در برخی از این فیلمها، تجاوز در حالی رخ میدهد که دو شخصیت داستان با هم دوست هستند، عاشق یکدیگر هستند، و یا حتی ازدواج کردهاند. نکته اینجاست که رابطه میان این دو بعد از وقوع تجاوز جنسی به گونهای پیش میرود که گویی هیچ اتفاقی نیفتاده است. البته گاهی هم اینگونه نیست. در این نوع دوم، تجاوز اتفاقاً آغاز یک رابطه خوب و خوش میان مجرم و قربانی است.
در ادامه این گزارش، ابتدا به 10 مورد از مشهورترین آثاری میپردازیم که فرهنگسازان در آمریکا از جمله فیلمسازان و نویسندگان با استفاده از آنها مفهوم تجاوز جنسی و پیامدهای آن در زندگی متجاوز و قربانی را برای مردم کشورشان عادیسازی کردهاند. تمام موارد زیر، در زمان خود یا حتی تا امروز بخشی از فرهنگ عامه آمریکاییها بوده و هستند.
متأسفانه باید اقرار کرد بخشی از این فرهنگ مبتذل، از طریق فیلمها و سریالهای هالیوودی، در میان عدهای از مردم کشورمان نیز نفوذ کرده و بنابراین تعداد قابلتوجهی از نامهای زیر ممکن است به گوش برخی از خوانندگان این مطلب آشنا بیاید. امیدواریم مطالعه این مطلب هشداری باشد تا این افراد داوطلبانه خود را در دام فرهنگسازیهای آمریکا نیندازند و ناخودآگاه ارزشهای خود را قربانی چند دقیقه و چند ساعت لذت نکنند.
فیلمها و کتابهایی که «تجاوز جنسی» را میستایند
1- «هومر سیمپسون»؛ سریال «سیمپسونها»: این سریال فوقمعروف که تا همین امروز هم پخش میشود، اگرچه کارتونی است، اما به هیچ عنوان برای کودکان ساخته نشده است. هر کس در هر کجای دنیا که ذرهای با هالیوود آشنایی داشته باشد، میداند که سیمپسونها[1] یکی از محبوبترین سریالهای تاریخ آمریکاست. اکنون این سؤال پیش میآید که چگونه ممکن است هومر (تقریباً اصلیترین شخصیت سریال) مورد تجاوز جنسی قرار گرفته باشد و خبر آن دنیای سرگرمی آمریکا را منفجر نکند. مشکل دقیقاً همینجاست. در قسمتی به نام «آرزوی هر مرد»، زمانی که هومر با «مارج» (همسرش) به خاطر برخی مشکلات، موضوع طلاق را بررسی میکنند، هومر با داروسازی به نام «کاندس» آشنا میشود. کاندس یک داروی آرامبخش در شراب هومر میریزد و صبح روز بعد، هومر در حالی بیدار میشود که مشخص است، شب گذشته چه اتفاقی افتاده است. اگرچه در صفحه توضیحات این سریال، این اقدام «تجاوز» توصیف نمیشود، اما اقدام کاندس به وضوح خلاف میل هومر است و این یعنی تجاوز. البته در انتهای این قسمت متوجه میشویم که همه این اتفاقات در خواب افتاده است، اما از آنجایی که مخاطب از ابتدا این را نمیداند، قطعاً تحت تأثیر روایت قرار خواهد گرفت.
2- «اسکارلت اوهارا»؛ فیلم «بر باد رفته»: این فیلم که یکی از مشهورترین فیلمهای تاریخ سینمای آمریکاست، از بسیاری جهات در هالیوود بیرقیب است. «بر باد رفته[2]» سال 1939 بر اساس رمانی با همین نام[3] ساخته شد که سه سال قبل منتشر شده بود. این فیلمِ اقتباسی در دوازدهمین دوره مراسم «آکادمی علوم و هنرهای سینما»، توانست در 13 بخش نامزد دریافت جایزه اسکار شود و 10 عدد از این جوایز را هم ببرد. بر باد رفته با احتساب نرخ تورم، هنوز هم موفقترین فیلم تاریخ سینمای آمریکا در گیشه است. تجاوزی که در این فیلم به تصویر کشیده میشود، تقریباً به اندازه خود فیلم، کلاسیک است.
