گروه فرهنگی مشرق- مایکل مور از سال 1989 و با ساخت اولین فیلم مستند خود وارد کارزار حمله به این نهاد و آن نهاد شد. با ساخت مستند «11/9 فارنهایت» بود که بین مخاطبان ایرانی شناخته شد و اسمش سر زبانها افتاد. گلادیاتور حوزهی مستند بعد از شش سال دوری، پارسال تابستان با دست و پر برگشت و «محل یورش بعدی کجاست؟» ساختهی جدیدش را اولین بار در جشنوارهی بین المللی فیلم تورنتو به نمایش گذاشت.
تماشاگران بیوقفه تشویق کردند و به افتخار کارگردان شصت ودو ساله کلاه از سر برداشتند. هر چند، فیلم با سنگ اندازیهای ادارهی سانسور آمریکا روبهرو شد و در مقایسه با فیلمهای قبلی مور در گیشه ضعیفتر عمل کرد. اگر این مستند را ببینید، حتماً خودتان متوجه میشوید چرا با سنگ اندازی و گارد روبهرو شده اما نقداً بهتر است برویم سراغ روایت یک شاهد، عینی از «محل یورش بعدی کجاست؟» کسی که خودش ساکن آمریکاست، همکار قدیمی مور بوده و دربارهی جدیدترین ساختهی فیلمساز برندهی اسکار، حرفهای جالبی برای گفتن دارد.
*خرابکارانهترین فیلم آقای جنجال
ادعا نمیکنم میتوانم بیطرفانه و بدون جانبداری دربارهی «محل یورش بعدی کجاست؟» فیلم اخیر مایکل مور حرف بزنم، گذشته از این واقعیت که شش سال تمام برای مور کار کردم، از جمله در زمان ساخت مستند قبلیاش تحت عنوان «کاپیتالیسم: یک قصهی عاشقانه» زندگیام را مدیون بیمه سلامت معاف از مالیات و همه چیز تمامی میدانم که او در اختیار کارمندهایش قرار میدهد. شاید آنقدر که از من انتظار میرود، بیطرف نباشم اما تنها دلیلش این است که در این سالها یک جورهایی با مور زندگی کردهام و با چم و خم کارش آشنا شدهام. حتی از تاریکترین مخفیترین راز زندگیاش باخبرم و میدانم در سالهای دههی 1970 کدام روزنامهی آلترتاتیو بود که توسط او در میشیگان منتشر میشد. برای همین هم میتوانم با اطمینان کامل بگویم «محل یورش بعدی کجاست؟» خرابکارترین و براندزانهترین فیلمی است که مور تا امروز علیه رژیم آمریکا ساخته است. این مستند به قدری زیرکانه و موذیانه حرفش را میزند که شاید حتی دقیقاً نفهمید دقیقاً دارد پنبهی چه کسی با چه چیزی را میزند!
*سفرنامهی شاد مارکوپولوی معاصر
«محل ... » در ظاهر طوری به نظر میرسد که انگار سفرنامهی مفرج جناب فیلمساز است که ردای مارکوپولوی قرن 21 را به تن کرده و همچنان که از تعطیلات تشویقیاش لذت میبرد، علاوه بر تونس به لشکری از کشورهای اروپایی یورش میبرد تا بهترین ایدههایش را بدزد و آنها را به عنوان غنایم جنگی با خودش به امریکا برگرداند. نمونهاش هم مدارس دولتی فرانسه هستند که هر کدام سرآشپز مخصوص خودشان را دارند تا برای دانش آموزان ناهارهای پر و پیمان و چند وعدهای تدارک ببینند هدفشان چیست؟ عادت دادن بچههای به سبک زندگی سالم و عادت غذایی درست و همینطور رساندن مواد غذایی به درد نخور به جسم و جانشان. راستش را بخواهید، امسال موقع تماشای هیچ فیلمی تا این حد از خنده ریسه نرفته بودم؛ موقع تماشای صحنهای که مور به سالن غذاخوری مدرسهای دولتی میرود و تصاویر مربوط به ناهار مدارس آمریکایی را به تعدادی دانش آموز هشت سالهی فرانسوی نشان میدهد، قیافههای وحشت زدهی بچههای فرانسوی از تماشای اینکه در مدارس آن ور آب چی به خورد بچههای ینگهی دنیا میهند، عالی است! برخلاف ساختههای قبلی مایکل مور، مستند جدید او به قدری سرخوشانه است که خودش ترجیح میدهد با عنوان «فیلم سرخوش مایک» از آن یاد کنند. بی شک اولین باری است که بعد از تماشای یکی از مستندهای او، احساسم این بوده که «وای، چقدر همه چیزش خارق العاده و شگفت انگیزه!» اما چیزی که باعث ایجاد چنین حسی در من شد، همان پیام مخفی «محل ... » است. شما هم اگر موقع تماشای این مستند دوزاریتان درست و حسابی بیفتد، چنین حسی خواهید داشت.
*حریف طلبی به سبک مستر مور
برای اینکه دقیقاً متوجه شوید دارم از چه چیزی حرف میزنم، بد نیست با همدیگر نگاهی داشته باشیم به مسیری که فیلمهای مور دنبال کردهاند و اینکه او چطور روزبهروز بلند پروازتر از قبل شده است. در هر فیلمی که ساخته، با هدف قرار دادن یک نهاد بزرگتر و ادعاهای زیادی گندهای که مطرح میکنند، نوک پیکان حملاتش را بالاتر برده است. بیایید نگاهی بیندازیم به روندی که مور در این سالها طی کرده:
1- «راجر و من» / (Roger & Me): اولین فیلم مستند مور که در سال 1989 روی پرده رفت. فیلمساز جسور اول از همه کارخانهی «جنرال موتور» را که آن زمان بزرگترین تشکیلات تولیدی روی زمین بود، هدف گرفت و با خاک یکسان کرد. چطور؟ مور نشان داد که اگر جنرال موتور به رویکرد وحشیانهاش نسبت به کارگرها و مشتریهایش ادامه بدهد، در طولانی مدت عاقبت خوشی در انتظارش نخواهد بود (احتمالا میدانید پیشگویی مور درست از آب درآمد و سرنوشت کارخانهی معروف به کجا کشید).
2- «بولینگ برای کلمباین»/(Bowling for Columbine): این مستند در سال 2002 به نمایش در آمد و حریفی که نشانه رفته بود از جنرال موتور هم قدرتر بود. فیلم فقط دربارهی قتل عامهای خونین مسلحانه در آمریکا نیست بلکه ترس فراگیر در فرهنگ آمریکا را با نگاهی نقادانه هدف قرار میدهد؛ هول و وحشتی که باعث شده افراد جامعهی آمریکا به هر رفتار خصمانه و خشونت آمیزی متوسل بشوند.
3-«11/9 فارنهایت» / (Farenheit 9/11): این فیلم ششمین مستند مور است که در سال 2004 روانهی پردهی سینماها شد و این بار با توپ به مراتب پرتری جلو آمده بود. مور در اینجا، واقعیتی تلخ را به صورت مخاطبان میکوبد؛ اینکه مشروعیت رئیس جمهور آمریکا در آن دوران (جورج دبلیو بوش) به کل زیر سوال بود و خودش هم قطعاً نمیدانست دارد چه کار میکند و همزمان هیچ کس جرئت نداشت کوچکترین نقدی به تصمیمات او وارد کند.
4-«سیکو» / (Sicko): نمایش این مستند به سال 2007 برمیگردد و این بار انتقاد مور متوجه چیزی مهمتر از مسئلهی ریاست جمهوری در آمریکا بود. بیمهی سلامت؛ بزرگترین و بیرحمترین صنعت آمریکا.
5-«کاپیتالیسم: یک قصه عاشقانه» / (Capitalism A Love Story): هفت سال پیش، مور با ساخت این مستند به نقطهای منطقی در کارنامه کاریاش رسید به یک مسئلهی مهم اشاره کرد؛ اینکه نظام اقتصادی آمریکا در شرف فروپاشی است.
وقتی به چنین کارنامهای نگاه میکنید، به نظرتان دیگر چه حریفی مانده که مستند ساز جسور به مبارزه نطلبیده باشد؟ به گزارش همشهری جوان، وقتی با کاپیتالیسم و نظام سرمایهداری درمیافتید، تصور حریفی که از آنها هم قدرتر باشد، دشوار است اما این مستند نشان میدهد هنوز حریف پر زورتری برای مبارزه طلبی هست.
