«دراكولا» فيلمي است پر از سكانسهاي تكراري و گاه كاملا اضافي (مثلا سكانس رقص شخصيتها روي موزيك ويدئوی فارل ويليامز). گاهي حس ميشود كه فيلم تركيبي است نه چندان منسجم از كليپهاي مختلف كه گاه خنده دارند و گاه قرار است آموزنده باشند! به همين خاطر است كه «دراكولا» در بعضي از لحظاتش بيشتر يادآور سريالهاي نود قسمتي تلويزيوني است تا يك فيلم سينمايي – با اين تفاوت كه سريالهاي نود قسمتي معمولاً خنده دارترند! اصرار بر تكرار شوخيهايي دم دستي با چيزهايي مثل لايكهاي اينستاگرام و سريالهاي ماهوارهاي فيلم را از نفس مياندازد. هرچند به نظر ميرسد كه فيلم ميخواهد اين نوع از اعتياد را هم در كنار اعتياد به مواد مخدّر قرار بدهد و بگويد كه همه ما به نوعي معتاديم، حالا يا به تعداد لايكهايي كه درفضاي مجازي ميگيريم، يا به سريالهاي تلويزيوني، يا به دود و دم! و هر نوع اعتيادي مضر و مخرب است؛ يكي كمتر، يكي بيشتر. در كل پيام فيلم، پيام شريفي است. اما كليت فيلم چندان دلچسب نيست، به همين خاطر، نه شوخيهايش زياد ميخنداند و نه پيامش چندان تاثيرگذار است.
و اما اجازه بدهيد نگاهي هم به رضا عطاران در قامت بازيگر بياندازيم. عطاران در فيلمهايي چون «چه خوبه كه برگشتي»، «دهليز» و حتي «ردكارپت» نشان داده كه بازيگر توانمندي است، تا جايي كه ميتوان گفت در «چه خوبه كه برگشتي» تنها كسي است كه خوب بازي ميكند! اما عطاران «دراكولا» باز همان كاراكتر تكراري هميشگي است كه در هزار و يك فيلم و سريال مختلف از او ديدهايم. يك آدم خونسرد و بيخيال كه نه عزتِ نفس دارد، نه ذرهاي حس مسئوليتپذيري. با اين تفاوت كه اين بار معتاد هم هست. هرچند كه اعتيادش باعث نشده تفاوت خاصي را با كاراكترهايي كه قبلا بارها و بارها بازی كرده احساس كنيم.
لوون هفتوان نيز كه در «پرويز» بازي درخشاني ارائه ميكند و در «مردي كه اسب شد» نيز همان نمايش درخشان را در نقشي عجيب و منحصر به فرد تكرار ميکند، با فيلمهاي چون «يك دزدي عاشقانه» و «دراكولا» دارد خاطره خوب بازيهاي قوياش را خراب ميكند.
اما بعد از اين همه انتقاد، بايد به يك نكته مثبت هم در مورد «دراكولا» اشاره كرد: طراحي صحنه. پاركی كه پاتوق معتادان است و نماهاي مخلتف از خانه دراكولا، مخصوصا زيرزمين مرموز و خوفناكش، هنرمندانه طراحي و اجرا شدهاند و انصافا نقطه قوت فيلم به حساب ميآيند.
در مجموع، «دراكولا» شما را ميخنداند اما نه زياد. پيامش، پيام شريفي است اما شايد زيادي شفاف و پررنگ پيام ميدهد. قصه دارد، اما قصهاش فراز و فرود چنداني ندارد، گره و تعليق خاصي هم ندارد، و عملا براي يك فيلم بلند سينمايي كم مايه است. و نهايتا سوژه ناب خونآشامها نيز در اين فيلم حيف شده است. عطاران در دو فيلم قبلياش، عليرغم همه انتقاداتي كه به آنها وارد بود، نشان داده بود كه ذهن خلاق و جسوري دارد و سينماي ايران مخصوصا در حوزه طنز ميتواند به او (در قامت فيلمساز) اميدوار باشد. اميدی كه با «دراكولا» از دست رفت. اما اميدوارم با فيلم بعدي باز اميدوارمان كند.
پي نوشت: «دراكولا» با اشارههايش به مكيدن خون و صحنههاي متعدد مصرف مواد، قطعا براي كودكان فيلم مناسبي نيست. اما متأسفانه به دليل فقدان رده بندي سني در سينماي ايران، شاهد حضور كودكان زيادي در سالن سينما هستيم. عجالتا تا تصميم قاطعي در اين مورد گرفته نشده، بد نيست خانوادهها براي بردن بچههايشان به سالن سينما، كمي وسواس بيشتري به خرج بدهند.