گروه جهاد و مقاومت مشرق - چقدر برخی متموّل که فقط به خود میاندیشند و واژههای اقتدار و صلابت برایشان معنا و مفهومی ندارد راحت عباراتی همچون «ما خودمان کلی فقیر و بیخانمان داریم، به مدافعان حرم بگویید برگردند» را به زبان میآورند. آیا واقعاً دیگر لازم نیست در زینبیه از حریم ولایت دفاع کنیم؟! به تعبیر این شبه روشنفکرها که میگویند بیایید اینجا زیر آفتاب برجام زندگیتان را بکنید. شاید منظورشان این است که کرمانشاه، ایلام و کردستان را به خدا بسپاریم. اما اصلاً فکر نمیکنند آن دختربچه که برای توسعه امنیت پایدار یتیم شده است، قلبش به درد میآید. یا جانهای مقدسی همچون سردار سرافراز اسلام سیدعلی منصوری از نیروهای لشکر ویژه شهداء که روزی تحت فرماندهی سردار شهید محمود کاوه در دوران دفاع مقدس خدمت میکرد در عمده عملیاتها حضور فعال داشت و سه بار مجروح و همواره دلش خوش بود که اگر از قافله شهداء عقب مانده لااقل مفتخر به عنوان جانبازی شده است. پس از پایان جنگ در تیپ زرهی 21 امام رضا(ع) مشغول به خدمت شد و به آموزش نیروهای جوان پرداخت.
داعش در بیستون خواب شیرین را از فرهادهای وطنم نگیرد
سیدعلی مرد 60 ساله نیشابوری در کلاس درس دفاع مقدس شاگرد شهید کاوه بود و هرچه از فرماندهاش آموخته بود را با خود به کلاس درس ولایت برد؛ اما او آموزگار با تجربهای شده بود اما عرصه در بیستم خردادماه منطقه خانطومان در یک عملیات غافلگیرکننده از سوی دشمن، تنگ شد و سیدعلی منصوری در منطقه کفر حمره (شهرک حمیره) حوالی منطقه خانطومان سوریه به آرزوی دیرینهاش و دیدار با شهید کاوه و دوستانش رسید. در مراسم تشییع آقا سیدمحسن بر بالین پدر شهیدش به همه درس صبوری داد، وقتی که گفت: «پدر عزیزم در خانطومان شهید شد تا فردا داعش در بیستون کرمانشاه خواب شیرین را از فرهاد های وطنم نگیرد» - به همین جهت از سیدمحسن منصوری سوال کردیم این صبوری و آرامش از کجا میآید و او این طور پاسخ داد: همیشه در قنوت نمازهایش از خداوند تقاضای شهادت داشت؛ با وجود بازنشستگی در سال 86 از زمانی که این تکفیریها به سوریه و عراق هجوم آورده بودند از شوق حضور در صف مدافعان حرم سر از پا نمیشناخت. در اوایل ماه شعبان پس از تقاضاهای بسیار زیاد توانست موافقت مسئولین را جلب کند و پس از یک ماه حضور به آرزوی دیرینهاش رسید و باعث شد که ما در مقابل نگاههای عمه جان زینب و بیبیرقیه شرمگین نباشیم و اگر غیراز این سرنوشتی برایش رقم میخورد ما افسوس میخوردیم.
انگار بار آخر حضورش در این دنیاست...
سیدمحسن ادامه داد: هرکس در روزهای آخر به چشمان او نگاه میکرد میگفت چشمانش حال و هوایی دارد که انگار بار آخر حضورش در این دنیاست. جالب است بدانید نزدیک ماه رمضان بود و تقریباً پنج تا شش روز قبل از شهادت، ایشان با من تماس گرفتند و گفتند مطابق روال سالهای گذشته که خودشان حضور داشتند و مبالغی را به خانوادههای نیازمند فامیل اهداء میکردند بسیار تأکید داشتند این کار قبل از ماه مبارک انجام شود؛ واقعاً پدرم الگوی بلامنازع اقامه نمازجماعت بود و حتی نمازصبح را به جماعت در مسجد محله یا مسجد جامع شهر میخواند.
