سرویس جهاد و مقاومت مشرق –عملیات والفجر3 در تابستان سال 1362 در ارتفاعات مشرف به مهران انجام شد و چندین منظور نظامی داشت که عمدهترین آن تصرف ارتفاعات کلیدی منطقه موسوم به زالوآب و نمکلان از رشته ارتفاعات کانی سخت «در شمال» و خارج کردن جاده ایلام، دهلران و تنگه کنجان چم «در شرق» از دید و تیر مستقیم دشمن و در نتیجه آزادسازی مهران بود.
مروری بر این نبرد موفق و اتفاقاتی که در طول عملیات رخ داد، نشان میدهد حاکمیت بر این منطقه از جنبههای نظامی، سیاسی و روانی برای دشمن بعثی حائز اهمیت فراوان بودهاست.
از نخستین روزهای آغاز جنگ تحمیلی تسلط دشمن بر این ارتفاعات، رفت و آمد و ستونکشی بین دو استان خوزستان و ایلام را غیرممکن ساخته بود. به طوری که ستونهای نظامی مسافت کمتر از سه ساعت از دهلران تا مهران را میبایست از طریق اندیمشک، پلدختر، اسلامآباد و ایلام با گذشتن از تنگهها و درههای خطرناک 48ساعته بپیمایند. بهدنبال پیروزیهای بزرگ سپاه اسلام در عملیات ثامنالائمه، طریقالقدس، فتحالمبین و بیتالمقدس دشمن به مرزهای مشترک عقبنشینی کرده اما حاضر به ترک مهران نشده بود. ادامه چنین وضعی در سال چهارم جنگ بر فرماندهان بسیار سخت و دردناک مینمود. لذا با وجود برتری کامل هوایی و توان رزمی دشمن، ریسک پیروزی در گرمای 45 تا 50 درجه هوا پذیرفته شد و عملیات در ساعت 23 روز هفتم مرداد آغاز شد. اواخر اسفند سال 61 بود که با حکم شهید والامقام صیاد شیرازی مسئولیت فرماندهی تیپ مستقل خرم آباد را عهدهدار شدم. دو ماه پس از عملیات والفجر1 که فروردین ماه 62 در ابوغریب و دشتعباس انجام شد، این یگان برای عملیات والفجر3 به منطقه میمک و مهران نقل مکان یافت.
در شروع این عملیات بخشی از یگانهای تیپ در خط دفاعی میمک مستقر شد و بخش دیگر تحت نظارت قرارگاه مشترک فتح به فرماندهی سرهنگ جاودانی، برادر عزیز جعفری و جانشینی سرهنگ احمد ترکان قرارگرفت. سرهنگ دولت آبادی و برادر امین شریعتی نیز فرماندهی مشترک قرارگاه نجف را تشکیل میدادند که بر قرارگاه فتح نظارت داشت. قرارگاه فتح بر دو قرارگاه فتح 1 و فتح2 فرماندهی داشت. فتح 1 شامل افرادی از لشکر 5 نصر سپاه، تیپ امام رضا و تیپ مستقل 84 خرمآباد، به عنوان تک اصلی تصرف ارتفاعات زالوآب و کلهقندی را در شمال مهران برعهده داشت. برای آنکه بتوانیم در سراسر منطقه حضور فعال داشته باشم، سرهنگ اسدالله حیدری جانشین خود را که واجد شایستگیهای نظامی بالایی بود و منطقه را خوب میشناخت و از همه مهمتر چندین عملیات موفق را در جبهه جنوب تجربه کردهبود، به فرماندهی ارتشی قرارگاه فتح 1 منصوب کردم. برادر مرتضی قربانی که شاهد مجاهدتها و رشادت هایش در مقاومت 34 روزه خرمشهر بودم، فرماندهی سپاهی این قرارگاه را بر عهده داشت. پاکسازی ارتفاعات قلاویزان در جبهه جنوبی با قرارگاه فتح2 بود. فرماندهی مشترک این قرارگاه به عهده همدوره عزیزم مرحوم سرهنگ جابریپور از ارتش و برادر قاسم سلیمانی فرمانده نامی این روزها، از سپاه بود و شامل لشکر41 ثارالله و تیپ4 زرهی لشکر21 حمزه میشد. پشتیبانی آتش توپخانه نیز برعهده گروه44 توپخانه اصفهان به فرماندهی سرهنگ پیکانی بود که بر سراسر منطقه نبرد آتش دقیق و مؤثر اجرا میکرد.
