از دور که نشانش میدهند، یقین میکنم که اشتباه دیدهام اما وقتی دوباره با انگشت اشاره نشانش میدهند، مطمئن میشوم خودش است؛ قدیمیترین و زبدهترین تک تیرانداز ویژه پلیس؛ یکی از قدیمیهای رهایی گروگان، مربی اسنایپرهای ویژه پلیس.
اواسط کلاسش رسیدهایم؛ از دور دست تکان میدهم و گرم، سلام علیک کنم، دفعه اول عکس العملی نشان نمیدهد؛ دوباره دست تکان میدهم و نهایتاً در پاسخ به سومین تلاشم، تنها چند سانتیمتری سرش را تکان میدهد؛ همین؛ چهرهاش سرد است و بدون حالت؛ ریتم کلامش هم یکنواخت است؛ آرام قدم میزند و کلمات را با ریتمی کند، بیرون میریزد؛ علی رغم ظاهرش، صدایش گیرا است و با لحنی که انگار مخاطبش هیچ کس خاصی نیست میگوید: «وقتی میگم تیرانداز شماره 5 شلیک؛ یعنی فیالفور شلیک؛ تعلل نداریم؛ حتی وقت برای یک نفس کشیدن اضافه هم نیست؛ باید چشمت دائم به چشمی دوربین اسلحه باشد و انگشتت روی حفاظ ماشه؛ تیم هجوم، پشت در منتظر شلیک شماست؛ این را آویزه گوشتان کنید که شلیک اصلی توی عملیات، شلیک اسنایپره؛ پس نه تعلل داریم نه شلیک دوم؛ یک تیر، یک هدف».
حرفش را با طمأنینه بیشتری ادامه میدهد: «وقتی فرمانِ «رو یا شلیک» را میدهند نه وقت قلقگیری دارید نه وقت هدفگیری؛ شما فقط گوش به دستور فرمانده واحد، روی سر یا قلب هدف متمرکز میشید و شلیک...»
سرش پایین است؛ دستانش را به پشت برده و با انگشتان دست چپ، مچ دست راست را گرفته و قدم میزند؛ چشمش را به پوتینهای براقش دوخته و همانطور که تُن صدایش پایین و پایینتر میآید، میگوید: «وقتی میری توی موقعیت، اول از همه استتار، دوم هم استتار و سوم، باز هم استتار؛ خودتون باید باهوش باشید و با هر چی که دم دستتون هست یه استتار خوب دست و پا کنید؛ باید بدونید وقت کمه؛ فقط به اندازهای وقت هست که کیف اسلحه رو باز کنید، اسلحه رو دربیارید و به سمت هدف نشانه برید؛ همین ... مفهومه؟» و قبل از این که «مفهومه رو به ه آخرش برساند» انگار که با خودش حرف میزند، میگوید: «اسنایپر شماره 3 شلیک»؛ پیش از آنکه متوجه شویم جمله آخر، یک فرمان شلیک بوده، ناخودآگاه با صدای شلیک، نیم خیز میشویم؛ هدف کاغذی، تکان تکانی میخورد و این بار روی قلب هدف، سوارخی باز میشود.
(در این گفتوگو نام و تصویر طرف گفتوگو به دلیل ملاحضات امنیتی، حذف شده است)
- می گویند شما قدیمیترین اسنایپر ویژه پلیس و یکی از ماهرترین تکتیراندازهای کشورید...
اینها همگی مبالغه است و تک تیراندازهای زیادی در ارتش و سایر نیروهای مسلح وجود دارند که از من بهترند و شلیکهای بهتری داشتند ولی من حدود 18 سالی میشود که به عنوان تک تیرانداز ویژه در نیروی پلیس خدمت میکنم.
- این تصور وجود دارد که تک تیرانداز در گوشهای دور از میدان عملیات مینشیند و بعد از شناسایی هدف در دوربین و هدفگیری، ماشه را میکشد؛ به همین سادگی...
بر اساس یک سری فاکتورها هست که یک تک تیرانداز ویژه ساخته میشود و مهمترین آنها آمادگی جسمانی، هوش، دید مناسب و از همه مهمتر تمرکز ذهنی است که میتواند یک تیرانداز را به مرحله تک تیرانداز ویژه برساند. حتی نظامیان دنیا معتقدند که یک تک تیرانداز ویژه، میتواند در رده بالاتری از نیروهای ویژه قرار گیرد؛ پس قطعاً قرار گرفتن در چنین ردیفی، نیازمند تلاش بسیار زیاد و مهارت بالایی در ابعاد مختلف روحی و جسمانی است.
- چه آموزشهایی به تک تیراندازها داده میشود؟
با توجه به نوع ماموریتها و با درنظر گرفتن موقعیتهای مختلفی که ممکن است یک تک تیرانداز ویژه در آنها قرار گیرد، آموزشهای متناسب با این شرایط ارائه میشود تا یک اسنایپر در لحظه قرار گرفتن در این موقعیت بتواند تک گلولهای که سرانجام یک عملیات را تعیین میکند، شلیک کند؛ البته یک شلیک دقیق که هدف را از پای دربیاورد به عوامل متعددی بستگی دارد و تک تیرانداز و کمک آن باید با اشراف به تمامی این موارد، بهترین شرایط شلیک را انتخاب کنند.
- این موارد چه چیزهایی است؟
البته با توجه به فاصله قرار گرفتن تیرانداز تا هدف، فاکتورهای اثرگذار زیادی بر روی یک شلیک موثر خواهند بود؛ به عنوان مثال در مسافتهای بلند، در نظر گرفتن شرایط جوی یکی از الزمات شلیک موفق است و در موارد کلی، مهارت در تخمین فاصله میان اسنایپر تا هدف، زاویه قرار گرفتن تیرانداز نسبت به هدف، اختلاف ارتفاع، وزش باد، زمان شلیک و ... از جمله مولفههایی است که باعث میشود یک گلوله راه سختی را برای برخورد به هدف داشته باشد و از این رو لازم است تا یک تک تیرانداز ویژه، برای خنثی سازی این تاثیرات محاسبات دقیقی را انجام دهد. مثلاً نوع شلیک و محاسبات هدفگیری برای تک تیراندازی که قرار است از طبقه پنجم یک ساختمان، گروگانگیری را در طبقه سوم ساختمان مجاور هدف قرار دهد، متفاوت است با شرایطی که جای این دو عوض شود و گروگانگیر در طبقه پنجم قرار بگیرد و تک تیرانداز در طبقه سوم.
- تک تیراندازهای ویژه از چه فاصلهای قادرند اهداف خود را از پا در آورند؟
فاصله اثرگذار شلیک یک تک تیرانداز ویژه از یک طرف به مهارت تک تیرانداز و تیم حمایت کننده او دارد و از طرف دیگر وابسته به نوع اسلحهای است که از آن استفاده میکند مثلا یک اسلحه دارای سه کیلومتر برد گلوله است ولی شلیکی که منجر به از پا درآمدن هدف شود باید در فاصلهای کمتر از 1000 متر انجام شود؛ البته در نوع فعالیتی که ما در یگانویژه انجام میدهیم، با توجه به اینکه عمده ماموریتهای ما در جغرافیای شهری تعریف میشود، فواصل میان تک تیرانداز تا هدفش، نهایتاً تا 700 متر هستند. البته من یک بار در ماموریتی، روی بام هتل استقلال قرار گرفتم و مجبور بودم به سمت هدفی که در فاصلهای حدود یک کیلومتر بودم نشانه بروم؛ البته هدف گیری از این فاصله به اندازهای سخت است که شاید یک تیرانداز معمولی با اسلحه عادی به سختی بتواند به یک فیل شلیک کند ... (با خنده)
- اولین ماموریتی که به عنوان تک تیرانداز ویژه اعزام شدید را به خاطر دارید؟
دقیقا آن روز را یادم هست؛ سال 78 بود که در کرمان اتفاقی افتاد که حضور تک تیرانداز ویژه در آن الزامی بود؛ من به کرمان فرستاده شدم و برای اولین بار در یک ماموریت، به عنوان تک تیرانداز ویژه حاضر بودم.
- قطعاً تا به حال پیش آمده که شما گروگانگیری را هدف قرار بدهید...
بارها و بارها.
- خب این نگاه کردن به گروگانگیری که به عنوان هدف در وسط تارگت چشمی دوربین اسلحه قرار گرفته و آگاهی از اینکه زندگی او و تعدادی گروگان بی گناه به شلیک شما وابسته است، خیلی استرسزا است؛ به خصوص اینکه در برخی از ماموریتهای رهایی گروگان، همه ماموریت بستگی به موفقیت شلیک شما دارد.
درسته؛ اما اجازه بدهید از یک طرف دیگر هم به موضوع نگاه کنیم؛ تا حالا سر یک مرغ را بریدهای؟
- نه.
چه حسی دارید وقتی به شما میگویند قرار است جان یک مرغ را که حلال گوشت هم هست، بگیرید؟ این حس در شرایطی به مراتب سختتر در هر ماموریت، برای یک تک تیرانداز ویژه وجود دارد؛ با این تفاوت که به جای مرغ، قرار است به زندگی یک انسان، آن هم تنها با تکان دادن یک انگشت خاتمه بدهد؛ اینجا است که بیشترین فشار به یک تک تیرانداز وارد میشود؛ اینجا است که ما میگوییم کسی میتواند یک تک تیرانداز ویژه موفق باشد که به کارش اعتقاد و باور داشته باشد و با ایمان دست به انجام آن بزند.
- این ایمان چگونه به وجود میآید؟
یک تک تیرانداز همواره میداند فرمان شلیک در شرایطی از پشت بیسیم صادر میشود که تمامی اقدامات از جمله مذاکره تیمهای مذاکره کننده و دیگر اقدامات پلیسی برای رهایی گروگانها انجام شده است و زمانی دستور صادر میشود که امیدی به رهایی مسالمتآمیز گروگانها نیست و جان گروگانها در مخاطره قرار دارد؛ اینجا است که عقل و وجدانت هم به تو میگوید برای نجات این انسانهای بی گناه، مجبوری ماشه را بچکانی. اینجا است که یک تک تیرانداز ویژه و زبده میداند تنها باید به دستور عمل کند و حتی لحظهای در اجرای دستور تعلل نکند؛ اینجا است که وقتی میگویند سر را بزن، باید سر را بزند و وقتی میگویند قلب را بزن، میبایست قلب را بزند...
- حالت سومی وجود ندارد؟
اصولاً تک تیراندازهای ویژه برای هدف قرار دادن سر و قلب آموزش میبینند و پایان دادن به غائله؛ از این رو زخمی کردنی در کار نیست چراکه تیر یک تک تیرانداز، تیر نهایی یک ماموریت است و تک شلیک اسنایپر، اولین و آخرین شلیک او است؛ ببینید در یک ماموریتی مثل رهایی گروگان، هریک از واحدها وظیفه خاصی دارند و هدف نهایی، آزادی گروگانها در سلامت و دستگیری گروگانگیر به صورت زنده است ولی وقتی کار به اسنایپر میکشد یعنی دیگر اقدامات جوابگو نبوده و آزادی گروگانها تنها با شلیک تک تیرانداز و از پا درآمدن گروگانگیر امکانپذیر است.
- تا به حال موردی پیش آمده که بعد از شلیک و به هدف نشستن گلوله و از پا درآمدن گروگانگیر، از شلیکت پشیمان شوی؟
نه به هیچ وجه؛ به هر حال زمانی شلیک نهایی توسط تک تیرانداز ویژه انجام میشود که این اطمینان به وجود آمده تا هیچ راهکار دیگری جوابگو نیست. به هر حال وقتی ما این لباس را به تن کردهایم، پذیرفتهایم که برای استقرار آرامش در کشور و امنیت مردم، باید تلاش کنیم؛ لذا در این سالها هیچ وقت پشیمانی را احساس نکردم. این نه تنها حس من، بلکه حس تک تک نیروهای ویژه است که اجازه ندهند کسی که بر علیه منافع مردم و کشور قد علم کرده و با به خطر انداختن جان دیگران، امنیت مردم را به خطر انداخته است، به هدف خود برسد.
- خب این استرس خیلی سنگینیه...
واقعاً استرس سنگینی است؛ خود را در شرایطی قرار دهید که از یک سو در موقعیت ماموریت قرار گرفتهاید و به هدف مسلطید؛ در آن وضعیت وقتی تصور میکنی مغز انسانی که از چشمی دوربین اسلحه، در مقابلت حرکت میکند، در یک لحظه میتواند با حرکت انگشت اشاره تو روی دیوار بپاشد و جان یک انسان به این حرکت ناچیز انگشتت وابسته است، فشار روحی بالایی به تیرانداز وارد میشود و از سوی دیگر وقتی میدانی تغییر چند سانتیمتری در محل فرود گلوله و به هدف نشستن تک گلولهات یا به خطا رفتن آن، میتواند به قیمت جان چند نفر گروگان بی گناه تمام شود، این استرس و فشار دو برابر میشود؛ به هر حال این مساله غیر قابل کتمان است که ممکن است موفقیت آمیز نبودن شلیکت، گروگانگیر را جریتر کرده و باعث شود تا جان گروگانها به خطر بیافتد... خب معلوم است که حتی تصور این شرایط هم استرس زا است؛ این استرس به اندازهای است که اگر کنترل نشود به راحتی تمرکز ذهنی و آمادگی روحی یک تک تیرانداز وژه را هم تحت تاثیر قرار میدهد.
