به گزارش مشرق، یک شب تلخ در ریو؛ شبی که ظلم آشکار جای حق را گرفت. شبی که میتوانست بعد از ناکامی کشتیفرنگیمان خوب تمام شود اما نشد. شاید اگر توانش را داشتند همان دو مدال طلای رستمی و مرادی را هم از ما میگرفتند.
شب بدی برای ریو بود؛ ریویی که تمام زشتیهایش را به ایران نشان داد. هنوزاشکهای محمد بنا را فراموش نکرده بودیم که اشک هرکول ایرانی باعث ناراحتیمان شد. قهرمان ایرانی که با آن پای مصدوم با غیرت وزنه زد اما نتوانستند ببینند؛ نخواستند ببینند. خستهاش کردند. خستهمان کردند.
همه امیدهایمان به دستهای بهداد بود. امیدمان را در یک ضرب ناامید نکرد و نگذاشت رکورد المپیک حتی برای چند دقیقه هم به نام یک گرجستانی ثبت شود. بهداد با آن پای مصدومش رکورد یک ضرب جهان را شکست و اگر پایش اجازه میداد معلوم نبود چه کسی و کجا میخواهد رکورد بهداد را بشکند.
غمهایمان، اشکهایمان در حرکات دو ضرب شروع شد. جایی که بهداد وزنه 245 کیلویی را بالای سر برد اما دو چراغ قرمز گرفت. غیرت بهداد اما چیز دیگری بود. دوباره روی تخته آمد. نفسهایمان حبس شده بود اما به دستهای بهداد، به زور بازوی او ایمان داشتیم. بهداد رو سفیدمان کرد و وزنه را برای بار دوم بالا برد و سه چراغ سفید از داوران گرفت. خوشحالی ما اما به دقیقه هم نکشید. جای خوشحالی تاسف بهداد را دیدیم و اعتراضهای رئیس فدراسیون. نمیدانستیم چه اتفاقی افتاده است. چگونه حرکت صحیح بهداد را به این راحتی نادیده گرفتند؟ چگونه میتوان حق کسی که با پای مصدومش به المپیک آمده است را نادیده گرفت؟ چگونه میشود اشکهای بهداد را دید و پای به پای او گریه نکرد؟
بهداد برای بار سوم روی تخته آمد اما خسته بود. ما هم مثل او بودیم. هنوز نمیتوانستیم باور کنیم حرکت صحیحش را به این راحتی هیات ژوری قبول نکرده است. جلود عراقی اما کار خودش را کرده بود. جلودی که به جلاد وزنهبردارهای ما معروف است. دلمان میخواست سرمان را به دیوار بکوبیم و نبینیم اینطور به راحتی سر بهداد را میبرند و ما نمیتوانیم کاری برای قهرمانمان انجام دهیم.
متاسفیم برای ریو و مدالهایش که به این راحتی اشکهای قهرمان با غیرت ما را درآورد. این ننگ همیشه برای ریو و محمدحسن جلود عراقی باقی خواهد ماند و هیچوقت از یاد ما نمیرود.
شب بدی برای ریو بود؛ ریویی که تمام زشتیهایش را به ایران نشان داد. هنوزاشکهای محمد بنا را فراموش نکرده بودیم که اشک هرکول ایرانی باعث ناراحتیمان شد. قهرمان ایرانی که با آن پای مصدوم با غیرت وزنه زد اما نتوانستند ببینند؛ نخواستند ببینند. خستهاش کردند. خستهمان کردند.
همه امیدهایمان به دستهای بهداد بود. امیدمان را در یک ضرب ناامید نکرد و نگذاشت رکورد المپیک حتی برای چند دقیقه هم به نام یک گرجستانی ثبت شود. بهداد با آن پای مصدومش رکورد یک ضرب جهان را شکست و اگر پایش اجازه میداد معلوم نبود چه کسی و کجا میخواهد رکورد بهداد را بشکند.
غمهایمان، اشکهایمان در حرکات دو ضرب شروع شد. جایی که بهداد وزنه 245 کیلویی را بالای سر برد اما دو چراغ قرمز گرفت. غیرت بهداد اما چیز دیگری بود. دوباره روی تخته آمد. نفسهایمان حبس شده بود اما به دستهای بهداد، به زور بازوی او ایمان داشتیم. بهداد رو سفیدمان کرد و وزنه را برای بار دوم بالا برد و سه چراغ سفید از داوران گرفت. خوشحالی ما اما به دقیقه هم نکشید. جای خوشحالی تاسف بهداد را دیدیم و اعتراضهای رئیس فدراسیون. نمیدانستیم چه اتفاقی افتاده است. چگونه حرکت صحیح بهداد را به این راحتی نادیده گرفتند؟ چگونه میتوان حق کسی که با پای مصدومش به المپیک آمده است را نادیده گرفت؟ چگونه میشود اشکهای بهداد را دید و پای به پای او گریه نکرد؟
بهداد برای بار سوم روی تخته آمد اما خسته بود. ما هم مثل او بودیم. هنوز نمیتوانستیم باور کنیم حرکت صحیحش را به این راحتی هیات ژوری قبول نکرده است. جلود عراقی اما کار خودش را کرده بود. جلودی که به جلاد وزنهبردارهای ما معروف است. دلمان میخواست سرمان را به دیوار بکوبیم و نبینیم اینطور به راحتی سر بهداد را میبرند و ما نمیتوانیم کاری برای قهرمانمان انجام دهیم.
متاسفیم برای ریو و مدالهایش که به این راحتی اشکهای قهرمان با غیرت ما را درآورد. این ننگ همیشه برای ریو و محمدحسن جلود عراقی باقی خواهد ماند و هیچوقت از یاد ما نمیرود.