گروه جهاد و مقاومت مشرق - فیلم «ایستاده در غبار» از هر نظر واجد ویژگیهای سینمایی است؛ هم از نقطهنظر روایت و داستان و هم کارگردانی. فیلمساز بدون اینکه بخواهد بیدلیل وارد داستانهای فرعی و پیچشهای تصنعی شود، مستقیم سراغ احمد متوسلیان میرود و قهرمانی از جنس مردم عادی را خلق میکند. اما شگفتی کار در همین نکته است که در دل داستان و روایت وابسته به واقعیت و مستندگونه، جذابیتهای شخصیت اول فیلم شکل میگیرد، بهطوریکه مخاطب شیفته او میشود. از همه مهمتر «ایستاده در غبار» فیلمی است که برخلاف گرایش فیلمهای دفاع مقدسی، رنگوبویی از جنس قهرمانسازیهای مرسوم سینمای هالیوود ندارد و همین مسئله بر ارزشهای این فیلم میافزاید. به مناسبت اکران فیلم با محمدحسین مهدویان، کارگردان فیلم، به گفتوگو نشستیم:
چطور با احمد متوسلیان آشنا شدید و چرا میان ستارگان جنگ، ایشان را انتخاب کردید؟
با احمد متوسلیان در مستند «آخرین روزهای زمستان» که درباره شهید حسن باقری است، آشنا شدم. حسن باقری در صحنه بیتالمقدس مواجههای با احمد متوسلیان دارد. احمد متوسلیان به لحاظ سبک زندگی، رفتار و سیاق متفاوتي با حسن باقری دارد. حسن رویکرد ستادی دارد، فرد باهوشی است و در خانوادهای آرام رشد کرد. احمد متوسلیان فردی عملگرا و تند است. بعد از «آخرین روزهای زمستان» دوست نداشتم به این سبک فیلمسازی ادامه دهم و فیلمی درباره جنگ بسازم. چون پیشنهادات زیادی درباره شهیدان جهانآرا، همت، زینالدین، احمد متوسلیان و محلاتی به من داده شد. وقتی یک کار موفق تولید میشود همه فکر میکنند این کار قابلیت تکثیر دارد. آن زمان به طور قطع گفتم نه. چون معتقد بودم نباید به هیچوجه کار تکراری انجام داد. بعد فیلمنامهای را با دوستم ابراهیم امینی به نام «ژنرال» نوشتیم. فیلمنامه را به شورای پروانه ساخت دادم. البته سرمایه فیلم مبهم بود و کسی حاضر به هزینهکردن برای این فیلم نبود.
ورود من هم به سازمان «اوج » اینگونه بود که فیلمنامه را به سازمان آوردم تا پول بگیرم که نپذیرفتند. ولی من ناامید نشدم و درنهایت هم شورای پروانه ساخت فیلم من را رد کرد. فیلم درباره ژنرال زمان شاه بود که خوشبین است که انقلاب شده و جوانانی هستند که تصمیم گرفتهاند کشورشان را به این شکل بسازند و معتقد است وظیفهاش حفظ کیان کشور است اما بهتدریج دچار گرفتاریهایی میشود. به نظرم تابهحال دو ماه اوایل انقلاب از این منظر روایت نشده است. ولی متأسفانه دیر میفهمند. بعد از روی کارآمدن دولت جدید، امیدوار شدم بتوانم این فیلم را بسازم. با آقای احسانی صحبت کردم و ایشان هم نگرانیهایی داشتند. درنهایت به من گفتند نه. خیلی ناراحت شدم چون هشت، ٩ ماه روی فیلمنامه کار کرده بودم و امیدوار به ساختنش بودم. بهنوعی هم بیکار شده بودم. در آن شرایط تصمیم گرفتم درباره یکی از این شخصیتها کار کنم و احمد متوسلیان را انتخاب کردم. چند دلیل روشن داشتم؛ اول احساس کردم احمد متوسلیان با همه کلیشههای مرسوم فرماندهی در جنگ که در سینما میبینیم، فرق دارد. فردی عصبانی و گاهی خشن و برخی تصمیماتش هیجانزده است و همه تصمیمهایش هم همراه با تدبیر نیست. پس با آدم متفاوتی مواجهیم. برای خودم جالب بود که با حسن باقری خیلی فرق دارد و فرماندهی را در جنگ نشان میدهم که در لحظه تصمیماتی میگیرد و آدم فوقالعاده متغیری است. من برای پرده سینما خیلی احترام قائلم. چون جای نشاندادن هر چیزی نیست. پرده سینما باید به اندازه کافی شگفتانگیز و تکاندهنده باشد. هر داستان جمعوجور بیمایه که فقط وقت را میگیرد، مناسب پرده سینما نیست.
