیان استبداد آنها تمام شد و بعدها طومار پادشاهی آنها را در هم پیچید.
3- در ایالات داخلی نیز سختکشیهای آقامحمدخان سبب بحرانهای معنوی بزرگی شد و سرانجام در مرکز این بیرحمیها به عنوان مثال در جنوب و کرمان موجبات سربرآوردن فرقههای قدیم و پیدایش فرقههای جدید را فراهم کرد، فرقههایی که بعضا همچون بابیه، مشکلات فراوانی را برای یکپارچگی ملی فراهم آوردند و هزینههای سنگینی را به خصوص در دوره ناصرالدین شاه به سردمداران ایران تحمیل کردند. به گونهای که فرد شایستهای همچون امیرکبیر را وادار به قلع و قمع و سختگیری بسیار بر آنان کرد.
4- عدم مشروعیت و مقبولیت ملی شیوه حکمرانی آقامحمدخان و جانشینانش دفاع ملی ایرانیان را در مقابل بیگانگان خدشهدار کرد. در تهاجم انگلیسیها در جریان جنگهای هرات و حملات روسها، عنصر تهاجمی ذاتی ایرانیها و قومیتهای مسلح میان دفاع از حکمران غیر مسئول و قوای بیگانه دچار تضاد و تزلزل جدی میشد و همین امر کار بیگانگان را در ورود به خاک ایران با همه تدارکات اندکشان موفق جلوه میداد و دولتمردان را وادار به عقد معاهدات ویرانگر میکرد.
5- حذف و یا عدم تحمل عنصر دیوانسالاری ایرانی در جای جای حکمرانی این سلسله هویداست. حذف فیزیکی حاج ابراهیم کلانتر، قتل قائم مقام امبرکبیر و حذف سیاسی سایر رجال آشنا به هویت و جایگاه شایسته مردم ایران را که امیدهایی برای نجات مردم و حتی هدایت خود حکمرانان بودند، باید از نمونههای بارز این شیوه حکمرانی غیر بومی و غیر ملی حاکمان این عصر به شمار آورد.
________________________________
1.حامد الگار، دین و دولت در ایران، نقش علما در دوره قاجار، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، توس، 1355، ص 63.
2.محمد توحید چافی، قهوه قجری، تهران، نشر باز، 1387، ص 33.
3.فرهاد میرزا معتمدالدوله، سفرنامه فرهاد میرزا، ترجمه: غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، موسسه مطبوعاتی علمی، 1366، ص 48.
4.سعید نفیسی، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران، جلد 1، تهران، نشر بنیاد، 1368، چاپ هشتم، صص 64 – 50.
5.سعید نفیسی، همان، ص 64- 50.
6.صادق زبیاکلام، سنت و مدرنیته، تهران، نشر روزنه، 1382، ص 72.
7.همان، ص 72.
8. علی اصغر شمیم، ایران در دوره سلطنت قاجار، تهران، مدبر، 1357، ص 54.
9.سیدنقی نصر، ایران در برخورد با اشغالگران، از آغاز تا مشروطیت، تهران، شرکت مولفان و مترجمان ایران، ص 145.
10.نصر، همان ص 148.
11. ا. آ. گرانتوسکی و دیگران، تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، ترجمه کیخسرو کشاورزی، انتشارات پویش، 1309، صص 316- 317.
12- http://northirir.persin blog.ir17/1387/10
*موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
حقیقت این است که سختکشیهای آقامحمدخان، اگر چه امنیت را برای خاندان قاجار برای سالها تامین کرد، اما زمینههای فکری دیگری را در اندیشه مردم گرجستان و سایر بلاد بر جای گذاشت که سرانجام از سویی منجر به جدایی قطعی پارههایی از خاک ایران گردیده و از سوی دیگر در ایالات داخلی بحرانهای اجتماعی و معنوی و هویتی دامنهدار و تاثیر گذاری را در سرنوشت ایرانیان بر جای گذاشت. بسیاری از تحلیلگران بر این باورند که فجایعی را که آقامحمدخان قاجار در تفلیس به وجود آورده بود، میبایست از نخستین علل اجتماعی و معنوی جدا شدن ولایات ایران در شمال ارس به حساب آورد. به این معنی که قتل عام تفلیس برای مردم آن سامان ثابت کرد که مهاجمان، به سرزمین گرجستان به عنوان بخشی از سرزمین ایران نگاه نمیکنند، چرا که منطق حکم میکند که هیچ حاکمی با مردم سرزمین خود پس از آزادی آن از دست مدعیان دیگر چنین نکند و زنان و دختران بیگناه آن سامان را به عنوان غنیمت و اسرای جنگی با خود راهی مرکز ننماید، بلکه به آبادانی آن سامان همت گمارد و به ترمیم خرابیهای ناشی از جنگ قیام کند.
