نیم ساعتی از افطار گذشته است؛ در لابهلای همین ستونهای ۲۰۰ و ۳۰۰ متری آجری، پنهان در تاریکی شب، دست زنها، آب و خاک را پیوند میزند و مردان خشت میزنند.
هر سو که سر بگردانی، همین دستها را میبینی و همین خشتها را که تا صبح ارتفاع آنها بالا و بالاتر میآید.
اینجا یکی از کوره پزخانههای حاشیه تهران است؛ محمودآباد. با خانههای دو و سه متری چسبیده به هم و کارگرانی که از ۳ سال شروع میشوند تا ۷۰ و ۸۰ سال، تا سنی که دستهایت گوش به فرمانت باشد.
محمودآباد را با حدود ۳۰کوره برج مانندش میشناسند که بعضیهاشان ۳۰۰متر از سطح زمین ارتفاع دارند. کورههایی که از سال ۵۶ خاموش شدهاند، اما فقر و کودک کار و دشواری و غم نان هنوز آنجا ادامه دارد.
اینجا ۱۵کوره پزخانه فعال دارد که توی هر کدام از آنها ۴۰خانوار زندگی میکنند؛ نیمی افغان و نیمی وطنی. با خانوادههای پرجمعیت که اگر روزی ۱۰۰۰ خشت بزنند، مالک ۳۰ هزار تومان خواهند شد. هر خشت ۳۰تومان؛ ۳۰تک تومان. و برای همین ۳۰تومانها، کودک وقتی به حرف آمده-نیامده، با خاک و خشتبازی آشنا میشود.
آمارها میگویند برخی خانوادههای پرجمعیت هر روز تا ۵هزار خشت میزنند، این را میشود از کمرهای دولا مانده و حذف مفهوم «بازی» از ور رفتن طولانی و اجباری با گل و خاک فهمید.
کمی آنسوتر، حرارت بیداد میکند، ۱۸۰۰درجه دمای اتاقهایی است که کارگران «قمیر» خطابش میکنند.
بوی تند گاز که توی مولکولهای هوا تاب میخورد، آن قدر قدرت دارد که با «نگرانی» ترکیب میشود، و با انفجار یا دستکم گازگرفتگی.
رد گاز را که بگیری، به خانه چند متری «محرم» میرسد و به لولههایی در بالای کوره آجرپزی.
محرم، جوان لاغراندام ۳۲سالهای است که جدا از آلودگی معمول تهران، ریههایش به گرد و خاک کورهپزخانه و بوی گاز عادت کرده است.
او در مجاورت دمای ۱۸۰۰درجه زندگی میکند، کمی آنسوتر، فقط کمی، شاید کمتر از هفت یا هشت متر آنسوتر، شعلههایی که از همین لوله پر از نشتی، جان میگیرند، خشتهای خام را میپزند.
میگوید: سالها پیش یکی از همشهریهای ما توی کوره افتاد.
سقف یکی از همین قمیرهای کاهگلی که ما روی آن ایستادهایم، ناگهان فرو ریخت و او قاطی شد با آتش ۱۸۰۰درجهای.
محرم ادامه میدهد: همشهری ما ذوب شد؛ چند روز بعد فقط چیزی شبیه سگک کمربندش را پیدا کردند.
بعد میرود کتریاش را روی دریچه یکی از قمیرهایی میگذارد که تا دو روز پیش روشن بود و حرارت آن هنوز میتواند آب را جوش بیاورد.
در یکسوی کوره، عدهای آجرهای خام را داخل قمیرها میچینند و در سوی دیگر، کارگرها، آجرهای پخته شده را خارج میکنند و داخل کامیون میریزند؛ و این چرخه سالهاست با تغییرات اندک ادامه دارد.
هر کوره، حدود ۲۰قمیر دارد که توی هر کدامشان، ۳۵تن آجر جا میگیرد.
صدای محرم که چند متری از ما فاصله گرفته است، این اطلاعات را میدهد.
خانوادههای کورهپزخانه، روزی ۱۰۰هزار خشت میزنند. انگشت اشاره محرم را که دنبال میکنیم، در دل تاریکی هر گوشهای میتوان آنها را دید.
میگوید: ۸۰درصد این کارگرها، روز میگیرند، از افطار تا سحر خشت میزنند و به ناچار، از ظهر تا افطار.
سختترین بخش کار، خشتزنی زیر آفتاب داغ تابستان است؛ آفتاب تیر، در ماه رمضان.