بر این اساس است که آموزشها و تمرینهایی که در واحدهای آموزشی برای آماده سازی یک تک تیرانداز ویژه انجام میگیرد، به گونهای طراحی شده که این استرسها را کم کند و اجازه ندهد تا تمرکز یک تک تیرانداز در چنین موقعیتی که همه چیز به یک لحظه، یک حرکت انگشت و یک شلیک وابسته است، مخدوش شود.
- چه آموزشها و تمرینهایی؟
به عنوان مثال یکی از تمرینهایی که برای نیروهای ویژه برنامهریزی شده، حضور در سالنهای تشریح پزشکی قانونی است تا توان روحی آنها را برای مواجهه با شرایط خاصی که قطعاً در طول عملیاتها با آن برخورد میکنند بالا ببرد؛ باید قبول کرد ساده نیست دیدن شکافتن سینه و قلب یک انسان؛ قرار گرفتن در شرایطی که سر یک فرد، برش میخورد و کالبد یک انسان از هم میپاشد؛ به هر حال دستیابی به این قدرت ویژه تنها با اعتقاد قلبی و تمرین و ممارست حاصل میشود. این در شرایطی است که بسیاری از افراد معمولی در مواجهه با موقعیتهای مشابه در تصادفات و سوانح مختلف، با دیدن دست و پای قطع شده و اجساد بی جان، ممکن است حتی قدرت تکلم خود را برای چند لحظه یا حتی چند روز از دست بدهند.
همچنین زندگی در شرایط سخت، یکی دیگر از مواردی است که به تک تیرانداز ویژه آموزش داده میشود چراکه موقعیتهایی که یک تک تیرانداز و کمکش میبایست در آن قرار گیرند تا بتوانند در لحظه مقرر و تنها با یک شلیک، هدف را از پای دربیاورند، گاهاً به اندازهای سخت است که از توان یک فرد عادی خارج است.
- چطور؟
خب یکی از کلیدیترین نکاتی که یک تک تیرانداز ویژه را موفق میکند، نحوه استتار و قرار گرفتن در شرایط اختفا و استتار است. این قرار گرفتن در شرایط استتار و پنهان از دید هدف بودن به اندازهای حیاتی است که در صورت عدم استتار خوب و لو رفتن موقعیت استقرار اسنایپر، جان گروگانها به خطر بیافتد. این بی حرکت ماندن تک تیرانداز در شرایط استتار ممکن است چندین ساعت هم طول بکشد و این درحالی است که در تمام این ساعتها تک تیرانداز نمیتواند چشمش را از دریچه دوربین اسلحه بر دارد و میبایست کاملاً هدف را تحت نظر قرار داشته باشد چراکه هر لحظه ممکن است فرمان شلیک از پشت بی سیم داده شود. خب طبعاً قرار گرفتن در چنین وضعیتی نیازمند توانایی جسمی بالا و قدرت روحی و تمرکز زیادی است.
- شما در چنین شرایطی قرار گرفتهاید؟
بارها این وضعیت را تجربه کردم؛ یادم هست در همین تهران، برای یک ماموریت اعزام شدم و مجبور شدم یک شب را تا صبح به حالت درازکش روی پشت بام بمانم؛ یادم هست آن شب را تا صبح، چشمم روی چشمی دوربین اسلحه بود و انگشتم روی محافظ ماشه... خیلی سخت است؛ حتی خاطرم هست برای یک ماموریت در استان سیستان و بلوچستان، از تهران به زاهدان اعزام شدم؛ در آن ماموریت ما میبایست در کمین تعدادی از اشرار در کوههای یکی از مناطق استان، مینشستیم؛ دقیقاً خاطرم هست توی آن ماموریت، من از 5 صبح توی کوه دراز کش و در استتار کامل قرار داشتم و با دوربین اسلحه، شیارها و صخرهها را میپاییدم تا ساعت 7 عصر؛ آن هم بدون آب و غذا و در آن شرایط جوی و ...، خوشبختانه آن عملیات با موفقیت هم تمام شد و سه نفر از اشرار به هلاکت رسیدند.