«رت» و «اسکارلت» (شخصیت اصلی فیلم) که با هم ازدواج کردهاند، با یکدیگر دعوا میکنند تا جایی که رت تهدید میکند اسکارلت را به قتل برساند و اسکارلت با خشم از اتاق بیرون میرود. با این حال، رت در همان حالت خشم و با توسل به زور، به اسکارلت (همسرش) تجاوز میکند. اسکارلت که در ابتدا بسیار عصبانی است، نهایتاً به این تجاوز تن میدهد و صبح روز بعد، حتی از «خاطره خلسه و شعف تسلیم» میگوید. این مثال از آن جهت کلاسیک است که یکی از رایجترین بهانهها برای توجیه تجاوز در فیلمهای آمریکایی، نشان دادن تسلیم شدن زن با این استدلال است که قربانی به تجاوز «راضی شده است.» این در حالی است که مخاطب عامه تفاوتی میان «دیگر تقلا نکردن» و «راضی بودن» قائل نیست و بنابراین ممکن است آنچه به وضوح یک تجاوز جنسی است را حتی یک رابطه عاشقانه تصور کند.
این نوع سوءاستفاده از ویژگیهای روانی انسان، به مسائل پیچیدهتری از جمله خیالپردازیهای جنسی وابسته است که بسیاری از بینندگان ممکن است از آن بیاطلاع باشند. همین بیاطلاعی عاملی است تا نویسندگان و کارگردانان بتوانند از طریق آثار «فاخری» مانند بر باد رفته فرهنگ تجاوز جنسی را در جامعه رواج و آن را امری کوچک و بیاهمیت جلوه بدهند.
3- «کوین فبری»؛ سریال «گلی»: «گلی[4]» (نام یک گروه موسیقی و لفظاً به معنای شادی) یکی از مشهورترین سریالهای موزیکال-کمدی-درام آمریکا محسوب میشود. در یکی از قسمتهای این سریال (که بین سالهای 2009 تا 2015 پخش شد و جایزههای بیشماری را نیز از آن خود کرد)، «پاک»، «کوین» (هر دو از شخصیتهای اصلی داستان[5]) را مست و از این طریق با او رابطه برقرار میکند. آنچه مسلم است اینکه این اقدام به معنای تجاوز جنسی است؛ اما در ادامه سریال، کوین است که خود را مقصر میداند و اتفاقی را که میان این دو افتاده یک «اشتباه» توصیف میکند[6].
البته همه اینها «اشکالی ندارد»، چون پاک و کوین بعدها عاشق همدیگر میشوند و رابطهای طولانیمدتتر را آغاز میکنند. این مورد نیز یکی از مواردی است که در آن یک سریال فوقالعاده محبوب آمریکایی، اقدام به عادی جلوه دادن تجاوز جنسی در روابط «دوستانه» میکند. تأثیرگذاری این سریال زمانی بیشتر مشخص میشود که در صفحه اختصاصی توضیحات روابط میان باک و کوین در سریال، نظرات مردمی را میبینید که تقریباً همه گفتهاند: «این زوج، شایستگی رسیدن به یکدیگر در انتهای سریال را داشتند.»
نکته دیگری که باید درباره سریال گلی بدانید اینکه یکی از موضوعات محوری این سریال، روابط جنسی میان اعضای گروه موسیقی «گلی» است و این یعنی تجاوز جنسی میان دو شخصیت اصلی در این سریال، بر تصور همه بینندگان آن درباره این اتفاق هولناک در زندگی واقعی، تأثیرگذار است.