*یورش به سرزمین عجایب هشت گانه
در اواسط «محل یورش بعدی کجاست؟» مور از جزیرهای در نروژ دیدن میکند. این محل در واقع زندان مجرمانی است که مرتکب جنایات خشونت آمیز شدهاند اما به خاطر رفتار خوبشان پاداش میگیرند. شبیه شهر اوز به نظر میرسد (قصهی دورتی را یادتان میآید که گردباد او را به سرزمینی اعجاب آور پرتاب میکند؟) و به استراحتگاهی امن و خوشحال میماند که زندانیهایش لباسهای عادی به تن دارند و تفریحشان دوچرخهسواری، ماهیگیری وآفتاب گرفتن است! در آشپزخانهی زندان، مور با شخصی به نام «تروند» همکلام میشود که به جرم قتل محکوم شده است. مور نگاهی به پشت سر تروند میاندازد و میگوید: «وای، دیگر نمیتوانم جلوی خود را بگیرم اما نگاه که میکنم پشت سرت یک دستهی چاقوی حسابی تیز است» و واقعیت این است که تعداد چاقوها یک دو جین است و یک ساتور گنده هم بین آنهاست. از طرف دیگر، انگار هیچ مأموری مراقبشان نیست. تروند توضیح میهد که آخر هفتهها چند نفر مأمور در زندان کشیک میهند: چهار نفر! برای زندانی با 115 نفر مجرم خطرناک، کمتر از انگشتهای یک دست مأمور وجود دارد. به علاوه، اضافه میکند مأمورها معمولاً در یک ساختمان دیگر به سر می برند و اجازه میدهند زندانیها خودشان روی رفتار همدیگر نظارت کنند. برای خود من و تمام آمریکاییها، چنین چیزی جنون محض است اما در مستند مور، سرپرست زندان را میبینیم که برای خودش در پارک لم داده و رو به دوربین توضیح میدهد: «نمیفهمم چرا برایتان این قدر عجیب و غریب است... ایدهی اصلی فقط سلب آزادی آنهاست. این تنها مجازاتی است که برای چنین افرادی در نظر گرفته میشود. ما سعی داریم کمکشان کنیم به جامعه برگردند.»
*هر گل یه بویی داره!
مور خودش هم در ابتدای مستندش اشاره میکند که قرار است به هر جا که یورش میبرد، بهترین غنیمت را به چنگ بیاورد چون هر گل یک بویی دارد و قرار نیست به خار و خاشاک توجه کند؛ صرفا خوبیهای هر مملکتی! او به کشورهایی مثل ایتالیا، پرتغال، اسلوونی، فنلاند، ایسلند، تونس و ... میرود و به مخاطب نشان میدهد که چطور کشورهای دیگر توانستهاند خودشان را از بند زندانی که آمریکاییها در آن به سر میبرند، رها کنند؛ زندانهایی مثل مدرسه، محل کار، زندان مقروضانی که هنوز به دانشگاههای محل تحصیلشان بدهکارند، زندان وظایف اجتماعی که به گردن زنان است و زندان روحی خودداری از روبهرو شدن آمریکاییها با تاریخ خودشان.
*و تیر خلاص
شما مخاطبان باهوش، حتما خودتان متوجه میشوید که ما آمریکایی جماعت چرا چنین زندانهایی ساختهایم چون ایدئولوژی اصلی ایالات متحده «کاپیتالیسم» و هیولای «سرمایهداری» نیست بلکه چیزی عمیقتر از این حرفهاست؛ اینکه همهی آدمها بد هستند! بله! آدمها به قدری بد هستند که باید مدام تحت کنترل باشند و به انواع و اقسام آزادشان بگذاری، دیوانه میشوند و همه چیز را نابود میکنند. پیام مخفی «محل یورش بعدی کجاست؟» همین است که آمریکا مدتهاست کلا دربارهی نژاد بشر گرفتار سوءتفاهم شده است. ضرب المثلی هست که میگوید: «کافر همه را به کیش خود پندارد» ماجرای ماست! فیلم با دیدار مور از بقایای دیوار برلین به پایان میرسد و به ما یادآوری میکند که او خودش در دوران جنگ سرد بزرگ شده و یک موقعی بود که هیچ کس باورش نمیشد که این دیوار یک روز فرو بریزد اما بالاخره فرو ریخت. رئیس مستندهای آمریکا دارد به ما میگوید: «بدون این دیوارها، ما آدمهای بهتری هستیم»
***شیطنتهای مایکل موری از چه جنسی هستند
با بنده مشکلی دارید؟!
مایکل مور همیشه به واسطهی مستندهای جسورانهاش جنجال به راه انداخته است. مهمترین فیلمهایش با نگاه انتقادی از سیاستهای روز آمریکا بارها از تلویزیون ایران هم پخش شده است. مور ترجیح میدهد مردم آمریکا را با واقعیت روبهرو کند و بابت این موضوع زیاد جنگیده. گاهی اوقات با گرفتن جایزهی نخل طلا و گاهی هم با تأثیری که روی فیلمساز مهمی مثل کوئنتین تارانتینو گذاشته، خستگی در کرده. درست است که فیلمساز شصت و دو ساله، شش سالی از میادین دور بود اما وقتی برگشت با دست پر برگشت. اتفاقات حرفهای و خاطرات جالب کارگردان برندهی اسکار در چند سال گذشته را مرور کردهایم.