چطور میتوانیم در مقابل این همه جنایت ساکت باشیم
این فرزند شهید مدافع حرم که خود با جامه پاسداری حافظ دستاوردهای انقلاب اسلامی است خطاب به دشمنان و کسانی که عوام فریبی میکنند و با تبلیغات گسترده میکوشند حضور مدافعان حرم را در جنگ مقابل تکفیریها کمرنگ کنند، میافزاید: ما به هیچ وجه از شهادت پدرمان ناراحت نیستیم و این شهادت برای ما افتخاری بسیار بزرگ است. ما فرزندان شهید آمادگی کامل داریم تا برای جهاد در جبهههای جنگ حضور پیدا کنیم. باید همیشه پیرو ولایتفقیه باشیم تا به انقلاب ما آسیبی نرسد. چراکه امروز شیعه در تمام دنیا تحت فشار ظلم است و چطور ما میتوانیم این جنایات وحشیانه را در سوریه و عراق ببینیم و ساکت باشیم. اگر در روز عاشورا در کربلا نبودیم که از حریم اهلبیت دفاع کنیم امروز حرم اهلبیت خط قرمز ماست.
در پاتک حاج عمران جانانه جنگید
ابراهیم سلیمانی دوست و همرزم سردار شهید سیدعلی منصوری، سوابق این شهید بزرگوار را این طور بازخوانی کرد: وقتی درگیریهای کردستان آغاز شد و نیروهای خرابکار ضدانقلاب یعنی کومله و دمکرات به آزار و اذیت مردم پرداختند شهید منصوری به همراه شهید کاوه عازم کردستان شدند و در جنگهای شهری توانستند برخی از شهرها و روستاها را از دست ضد انقلاب خارج کنند. پس از آن دوران، در جبهههای شمال غرب و غرب کشور از نیروهای موثر رزمی بود. در عملیات پاتک حاج عمران در مقابل دشمن جانانه جنگید و خودش درخشید. در عملیات کربلای دو(منطقه حاج عمران) با تدبیر و سلحشوری که داشت توانست به همراه نیروهای گردان به پیروزیهایی دست یابد. در عملیات کربلای چهار و پنج که در جنوب اجرا شد نیز این شهید بزرگوار حضور فعال داشت.
در زینبیه فریاد میزد ما تا آخرین نفس میجنگیم
وی در پاسخ به این سوال که میان روش شهید کاوه و شهید منصوری در درگیری کردستان و سوریه شباهتهایی وجود دارد، گفت: محمود کاوه رسم بر این داشت که با نیروهای خود دوست باشد و در نتیجه با خشم و صلابت به نبرد با دشمن برود. این دوستی باعث میشد رزمندگان تا آخرین نفس در کنار فرماندهشان باشند. شهید منصوری هم همین روش را به سوریه برد؛ او در زینبیه همان حرفهای شهید کاوه که فضا را مملو از عطر دفاعمقدس میکرد و فریاد میزد تا آخرین نفس میجنگیم یا پیروز میشویم یا شهادت نصیبمان میشود که شهادت آرزوی ماست.
سوغاتش از منا، جانبازی بود
سیدعلی منصوری که پنجمین شهید مدافع حرم نیشابور به شمار میرود در سال گذشته در فاجعه منا که جمع بسیاری از مردم نیشابور هم در میان قربانی شدگان بودند جانباز شد و با حسرت شهادت و کینه از تکفیریها به سوریه رفت. این مطلب را سیدرضا برادر شهید به ما گفت؛ سیدرضا منصوری اولین ویژگی برادرش را در عشق به ولایت دانست، ایثارگر و تلاشگر و اولین نفر در صحنههای سخت و بحرانی!
دیگر تحمل ناراحتی «آقا» را نداشت
وی میافزاید: یادم میآید زمان رفتن به سوریه از طریق تلفن با من خداحافظی کرد چون من مشهد زندگی میکنم نخواسته بود برای من زحمتی باشد تا برای وداع به نیشابور بروم. چند روز قبل از رفتن با هم صحبت میکردیم میگفت خدا کند سریعتر شرایط برای رفتن به سوریه فراهم شود دیگر نمیتوانم حضرت آقا را ناراحت ببینم؛ «خداوند آنهایی را که ولی امر مسلمین را ناراحت میکنند اگر قابل هدایت هستند هدایت و اگر نیستند نابود کند.» حقیقتاً بلبشوهای اقتصادی خصوصاً فسادهای مالی، رانت و رشوه برایش دردآور بود.
