کربلایی کاظم فردی روستایی و بیسواد اما عامل به قرآن
صفای روح و سادگی، در کنار حافظه و استعداد کم، موجب شد تا وی نتواند به
مکتب برود و خواندن و نوشتن را بیاموزد. زراعت و انس با طبیعت از همان
آغاز، محمدکاظم را به سوی تأمل و تفکر در آفریدههای هستیبخش سوق
میدهد و توجه او را به خلقت و عظمت خداوند دوچندان میکند. تنها چیزى که
آن مرد باصفا را رنج مىداد، بىسوادى او بود، به خصوص وقتى سخن قرآن به
میان مىآمد، به خاطر اینکه سواد خواندن و نوشتن نداشت، سخت رنجیده خاطر
مىشد. گرچه قادر به خواندن قرآن نبود، اما دلی نورانی و سرشار از معرفت
به الله و خلیفةالله داشت که همین امر، زمینهای را فراهم کرد تا او در
دریای نور قرآن شناور شود.
او با تمام وجود عاشق قرآن بود و میل داشت مانند کسانى که قرآن مىخوانند، قرآن بخواند، او نمیتوانست قرآن بخواند، اما رفتار و کردارش قرآنی بود و به آنچه از علما درباره اهل قرآن شدن شنید، آراسته بود، به خصوص مسئله حلال و حرام در کسب و کار و معاملات را بسیار اهمیت میداد و این یعنی اهلیت پیدا کردن با قرآن. شبى در عالم رؤیا به حضور یکى از معصومین (ع) مشرّف مىشود. حضرت به او مىفرماید: قرآن بخوان. عرضه مىدارد: نمىتوانم. حضرت مىفرماید: مىتوانى و او شروع به خواندن میکند، شوق و شعف تمام وجودش را در بر میگیرد و از شدت تعجب و خوشحالی از خوب بیدار میشود، اندکی تأمل میکند که خدایا! چه شده است؟ در همین حین احساس میکند که تمام قرآن بر قلب او تجلّى کرده و نقش بسته است!
فرداى آن شب به دیدن مرحوم نوّاب صفوى رسیده، داستان رؤیاى خود را تعریف و آن مرحوم هم برای یقین پیدا کردن او را امتحان میکند و به صدق کلام او پی میبرد. ایشان نه تنها قرآن را از حفظ مىخواند، بلکه با حسّ سرانگشت خود آیات قرآن را از سایر جملات عربى تشخیص مىداد همچنین با تمام آیات که در چه جزء یا در چه سورهاى است، آشنا شده بود. طوری که گاهى صفحهاى از مفاتیح را جلوى او مىگذاشتند و از او مىپرسیدند: این قسمت در کجاى قرآن است؟ انگشت روى کلمات مىگذاشت و مىگفت: این قرآن نیست و گاهى از او مىپرسیدند: فلان آیه در کجاست؟ قرآن را باز مىکرد و با انگشت خود آیه را پیدا کرده و نشان مىداد!
این مجموعه از عنایات به مرحوم ملاکاظم به تأیید حضرت آیتالله العظمى بروجردى و بعضى از علماى وقت نیز رسیده است. بىتردید غذاى حلال آثار مهمى دارد که از جمله آثار آن باز شدن قلب، روشنى جان و غرق شدن دل در حکمت الهى است که مرحوم کربلای کاظم به واسطه تقید به این کار اخلاقی به آن رسانده شد.
نقل شده گاهی بعضی افراد او را به صرف ناهار دعوت میکردند و او نیز میپذیرفت، اما میدیدند گاهی بعد از خوردن غذا از آن محل خارج میشود و با داخل کردن انگشت در حلق خود سعی میکند غذاها را از شکم خود خارج کند. از او میپرسیدند چرا این کار را میکنی؟! میگفت: «غذایی که خوردم حلال نبوده و نور قلبم کم شده، دیگر نمیبینم».
حافظ قرآن شدن ایشان را جزو کرامات دیدم
حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب در دیدار با فرزند کربلایی کاظم
در تاریخ 01/03/85 فرمودند: مرحوم کربلایی کاظم را در حرم حضرت علی بن
موسی الرضا (ع) دیده بودم، در کنار مناره مسجد گوهرشاد نشسته بود. قرآنش هم
دستش بود، هر کس هر آیهای را میپرسید، با اینکه اصلاً سواد نداشت، قرآنش
را باز میکرد و با دستش آن آیه را نشان میداد. این را من خودم دیدم و
امتحان کردم و این سماعی نبود. مرحوم کربلایی کاظم همان کسی است که
بیسواد و در جوانی بر اثر یک توسل به امامزادگانی که در ساروق هست، حافظ
قرآن شد، بنده هم رفتم آن امامزادگان را زیارت کردم، آن شبستانی که ایشان
شب در آنجا بیتوته کردند و در همان جا هم مشرف به حمل قرآن شدند را بنده
دیدهام . موقعی که شهید نواب صفوی، کربلایی محمد کاظم را به مشهد آوردند و
در بالای منبر او را به علما معرفی کردند، از کربلایی سؤالهایی درباره
قرآن و آیات قرآن کردم و حافظ قرآن شدن ایشان را جزو کرامات دیدم.
تمام اینها تنها ذرهای از محبت خداوند به خاطر رعایت یک سفارش اخلاقی است، حال ما شیعیان در این برهه از زمان که فشارهای روحی و روانی از سوی شیاطین زیاد شده است، چقدر باید آن را مورد توجه قرار دهیم تا دچار صحنههای سخت و دشوار نشویم. پرداختن به این مهم آن هم در جامعه اسلامی ما بیشتر مورد توجه است.
حرکت به سمت حرام، ساختن خانه لب پرتگاه است
آیات زیادی که در قرآن درباره رزق حلال و اثرات رزق حرام بیان شده است،
اینکه امام حسین (ع) در ماجرای عاشورا در برابر نافرمانی دشمنان
میفرمایند: «فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُكُمْ مِنَ الْحَرَامِ»، شکمهایتان از
حرام پر شده است و این دلیل کجروی شماست و ...، یک کلام ساده نبوده و
نیست، بلکه سرنخی برای تمام عالیمان بود که ای اهل عالم! بدانید که اگر
برای ابعاد وجودتان نگهبان نداشته باشید و آن را به روی هر چیزی و هر کسی
باز بگذارید، سرانجام سقوط خواهید کرد، خدا میفرماید: ای بندگان من!
خانههایتان را لب پرتگاه نسازید که سقوط خواهید کرد، انذار، انذار و
انذار، خدا همیشه خیرخواه مان بود، اما ما انسانها باز هم حرفشنوی نداشتیم
و حریم خدا، اهلبیت (ع) و حتی خودمان را نگه نداشتیم.
حرامخواری نه صرف حرکت به سمت حرام بدون شک به معنای سکنی گزیدن لب پرتگاه است و سرانجام آدمی را به اعماق میکشاند، اما شیعه واقعی همیشه یک ویژگی را دارا بوده است و آن حرفشنوی از خدا و اهلبیت (ع) است، شیعه واقعی به دنبال میل امام (ع) است، گاهی میل امام (ع) را در جنگیدن مییابد و با تمام وجود وارد نبرد میشود و گاهی را سکوت خود مییابد و تا وقتی که فرمانی نیابد، کلامی نمیگوید که نمونه آن حضرت سلمان (ع) است، شیعه واقعی نه تنها به سمت حرام نمیرود، او تمام ابعاد وجودش را نور اهلبیت (ع) فراگرفته است و آن نور راهنمای اوست و به تبع در چنین فضایی، دیگر حرام و اثرات آن جایگاهی ندارد.