- معمولاً در هر عملیات تنها یک اسنایپر عمل میکند؟
تعداد تک تیراندازهای هر عملیات بستگی به شرایط ماموریت، تعداد گروگانگیرها و نحوه پراکندگیشون در جغرافیای عملیات دارد؛ لذا در چنین مواردی هر تک تیرانداز در موقعیت خاصی که مشرف به صحنه است مستقر میشود و با یک کد، نامگذاری میشود.
- این استتار چقدر برای یک تک تیرانداز اهمیت دارد؟
ما با توجه به جغرافیای ماموریت از لباسهای استتار جنگلی و خاکی و در ماموریتهای شهری هم از همان لباس و فیس مشکی استفاده میکنیم؛ یکی از اصول مهم کاری یک تک تیرانداز، استتار است چراکه اگر موقعیتش لو برود و گروگانگیر یا هدف، از حضورش باخبر شود ممکن است از نظر روحی و عصبی تحریک شود و خدای ناکرده دست به کاری بزند که جان گروگانها و افراد عادی را به خطر بیاندازد. لذا لو رفتن محل استقرار اسنایپر یکی از بدترین اتفاقاتی است که در کار ما ممکن است رخ بدهد.
- تا به حال برای شما پیش آمده؟
یک بار ولی خدا را شکر به خیر گذشت.
- چه ماموریتی بود؟
یادم هست برای ماموریتی در یکی از مناطق شهر تهران اعزام شدیم؛ آن زمان هم سردار رجب زاده فرمانده انتظامی تهران بزرگ بود؛ عملیات حساسی بود و گروگانگیر علاوه بر سلاح، بمب ریموتی نیز به خودش بسته و ریموتش هم دستش بود؛ پیش از استقرار در موفعیت سردار رجب زاده به من گفت چون هدف، کمربند انتحاری به خودش بسته، هر وقت من اشاره کردم، فوراً شلیک کن؛ من هم چون در فضای خاصی قرار داشتم مجبور شدم در جایی مستقر بشوم که سردار را هم در دید داشته باشم و علاوه بر آن هدف را هم به خوبی ببینم؛ درست خاطرم هست فاصله من با هدف کم بود و من از چشمی دوربین کاملاً او را زیر نظر داشتم و منتظر اشاره سردار برای شلیک بودم که یک دفعه نمیدانم چطور شد، گروگانگیر یک دفعه سرش را برگرداند و از لای شاخههای درخت من را دید؛ یک لحظه گیج شدم؛ همان لحظه دیدم که گروگانگیر دست را به کمرش برد و ضامن یک نارنجک را کشید و به سمت من پرتاب کرد؛ خاطرم هست در فاصلهای که ضامن را کشید تا نارنجک به سمت من بیاد، هزار فکر در سرم آمد و رفت؛ به هر حال شرایط استقرار من به گونهای بود که اگر نارنجک به پشت بام میرسید، تنها راه فرارم، پریدن از ارتفاعی حدود 10 متر بود که خیلی هم عملی نبود و پرش از آن ارتفاع احتمال مرگ را هم داشت؛ به هر حال وقتی نارنجک را به سمتم پرتاب کرد، تنها شانسی که آوردم این بود که نارنجک به لبه چند سانتی متری پشت بام برخورد کرد و دوباره به حیاط همان خانه کمانه کرد و داخل حوض آب افتاد و به خیر گذشت.
- تا حالا تیر خطا داشتهاید؟
هیچ وقت... تا به حال پیش نیامده تیرم خطا برود.
- به عنوان سوال پایانی؛ این مساله که هر لحظه ممکن است به ماموریتی اعزام شوید که یک طرف آن شهادت و یک طرف دیگر آن خطر است، برای خانواده شما سخت نیست؟
خب به هر حال این بخشی از زندگی خانواده ماست چراکه ما و خانوادهمان پذیرفتهایم زمانی که این لباس را بر تن کردهایم دیگر نمیتوانیم در برابر گردنکشی و اخلال در امنیت مردم، بی تفاوت و نظارهگر باشیم و این نه تنها برای من و خانوادهام که برای تمامی همکارانم افتخاری است که برای استقرار نظم و امنیت در کشورمان تلاش کنیم.