فلسفه اقدامات آقامحمدخان قاجار و سختکشیهایش را میبایست در قیاس زمامداری کریم خان زند با وی جستجو کرد. کریم خان نیز همچون وی بر بسیاری از عرصههای سرزمینی ایران اعمال حاکمیت داشت اما به شیوهای فدرالی و ملوک الطوایفی و با کمترین بهرهمندی از شیوه خونریزی و سختکشی. کریم خان زند، تنها به تابعیت ایالات از حکومت مرکزی راضی بود. اما شیوه عمل آقامحمدخان از خوی صحرا نشینی ترک و مغول پیروی کرد. آقامحمدخان دستگاه عریض و طویلی نداشت. وی آمیزهای بود از سلحشوری در راه کسب قدرت تا سختگیری و خونریزی. بعید است که در اندیشه و ذهنیت وی جایی برای منافع ملی و جایگاه ایران به مفهوم امروزی آن وجود داشته است. او با توجه به گذشته تاریخی خود میکوشید با همان شیوه صحرا نشینان قلمرو تاریخی ایران را نه بر اساس درک درست از هویت ملی که بر اساس رساندن ممالک محروسه خود به دوران صفوی و گذشتهای دور برساند.
اقدامات قاطعانه و سختگیرانه وی و زندگی سربازگونه و سادهاش که از خوی صحرا نشینان ناشی میشد، مجال رشد و تعدد دیوانیان را سلب کرده بود. به همین دلیل اندک مردان خودساخته قبلی ایران را نیز مجال راهنمایی مشفقانه وی نمانده بود. اقدامات سفاکانه و تامل برانگیزش در کرمان و تفلیس و قفقاز و نیز خراسان از پیروزی وی در جنگ از خوی صحرانشینان حکایت دارد، نه راهنمایی دیوانیان سنتی ایران. در دوره او ،حکومت فقط از دو مقام عمده رسمی تشکیل میشد: یکی مستوفی (خزانهدار) ودیگر منشی لشکر.1 از سویی دیگر بسیاری از رجال دیوانی دوره زند، این فرصت را نیافته بودند که همگام با کشورگشایی آقامحمدخان، در دستگاه او جایی برای خود دست و پا کنند. بسیاری از آنها قبلا به زندیه وفادار بودند و طبیعی بود که آقامحمدخان و معدودی از دیوانیانی که در سالهای سخت تثبیت قاجار با او همراه بودند، مجال رشد را به دیوانیان مستقل متعلق به دوره زندیان ندهند. میرزا بزرگ و چند تن از نخبگان سیاسی متعلق به دوره زند که به طور معجره آسایی از خطر گرفتار شدن به خشم آقامحمدخان رهیده بودند نیز به علت وفاداری گذشتهشان به لطفعلیخان زند، هرگز نمیتوانستند وی را از شیوه زمامداری و سختیکشیهایش در قفقاز، گرجستان و.... بازدارند.2
فرهاد میرزا معتمدالدوله قاجار و نواده آقامحمدخان در سفرش به تفلیس هنگام عزیمت به مکه به نکتهای اشاره میکند که قابل تامل است. وی با حسرت از دست رفتن قفقاز و گرجستان اقدامات خان قاجار را در گرجستان سبب ضعف و سپس همدلی آنان با روسها برشمرده و این اتفاق را با اقدام نادر در هند مقایسه میکند که با تضعیف هندوستان و زیرساختها و غرور ملی هندیان مقدمه استعمار انگلستان بر هند را فراهم کرد. چنانچه مینویسد: «به نظر من، فتح شاه شهید تفلیس را و فتح نادرشاه افشار جهان آباد را، از کارهای بزرگی است که از این دو پادشاه قهار سرزده است؛ ولی این فتح باعث شد که دولت انگلیس به طمع هندوستان افتاده، [آنجا] را تصاحب کرد و دولت روس به خیال گرجستان افتاده، گرجستان را تصرف نمود. اگر سلاطین ایران به همان سکه و خطه از ولایات گرجستان قناعت میکردند احتمال داشت به این زودیها پرده ولات گرجستان دریده نشود و خاندان چندین ساله به باد نرود.»3