*بازگشت گلادیاتور
پارسال وقتی «محل یورش بعدی کجاست؟» برای اولین بار در سطح بینالمللی درجشنوارهی فیلم تورنتو روی پرده رفت، به قدری با استقبال تماشاگران روبهرو شد که نمایش فیلم بارها و بارها به خاطر تشویق بی امان حاضران در سالن با وقفه روبهرو شد. تماشاگران از روبهرو شدن با نقطه نظرات مصاحبه شوندگان دربارهی مسائلی مثل بیمهی سلامت، مجازات اعدام، برابری نژادی و جنسیتی، تحصیل و مسائل دیگر و همین طور نیاز آمریکا به باز پس گیری رویای آمریکایی، به قدری خوشحال شده بودند که یکسره مشغول تشویق مستند ساز شصت و دو ساله بودند. بعد از پایان نمایش فیلم، مور در جمع خبرنگارها حاضر شد و صادقانه احساسش را بیان کرد: «آن قدر از تماشای فیلم در کنار این تماشاچیان هیجان زده شدهام که دارم میلرزم» کارگردان جسور که با ساخت مستندهای قبلیاش بارها و بارها با دم شیر بازی کرده بود، در اشاره به دلیل دوری شش سالهاش از حوزهی مستند گفت: «خسته شده بودم از اینکه مدام انگشت نمای فاکس نیوز باشم»
*روزی که تارانتینو متحول شد
در نشست خبری فیلم بود که مور خاطرهی جالبی را از کارگردان فیلم «هشت نفرت انگیز» تعریف کرد: «در مهمانی شام افراد معروف در جشنوارهی کن 2004، تارانتینو که عضو هیئت داوران جشنواره بود، پیش من آمد و گفت: «من نه تنها تا به حال رأی ندادهام بلکه حتی برای این کار ثبت نام هم نکردهام اما به محض اینکه به لس آنجلس برگردم،از حالا به بعد در رأی گیریها شرکت میکنم» از قضا نخل طلای جشنوارهی آن سال به مستند «فارنهایت 11/9» رسید» مور هم در جواب عرض ارادت تارانتینو گفته بود: «این حرف تو حتی از نخل طلا هم برای من ارزشمندتر است چون اگر تو این حرف را بزنی، پس 10 میلیون نفر دیگری که فیلم را می بینند، مثل تو تحت تأثیر قرار میگیرند»
*کمی با نمک باشید!
فیلمساز شصت و دو ساله از «راجر و من» -اولین مستند بلندی که ساخته بود- خاطرهی جالبتری دارد؛ «فقط ده دقیقه از نمایش فیلم گذشته بود که کمیته رأی گیری اسکار آن را از گردونهی رقابتها خارج کرد؛ ماجرا این بود که به خاطر ابداع ژانر جدیدی از مستند، خون خیلی از قدیمیها را به جوش آورده بودم»
*آکادمی علیه مور
مور قبول دارد که تأثیرش بر سینمای غیرداستانی اساسی و چشمگیر بوده اما از اینکه همکاران مستند سازش هنوز هم به ندرت از چاشنی کمدی و طنز در آثارشان کمک میگیرند، ابراز تعجب کرد: «چرا در فیلمهای مستند از شوخی و طنز بیشتری استفاده نمیشود؟ به نظرم احساس میکنند ممکن است سوژهشان بیاهمیت و مبتذل به نظر برسد اما مردم نیاز دارند لم بدهند و بخندند تا بتوانند اطلاعات را در ذهنشان پردازش کنند»
*کری خوانی درد و جبهه
چند ماه پیش بود که مور اعلام کرد تحت هیچ شرایطی در «محل یورش بعدی کجاست؟» دست نمیبرد و هیچ صحنهای را از فیلم حذف نمیکند. فیلمساز آمریکایی با رسانهها مصاحبه کرد و گفت حاضر نیست به قیمت اینکه تماشای فیلمش برای افراد بالای 13 سال مجاز باشد، تن به حذف صحنههای ظاهراً خشنونت آمیز و تدوین دوباره بدهد. انجمن سینمای آمریکا مدعی شده بود: «زبان و بعضی تصاویر فیلم خشونت آمیز است و بدآموزی دارد و این موارد در نوع مجوز نمایش فیلم تأثیر دارد» جواب مور هم صریحتر از این حرفها بود: «تأثیر هیچ کدام از تصاویر فیلم، مخربتر از پخش اخبار شبانگاهی نیست» مثال بارز صحنههای خشونت آمیزی که مورد اعتراض انجمن سینمایی آمریکا بود، ویدئوی ضبط شدهای است که مأموران پلیس را در حال ضرب و شتم اریک گارنر، مردی سیاهپوست از اهالی استین آیلند نشان میدهد. مرگ گارنر درسال گذشته آتش اعتراض علیه خشونت پلیس آمریکا را بیش از پیش شعلهور کرد. به هر حال، اولین بار نیست که فیلمی از مایکل مور درجهبندی R دریافت میکند و جنجالساز میشود. مور تأکید دارد: «انجمن سینمایی آمریکا با شخص من مشکلی ندارد. این سوژهی فیلم است که آنها را عصبی میکند. پرداختن به این موضوع که ما هنوز در این کشور بیمهی سلامت کافی نداریم، آزارشان میدهد اما هیچ صحنهی غیراخلاقی خشونت آمیزی در فیلم وجود ندارد. من مخاطب را به استفاده از مواد مخدر یا نوشیدنیهای مضر تشویق نمیکنم، پس مشکل کجاست؟»
تماشاگران بیوقفه تشویق کردند و به افتخار کارگردان شصت ودو ساله کلاه از سر برداشتند. هر چند، فیلم با سنگ اندازیهای ادارهی سانسور آمریکا روبهرو شد و در مقایسه با فیلمهای قبلی مور در گیشه ضعیفتر عمل کرد. اگر این مستند را ببینید، حتماً خودتان متوجه میشوید چرا با سنگ اندازی و گارد روبهرو شده اما نقداً بهتر است برویم سراغ روایت یک شاهد، عینی از «محل یورش بعدی کجاست؟» کسی که خودش ساکن آمریکاست، همکار قدیمی مور بوده و دربارهی جدیدترین ساختهی فیلمساز برندهی اسکار، حرفهای جالبی برای گفتن دارد.