پرده سینما باید سالن را درگیر کند. به نظرم رسید احمد متوسلیان این ویژگیها را دارد. و بعد درباره فیلمهای پرخرجی که در این سالها در ایران ساخته شدند، واقعا به این نتیجه رسیدم که چه حرفی برای گفتن دارند؟ فیلمهای بزرگی با بودجه وافر. مثلا موضوعی در زمان جنگ یا زمان شاه رخ داده و چند میلیارد خرج کردند که دربارهاش فیلم بسازند. بعد این فیلمها به چه درد امروز ما میخورد؟ چه فهمی از زندگی امروزمان به ما میدهد؟ داستان احمد متوسلیان برای من دو ویژگی داشت؛ اول اینکه یادآور دورهای باشکوه از بچههای انقلاب بود که آرمانها و ایدهآلهایی داشتند. احمد متوسلیان سمبل جنگ برای این ایدهآلها بود. حال نگاه کنیم به آن آرمانها که الان کجا هستیم و دوم اینکه داستان قهرمانی است که تمام نشده. همیشه برای قهرمانان زمان جنگ احترام قائلیم و به احترامشان میایستیم و بعد از دفنکردنشان به زندگی امروزمان برمیگردیم. میگوییم قهرمان زمان خودشان بودهاند و تمام شدهاند. اما احمد متوسلیان در پایان داستان فیلم در یک فلش فوروارد سریع ادامه پیدا میکند به زندگی امروز ما. چون هنوز وجود دارد و زنده است. احمد متوسلیان در پایان شهید نمیشود و تا به امروز ادامه پیدا میکند و به نظرم پایان شگفتانگیزی دارد و این ناخودآگاه در ذهن تماشاگر اتفاق میافتد که ما با زندگی ٣٠ سال قبلمان پیوندی داریم. ما همان افراد ٣٠ سال قبل هستیم و اینطور نیست که دور شده باشیم.
احمد متوسلیان ویژگیهای متنوعی دارد برای اینکه سینمای مناسب امروز را با او به وجود بیاوریم. درنتیجه با توجه به شرایطی که در آن قرار داشتم، تصمیم گرفتم این فیلم را بسازم و قرار شد فیلمنامه را تغییر دهم. ابتدا تصور نمیکردم قبول نکنند که این فیلمنامه را کار کنند. اما همه اتفاقات آنطور که ما تصور میکنیم، رخ نمیدهند. آقای والینژاد که سالها با بنده کار کرده بود و آقای حسنی که اولین بار بود من با ایشان کار میکردم، دستکم درباره فیلمنامه و فیلم من سعهصدر داشتند. آقای حسنی جایی به من گفتند ممکن است جایی فیلمنامه تو را قبول نداشته باشم. طبیعتا باید در جاهایی از فیلمنامه دفاع میکردم. من هم گفتم این روایت حسین مهدویان از فیلم است اگر این روایت را قبول نکنید قید ساختن آن را میزنم. تعامل میکنم و اصلاحات را انجام میدهم اما اگر ببینم فیلمم جوهر خودش را از دست میدهد و به فیلمی دیگر تبدیل میشود، بهراحتی آن را کنار میگذارم. ایشان گفتند به احترام روایت تو از ماجرا، همهجا میگویم این روایت توست و من به آن احترام میگذارم و کمک کرد من این فیلم را بسازم. وارد پروسه ساخت شدیم و فیلم سختی را هم ساختیم. خیلی نگران بودم که این فیلم چه واکنشهایی را برمیانگیزد. واقعا در زمان ساخت فیلم به نسلی فکر میکردم که جنگ را تجربه نکردهاند. یعنی اصلا فیلم را برای خوشامد سردار و سرهنگی نساختم. بدبختی ما این است که خیلی اوقات فیلمسازان میخواهند موافقت افراد خاصی را بگیرند و برای مخاطب معدودی فیلم میسازند.
مهم نیست درباره ما چه قضاوتی میشود، اما در برابر قضاوتی که درباره کاراکتر و زمانه فیلم میشود، مسئول هستیم.
به قول زندهیاد عباس کیارستمی، اگر آنقدر فیلمت را محدود کنی که بخواهی موردپسند عدهای محدودی قرار بگیرد، درنهایت همان طیف را هم نمیتوانی جذب کنی.
معمولا همینطور است. نگاه من به نسلی بوده که در کنار آنها رشد کرده و درس خواندهام. قبل از اکران فیلم، نمایشهای متنوعی داشتیم و مهمترین برای من نمایشی بود که برای دانشآموزان دبیرستان مفید گذاشته بودیم. برایم مهم بود که ببینم این نسل چطور فکر میکنند. البته گروههای دیگری را هم برای نمایش فیلم آوردیم و باور کنید جاهایی از فیلمم را اصلاح کردم، برای اینکه آنها فیلم را درک و با قهرمان فیلم ارتباط برقرار کنند. به نظر میآید جفایی که درباره گذشته خودمان میکنیم فقط در مورد جنگ نیست.
نکته جالب برای من این است که قهرمان داستان فیلم ظاهر و اخلاق جذابی ندارد و اوج تلاشش این است که با چنگال دنبال دوستش میدود و او را کتک میزند. حتی در فیلم هم نخواستید او را خاص نشان دهید و کل شخصیت را درون قاب به نمایش گذاشتید. اما چطور شد احمد متوسلیان اینقدر سمپات و بهاصطلاح دخترکش شد؟
(میخندد) زمانی که فیلم آماده میشد به دوستانم گفتم دخترها عاشق این شخصیت میشوند. این شخصیت چیزی در درونش دارد که از جنس قهرمانهای وسترن است. مثل قهرمانهایی که فقط سوار بر اسب هستند و واکنشهای عجیبی که گاه از خود نشان میدهند، بروز ناگهانی آن چیزی است که در درونشان است؛ آدمهای عمیق و تودار و چیزی که زنها دوست دارند کشف و تصاحبشان کنند. روایت ما به لحاظ سبک خیلی متفاوت است ولی از داشتههای سینما استفاده میکند. میتوان گفت فیلم ما یک نوع وسترن است.
یعنی کانسپت قهرمانسازی را دربر میگیرد، بدون اینکه بخواهد قهرمانی را به رخ بکشد؟
حتی به لحاظ طبیعتگرایی و تنهایی قهرمانمان و آدمهایی که اطرافش هستند. البته واقعا پرداختن به زنان در سینما واقعا سخت است. سعی میکنم در فیلمهایم از زنان کمتر استفاده کنم هرچند میدانم چیز بزرگی را از دست میدهم. یا اینکه جایی برای زن پیدا شود که بتواند بروز کند.
چرا از صداهای واقعی استفاده کردید؟
مردم ما فیلم هندی را میبینند و با آن همه صحنههای غیرواقعی باور میکنند، اما درباره سینمای خودمان خیلی سختگیر هستند.
پیشبینی میکردید از فیلمتان تا این حد استقبال شود؟
همه تلاشم را کردم تا فیلمی عالی برای تماشاگر سینما بسازم. یعنی دنبال تماشاگر سینما بودم؛ تماشاگری که به سینما دلبستگی داشته باشد. فیلم اندازه پرده سینما باشد. جذابیتهایی که در سینمای ما گم شده و جایش را به سلبریتیهایی داده که برای قشر کمی از مخاطبان جذاب است. متأسفانه فیلم ما در میان همین فیلمها نمایش داده میشود و خیلی سخت است مخاطب باور کند فیلمی نمایش داده شده که جذابیتهای سینمایی دارد. مطمئن بودم فیلمی ساختهام که خیلی مناسب سینماست و در سالن جمعیتی باید دور هم بنشیند و فیلم ببینند.
درباره جایزه بهترین فیلم جشنواره فیلم فجر چه نظری دارید؟
وقتی متوجه شدم چه کسانی فیلمهایشان در جشنواره پذیرفته میشود همچون آقایان پوراحمد، حاتمیکیا، میرکریمی، کمال تبریزی و... کسانی که در نوجوانی خدای سینمای ما بودند یا فیلمسازانی از نسل جوان مثل بهروز شعیبی، فکر میکردم شانسی ندارم. بنابراین دلم را برای جایزهگرفتن صابون نزده بودم. اما وقتی اسمم را شنیدم کلی خوشحال شدم که جایزه گرفتهام.
*روزنامه شرق
کد خبر 608024
تاریخ انتشار: ۳ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۴:۵۱
- ۹ نظر
- چاپ
واقعا در زمان ساخت فیلم به نسلی فکر میکردم که جنگ را تجربه نکردهاند. یعنی اصلا فیلم را برای خوشامد سردار و سرهنگی نساختم. بدبختی ما این است که خیلی اوقات فیلمسازان میخواهند موافقت افراد خاصی را بگیرند و برای مخاطب معدودی فیلم میسازند.