به گزارش مشرق، روزنامه جوان نوشت: هفته گذشته زن ميانسالي مأموران پليس تهران را از گم شدن ناگهاني دخترش با خبر كرد.
وي در توضيح ماجرا گفت: مدتي است دخترم آزيتا با من سر ناسازگاري دارد. او به خاطر كوچكترين موضوعي مشاجره و مرا تهديد به فرار از خانه ميكند. مدتي قبل متوجه شدم از طريق شبكه اجتماعي تلگرام با زن جواني به نام شهره كه از شوهرش طلاق گرفته دوست شده است.
آنها شب و روز با هم ارتباط تلگرامي داشتند تا اينكه احساس خطر كردم و از دخترم خواستم ارتباطش را با او قطع كند، اما به حرفم گوش نداد و با من درگير شد. وي ادامه داد: شب گذشته دخترم در خانه خواب بود، اما وقتي صبح از خواب بيدار شدم، فهميدم شبانه وسايلش را جمع و فرار كرده است. ابتدا احتمال دادم به خانه شهره رفته باشد، اما وقتي به خانه او رفتم، مدعي شد از دخترم خبري ندارد با اين وجود من به او مشكوك هستم و از شهره شكايت دارم.
با طرح اين شكايت پرونده به دستور قاضي آرش سيفي، بازپرس شعبه چهارم دادسراي جنايي تهران در اختيار تيمي از كارآگاهان مبارزه با آدمربايي پليس آگاهي قرار گرفت. كارآگاهان در نخستين گام به خانه شهره رفتند و در آنجا آزيتا را پيدا كردند.
سپس مأموران آزيتا و شهره را بازداشت و براي بازجويي به دادسراي جنايي منتقل كردند. آزيتا در بازجوييها مدعي شد به خاطر درگيري با مادرش از خانه فرار كرده است. وي پس از دادن تعهد آزاد شد. شهره نيز مقابل قاضي پرونده با اظهار پشيماني تعهد داد تا پس از اين دختر فراري را به خانهاش راه ندهد و آزاد شد.
فرار دوباره
در حالي كه چند روزي از ماجرا نگذشته بود، مأموران پليس از درگيري دو زن با خبر و در محل حاضر شدند. خيلي زود مشخص شد كه دعوا اين بار هم بين مادر آزيتا و شهره اتفاق افتاده است، بنابراين اين دو زن دوباره به دادسراي امور جنايي منتقل شدند و مقابل قاضي سيفي قرار گرفتند.
شاكي گفت: پس از اينكه شهره تعهد داد ارتباطش را با دخترم قطع كند متوجه شدم آنها باز هم با هم از طريق تلگرام ارتباط دارند، تا اينكه دوباره دخترم نيمه شب از خانه فرار كرد. اين بار قبل از اينكه به اداره پليس بروم به خانه شهره رفتم تا دخترم را به خانه برگردانم. وقتي وارد خانه او شدم، آزيتا همراه پسر جواني در خانه او بود. شهره با من درگير شد و دخترم از فرصت استفاده و همراه پسر جوان از خانه فرار كرد.
شهره هم در ادعايي گفت: شب قبل در خانه بودم كه آزيتا زنگ زد. او در حالي كه گريه ميكرد، از من خواست تا در خانهام پناهش دهم. آزيتا ميگفت با مادرش درگير شده و مادرش او را كتك زده است و الان جايي براي خواب ندارد. آزيتا آنقدر التماس كرد تا اينكه دلم به حالش سوخت و او را به خانهام راه دادم. روز بعد پسر مورد علاقهاش هم به خانه من آمد كه ناگهان مادرش سر رسيد و با من درگير شد. مادر آزيتا با مشت و لگد به جان من افتاد و آزيتا هم همراه پسر مورد علاقهاش فرار كرد.
اسارت دختر فراري در دام 4 شيطان
در حالي كه جستوجو براي يافتن دختر فراري ادامه داشت، آزيتا به اداره پليس رفت و از اسارت در دام چهار پسر شيطانصفت خبر داد.
وي در حالي كه دست و پايش از شدت ترس هنوز ميلرزيد، گفت: من هيچ وقت به نصيحتها و حرفهاي مادرم توجهي نداشتم و فكر ميكردم او مانع خوشبختي من است. مدتي قبل با پسر جواني از طريق تلگرام آشنا شدم و او به من ابراز علاقه كرد تا اينكه به خاطر او از خانه فراري شدم. روز حادثه وقتي مادرم مرا در خانه شهره پيدا كرد با پسر مورد علاقهام از خانه شهره بيرون آمدم. پس از اين، پسر مورد علاقهام مرا در خيابان رها كرد و من تنها شدم. در حالي كه ساعتي در خيابان سرگردان بودم به پاركي در غرب تهران رفتم. در حالي كه هوا رو به تاريكي ميرفت، پسر جواني خودش را به من نزديك كرد. وقتي به او گفتم از خانه فرار كردهام به من قول داد مرا به خانه يكي از بستگانش ببرد تا شب را در خيابان نمانم. او مرا سوار موتورسيكلتي كرد و به خانهاي متروكه در حوالي كرج برد. پسر جوان مرا در خانهاي حبس كرد تا اينكه ساعتي بعد همراه سه پسر ديگر به خانه برگشت و. . . .