برگشتی در کار نیست
سیدرضا منصوری میگوید: قبل از رفتن سیدعلی به برادران گفتم برگشتی در کار نیست و هر روز انتظار خبر شهادت ایشان را داشتم و از قبل خودم را آماده کرده بودم؛ وقتی که خبر شهادت را شنیدم گفتم انشاالله قبول عمهاش زینب باشد. حالا چرا آنقدر مطمئن؟! چون یک بار از سوریه با من تماس گرفت و من به ایشان گفتم از خودتان بیشتر مواظبت کنید و سیدعلی در پاسخ گفت مواظب خانواده باش و هرچه خدا بخواهد همان میشود، انشاالله خداوند شهادت را نصیب آرزومندانش کند و بعد از این صحبتها فهمیدم که شهادت نزدیک است.
اصلاً نگفت غذا خوب است یا خیر!
مجتبی عندلیب دوست و همرزم سردارشهید منصوری هم ماجرای زخم معده و خستگیناپذیری سردار را با بازخوانی مأموریت گردان زرهی نازعات این طور بیان کرد: اولین کسی بود که برای نمازصبح بیدار میشد؛ من و ایشان در یک چادر بودیم. هر شب نمازشب خواندن ایشان را شاهد بودم و بعد ورزش صبحگاهی، خوردن صبحانه و شروع کلاسهای عملی در هوای گرم و آرایش عملی 20 دستگاه تانک تا نماز مغرب و عشاء و بعد از صرف شام کلاس توجیهی مسائل سیاسی روزمره این یک روز کاری شهید منصوری بود خدا میداند تنها چیزی که مشاهده نمیکردم خستگی ایشان بود میگفتم حاجی! خسته نمیشی میگفت خدا کمک میکند. عجب روحیاتی داشت هیچوقت نگفت این غذا خوب است یا خیر! با توجه به اینکه زخم معده گرفته بود.
دغدغههایش را به صحنه عمل کشاند
این پدر دلسوز و مهربان برای فرزندانش و آموزگاری بلامنازع برای پاسداران جوان تیپ زرهی 21 امام رضا(ع) رفت تا همه دغدغههای گفتاری و نوشتاریاش را به صحنه عمل بکشاند؛ جملاتی که در وصیتنامهاش این طور آمده است: «خداوندا! من در طول زندگیم نتوانستهام خدمتی به اسلام کنم، اگر با ریختهشدن خونم میتوانم خدمتی به اسلام بکنم پس ای رگبار مسلسلها و ای غرش توپخانهها و ای ترکش خمپارهها مرا دریابید.»
و سرانجام با خمپاره به گردن و پهلو مدال افتخار را به گردن کرد....
همرزمان شهید منصوری تعریف میکنند ایشان نمونه شهید کاوه در سوریه بودند و حرفهایی را که شهید کاوه در کردستان میزدند ایشان در سوریه بر زبان میآوردند. آقا سیدعلی با اصابت ترکش خمپاره به گردن و پهلو به درجه رفیع شهادت نائل آمدند. عشق به اهلبیت در سردارحاج سیدعلی منصوری زمانی معلوم میشود که چون مادرش حضرت زهرا(س) پهلویش شکافته میشود و چون سرورش حضرت اباعبداللهالحسین(ع) گردنش را میدهد.
کد خبر 617620
تاریخ انتشار: ۲۴ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۲:۲۱
- ۱ نظر
- چاپ
«خداوندا! من در طول زندگیم نتوانستهام خدمتی به اسلام کنم، اگر با ریختهشدن خونم میتوانم خدمتی به اسلام بکنم پس ای رگبار مسلسلها و ای غرش توپخانهها و ای ترکش خمپارهها مرا دریابید.»
منبع: کیهان