برخلاف آن که برخی اقدامات آقامحمدخان را به مثابه گسترش فرمانروایی ایران بر اساس گذشته تلقی مینمایند، باید به این نکته اشاره کرد که آقامحمدخان پس از قتل عام در تفلیس و کشتار بیش از 4 هزار نفر و اسارت 1500نفر زن و دختر و پسر مسیحی بدون هیچگونه اعمال حاکمیتی از تفلیس عقب نشینی میکند.4 و هراکلیوس حاکم گرجستان بلافاصله به تفلیس بازمیگردد. مردم گرجستان دست به دامان کاترین دوم که سعی در ترمیم وجهه روسیه داست میشوند. کاترین به ایران اعلام جنگ میدهد،در غیاب خان قاجار روسها از دربند میگذرند و این بار باکو، شماخی، گنجه، لنکران و قسمتی از طالش را به دست آورده، آذربایجان و بندر انزلی و حتی رشت را مورد تهدید قرار میدهند. این هجوم و راهیابی آسان روسها به درون خاک ایران که ماهیت عملیات نظامی آقامحمدخان را به لحاظ عدم تثبیت سرزمینهای فتح شده آشکار میکند با مرگ کاترین پایان یافت. از بخت خوب خان قاجار و بر سر کار آمدن پل اول تزار جدید، دستور بازگشت او به نیروهای روسیه صادر میشود. این اقدام مانع آزمایش جدی افسانه شکستناپذیری آقامحمدخان میگردد. در واقع کسانی که قدرت افسانهای خان قاجار را با جنگهای بعدی فتحعلیشاه و نیز اقدامات کریمخان مقایسه میکنند، از این نکته غفلت میورزند که سپاهیانی که آقامحمدخان با آنان جنگیدند و آنچه در دو جنگ ایران با روسها در حاکمیت فتحعلی شاه بر ایران رفت، یعنی نبرد با ابرقدرت نوظهور روسیه تزاری و نیز دیپلماسی کریمخان زند و تعامل مسالمتآمیز و اعمال حاکمیت ایران بر ایالات، قابل مقایسه نیست.
به عقیده نگارنده نیروهای آقامحمدخان هرگز وارد جنگی جدی با دنیای خارج نشدند. نبرد فرسایشی با لطفعلی خان زند و نبرد با سپاه 5 هزار نفری هراکلیوس دوم و سلیمان دوم آن هم زمانی که بسیاری از نجیب زادگان نزدیک هراکلیوس او را رها کرده بودند و نیز بیاعتنایی امپراتور روسیه، کاترین دوم به درخواست کمک وی، معلوم نیست به چه علت در تاریخ ایران بزرگنمایی شده است. آن هم هنگامی که بررسیهای جنگ نشان میدهد همین سپاه اندک در روزهای 9 و 10 سپتامبر 1795 موفق شده بودند، متحدین قاجار را از برخی مواضعشان عقب برانند و سرانجام خان قاجار در سایه خیانت برخی از گرجیها که به سپاه در حال عقب نشینی خان قاجار خبر داده بودند که گرجیها دیگر توان مقابله ندارند، موفق شده بود سپاه پراکنده و شهر بیدفاع تفلیس را تسخیر کند.
تسلط چند ساعته قوای آقامحمد خان بر تفلیس و گشاده دستی در قتل عام و اسارت مردم، حکایت از بیدفاع بودن شهر در مقابل خان قاجار دارد.5 در واقع آقامحمدخان بیشتر از آنکه در تاریخ ایران در قامت یک پادشاه بزرگ مدبر، همچون شاه عباس ظاهر گردد، «در قد و قواره همان رئیس قبیله باقی ماند».6 رئیس قبیلهای که اتفاقا فاتح ایران و برخی از نقاط استراتژیک همچون قفقاز و گرجستان بود که حاکمیتی جدی بر آنها اعمال نکرد و هرگز با ابرقدرتی همچون روسیه تزاری درگیری مستقیمی نداشت تا عیار واقعی تدبیرش چنان که تواریخ رسمی عهد قاجار و دوستداران مدرنش برمیشمارند عیان گردد.
