افسر عراقی از این مناظره عصبانی شد و دستور داد که آقای راشد را به زندان ببرند ما تصور می کردیم با این ماجرا هر دو به زندان می روند و کار آقای راشد بی ارزش می شود امّا چه شد که افسر دشمن او را انتخاب کرد ؟ الله اعلم.

گروه جهاد و مقاومت مشرق: شب جمعه بود و طبق معمول زمان برپایی دعای کمیل؛ آقای رسول آقا بالازاده از بچه های بسیار خوب تبریز که همیشه در امر تبلیغات یار و یاور مسؤولین بود مشغول خواندن دعا با صد ای بلند شد.  بچه ها نیز با حالت همیشگی خود زمزمه می کردند .

سرباز عراقی از پشت پنجره رسول را دید اما نه از طرف صورت . ولی می دانست که کسی پشت ستون وسطی در حال خواندن دعاست . مدتی متوجه او بود و سپس مسؤول آسایشگاه را صدا زد و از او خواست که شخص دعاخوان را معرفی کند.

مسؤول آسایشگاه گفت :‌ دعا دسته جمعی نبوده هرکسی برای خودش می خواند من چه کسی را معرفی کنم؟

سرباز با عصبانیت رفت اما وعده داد که در صف آمار این مسأله را به افسر عراقی خواهد گفت !! صبح روز بعد در صف آمار سرباز مسؤول نظامی اردوگاه را در جریان گذاشت و خودش هم رسول را در صف بلند کرد و گفت : «این شخص دیشب دعا می خواند.»

رسول انکار کرد و افسر عراقی به مسؤول آسایشگاه گفت : « به هر حال کسی دیشب دعا می خوانده است . و این کار ممنوعی است و مخالفت با ما؛ پس باید معرفی شود. »

در حالیکه مسؤول آسایشگاه سعی در حل و فصل ماجرا را داشت آقای نعمت الله راشـد بلـند شـد و گـفت: «من دیشـب دعا می خواندم !!»

همه شگفت زده شدند؛ خصوصاً عراقیه ا ! آخر قرار نبود که به دعا خوان جایزه داده شود ، زندان و تنبیه در انتظار او بود . رسول با دیدن این صحنه به زبان آمد و گفت : « او دروغ می گوید خودم دعا می خواندم! » عجب حکایتی اینها چه چیزی را از دست هم می ربایند ! و راستی در دنیای مادی چنین چیزی قابل هضم است ؟ هر کس باور نکند من او را عاقل می دانم .

افسر عراقی از این مناظره عصبانی شد و دستور داد که آقای راشد را به زندان ببرند ما تصور می کردیم با این ماجرا هر دو به زندان می روند و کار آقای راشد بی ارزش می شود امّا چه شد که افسر دشمن او را انتخاب کرد ؟ الله اعلم .

راشد بعدها گفت که بخاطر رسول و  تبلیغات آسایشگاه این کار را کردم زیرا قبلاً رسول چند بار به خاطر مسائل تبلیغاتی به چنگ عراقیها افتاده بود و یک بار هم زندانی شده بود اگر این بار هم چنین اتفاقی می افتاد پرونده بدی برایش مهیا می شد.

این حرکت اعتبار آقای راشد را در نظر همه بچه های آسایشگاه و خصوصاً بچه های تبریز چنان بالا برد که همیشه از این کارش یاد می کردند . بنا به حکم مسؤول نظامی اردوگاه آقای راشد به ده روز زندان محکوم شد .

هنوز هم با یاد آوری این ماجرا سؤالی در ذهن من تداعی می شود و آن این است که چرا بعضی مسائل در اردوگاه اتفاق می افتاد که حتی برای ما هم قبولش دشوار بود  تا چه رسد به کسانیکه آن جو و حالت را ندیده اند !!!

برای نجات کسی که تصور می شد سودش برای جمع بیشتر است دیگری خود را به خطر می انداخت و این حرکت را نیز خود یک حرکت فرهنگی بود آنهم به سبک عملی آن که به مراتب مؤثرتر از حالت تئوری آن بود . این یک از خود گذشتگی بود و یا به عبارتی ایثار نه به سپک شعارهای سیاسی و تو خالی بلکه به سبک واقعی ، واقعیتی همراه با خطر !!! ای کاش بجای استفاده ابزاری از آن همه جلوه های ایثار و خلوص و پاکی در دوران پاک دفاع مقدس ارزش این بزرگ مردان آن طور که باید و شاید حفظ می شد و از همه مهمتر خود آنها در گردابهای دنیای مادی سرگردان نمی شدند .

امّا در زمان ما ایثار و ایثارگری  در میان شعارهای سیاسی  بی محتوا چنان گرفتار شده که به دستاویزی برای برای برتری گروهی برگروه دیگر تبدیل گشته است . نعمت الله راشد ده روز از ماه رمضان را در زندان بسر برد بدون هیچ امکان آسایشی . اما بسیار خوشحال بود که توانسته کمکی به انجام مراسم فرهنگی در آسایشگاه کند.

راوی: آزاده محمد جواد اسکافی /سایت جامع آزادگان

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس