به گزارش مشرق، روزنامه «جوان» در یادداشتی از «رحیم زیادعلی» نوشت:
طی چند ماه گذشته در محافل خصوصی و بعضاً رسانهای جریان مدعی اصلاحطلبی، مطالبی عنوان میشود که حاکی از نوعی ابراز برائت از عملکرد این جریان در فتنه 88 و حوادث پس از آن است؛ موضوعی که طی هفت سال گذشته بیسابقه یا کمسابقه بوده است.
برای نمونه محمد عطریانفر، عضو مرکزیت حزب کارگزاران سازندگی در گفتوگویی با یکی از روزنامههای اصلاحطلب میگوید: «... در مقام استدلال که چرا اصلاحطلبان در شرایط کنونی موقعیت تضعیف شدهای دارند باید ریشه آن را در گذشته و زمانی مورد بررسی قرار داد که در فضای سیاسی، واجد موقعیت برتر بودند، اما متأسفانه به خاطر «برخی تندرویها» فرصتسوزی کردند. بدون شک موقعیت تضعیف شده کنونی جریان اصلاحات به دلیل برخی حرکتهای رادیکال و ناموجه اصلاحطلبان بود که پیشتر انجام دادند.»
وی که به دلیل ایفای نقش فعال در فتنه 88 سابقه
بازداشت هم در کارنامه خود دارد، تصریح میکند: «جریان اصلاحات اگر از
فرصتهای تاریخی به دست آمده به صورت صحیح و منطقی استفاده میکرد روز به
روز فربهتر میشد. این در حالی است که برخی رفتارها اسیر قدرتطلبی شد و
بهایی که ما امروز میپردازیم به دلیل همان فرصتسوزی گذشته است.»
جایی دیگر یکی از سران مدعی اصلاحات در جمعی با اذعان به این نکته که ما در
سال 88 اشتباه کردیم، گفته است: «موسوی اشتباه کرد که اعلام پیروزی کرد.
احمدینژاد برده بود. ما هیچگاه نگفتیم ابطال انتخابات، بلکه این موسوی
بود که مرتب دم از ابطال میزد. او که بدنه اجتماعی نداشت، با رفتارهای خود
بیشترین ضربه را به بدنه اجتماعی ما زد.»
این اظهارات و مواردی از این قبیل را چگونه باید تحلیل و ارزیابی کرد؟ آیا
آنها واقعاً از گذشته خود عبور کرده و در حال پوستاندازی هستند؟ آیا به
نوعی از عقلانیت سیاسی رسیدهاند که دست به یک آسیبشناسی از درون خود
بزنند؟ برخی شواهد نشان میدهد، این قبیل اظهارنظرها بیش از آنکه رنگی از
واقعیت داشته باشد، بیشتر نشان از نوعی محافظهکاری و یک نفاق سیاسی دارد.
شاهد این مثال را میتوان در جریان انتخابات مجلس جستوجو کرد.
فعالان فتنه 88 گرچه به حکم قانون اجازه حضور (کاندیداتوری) در انتخابات را نداشتند، اما در عمل تصمیمسازی و گردانندگی ستادهای انتخاباتی در انحصار آنها بود. بستن لیستهای انتخاباتی بدون مشورت و هماهنگی با آنها ممکن نبود. بنابراین پشت چهرههای ناشناخته نمایندگان راه یافته به مجلس، فعالان شناخته شده اصلاحات وجود دارد که عمده آنها هدایتکننده فتنه 88 بودند. کما اینکه پیش از انتخابات مجلس تلاش گستردهای کردند تا با فضاسازی رسانهای نهادهای قانونی از جمله شورای نگهبان را تحت فشار قرار دهند و عناصر اصلی خود را به انتخابات وارد کنند که البته موفق نشدند. با این توصیف برخی اظهارنظرهای پراکنده (آن هم هدایت شده و محفلی) بیش از آنکه یک استراتژی باشد، تاکتیکی است برای بازگشت به حاکمیت بدون آنکه هزینهای برای آن بپردازند. آنها با این تاکتیک هم میخواهند مانع از ریزش بدنه افراطی خود شوند و هم به حاکمیت پیام بدهند که از رفتارهای افراطی دور شدهاند. این رفتار زمانی بیشتر معنا پیدا میکند که بدانیم در سال آینده دو انتخابات مهم پیشروست. یکی انتخابات ریاست جمهوری و دیگری انتخابات شورای اسلامی شهر و روستا. برخی تحرکات نشان میدهد اصلاحطلبان بیش از آنکه به ریاست جمهوری چشم دوخته باشند، بر انتخابات شوراها متمرکز شدهاند. انتخاباتی که در آن فیلتری به نام شورای نگهبان وجود ندارد و وزارت کشور مرجع تأیید یا رد صلاحیت نامزدهای شورای شهر است. بنابراین تصور میکنند با فیلتر وزارت کشور کمتر دچار ریزش میشوند.
در کنار این مسئله برخی آگاهان سیاسی معتقدند، رفتار
کجدار و مریز مدعیان اصلاحطلبی با مسئله فتنه ناشی از نوعی تعارض درونی
میان آنها هم میتواند باشد. طیفی اصرار دارد که برای ادامه حیات سیاسی خود
راهی ندارند جز اینکه از گذشته پرچالش خود فاصله بگیرند و برخی دیگر
همچنان بر مواضع فتنهگون خود اصرار دارند، اما معتقدند این اعتقاد را
نباید علنی کرد بلکه با سکوت و گذشت زمان از آن عبور کرد. این تعارض را
میتوان در چگونگی برخورد اصلاحطلبان با چالشی به نام حقوقهای نجومی به
روشنی دید. برخی از آنها که در طیف کارگزاران تعریف میشوند، میگویند:
دولت نباید زیر بار میرفت و مدیران نجومی را عزل میکرد، بلکه میبایست آن
را گردن دولت گذشته میانداخت، این جماعت از فیشهای حقوقی به عنوان
باتلاقی یاد میکنند که دولت روحانی متأثر از فضای احساسی وارد آن شده است.
طیفی دیگر از اقدام مدیران نجومی به عنوان یک رفتار «خجالتآور» یاد
میکنند که آبروی اصلاحات را برده است، خصوصاً آنکه برخی از این مدیران
معزول بعضاً سابقه وزارت در دولت اصلاحات را دارند و به عنوان یک اصلاحطلب
شاخص شناخته میشوند. البته این موضعگیریها هرگز به فضای عمومی جامعه
ورود پیدا نمیکند؛ بلکه در همان محافل خصوصی میماند، کما اینکه رسانههای
وابسته به جریان مدعی اصلاحات (که روزگاری شعار «دانستن حق مردم است» آنها
گوش فلک را کر کرده بود) اکنون کمترین مطلبی راجع به این مفاسد
نمینویسند. اما آیا این قبیل مواضع محفلی و هدایت شده میتواند مجوزی
برای بازگشت مدعیان اصلاحطلبی به نهادهای قدرت باشد؟ به نظر میرسد آنها
باید بین احترام به قانون و ساختارهای قانونی با رفتارهای ساختارشکنانه یکی
را انتخاب کنند. تجربه فتنه 88 عبور از ساختارهای قانونی بود.