مدافعان سخت کشیهای وی نیز برآنند که اگر چه کریمخان در تاریخ به عنوان پادشاهی با فضیلت و اخلاق آمده است اما وی عمداً بر جنوب ایران حکم میراند و در مابقی ایران قدرتهای مستقل با اندک رابطهای با دربار حکم میراندند و چنانچه کریمخان نیز میخواست ایران را یکپارچه نماید، ناگزیر مجبور به خونریزی میگشت،7 اما حقیقت آن است که کریمخان در دوران نبردهایش برای تثبیت قدرتش از شمال تا آذربایجان و سراسر ایران تاخت و چه بسا خشونتهایی نیز بر برخی از دشمنان مسلح خود روا داشت اما نه هرگز چونان آقامحمدخان دست لشکریانش را بر جان و مال و ناموس شهرهای مسخّر آزاد گذاشته و نه در عرصه حکومتداری تدبیر را به یکسو نهاد.
در پرونده فرمانروایی 20 ساله آقامحمدخان بجز لشکرکشی بیوقفه، هیچ نشانی از مملکتداری دیده نمیشود. تنها، یک بار دیگر پس از صفویان خوی بیابانگردی به ارث رسیده از ترکان و مغولان از لحاظ جغرافیایی یکپارچگی ایران را برجستهتر کرد. فقط از دوره فتحعلی شاه به بعد بود که نشانههایی از ظهور دوباره سیاستمداران و دیوانیان سنتی در ایران ظاهر گردید. همین تاخت و تازهای آقامحمدخان بود که روسها را به فکر تثبیت مرزهای خود انداخت و به آغاز جنگهای ایران و روس انجامید. مسئلهای که اگر چه خسارات زیادی برای ایران در پی داشت اما با برانگیختن احساسات ملی و مذهبی ایرانیان «استقرار سلطنت فتحعلی شاه» را امکانپذیرتر کرد.8 قیام صادق خان شقاقی، حمله روسها، قیام زکیخان و... نشان از این واقعیت داشت که علیرغم فتحالفتوحی که آقامحمدخان در ایران و قفقاز و گرجستان در سایه شمشیر داشت، قدرت حکومت مرکزی در تمام ایالات ایران تثبیت نشده بود و اگر نبود حمله روسها و گرایش مذهبی ایرانیها، شاید سرنوشتی همچون نادر، محمود غزنوی و در بیرون از سرزمین ایران آیندهای همچون ناپلئون بر فتوحات و ممالک محروسه آقامحمدخان صادر میگشت.
میراث دیگری که آقامحمدخان از خود به جای گذاشت این بود که وی با انتساب خود به تیمور و چنگیز میکوشید از شهرت جهانگیری آنها در پیشبرد مقاصد خود بهرهبرداری نماید. وی در تمام طول فرمانرواییش «سعی داشت با طوایفی که تصور میکردند از بازماندگان مغول و تاتارند متحد شده و نگذارند که ایرانیان به قدرت برسند.»9 همین مسئله باعث شده بود شاهان قاجار تنها به نزدیکان خود و قاجارها اعتماد داشته باشند و دست رجال و شاهزادگان را در طول تاریخ قاجار در جان و مال مردم ایران باز بگذارند. با توصیه خود آقامحمدخان بود که بعدها حاج ابراهیم خان کلانتر به خاطر قدرتیابی نابود شد.
پس از او نیز بر اثر همین اعتماد متقابل بین قاجارها اغلب حکومتهای ایران به شاهزادگان رسید. امثال قائم مقام و امیرکبیر که بر خلاف روند معمول سنت رایج قاجارها به حکومت رسیدند به زودی با وجود انجام ماموریتهای سازنده برای وطن خود، بر اثر سعایت خاندانهای قاجاری دربار به هلاکت رسیدند. همین وابستگی به سلطنت و نسبت خونی با شاه سبب میشد که شاهزادگان در حوزه و مقر حکومت خود مطلق العنان عمل نمایند. آنان حتی در شقاوت نیز با هم رقابت میکردند. به گونهای که در چپاول هر چه بیشتر مردم، پاره کردن شکم و به طناب انداختن مردم از هم پیشی میگرفتند. «ظل السلطان» میگفت من فرزند شاه هستم، هنوز به اندازه معتمدالدوله نکشتهام و معتمدالدوله به خود میبالید که 600 نفر را کشته است.»10
وجود چنین اندیشهای در میان قاجارها و تفاوت زبانی آنها با قاطبه مردم ایران و زبان رسمی کشور از یک سو مانع تکیه آنان به پتانسیل مذهبی- هویت ملی در کنار پتانسیل ملی میشد و از سویی دیگر تا مدتها از حساسیت ایرانیان در حوادث مهم سرزمینی نسبت به سرنوشت خود که با سرنوشت چنین حکامی گره خورده بود، کاست و بیشتر در حوادثی که به نوعی به دیدگاه مذهبی مربوط میشد تحرکاتی از سوی مردم دیده میشد. مانند آنچه در مسئله گریبایدف و امتیازات اهدایی دوره ناصرالدین شاه به خارجیان رخ نمود.
در سایه شناخت مردم و شاهان بعدی قاجار با دولتهای ملی و مسئول در اروپا بود که کمکم اندیشه و هویت ملی معنای خود را در ذهن ایرانیان تثبیت کرد و کم کم ممالک محروسه پادشاهی جایش را به هویت سرزمینی ایران داد و با پیدایش مشروطه اندکی از تلخی سلطنت و مفاهیم سنتی آن در اندیشه و مذاق ایرانیان کاسته شد.حتی نویسندگانی که اعمال زور و قدرت و بیرحمی آقامحمدخان را تنها راه عملی ایجاد حکومت و جلوگیری از واگرایی سیاسی و فروپاشی ملی روزگار وی میدانستند و معتقد بودند که یکپارچگی بهای سنگینی داشته که میبایست پرداخت شود و از سویی ایران امروز را مرهون ضرب شمشیر آقامحمدخان میدانند، در جایی دیگر با یادآوری کارنامه قتل عام آقامحمدخان در تفلیس از جمله به رودخانه انداخته شدن کشیشان مسیحی، قتل و غارت و اسارت زنان و دختران و جوانان ،اذعان میکنند که «عملکرد ایرانیان در این لشکرکشیها به گونهای بوده که فکر اتحاد با ایران را برای همیشه نزد مردم قفقاز از میان برداشته است.»11
اگر این مایه از قساوتی که در گزارشهای رسمی و غیر رسمی از آقامحمدخان نقل شده صحیح باشد، تردیدی نیست که از یک سو نباید هرگز با هیچ قلمی به تایید آن با هر توجیهی همت گماشت و از سویی دیگر میبایست بسیاری از مرکزی گریزیهای پس از آن و پناه آوردن سرزمینهای مجاور به بیگانگان را بر اساس همین اردو کشیهای منهای ترحم با الهام گیری از خوی صحرانشینان ارزیابی کرد. چنین اردوکشیهای سختگیرانهای را بعدها در حاکمان پس از آقامحمدخان سراغ داریم. مشهور است شاهزاده عباس میرزا چنان زهر چشمی از ترکمانان گرفته بود که مادران ترکمن برای ترساندن کودکان خود نام عباس میرزا را بر زبان میراندند.
*نتیجهگیری
1- سختکشی خان قاجار در گرجستان و قفقاز و برخورد غیر ملی فاتحان و اسارت و قتل و غارت آن سامان، مردم گرجستان را از هر گونه حس ملی و وابستگی از ایران دور ساخت بهگونهای که در هجوم مجدد روسها به گرجستان در سال 1218( هق/ 1802 م)، الکساندر، تزار روسها به منظور توجیه عمل توسعه طلبانه خود و جلوگیری از صف آرایی اروپاییها بر سر همکیشان غربی خود منت هم میگذارد و اشغال گرجستان را با احساسات بشر دوستانه برابر میداند: «الحاق آن ایالات (گرجستان )به قلمرو روسیه یک نوع تعهد سنگین برای دولت روسیه، و بر اثر احساسات بشر دوستی و وصیت جرج سوم( گرگین خان) پادشاه گرجستان بوده است.11 نویسندگان روسی بعدها با وجود تحمیل فشار سنگین تزارها و آشکار شدن نوعی دیگر از استبداد و استعمار تزارها آن را با توجه به «بیدادگری فئودالهای ایرانی تحمیلپذیر» قلمداد میکنند.12
2- بیتوجهی ذاتی آقامحمدخان قاجار (با انتساب خود به خاندانهای مغول) به هویت ایرانی، زبان پارسی، و شیوههای ایرانی حکمرانی که با هدایت عنصر ایرانی امثال نظامالملکها، خواجهنصیرها، جوینیها و کسانی که با پیروی از نظام دیوانسالاری ملی ایرانی اندکی از تندخوییهای مهاجمان ترک و تاتار میکاست، بعدها در اوج گرایشهای ملی در جهان، دست شاهان قاجار را در بسیج مردمی در چالشهای بزرگ ملی از این سرمایه بزرگ تهی کرد. تا جایی که مجبور شدند پس از کمرنگ شدن جنگجویی قاجارها بر اثر شرایط جدید جهانی به نیروی معنوی روحانیون تکیه نمایند، همان عنصری که بعدها در ماجرای مشروطه با پیوند با ملیون و تحصیلکردگان اروپا به زیان استبداد آنها تمام شد و بعدها طومار پادشاهی آنها را در هم پیچید.
