به گزارش سرویس جامعه مشرق، می گفتند در قدیم الایام حکایت و رویه "برعکس نهند نام زنگی، کافور" فراوان رواج داشت و حالا که قدم به "دره بهشت" و "پردیس" و اسامی زیبای دیگر حاشیه شرقی تهران می گذاریم، این حسن انتخاب بیشتر معنا می شود و بازهم بی مهری در حق مسکن مهر، بیشتر عیان.
بی مهری اینجا موج می زند آنهم در حق آدم هایی که روزی به امید خانه دار شدن، راه مسکن مهر را در پیش گرفتند و با قرض و فروختن اموال روز "مبادا"هایشان حالا با وجود گذشت 4سال، تنها چیزی که نصیبشان شده وعده و وعید است و کلیدهایی که در هیچ قفلی نمی چرخد!
یک ماه قبل وقتی مسئولان مسکن مهر پردیس در اقدامی تبلیغاتی اقدام به افتتاح فاز یازده پردیس کردند و از متقاضیان خواستند تا با تکمیل وجه خود، کلید آپارتمان هایشان را تحویل بگیرند، هیچ یک از افرادی که با هزاران امید برای تحویل کلیدهای آپارتمانشان مقابل دوربین خبرنگاران حاضر شده بودند، حتی فکرش را هم نمی کردند که کلید رویاهایشان تنها برای چند ساعت میهمانشان خواهد بود و قبل از آنکه قفلی را واقعا باز کند پس گرفته خواهد شد. حالا آنها مانده اند و خانه هایی نیمه کاره که برای سکونت در آن باید همچنان روزها را بشمارند و انتظار بکشند.
دهه سوم تیرماه بود که خبر تحویل کلید به متقاضیان مسکن مهر و پس گرفتنشان حسابی سر و صدا به پا کرد. مسئولان شهر جدید پردیس برای تکمیل وجه فراخوان داده بودند و عده ای نیز بی خبر از همه جا، داشته و نداشته هایشان را جمع وجور کردند و به حساب مسکن مهر ریختند تا سریعتر به خانه آرزوهایشان نقل مکان کنند. بی خبر از آنکه به قول برخی صاحبان این املاک و بنگاههای منطقه، تنها با هدف جمع آوری پول و تکمیل وجوه متقاضیان دست به این اقدام زده اند و کمی عکس انداختن و رزومه پر کردن جلوی مسئولان.
آنهایی که 39 میلیون و 750هزار تومان آورده شان را تکمیل کرده بودند در حرکتی نمایشی مقابل دوربین ها ایستادند، کلید گرفتند و ساعتی بعد مجبور شدند کلیدهایشان را بی آنکه قفلی گشوده باشد تحویل دهند. حالا آنها مانده اند و شهری عظیم که تا مهیا شدن برای زندگی واقعی، ماهها و شاید سال ها فاصله دارد.
سفر به جغرافیای بدون پرسپکتیو مسکن مهر
راهی پردیس می شویم. شهری رویایی برای مسکن مهر نشینان. جاییکه آب و هوای خوب و مشاطه و دسترسی مناسب آن به شمال شرق تهران، زندگی در آنرا به شهر آروزها برای متقاضیان مسکن مهر تبدیل کرده بود. قدمت چنده ده ساله پردیس و در اختیار داشتن زیرساخت های لازم برای زندگی شهر، آنجا را به شهری مناسب و برای زندگی تبدیل کرده بود.
حال اما بعد از سه سال بخش عمده ای از پروژه های مسکن مهر در این شهر خاک می خورد و خانه ای قابل سکونت تحویل متقاضیان نشده است.ابتدا به ساختمان اصلی شهر جدید پردیس می روم. جایی که متقاضیان مسکن مهر روزی با هزاران ذوق و شوق، پرونده به دست برای خرید به آنجا آمدند و حالا هر بار که برای پیگیری خواسته شان مراجعه می کنند، به آینده ارجاعشان می دهند.