4- «لورا اسپنسر»؛ سریال «بیمارستان عمومی»: در دهههای 1970 و 1980 میلادی، «لوک» و «لورا[7]» حکم لیلی و مجنون را در آمریکا داشتند. این دو شخصیت، سریال بیمارستان عمومی را به یکی از پروژههای موفق هالیوود تبدیل کردند. با این حال، داستان آشنایی این دو بسیار عجیب بود. قسمتی که در آن قرار بود لورا با لوک ازدواج کند در حالی علاوه بر بینندگان همیشگی، میلیونها نفر دیگر را هم در سراسر آمریکا پای تلویزیون نشاند که نقطه آغاز رابطهای که به این ازدواج منجر شد، تجاوز لوک به لورا بود.
بنابراین خلاصه آنچه در این سریال محبوب درباره لوک و لورا به مردم آمریکا نشان داده شد این بود: لوک به لورا تجاوز میکند؛ لورا عاشق لوک میشود؛ نهایتاً این دو با هم ازدواج میکنند و به مشهورترین و محبوبترین خانواده آمریکا تبدیل میشوند. آنچه مهم است اینکه لورا و لوک بهرغم وقوع تجاوز، دهها سال با هم به خوبی و خوشی زندگی میکنند و صاحب فرزند هم میشوند. ناگفته نماند که این دو چندین بار دنیا را هم نجات میدهند و بنابراین لوک که یک متجاوز جنسی است، قهرمان زندگی میلیونها نفر در آمریکا هم میشود[8]. درباره محبوبیت سریال بیمارستان عمومی[9] جالب است بدانید که این سریال به عنوان طولانیترین سریال به سبک «نمایش صابونی[10]» (یا سریال ملودرام و احساسی، و بیش از اندازه طولانی) در حال پخش در تاریخ آمریکا رکورد گینس را دارد و همچنین سومین سریال درام تلویزیونی در تاریخ آمریکا از نظر طولانی بودن محسوب میشود.
5- «ارتش زنانِ» «بیلیِ شاعر»؛ داستان کوتاه «به خانه میمون خوش آمدید»: این داستان کوتاه بخشی از یک مجموعه داستانهای کوتاه با همین عنوان به نویسندگی «کرت وانهگت» نویسنده مشهور آمریکایی است. موضوع داستان چیزی جز روابط جنسی نیست. «به خانه میمون خوش آمدید[11]» داستان جامعهای در آینده نه چندان دور را روایت میکند که دولت در آن به خاطر کنترل جمعیت، قوه جنسی مردم را با شستوشوی مغزی و تجویز قرصهای بیحسکننده، سرکوب میکند. در این میان، عدهای شورشی علیه این اقدام دولت برمیخیزند که رهبر آنها «بیلیِ شاعر» است.
روش بیلی برای آزاد کردن زنان و به اصطلاح «وارد کردن آنها به دنیای روابط جنسی»، این است که آنها را میرباید، صبر میکند تا اثر قرصها از بین برود و سپس به آنها تجاوز میکند. شخصی اصلی دیگر داستان، دختری به نام «نانسی» است که اکنون نوبت به تجاوز بیلی به او رسیده است. نانسی به این کار تن نمیدهد، اما از آن طرف، بیلی هم هیچگاه از قربانیان خود اجازه نگرفته است. نانسی بعد از چندین بار پاسخ منفی به بیلی، نهایتاً به او میگوید تنها حالتی که ممکن است بیلی بتواند به هدفش برسد این است که یک اسلحه بالای سر نانسی بگیرد و هشت نفر از سربازانش هم دست و پای نانسی را نگه دارند؛ به قول خود داستان، بیلی هم «همین کار را میکند.»
بدون شک حتی خوشبینترین افراد هم نمیتوانند انکار کنند که آنچه وانهگت روایت میکند، تجاوز جنسی است، با این حال بیلی هدف خود را «تلاش برای بازگرداندن مقداری لذت معصومانه به دنیا» توصیف میکند و نانسی هم این را میپذیرد. ارتش زنانِ بیلی که نانسی هم نهایتاً به آن خواهد پیوست متشکل از زنانی است که او آنها را «نجات داده» (بخوانید: به آنها تجاوز کرده) و آنقدر به خاطر این تجاوز از بیلی قدردان هستند که از او حمایت و به او کمک میکنند تا به زنان دیگر هم تجاوز کند. شیوه روایت داستان به گونهای است که نه تنها تجاوزهای بیلی را توجیه، بلکه آنها را تحسین و تقدیس میکند. از این نظر، اثر «هنری» وانهگت نمونهای عالی از ترویج فرهنگ تجاوز جنسی در آمریکا محسوب میشود.
6- «جانت گاوین»؛ سریال «نجاتم بده»: در قسمتی به نام «جرقه» از این سریال که سال 2006 پخش شد، «تامی» (شخصیت اصلی داستان) و «جانت» (همسر او) دارند از هم طلاق میگیرند که تامی متوجه میشود جانت رابطهای پنهانی با برادر او دارد. وی به شدت عصبانی میشود و یک روز در میانه دعوایی که بر سر طلاق دارند، به شکلی خشونتآمیز و در حالی که جانت به شدت مقاومت میکند، به او تجاوز میکند[12]. بعد از این اتفاق، سریال[13] نشان میدهد که جانت از این رابطه بسیار لذت برده است و همین موجب میشود تا رابطه این دو بهرغم فراز و نشیبهای فراوان به صورتی گاه و بیگاه، ادامه پیدا کند.
این قسمت از سریال به شدت جنجالآفرین شد، اما «دنیس لیری[14]» که علاوه بر بازی در نقش تامی، تهیهکننده فیلم هم هست، به روشی کاملاً تکراری وقوع تجاوز در سریال را انکار کرد: «[جانت] از ترس و خشم و مشت کوبیدن به صورت [تامی] و مقابله با او، به جایی میرسد که ارتباط میان این دو آغاز شد، جایی که جرقه [عشق اولیه میان این زن و شوهر] زده شد.» اکنون سؤال این است که آیا اگر زنی بهرغم «مشت زدن و مقاومت»، مورد تجاوز قرار گرفت و بعد، به دستور نویسنده و تهیهکننده، از این اتفاق خوشش آمد، اقدام متجاوز نباید تجاوز تلقی شود؟
7- «نولا دارلینگ»؛ فیلم «او باید [سکس] داشته باشد»؛ این فیلم که سال 1986 عرضه شد شعار «یک کمدی جداً سکسی» را برای خود انتخاب کرده است. داستان فیلم که بسیار منزجرکننده است، زندگی نولا دارلینگ را روایت میکند، دختری «جوان، جذاب و از نظر جنسی مستقل» که به دنبال رسیدن به آرزوی مردان آمریکایی است، یعنی داشتن شرکای جنسی متعدد. جنبههای زیادی از روایت فیلم، بیبندوباری جنسی را به شکلی کمدی و جذاب ترویج میکند، اما آنچه به موضوع گزارش ما مربوط میشود، زمانی است که جیمی، مؤدبترین و «آقاترین» خواستگار از بین سه مردی که نولا با آنها رابطه دارد، به او تجاوز میکند.
جیمی سپس به شوخی از نولا میپرسد آیا از رابطه با دو خواستگار دیگرش هم به همین اندازه لذت میبرد یا نه. نولا نهایتاً دو خواستگار دیگر را رد میکند و ظاهراً به ازدواج با جیمی که به او تجاوز کرده، تن میدهد. با این وجود، در انتهای فیلم و پس از پایان غمگین این رابطه، نولا خطاب به دوربین توضیح میدهد که تعهد او به رابطه «تکهمسری» با جیمی صرفاً به خاطر «یک لحظه ضعف» و اشتباه بود و خیلی زود به جیمی خیانت کرده و همین موجب شده تا رابطه میان این دو خراب شود.
فیلم توضیحی نمیدهد
که آیا نولا دوباره با دو خواستگار قبلی رابطه برقرار کرده تا نه، اما خود نولا با
افتخار اعلام میکند که «تکهمسری» نوعی بردهداری و در مقابل، سبک زندگی بیبندوبار
او «آزادی محض» است. البته ناگفته نماند که «اسپایک لی» بازیگر نقش «مارز»
(یکی از خواستگارها) و نویسنده، تهیهکننده و کارگردان فیلم که این اثر، اولین
فیلم او بود، بعدها از نمایش تجاوز به این شکل در فیلمش به شدت ابراز پشیمانی کرده
است[15]؛ اما چه سود؟
8- «استفانی مانگانو»؛ فیلم «تب شنبهشب»: «تب شنبهشب[16]» (شبی که فردای آن، تعطیلی آخر هفته است) یکی از فیلمهای رقصمحور و بسیار موفق در گیشه آمریکا (سال 1977) بود که نقش اصلی آن یعنی «تونی مانرو» را «جان تراولتا» (از مشهورترین خوانندگان و بازیگران هالیوودی که از جمله به خاطر همین فیلم شناخته شد) بازی میکرد. تونی مردی جوان است که تفریح آخر هفتهاش رفتن به یکی از باشگاههای شبانه در بروکلین است. پس از آنکه تونی و «استفانی» (نقش اصلی دیگر فیلم) با یکدیگر برنده مسابقه رقص میشوند، تونی بعد از درگیری لفظیای که بعد از مسابقه با هم پیدا میکنند، سعی میکند به استفانی تجاوز کند. با این وجود، استفانی مقاومت میکند و موفق میشود از دست تونی فرار کند. فیلم با نشان دادن موارد دیگری از تجاوز توسط دوستان تونی (از جمله به دختری به نام «آنت» که دوست تونی است) ادامه پیدا میکند. نهایتاً هم تونی به خاطر «رفتار بد» خود از استفانی عذرخواهی میکند. این دو سپس رابطه خود را «اصلاح» میکنند و به تفاهم میرسند که با هم «دوست» باشند.
9- «لورتا هاوکینز»؛ رمان «برادران روحی و خواهر لو»: این رمان[17] مشهور و تحسینشده که سال 1968 منتشر و «کریستین هانتر» نویسندهاش موفق شد به خاطر آن جایزه شورای ملی کتابهای بیننژادی برای کودکان[18] در آمریکا را به دست آورد، داستان زندگی دختر نوجوان و سیاهپوستی را توصیف میکند که در جامعه وقت آمریکا با مشکلات مختلفی مواجه است. در یکی از بخشهای این رمان (که مخاطبان اصلیاش نوجوانان هستند) شخصیتی به نام «فیل ساترتویت» از لورتا میخواهد تا به یک گروه انقلابی سیاهپوست بپیوندد. وقتی لورتا درخواست «فیل» را رد میکند، «فیل» تصور میکند مسئله، شخصی است و از روی ناراحتی تلاش میکند به لورتا تجاوز کند[19]. با این وجود، لورتا و «فیل» دوستی خود را قطع نمیکنند و به همکاری با هم در موضوعات مختلف ادامه میدهند، تا جایی که نام گروه آوازخوانیِ لورتا را «فیل» انتخاب میکند.
10- «بتی چایلدز»؛ فیلم «انتقام خرخوانها»: این فیلم[20] اگرچه اثر موفقی به شمار نمیرود، اما توانست بیش از 10 برابر هزینه ساخت، درآمد در گیشه به دست آورد و آنقدر طرفدار داشت که سه نسخه بعدی هم برایش ساخته شد. فیلم درباره خرخوانهای دانشگاه آدامز است که میخواهند به روشهای مختلف از دانشجوهای محبوب این دانشگاه، انتقام بگیرند. در یکی از رویدادهای فیلم، «لوئیس اسکولنیک» (یکی از خرخوانها) برای انتقامجویی از «استن» (یکی از دانشجوهای محبوب)، یکی از ماسکهای او را میدزدد. لوئیس سپس این ماسک را روی صورتش میگذارد و مخفیانه پیش «بتی» دوستدختر استن میرود و به او تجاوز میکند. بتی که تا پیش از این به لوئیس جواب منفی میداده، به تصور اینکه فرد ماسکدار، استن است، تن به این رابطه میدهد و از آن لذت هم میبرد. وقتی لوئیس ماسک خود را درمیآورد، بتی ناراحت نمیشود، بلکه به این فکر میکند که رابطهاش با لوئیس لذتبخشتر از رابطههای قبلیاش با استن بوده است. بالأخره هم بتی استن را ترک میکند و به جای او با خرخوانی دوست میشود که به او تجاوز کرده است.