3- در ایالات داخلی نیز سختکشیهای آقامحمدخان سبب بحرانهای معنوی بزرگی شد و سرانجام در مرکز این بیرحمیها به عنوان مثال در جنوب و کرمان موجبات سربرآوردن فرقههای قدیم و پیدایش فرقههای جدید را فراهم کرد، فرقههایی که بعضا همچون بابیه، مشکلات فراوانی را برای یکپارچگی ملی فراهم آوردند و هزینههای سنگینی را به خصوص در دوره ناصرالدین شاه به سردمداران ایران تحمیل کردند. به گونهای که فرد شایستهای همچون امیرکبیر را وادار به قلع و قمع و سختگیری بسیار بر آنان کرد.
4- عدم مشروعیت و مقبولیت ملی شیوه حکمرانی آقامحمدخان و جانشینانش دفاع ملی ایرانیان را در مقابل بیگانگان خدشهدار کرد. در تهاجم انگلیسیها در جریان جنگهای هرات و حملات روسها، عنصر تهاجمی ذاتی ایرانیها و قومیتهای مسلح میان دفاع از حکمران غیر مسئول و قوای بیگانه دچار تضاد و تزلزل جدی میشد و همین امر کار بیگانگان را در ورود به خاک ایران با همه تدارکات اندکشان موفق جلوه میداد و دولتمردان را وادار به عقد معاهدات ویرانگر میکرد.
5- حذف و یا عدم تحمل عنصر دیوانسالاری ایرانی در جای جای حکمرانی این سلسله هویداست. حذف فیزیکی حاج ابراهیم کلانتر، قتل قائم مقام امبرکبیر و حذف سیاسی سایر رجال آشنا به هویت و جایگاه شایسته مردم ایران را که امیدهایی برای نجات مردم و حتی هدایت خود حکمرانان بودند، باید از نمونههای بارز این شیوه حکمرانی غیر بومی و غیر ملی حاکمان این عصر به شمار آورد.
________________________________
1.حامد الگار، دین و دولت در ایران، نقش علما در دوره قاجار، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، توس، 1355، ص 63.
2.محمد توحید چافی، قهوه قجری، تهران، نشر باز، 1387، ص 33.
3.فرهاد میرزا معتمدالدوله، سفرنامه فرهاد میرزا، ترجمه: غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، موسسه مطبوعاتی علمی، 1366، ص 48.
4.سعید نفیسی، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران، جلد 1، تهران، نشر بنیاد، 1368، چاپ هشتم، صص 64 – 50.
5.سعید نفیسی، همان، ص 64- 50.
6.صادق زبیاکلام، سنت و مدرنیته، تهران، نشر روزنه، 1382، ص 72.
7.همان، ص 72.
8. علی اصغر شمیم، ایران در دوره سلطنت قاجار، تهران، مدبر، 1357، ص 54.
9.سیدنقی نصر، ایران در برخورد با اشغالگران، از آغاز تا مشروطیت، تهران، شرکت مولفان و مترجمان ایران، ص 145.
10.نصر، همان ص 148.
11. ا. آ. گرانتوسکی و دیگران، تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، ترجمه کیخسرو کشاورزی، انتشارات پویش، 1309، صص 316- 317.
12- http://northirir.persin blog.ir17/1387/10
*موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران