به گزارش مشرق، اينجا خبري از زرق و برق رستورانهاي بالاي شهر و منوهایي كه اسامي خارجي عجيب و غريبش به سختي خوانده ميشود، نيست. هرچه هست صفاست و خاطرات روزهاي نوجوانيمان؛ اینکه هر از گاهي پول توجيبيمان را با رفقا روي هم بگذاریم تا بتوانيم يكي از ساندويچهايي را كه از پشت ويترين چشمك ميزد، بخريم و با یکی از آن نوشابههای سیاه مشهدي لاجرعه سر بكشيم و بعد هم... همان بدو ورود نان بولكي چشمنوازي ميكند؛ ناني كه شما را به دوران نوجواني میبرد و به حرفهای حسينآقا که میگوید نان اصلي ساندويچي همین نان است. كاغذ سفيد دور ساندويچ هم مانند اجزاي يك پازل، اضلاع خاطراتت را تكميل ميكند؛ همان وقتهایی که زمان خوردن ساندويچ چنان هول ميشديم كه كاغذش را هم میخوردیم. مرور همین خاطرات در يك روز گرم تابستاني و قبل از اينكه ساعت ناهار برسد ما را به مغازه محمدحسين نقيي معروف به حسين آقا ساندويچي محله هفتحوض رساند تا از او درباره گذشتههاي دور بپرسیم و احوال اين روزهايش را بدانیم. حسینآقا در دوران كارياش هم به دست مرحوم كافي ساندويچ داده و هم به دست محمود احمدينژاد.
خيابان اميريه شروع كار
مغازه زياد بزرگ نيست. يك طرف دم و دستگاه پخت ساندويچ است و طرف ديگر يك سكوي بلند كه روي آن فلفل و نمك قرار دارد و يك آينه بزرگ كه مشتريها خود را هنگام ساندويچ خوردن ميبينند. راستش را بخواهيد جاي نشستن وجود ندارد و سرپايي بايد شكم گرسنهات را سير كني. در حالي كه سيني بزرگ گوشت لخم را جلويش قرار داده و براي ناهار آنها راريز ميكند، سر صحبت را باز ميكنيم.
متولد 1326 روستاي ديماللهاز توابع شهر شاهرود است. مغازهاش در محله هفتحوض را نيم قرن پيش باز كرده است: «سال 1345بود كه به اينجا آمدم و مغازه را اجاره كردم. همان موقع شروع كردم به فروش مواد غذايي مانند سوسيس و كالباس و جگر. البته آن زمان كتلت و كوكو هم جزو غذاهاي ثابت اين صنف بود.»
فضاي آن زمان را به خوبي به خاطر دارد و آن را اينگونه توصيف ميكند: «آن موقع هنوز اينجا خاكي بود و شهرداري تازه داشت بنا ميشد. به جاي مسجد نبوت هم يك سينما بود. آن زمان مغازه را قسطي خريدم و از آن موقع تا الان از اين مغازه نان ميخورم.» حسين آقا البته كمي عقبتر هم ميرود و ياد آن زماني را ميكند كه سال 1336 تا 1345 در خيابان اميريه مغازهاي داشت: «كارم را از خيابان اميريه شروع كردم. يادش بهخير! قبل از آنكه به هفتحوض بيايم در خيابان اميريه كنار سينما ستاره مغازه ساندويچي داشتم. راستش را بخواهيد از همان زمان تلاش ميكردم جنسهاي اسلامي در مغازهام بياورم و گوشتهاي غيراسلامي كه در كالباسها به كار ميرفت جايي در مغازهام نداشت.»
حسين آقا خاطرهاي هم از دوران قديم برايمان ميگويد: «سال 1342 من 16 ساله بودم. چند نفر آمدند مغازه و شروع كردند به فحاشی و ميزها را به هم ريختن. من هم يك چوب آوردم و همه را زدم. ساعت يك نيمهشب ما را بردند كلانتري و از من شكايت كردند كه مأموران قانون را زدهام. من هم گفتم اينها لباس شخصي بودند. براي همين دادگاه رأي داد كه آنها خلع لباس بشوند.»
چهرههاي معروف ساندويچخور
مرحوم کافی دو نیمه شب اینجا میآمد
حسين آقا در لابهلاي حرفهايش درباره خيابان اميريه به روضههاي مرحوم كافي هم گريزي ميزند: «مراسم مرحوم كافي نزديك مغازه من برپا ميشد. گاهي هم خودش ساعت يك يا 2 نيمهشب به مغازهام ميآمد و از من ساندویچ كتلت يا زبان و مغز ميخريد. شبهاي جمعه پاي منبرش ميرفتم.
البته آقاي كافي نسبت فاميلي هم با ما داشت، كافي روضهخوان خوبي بود و مردم از پل اميربهادر تا چهارراه گمرك پاي منبرش مينشستند و از منبرش استفاده ميكردند.» مغازهاش چه زماني كه در خيابان اميريه بوده و چه حالا كه در ميدان هفتحوض است، محل آمد و رفت چهرههاي سياسي و معروف بوده و بسياري از سياسيون از دستش ساندويچ گرفته اند: «به خاطر دارم كه آقاي احمدينژاد در دوران دانشآموزي اينجا ميآمد و سوسيس آلماني سفارش ميداد و جلو مغازه ميخورد. البته بعد كه شهردار و رئيسجمهور شد اينجا نيامد اما الان پسرش گاهي به اين مغازه ميآيد.
به هر حال مغازهام به ميدان انقلاب آن زمان نزديك بود و همين باعث ميشد كه چهرههاي مختلفي به مغازه بيايند. الان هم گاهي افرادي كه مثلاً سالها قبل به آمريكا رفتهاند، وقتي به ايران ميآيند سري به مغازه ميزنند و به ياد گذشتهها غذا سفارش ميدهند.»
آنچه برای مشتری میپسندی
اينكه يك مغازه ساده بيآنكه تبليغات خاصی داشته باشد بتواند اين همه مشتري ثابت دست و پا كند براي ما جاي سؤال دارد كه حسين آقا پاسخ آن را اينگونه ميدهد: «راستش را بخواهيد كار خداست. ما كارهاي نيستيم.» در حالي كه به سيني گوشت اشاره ميكند، ميگويد: «هميشه سعي كردم جنس درجه يك استفاده كنم. البته برخي ادويهها را هم به غذاها اضافه ميكنم. برخي همكاران ما ميخواهند راه صد ساله را يك شبه طي كنند و از جنسي كه به مشتري ميدهند كم ميگذارند اما من هميشه يك اصل در كاسبيام دارم. با خودم ميگويم اين جنسي كه الان دست مشتري دادم را ميتوانم به خانواده خودم هم بدهم؟ اگر جواب مثبت بود كه معلوم است جنس خوب است اما اگر جواب منفي بود آن را دست مشتري نميدهم. الان برخي كارخانههاي سوسيس و كالباس جنس نامرغوب توليد ميكنند و برخي همكاران ما هم از اين اجناس خريداري ميكنند اما من هميشه تلاش كردم جنس درجه يك بخرم.»
نان بولكي
آنچه برای مشتری میپسندی
اينكه يك مغازه ساده بيآنكه تبليغات خاصی داشته باشد بتواند اين همه مشتري ثابت دست و پا كند براي ما جاي سؤال دارد كه حسين آقا پاسخ آن را اينگونه ميدهد: «راستش را بخواهيد كار خداست. ما كارهاي نيستيم.» در حالي كه به سيني گوشت اشاره ميكند، ميگويد: «هميشه سعي كردم جنس درجه يك استفاده كنم. البته برخي ادويهها را هم به غذاها اضافه ميكنم. برخي همكاران ما ميخواهند راه صد ساله را يك شبه طي كنند و از جنسي كه به مشتري ميدهند كم ميگذارند اما من هميشه يك اصل در كاسبيام دارم. با خودم ميگويم اين جنسي كه الان دست مشتري دادم را ميتوانم به خانواده خودم هم بدهم؟ اگر جواب مثبت بود كه معلوم است جنس خوب است اما اگر جواب منفي بود آن را دست مشتري نميدهم. الان برخي كارخانههاي سوسيس و كالباس جنس نامرغوب توليد ميكنند و برخي همكاران ما هم از اين اجناس خريداري ميكنند اما من هميشه تلاش كردم جنس درجه يك بخرم.»
بد نيست بدانيد كه منو اين مغازه بلندبالاست و علاوه بر غذاهاي ساندويچي، اينجا ميتوانيد جگر، خوراك لوبيا، كباب، جوجه كباب، استيك و كتلت را هم سفارش دهيد. نان بولكي هم گل سر سبد خاطره بازيهاي اين مغازه است و همين نوع نان ساندويچي سبب شده تا بسياري براي تجديد خاطره به اين مغازه بيايند و غذا سفارش بدهند. حسين آقا در مورد اين نان حرف جالبي دارد: «اين نان بر خلاف نانهاي فانتزي كه كمتر آتش ميبينند، مستقيماً آتش ميبيند و به خوبي پخته ميشود. براي همين اصلاً معده را اذيت نميكند.»
مگر چند سال زندهايم؟
در كنار جنس مرغوبي كه در اين مغازه به مشتری عرضه ميشود، حسين آقا يك رمز ماندگاري هم براي خودش دارد. او در حالي كه گوشتها را ريز ميكند تا براي كباب آماده شود، میگوید: «من از همين گوشتي كه براي كباب استفاده ميكنم، همبرگر درست ميكنم در حالي كه برخي همكاران ما چربي و... را با آن مخلوط ميكنند. بايد خدا را در نظر گرفت. من با خودم ميگويم مگر قرار است چند سال زنده بمانم كه جنس نامرغوب دست مشتري بدهم. ما مثل شاگرد مدرسه هستيم.
بايد ببينيم با چه نمرهاي از اين دنيا ميرويم.» البته اين نكته را هم بايد به مشتريمداري حسين آقا اضافه كرد كه بهرغم استفاده از جنس خوب قيمتهاي اين مغازه نه تنها گرانتر از جای دیگر نيست بلكه كمي هم ارزانتر است: «هر كس به اينجا ميآيد ميگويد قيمتهاي شما خوب است. اين بركتي است كه خدا ميدهد. در اين مغازه 4 نفر با من كار ميكنند و نزديك به 30 نفر از اين مغازه نان ميخورند.»
كسي گرسنه نميرود
كسي گرسنه نميرود
در كنار جنس خوب و مشتريمداري، حسين آقا يك اخلاق خوب ديگر هم دارد و آن بخشندگي در حد توانش است. او اين ويژگي خوب را از مرحوم پدرش به ارث برده و در اين زمينه ميگويد: «پدر باغ انگوري داشت و سبدهاي انگور را بين مردم پخش ميكرد.
جالب است كه گاهي به خوابم ميآيد در يك باغ زيبا است. اگر هر كس روزي خود را با ديگران تقسيم ميكرد الان نبايد اين همه گرسنه در مملكت بود.» از او سؤال ميكنم تا به حال شده كسي در مغازه شما غذا بخورد و پول ندهد كه حسين آقا با لبخند ميگويد: «من نميخواهم از خودم تعريف كنم اما در روز بارها افرادي ميآيند كه به اصطلاح دستشان تو جيب نميرود.
اما من چيزي نميگويم. شايد بگوييد ضرر ميكنيد اما باور كنيد خدا جبران ميكند.» او اين مشتريها را به چشم مهمان ميبيند و ميگويد: «به قول قديميها مهمان كه از در ميآيد روزياش را جلوتر ميفرستد. براي همين مطمئن هستم كه خدا در ازاي اين مشتريها هوایم را دارد و روزيام كم نميآيد.»
مهماننوازي خاص حسين آقا شامل حال ما و عكاس همشهري محله هم ميشود و اصرار ما براي دادن وجه ساندويچهاي اهدايي حسين آقا راه به جايي نميبرد؛ ساندويچهايي كه همان لقمه اولش ما را پرتاب ميكند به 20 سال پيش و خاطراتي كه همه با ماست.
بهنام بهشتي
غذاي سالم
من از ميرداماد به اينجا ميآيم. هر وقت به سمت شرق تهران ميآيم حتماً سري به اين مغازه ميزنم. سلامت غذا و برخورد خوب حسين آقا با مشتريان باعث ميشود كه فستفودهاي پر زرق و برق ميرداماد را كنار بگذارم و اينجا ساندويچ بخورم.
غذای خوب قيمت مناسب
4 سالي است كه حسين آقا را ميشناسم و مشتري ساندويچهاي او شدهام. اينجا هم قيمت غذا مناسب است هم برخورد خوبي با مشتري دارند. علاوه بر اين، غذایی كه دست مشتري ميدهند كيفيت مناسبي دارد.
همكاران چه ميگويند؟
30 سال است رفیق و همکاریم
بابا قرباني و شمسالله عبادي بهترتيب 30 سال و 4 سال است كه با حسين آقا كار ميكنند. آقا شمسالله ميگويد: «بعد از اينكه از شهرداري بيرون آمدم در اين مغازه مشغول كار شدم. راستش را بخواهيد حسين آقا اخلاق خوبي دارد و همين اخلاق سبب شده كه بتوانيم با هم كار كنيم.»
بابا قرباني هم ميگويد: «30 سال است كه با هم كار ميكنيم و نان و نمك هم را ميخوريم. 62 سال دارم و از صبح تا 12 شب در اين مغازه كار ميكنم. با حسين آقا رفيق شدهام و تلاش ميكنيم با هم جنس خوب دست مشتري بدهيم.»
عبادالله فرخي هم كه 6 سالي ميشود با حسين آقا كار ميكند به محبت او هنگام كار اشاره ميكند و ميگويد: «اخلاق حسين آقا ما را دور هم جمع كرده است. او به همكارانش محبت ميكند و همين امر سبب شده كه بتوانيم مدتها با هم كار كنيم.»
منبع: همشهری محله