واقعیتِ «فرهنگ تجاوز» در آمریکا چیست؟
مسلماً همه آثاری که در صنعت سرگرمی آمریکا درباره تجاوز جنسی ساخته میشوند، در جهت توجیه و عادیسازی این پدیده نیستند. به عنوان مثال، در یکی از قسمتهای[21] سریال بسیار محبوب «مردان مَد[22]» («مَد» مخفف مدیسون؛ همچنین لفظاً به معنای دیوانه یا عصبانی) «گرگ هریس» نامزد «جون»، تلاش میکند تا با رو رابطه برقرار کند. وقتی «جون» به این درخواست او پاسخ منفی میدهد، «گرگ» به زور متوسل میشود و به نامزدش تجاوز میکند. با این وجود، این دو همان شب طبق قرار قبلیشان برای شام بیرون میروند و بعداً هم طبق برنامه قبلیشان، با هم ازدواج میکنند.
تفاوت این مورد با موارد قبلی این است که در ادامه سریال، بینندگان متوجه میشوند که «گرگ» بعد از این تجاوز به گونهای عمل میکند که گویی هیچ اتفاقی نیفتاده است، اما «جون» عمیقاً ناراحت است و تنها به این دلیل تن به ازدواج با «گرگ» میدهد که هیچ راه دیگری جز ازدواج به فردی ندارد که به او تجاوز کرده است. این واقعیتی است که در جامعه آمریکا وجود دارد و در سریال «مردان مد» به خوبی نشان داده میشود. بسیاری از قربانیان تجاوز در این کشور مجبور هستند با متجاوزان به خود ازدواج کنند، چون به حمایتهای آنها وابسته هستند یا برای آنها کار میکنند و میدانند اگر موضوع تجاوز را با کسی مطرح کنند، صرفاً لقب «دردسرساز» را برای خود خریدهاند.
صدها یا هزاران مورد دیگر را هم میتوان مثال زد که همگی به بیاهمیت شدن موضوع تجاوز جنسی در جامعه آمریکا کمک میکنند: «دنریس تارگرین» در سریال «بازی تاج و تخت»، «سرسی لنیستر» باز هم در سریال «بازی تاج و تخت»، «لری گرایمز» در سریال «مردگان متحرک»، «پنساتاکی» در سریال «نارجی، سیاه جدید است»، «نیک برکهاردت» در سریال «گریم»، «الیزابت لاونزا» در فیلم «فرانکنشتاین جوان»، «سالی جوپیتر» در فیلم «مراقبان»، «بافی سامرز» در فیلم «بافی، قاتل خونآشامها»، «ناتالیا لاندائو» در فیلم «کاباره» و...
«فرهنگ تجاوز» در آمریکا بر اثر بیتوجهی مردم رواج پیدا کرده است. آمریکاییها میگویند «تجاوز اصولاً کار بدی است، همچنین خلاف قانون است، و متجاوزان هم گاهی به زندان میافتند»، بنابراین وقتی صحبت از فرهنگ تجاوز میشود، این مفهوم برای بسیاری از آمریکاییها خندهدار است. این در حالی است که یکی از مشهورترین و معتبرترین تعاریف فرهنگ تجاوز فرهنگی است که در آن «تجاوز شایع است، خشونت جنسی علیه زنان، عادیسازی شده، و این دو حتی در رسانهها و فرهنگ عامه توجیه میشوند[23].» این دقیقاً همان وضعیتی است که در آمریکا وجود دارد.