*خرابکارانهترین فیلم آقای جنجال
ادعا نمیکنم میتوانم بیطرفانه و بدون جانبداری دربارهی «محل یورش بعدی کجاست؟» فیلم اخیر مایکل مور حرف بزنم، گذشته از این واقعیت که شش سال تمام برای مور کار کردم، از جمله در زمان ساخت مستند قبلیاش تحت عنوان «کاپیتالیسم: یک قصهی عاشقانه» زندگیام را مدیون بیمه سلامت معاف از مالیات و همه چیز تمامی میدانم که او در اختیار کارمندهایش قرار میدهد. شاید آنقدر که از من انتظار میرود، بیطرف نباشم اما تنها دلیلش این است که در این سالها یک جورهایی با مور زندگی کردهام و با چم و خم کارش آشنا شدهام. حتی از تاریکترین مخفیترین راز زندگیاش باخبرم و میدانم در سالهای دههی 1970 کدام روزنامهی آلترتاتیو بود که توسط او در میشیگان منتشر میشد. برای همین هم میتوانم با اطمینان کامل بگویم «محل یورش بعدی کجاست؟» خرابکارترین و براندزانهترین فیلمی است که مور تا امروز علیه رژیم آمریکا ساخته است. این مستند به قدری زیرکانه و موذیانه حرفش را میزند که شاید حتی دقیقاً نفهمید دقیقاً دارد پنبهی چه کسی با چه چیزی را میزند!
*سفرنامهی شاد مارکوپولوی معاصر
«محل ... » در ظاهر طوری به نظر میرسد که انگار سفرنامهی مفرج جناب فیلمساز است که ردای مارکوپولوی قرن 21 را به تن کرده و همچنان که از تعطیلات تشویقیاش لذت میبرد، علاوه بر تونس به لشکری از کشورهای اروپایی یورش میبرد تا بهترین ایدههایش را بدزد و آنها را به عنوان غنایم جنگی با خودش به امریکا برگرداند. نمونهاش هم مدارس دولتی فرانسه هستند که هر کدام سرآشپز مخصوص خودشان را دارند تا برای دانش آموزان ناهارهای پر و پیمان و چند وعدهای تدارک ببینند هدفشان چیست؟ عادت دادن بچههای به سبک زندگی سالم و عادت غذایی درست و همینطور رساندن مواد غذایی به درد نخور به جسم و جانشان. راستش را بخواهید، امسال موقع تماشای هیچ فیلمی تا این حد از خنده ریسه نرفته بودم؛ موقع تماشای صحنهای که مور به سالن غذاخوری مدرسهای دولتی میرود و تصاویر مربوط به ناهار مدارس آمریکایی را به تعدادی دانش آموز هشت سالهی فرانسوی نشان میدهد، قیافههای وحشت زدهی بچههای فرانسوی از تماشای اینکه در مدارس آن ور آب چی به خورد بچههای ینگهی دنیا میهند، عالی است! برخلاف ساختههای قبلی مایکل مور، مستند جدید او به قدری سرخوشانه است که خودش ترجیح میدهد با عنوان «فیلم سرخوش مایک» از آن یاد کنند. بی شک اولین باری است که بعد از تماشای یکی از مستندهای او، احساسم این بوده که «وای، چقدر همه چیزش خارق العاده و شگفت انگیزه!» اما چیزی که باعث ایجاد چنین حسی در من شد، همان پیام مخفی «محل ... » است. شما هم اگر موقع تماشای این مستند دوزاریتان درست و حسابی بیفتد، چنین حسی خواهید داشت.
*حریف طلبی به سبک مستر مور
برای اینکه دقیقاً متوجه شوید دارم از چه چیزی حرف میزنم، بد نیست با همدیگر نگاهی داشته باشیم به مسیری که فیلمهای مور دنبال کردهاند و اینکه او چطور روزبهروز بلند پروازتر از قبل شده است. در هر فیلمی که ساخته، با هدف قرار دادن یک نهاد بزرگتر و ادعاهای زیادی گندهای که مطرح میکنند، نوک پیکان حملاتش را بالاتر برده است. بیایید نگاهی بیندازیم به روندی که مور در این سالها طی کرده:
1- «راجر و من» / (Roger & Me): اولین فیلم مستند مور که در سال 1989 روی پرده رفت. فیلمساز جسور اول از همه کارخانهی «جنرال موتور» را که آن زمان بزرگترین تشکیلات تولیدی روی زمین بود، هدف گرفت و با خاک یکسان کرد. چطور؟ مور نشان داد که اگر جنرال موتور به رویکرد وحشیانهاش نسبت به کارگرها و مشتریهایش ادامه بدهد، در طولانی مدت عاقبت خوشی در انتظارش نخواهد بود (احتمالا میدانید پیشگویی مور درست از آب درآمد و سرنوشت کارخانهی معروف به کجا کشید).
2- «بولینگ برای کلمباین»/(Bowling for Columbine): این مستند در سال 2002 به نمایش در آمد و حریفی که نشانه رفته بود از جنرال موتور هم قدرتر بود. فیلم فقط دربارهی قتل عامهای خونین مسلحانه در آمریکا نیست بلکه ترس فراگیر در فرهنگ آمریکا را با نگاهی نقادانه هدف قرار میدهد؛ هول و وحشتی که باعث شده افراد جامعهی آمریکا به هر رفتار خصمانه و خشونت آمیزی متوسل بشوند.
3-«11/9 فارنهایت» / (Farenheit 9/11): این فیلم ششمین مستند مور است که در سال 2004 روانهی پردهی سینماها شد و این بار با توپ به مراتب پرتری جلو آمده بود. مور در اینجا، واقعیتی تلخ را به صورت مخاطبان میکوبد؛ اینکه مشروعیت رئیس جمهور آمریکا در آن دوران (جورج دبلیو بوش) به کل زیر سوال بود و خودش هم قطعاً نمیدانست دارد چه کار میکند و همزمان هیچ کس جرئت نداشت کوچکترین نقدی به تصمیمات او وارد کند.
4-«سیکو» / (Sicko): نمایش این مستند به سال 2007 برمیگردد و این بار انتقاد مور متوجه چیزی مهمتر از مسئلهی ریاست جمهوری در آمریکا بود. بیمهی سلامت؛ بزرگترین و بیرحمترین صنعت آمریکا.
5-«کاپیتالیسم: یک قصه عاشقانه» / (Capitalism A Love Story): هفت سال پیش، مور با ساخت این مستند به نقطهای منطقی در کارنامه کاریاش رسید به یک مسئلهی مهم اشاره کرد؛ اینکه نظام اقتصادی آمریکا در شرف فروپاشی است.
وقتی به چنین کارنامهای نگاه میکنید، به نظرتان دیگر چه حریفی مانده که مستند ساز جسور به مبارزه نطلبیده باشد؟ به گزارش همشهری جوان، وقتی با کاپیتالیسم و نظام سرمایهداری درمیافتید، تصور حریفی که از آنها هم قدرتر باشد، دشوار است اما این مستند نشان میدهد هنوز حریف پر زورتری برای مبارزه طلبی هست.
*یورش به سرزمین عجایب هشت گانه
در اواسط «محل یورش بعدی کجاست؟» مور از جزیرهای در نروژ دیدن میکند. این محل در واقع زندان مجرمانی است که مرتکب جنایات خشونت آمیز شدهاند اما به خاطر رفتار خوبشان پاداش میگیرند. شبیه شهر اوز به نظر میرسد (قصهی دورتی را یادتان میآید که گردباد او را به سرزمینی اعجاب آور پرتاب میکند؟) و به استراحتگاهی امن و خوشحال میماند که زندانیهایش لباسهای عادی به تن دارند و تفریحشان دوچرخهسواری، ماهیگیری وآفتاب گرفتن است! در آشپزخانهی زندان، مور با شخصی به نام «تروند» همکلام میشود که به جرم قتل محکوم شده است. مور نگاهی به پشت سر تروند میاندازد و میگوید: «وای، دیگر نمیتوانم جلوی خود را بگیرم اما نگاه که میکنم پشت سرت یک دستهی چاقوی حسابی تیز است» و واقعیت این است که تعداد چاقوها یک دو جین است و یک ساتور گنده هم بین آنهاست. از طرف دیگر، انگار هیچ مأموری مراقبشان نیست. تروند توضیح میهد که آخر هفتهها چند نفر مأمور در زندان کشیک میهند: چهار نفر! برای زندانی با 115 نفر مجرم خطرناک، کمتر از انگشتهای یک دست مأمور وجود دارد. به علاوه، اضافه میکند مأمورها معمولاً در یک ساختمان دیگر به سر می برند و اجازه میدهند زندانیها خودشان روی رفتار همدیگر نظارت کنند. برای خود من و تمام آمریکاییها، چنین چیزی جنون محض است اما در مستند مور، سرپرست زندان را میبینیم که برای خودش در پارک لم داده و رو به دوربین توضیح میدهد: «نمیفهمم چرا برایتان این قدر عجیب و غریب است... ایدهی اصلی فقط سلب آزادی آنهاست. این تنها مجازاتی است که برای چنین افرادی در نظر گرفته میشود. ما سعی داریم کمکشان کنیم به جامعه برگردند.»
*هر گل یه بویی داره!
مور خودش هم در ابتدای مستندش اشاره میکند که قرار است به هر جا که یورش میبرد، بهترین غنیمت را به چنگ بیاورد چون هر گل یک بویی دارد و قرار نیست به خار و خاشاک توجه کند؛ صرفا خوبیهای هر مملکتی! او به کشورهایی مثل ایتالیا، پرتغال، اسلوونی، فنلاند، ایسلند، تونس و ... میرود و به مخاطب نشان میدهد که چطور کشورهای دیگر توانستهاند خودشان را از بند زندانی که آمریکاییها در آن به سر میبرند، رها کنند؛ زندانهایی مثل مدرسه، محل کار، زندان مقروضانی که هنوز به دانشگاههای محل تحصیلشان بدهکارند، زندان وظایف اجتماعی که به گردن زنان است و زندان روحی خودداری از روبهرو شدن آمریکاییها با تاریخ خودشان.
*و تیر خلاص
شما مخاطبان باهوش، حتما خودتان متوجه میشوید که ما آمریکایی جماعت چرا چنین زندانهایی ساختهایم چون ایدئولوژی اصلی ایالات متحده «کاپیتالیسم» و هیولای «سرمایهداری» نیست بلکه چیزی عمیقتر از این حرفهاست؛ اینکه همهی آدمها بد هستند! بله! آدمها به قدری بد هستند که باید مدام تحت کنترل باشند و به انواع و اقسام آزادشان بگذاری، دیوانه میشوند و همه چیز را نابود میکنند. پیام مخفی «محل یورش بعدی کجاست؟» همین است که آمریکا مدتهاست کلا دربارهی نژاد بشر گرفتار سوءتفاهم شده است. ضرب المثلی هست که میگوید: «کافر همه را به کیش خود پندارد» ماجرای ماست! فیلم با دیدار مور از بقایای دیوار برلین به پایان میرسد و به ما یادآوری میکند که او خودش در دوران جنگ سرد بزرگ شده و یک موقعی بود که هیچ کس باورش نمیشد که این دیوار یک روز فرو بریزد اما بالاخره فرو ریخت. رئیس مستندهای آمریکا دارد به ما میگوید: «بدون این دیوارها، ما آدمهای بهتری هستیم»
***شیطنتهای مایکل موری از چه جنسی هستند
با بنده مشکلی دارید؟!
مایکل مور همیشه به واسطهی مستندهای جسورانهاش جنجال به راه انداخته است. مهمترین فیلمهایش با نگاه انتقادی از سیاستهای روز آمریکا بارها از تلویزیون ایران هم پخش شده است. مور ترجیح میدهد مردم آمریکا را با واقعیت روبهرو کند و بابت این موضوع زیاد جنگیده. گاهی اوقات با گرفتن جایزهی نخل طلا و گاهی هم با تأثیری که روی فیلمساز مهمی مثل کوئنتین تارانتینو گذاشته، خستگی در کرده. درست است که فیلمساز شصت و دو ساله، شش سالی از میادین دور بود اما وقتی برگشت با دست پر برگشت. اتفاقات حرفهای و خاطرات جالب کارگردان برندهی اسکار در چند سال گذشته را مرور کردهایم.
*بازگشت گلادیاتور
پارسال وقتی «محل یورش بعدی کجاست؟» برای اولین بار در سطح بینالمللی درجشنوارهی فیلم تورنتو روی پرده رفت، به قدری با استقبال تماشاگران روبهرو شد که نمایش فیلم بارها و بارها به خاطر تشویق بی امان حاضران در سالن با وقفه روبهرو شد. تماشاگران از روبهرو شدن با نقطه نظرات مصاحبه شوندگان دربارهی مسائلی مثل بیمهی سلامت، مجازات اعدام، برابری نژادی و جنسیتی، تحصیل و مسائل دیگر و همین طور نیاز آمریکا به باز پس گیری رویای آمریکایی، به قدری خوشحال شده بودند که یکسره مشغول تشویق مستند ساز شصت و دو ساله بودند. بعد از پایان نمایش فیلم، مور در جمع خبرنگارها حاضر شد و صادقانه احساسش را بیان کرد: «آن قدر از تماشای فیلم در کنار این تماشاچیان هیجان زده شدهام که دارم میلرزم» کارگردان جسور که با ساخت مستندهای قبلیاش بارها و بارها با دم شیر بازی کرده بود، در اشاره به دلیل دوری شش سالهاش از حوزهی مستند گفت: «خسته شده بودم از اینکه مدام انگشت نمای فاکس نیوز باشم»
*روزی که تارانتینو متحول شد
در نشست خبری فیلم بود که مور خاطرهی جالبی را از کارگردان فیلم «هشت نفرت انگیز» تعریف کرد: «در مهمانی شام افراد معروف در جشنوارهی کن 2004، تارانتینو که عضو هیئت داوران جشنواره بود، پیش من آمد و گفت: «من نه تنها تا به حال رأی ندادهام بلکه حتی برای این کار ثبت نام هم نکردهام اما به محض اینکه به لس آنجلس برگردم،از حالا به بعد در رأی گیریها شرکت میکنم» از قضا نخل طلای جشنوارهی آن سال به مستند «فارنهایت 11/9» رسید» مور هم در جواب عرض ارادت تارانتینو گفته بود: «این حرف تو حتی از نخل طلا هم برای من ارزشمندتر است چون اگر تو این حرف را بزنی، پس 10 میلیون نفر دیگری که فیلم را می بینند، مثل تو تحت تأثیر قرار میگیرند»
*کمی با نمک باشید!
فیلمساز شصت و دو ساله از «راجر و من» -اولین مستند بلندی که ساخته بود- خاطرهی جالبتری دارد؛ «فقط ده دقیقه از نمایش فیلم گذشته بود که کمیته رأی گیری اسکار آن را از گردونهی رقابتها خارج کرد؛ ماجرا این بود که به خاطر ابداع ژانر جدیدی از مستند، خون خیلی از قدیمیها را به جوش آورده بودم»
*آکادمی علیه مور
مور قبول دارد که تأثیرش بر سینمای غیرداستانی اساسی و چشمگیر بوده اما از اینکه همکاران مستند سازش هنوز هم به ندرت از چاشنی کمدی و طنز در آثارشان کمک میگیرند، ابراز تعجب کرد: «چرا در فیلمهای مستند از شوخی و طنز بیشتری استفاده نمیشود؟ به نظرم احساس میکنند ممکن است سوژهشان بیاهمیت و مبتذل به نظر برسد اما مردم نیاز دارند لم بدهند و بخندند تا بتوانند اطلاعات را در ذهنشان پردازش کنند»
*کری خوانی درد و جبهه
چند ماه پیش بود که مور اعلام کرد تحت هیچ شرایطی در «محل یورش بعدی کجاست؟» دست نمیبرد و هیچ صحنهای را از فیلم حذف نمیکند. فیلمساز آمریکایی با رسانهها مصاحبه کرد و گفت حاضر نیست به قیمت اینکه تماشای فیلمش برای افراد بالای 13 سال مجاز باشد، تن به حذف صحنههای ظاهراً خشنونت آمیز و تدوین دوباره بدهد. انجمن سینمای آمریکا مدعی شده بود: «زبان و بعضی تصاویر فیلم خشونت آمیز است و بدآموزی دارد و این موارد در نوع مجوز نمایش فیلم تأثیر دارد» جواب مور هم صریحتر از این حرفها بود: «تأثیر هیچ کدام از تصاویر فیلم، مخربتر از پخش اخبار شبانگاهی نیست» مثال بارز صحنههای خشونت آمیزی که مورد اعتراض انجمن سینمایی آمریکا بود، ویدئوی ضبط شدهای است که مأموران پلیس را در حال ضرب و شتم اریک گارنر، مردی سیاهپوست از اهالی استین آیلند نشان میدهد. مرگ گارنر درسال گذشته آتش اعتراض علیه خشونت پلیس آمریکا را بیش از پیش شعلهور کرد. به هر حال، اولین بار نیست که فیلمی از مایکل مور درجهبندی R دریافت میکند و جنجالساز میشود. مور تأکید دارد: «انجمن سینمایی آمریکا با شخص من مشکلی ندارد. این سوژهی فیلم است که آنها را عصبی میکند. پرداختن به این موضوع که ما هنوز در این کشور بیمهی سلامت کافی نداریم، آزارشان میدهد اما هیچ صحنهی غیراخلاقی خشونت آمیزی در فیلم وجود ندارد. من مخاطب را به استفاده از مواد مخدر یا نوشیدنیهای مضر تشویق نمیکنم، پس مشکل کجاست؟»