عملیات در ساعات اولیه نبرد در جبهه شمالی با سرعت عمل رزمندگان ارتش و سپاه و غافلگیری دشمن به پیروزی رسید. اما ساعاتی بعد بهدلیل مقاومت بیش از انتظار نیروهای عراقی در ارتفاعات زالوآب با مشکل روبهرو شد. ارتفاعاتی که دامنههای آن در محاصره ما قرار داشت و تصرف آن به سبب قرار داشتن در دید و تیر مستقیم دشمن به آسانی امکانپذیر نبود. همه ابتکارات و تجربیات نظامی به کار گرفته میشد اما نتیجه نمیداد.
از جمله سروان پرویز شرفیان که در والفجر1 زخمی شده بود و دوران نقاهت خود را میگذراند، داوطلبانه همراه با نیروهای زبده خود به چندین تک محدود اقدام کرد که مؤثر واقع نشد. اگر شتابزده عمل میکردیم به دلیل آنکه سازمان رزم دشمن ناشناخته بود تلفاتی سنگین بر ما تحمیل میشد.
نیروهای پیاده و زرهی دشمن در پناه هواپیماها و بالگردها و انبوه آتشهای توپخانه و خمپارهانداز به مدت 10روز در تلاش برای عقب راندن ما و نجات خود از ارتفاعات این منطقه بودند. اما در هر مرحله با مقاومت و خسارات زیاد وادار به عقبنشینی میشدند. تمرکز و تلاش بیش از حد دشمن بر این منطقه، نشاندهنده اهمیت یگان محاصره شده از منظر فرماندهی ارتش عراق بود.
قرارگاه فتح که عهدهدار فرماندهی عملیات بود بهدلیل همزمان بودن این عملیات با نبرد موفق والفجر2 در پیرانشهر از دریافت هرگونه کمکی مأیوس بود. اما هماهنگی و همدلی ارتش و سپاه که در آن مقطع حساس کمنظیر بود، تحمل سختیها و ادامه نبرد را ممکن میساخت.
رزمندگان ما روزانه با دهها حادثه و اتفاق روبهرو بودند که هریک از دیگری با اهمیتتر بهنظر میرسید. برای نمونه به برخی از آنها که خود شاهد بوده یا نقشی در آن داشتهام اشاره میکنم.
*شناسایی موقعیت و وضعیت دشمن
سحرگاه روز هشتم عملیات در قرارگاه تیپ در صالحآباد بودم که از صدای غرش توپخانههای دشمن احساس کردم حمله بزرگی در پیش است. خواستم با فتح1 ارتباط بگیرم. امکان پذیر نشد. خود را بسرعت به آنجا رساندم. بیسیمچی تنها بود و میگفت حمله عراقیها از ساعاتی پیش شروع شده و سرهنگ حیدری برای هدایت عملیات جلو رفتهاست. دقایقی بعد در خط مقدم به آنها پیوستم. به همریختگیها نشان از وخامت اوضاع میداد. سرهنگ حیدری گزارش داد: عراقیها هنگام تعویض نیروهای در خط، به مواضع دفاعی ما نفوذ کردهاند و هماینک در نقطه رخنه دشمن درگیری بشدت جریان دارد. سرگرد مرتضی عنبری فرمانده یگان تانک که از احساس مسئولیت و شدت ناراحتی بیقرار شده بود، با کلماتی شکسته بسته به من فهماند که یکی از یگانهای او به فرماندهی ستوان میررضا بیرانوند در محاصره عراقیها است. گوشی را از دست او گرفتم و گفتم: رضا! رضا! شریف هستم. مرا شناخت. گفتم: وضعیت؟ گفت: یک تانک عراقی با یک سرباز در اسارت ما است، اما خود نیز در حلقه محاصره هستیم. شاید دقایقی دیگر همدیگر را نبینیم. گفتم: رضا مقاومت کن آمدم.