نیروهای انتظامات با دقت همه جا را تحت نظر دارند تا غیر از ثبت نام شده های اصلی، کسی وارد سالن ها نشود. اینجا خبرنگار بودن و حرف زدن با مردم هم جرم است و به سرعت به بیرون از سالن راهنمایی می شوی.
چند دقیقه ای انتظار کافی است تا با پیرمردی حدودا 60ساله آشنا شوم. صدایش را بلند کرده و با ناراحتی فریاد می زند. می گوید سرم را کلاه گذاشته اند و با قولی واهی مجبورم کرده اند تکمیل وجه کنم. می گفتند پول را که واریز کنی خانه ات را تحویل میگیری ،اما الان یک ماه است پول را داده ام و از خانه خبری نیست.
از برجستگی رگ های صورتش می توان شدت ناراحتی و عصبانیتش پی برد. صدایش از شدت ناراحتی می لرزد و میگوید سر پیری آبرویم را پیش بچه هایم برده اند. گفتند تکمیل وجه کن تا خانه را تحویلت بدهیم. من هم که پول نداشتم، خانه ای که در آن مستاجر بودم را تحویل دادم و اسباب و اثاثیه ام را به خانه پسرم بردم تا به محض تحویل خانه بتوانم به آنجا نقل مکان کنم. الان اما یک ماه است که آواره ام و خانه ای که تحویلم دادند آماده نیست. خانه غیر قابل سکونت است و به هرجایی هم که شکایت می کنم گوشی بدهکار نیست.
هنوز حرف هایمان تمام نشده که مامور انتظامات به بیرون از سالن راهنمایی مان می کند. بیرون از سالن پر است از آدم های مختلف. از دلال و صاحب امتیازهایی که سرگردان مانده اند و نمی دانند خانه هایی که قولش را گرفته اند چه زمانی تحویل می گیرند.
آقا جان خانه را رد کن بره!
امثال این پیرمرد را اینجا زیاد می توان پیدا کرد. زن و شوهر جوانی با چند نفر از دلال ها در حال گفتگو هستند. دلال ها حسابی دوره شان کرده اند و می گویند خانه را رد کنید برود. با پولش بروید تهران یک جای کوچکتر بخرید. مرد با ناراحتی می گوید: به ما گفتند پول را که پرداخت کنید کلید تحویل می گیرید. باورتان نمی شود با چه بدبختی و مشکلاتی این پول را از دوست و آشنا قرض کردم و پرداخت کردم. اما حالا خبری از خانه نیست و می گویند یکی دو ماه دیگر!!
"آقا سرمان را کلاه گذاشتند، فقط می خواستند از مردم پول بگیرند و حساب هایشان را پر کنند.مثل ما خیلی های دیگر هم هستندکه پول داده اند و کلید گرفته اند،اما بعد از آن نمایش مسخره دوباره کلیدهایشان را پس گرفته اند."
راهی فاز یازده می شوم. جاییکه این روزها خیلی سرو صدا به پا کرده و دلال های مسکن مهر قیمت هایش را بالا برده اند. با کمی پرس و جو بالاخره به فاز یازده می رسم. جاییکه یک ماه پیش سه بلوک 89 ،90و 91 آن تحویل داده شد اما حالا برای ورود به خانه ها باید کارت تردد داشته باشی! ناخودآگاه به یاد خانواده هایی می افتم که کلید گرفته اند و شهر جدید پردیس مدعی است تعدادی از آنها در خانه هایشان ساکن شده اند.
حکایت عجیبی است ساکن شدن دریک شهر کارگاهی با هزاران کارگر ساختمانی! اولین ماشینی که از فاز یازده خارج می شود را نگه می دارم. می گویم اینجا کسی هم ساکن است؟ نگاهی متعجب به سرتا پایم می اندازد و می گوید: خودت چه فکری می کنی؟! اینجا جای زندگی است؟ قاطی چند هزار کارگر؟! اگر جای سکونت بود که کارت تردد نمی خواستند. می گویم قصد سرمایه گذاری دارم، آیا برای سرمایه گذاری خوب است؟ باتردید می گوید: یکی دو سال طول می کشد تا جای زندگی بشود.
رصد مسکن مهر از ارتفاعات چند هزار متری
مثل همیشه کلنجار رفتن با نگهبان ها فایده ای ندارد چون به هیچ وجه اجازه ورود نمی دهند و تنها راه برای ورود را داشتن کارت تردد می دانند. خیلی ها مثل من ناامید بر می گردند و حتی اجازه از نزدیک دیدن ساختمان ها را هم پیدا نمی کنند. بالاخره با راهنمایی یکی از مشاوران املاک راهی برای دیدن ساختمان های فاز یازده پیدا میکنیم. البته نه از نزدیک بلکه از روی ارتفاع!
به کمک یکی از دلال ها برای دیدن پروژه راهی بلندی های پردیس می شویم. شش کیلومتر را در جاده های خاکی رانندگی می کنیم تا سرانجام چشممان به انبوهی از آپارتمان های نیمه کاره فاز 11 روشن می شود.
در طول مسیر بارها با تابلوهای متعدد ورود ممنوع مواجه می شویم؛ ممنوعیتی که تنها به یک یا چند تابلو ختم نمی شود و چند باری هم نگهبان ها جلویمان را میگیرند و هر بار یک جواب بیهوده، عبور می کنیم. سرانجام عبور از سختیها و موانع جواب میدهد و به بام شهر جدید پردیس میرسیم. جایی که فاز یازده کاملا زیرپاهایمان است؛ انبوهی از بلوکهای نیمه کاره بتونی که خدا می داند با این سرعت پیشرفت کار چه زمانی می خواهد آماده تحویل و سکونت شوند.
خانه هایی سرد و بیروح که هیچ رگه ای از زندگی و جنب و جوش خانواده ها در ان به چشم نمی خورد، ستون هایی بلند که ظاهرا نمادی از نبود امکانات جانبی در مسکن مهر محسوب می شوند.
از مشاور املاکی که همراهمان آمده، سراغ بلوک هایی را می گیرم که یک ماه پیش کلیدهایشان را دادند و به سرعت پس گرفتند. انگشت اشاره اش را به سمت سه بلوک سفید رنگ که تنها وجه تمایزشان با دیگر بلوک ها همان رنگشان است دراز می کند و می گوید: "آن سه تا بلوک جز تحویلی هاست. آمارهایش دقیق نیست اما با قاطعیت می گوید 90درصد از آپارتمان هایی که تحویل داده شدند را پس گرفتند. چون لوله کشی واحدها آماده نبود. بقیه واحدها هم که تحویل داده بودند قابل سکونت نیستند!"
زن و مرد جوانی برای بررسی پروژه آمده اند و قصد خرید دارند. مرد می گوید الان که رفته بودم دفتر، میگفتند خیلی ها ساکن شده اند و تا یک ماه دیگر بقیه واحدها را هم تحویل می دهند اما چیزی که الان می بینم بعید است تا یکسال دیگر هم قابل سکونت باشد. این را که میگوید یکی از مشاورین املاک می گویند ماهم شنیده ایم دو یا سه خانوار در بلوک ها ساکن شده اند،اما بعید است و همه چیز در حد شنیده است. جایی که کسی اجازه ورود به آن را ندارد هیچ چیزش معلوم نیست. شما هم اگر قصد خرید دارید باید از همینجا و از فاصله دور بلوک ها را ببینید و خرید کنید.
ولوله اعتراض ها در بام پردیس
مثل تبلیغات برخی بانک ها و شرکت های بزرگ که انبوهی آدم را بالای یک ارتفاع یا یک جای وسیع جمع می کنند تا شعر بخوانند و از خوبی های محصولاتشان بگویند، سر ظهر آنروز، بام پردیس پر بود از آدم ها و خانواده هایی که آمده اند تا خانه هایشان را از دور هم که شده ببینند و برایش در ذهن برنامه ریزی کنند.
یکی از همین آدم ها می گوید: تمام این کارها و نمایش ها برای پول گرفتن از مردم بود و با این کارشان فقط قیمت واحدها افزایش پیدا کرد. به من می گویند تا فروردین اینجا قابل سکونت است. مگر می شود این بیابان تا هفت ماه دیگر قابل سکونت شود؟ من یکبار رفتم داخل، هیچ امکاناتی ندارد، نه مغازه ای نه مدرسه ای و نه هیچ چیز دیگری. نزدیک 40میلیون تومان پول داده ایم و هیچ چیزی هم دستمان را نگرفته است.
نا امید از همه جا، به یکی از بنگاههای سطح شهر می روم. هنوز حرفم تمام نشده و کامل جمله ام را تمام نکرده ام که صاحب بنگاه می گوید: ای آقا من خودم هم داخل فاز یازده را ندیده ام. "یکی از همکاران ما که موفق شده با کارت تردد رفته داخل، تعدادی فیلم و عکس گرفته است. اگر میخواهی برایت بگذارم تا ببینی" و البته به درد ما نمی خورد.
صاحبت بنگاه می گوید همین موج رسانه ای که به راه انداختند و خبر از تحویل واحدهای فاز یازده دادند ناگهان قیمت ها را بالا برد. الان بسته به جایی که زودتر تحویل می شود باید بین 50 تا 60میلیون تومان پول بدهید. بازهم تاکید میکند اگر قصد سرمایه گذاری دارید اینجا خرید کنید چون در غیر اینصورت برای سکونت به مشکل می خورید.
خنده ای میکند و در ادامه سوالات و کنجکاوی های صوری من، می گوید: نمی خواهم آه و نفرین پشت سرم باشد!
دره بهشت هم متروکه است
مسکن مهر پردیس، فاز هشت. سال هاست که این فاز به فراموشی سپرده شده و نیمه کاره به حال خود رها شده است. آپارتمان هایی که به دستور برخی مسئولان سابق در دره ای متعلق به سازمان حفاظت محیط زیست یا همان دره بهشت بنا شدند و حالا خبری از پیشرفت فیزیکی و آینده ای روشن برای سکونت در آن به چشم نمیخورد.
خانهها همچنان نیمه کاره به حال خود رهاشدهاند و کار چندانی در خانه های نیمه کاره انجام نمی شود. به فاز هشت که می رسم آرزوهای تمام این آدم ها بر سرم خراب می شود. هیچ تغییر محسوسی از یک سال گذشته تا به امروز در این فاز از مسکن مهر پردیس اتفاق نیفتاده است. فاز 8 بیشتر به شهری متروکه می ماند که برای یافتن جنبنده ای درآن باید کلی وقت گذاشت و در بین ساختمان ها به دنبال کسی برای صحبت گشت.
بالاخره بعد از کلی گشت وگذار چند نفری را در کنار یکی از بلوک های نیمه کاره پیدا میکنم. می گویم قصد خرید دارم و می خواهم ببینم سرانجام چه زمانی این خانه ها آماده تحویل می شوند؟ مردی حدودا 40ساله خنده ای تحویلم می دهد و می گوید اگر می خواهی برای ده سال آینده سرمایه گذاری کنی اینجا بخر وگرنه برو یک واحد کوچکتر در فاز یازده بخر. قاطعانه و با تحکم می گوید که اینجا تا ده سال دیگر هم رونق نمی گیرد.
برایم تعریف می کند که "روزی دهها نفر مثل شما می آیند تا از سرنوشت خانه هایی که خریده اند مطلع شوند. عکس میگیرند و میروند! حالا شما تازه می خواهی برای خرید بیایی؟ اشتباه نکن، مسکن مهر دیگر راه نمی افتد، دولت حسابی با مسکن مهر سر لج افتاده و با این اوصاف به این زودی ها آماده نمی شود."
دره بهشت را روبه بالا می روم، گرد و خاک غلیظی پشت ماشین به هوا بلند شده و خانههای سیمانی نیمه کاره را در خود محو کرده است. خانههایی که سقف آروزهای عدهای خانه به دوش است. اینجا همه چیز در هاله ای از غبار است، از خانههای نیمه کاره تا آرزوهای پدری پیر برای خرید یک سرپناه برای خانواده اش ...