*تک عملیاتی با کمک نیروهای حاضر در منطقه
در حالی که تنها و دست خالی بودم و هیچ راهی به ذهنم نمیرسید، دیدم از دامنه ارتفاع رضاآباد تعدادی سرباز و سپاهی که شب قبل در آن منطقه پاسداری میدادند، پایین میآیند. وقتی در دست آنها «آرپیجی» هم دیدم بسیار خوشحال شدم و همگی را به سمت خود خواندم. خودرویی از راه رسید که برای پایگاهها آب میبرد. آن را متوقف کردم. سوار شدیم. جمعا 20نفر میشدیم. دقایقی نگذشته بود که دود و گرد و خاک عجیبی را مشاهده کردم. تانکهایی بود که به سمت ما میآمد. با خود گفتم نکند مال دشمن باشد. هنوز در تیررس ما نرسیده معلوم شد متعلق به خود ما است و ظاهراً تحت فشار دشمن در حال انتقال به مواضع مطمئنتری هستند. من که در خودرو ایستاده بودم، برای تهییج نفرات و زدودن ترس از دل آنان بلوز نظامی و زیرپوش خود را درآوردم و علامت دادم که برگردند و پشت سر من بیایند. با آنکه خطر را از نزدیک دیدهبودند، غیرتشان اجازه نداد مرا تنها بگذارند.
در راه به موضع خمپارهاندازهایمان رسیدم. دیدم جمع کردهاند که بروند! با عصبانیت گفتم: ما در حال کمکرسانی به خط مقدم هستیم. پشتیبانی آتش لازم داریم کجا میروید؟ درجهدار سالخوردهای که فرمانده آنان بود با لهجه لری فریاد زد: «بچهها گاه همت است! خمپارهها را برپا کنید!» دقایقی بعد همگی در کنار ستوان میررضا بیرانوند بودیم که با شجاعتی بینظیر میجنگید. از دیدن ما غرق در شادی و هیجان شد. صورت خونآلود او را بوسیدم. افراد مسلح و آرپیجیزن را در اختیارش گذاشتم. تانکها نیز به دستور او وارد عمل شدند وسنگتمام گذاشتند. متجاوزین که خود را در آستانه پیروزی قطعی دیده بودند به گمان آنکه یک گردان تازه نفس تانک وارد میدان نبرد شده با برجای گذاشتن تانک و نفربر سوخته عقبنشینی کردند و ساعتی نگذشت که با ایثار رزمندگان رخنه دشمن سد شد و خط دفاعی ترمیم شد. در آن لحظات باشکوه و آسمانی آنچنان دست خدا را بر سر خود احساس میکردیم که هرگز قابلتوصیف نیست. متأسفانه 4نفر از جوانانی که از دامنه رضاآباد با ما همراه شدهبودند در این نقطه به اسارت دشمن درآمدند.
وقتی به قرارگاه بازگشتم همرزمانم میپرسیدند چه شده بود که عراقیها در رادیو و بیسیم خود مدام میگفتند: سرهنگ شریف النسب!جلو بیا، با تو کاری نداریم! خبر لخت شدن مرا از اسیرانمان گرفته بودند. دشمن مانده بود که این حرکت چه معنایی داشته است. در آن روزهای سخت، آتش شدید هواپیماها، هلیکوپترها و توپخانهها و ادوات زرهی ارتش عراق بر تمامی منطقه سایه افکنده بود. به حدی که جنبندهای از دید و تیر آنان در امان نبود. سرهنگ جمالی جانشین نیروی زمینی که به اتفاق سرهنگ موسوی قویدل برای چارهجویی و همفکری از تهران راهی منطقه شدهبود میگوید چون پرواز با هلیکوپتر خطرناک بود از باختران به بعد ناچار به استفاده از خودرو شدیم، اما در طول راه یکی از خودرویهای ما را زدند و راننده آن به شهادت رسید. او میگوید در نخستین جلسه با فرماندهان قرارگاه فتح با آنکه به دلیل کمبود امکانات و سرسختی دشمن در بازپسگیری مناطق و نجات محاصرهشدگان، راهی جز عقبنشینی به نظرمان نمیرسید، تصمیم گرفتیم بمانیم و به دفاع خود ادامه دهیم چراکه با جنجالهایی که صدام در رسانهها به راه انداخته بود ماندن یا رفتن مسألهای حیثیتی شده بود.
*پیچیدگی وضعیت برای طرفین
پایگاه محاصره شده عراقی در زالوآب تا روز دهم نبرد همچنان به مقاومت خود ادامه میداد. در این مدت نه نیروهای ایرانی توانسته بودند بهدلیل وجود میادین مین و استحکامات پیچیده و تو در توی دشمن خود را به ارتفاعات کانیسخت برسانند و نه نیروهای عراقی مستقر در بلندی ها موفق به شکستن خط محاصره و نجات خود شده بودند. ارتش عراق نیز انبوهی از نیروهای پیاده و زرهی خود را به این منطقه کوچک گسیل داده و به دست خود هدف بزرگی برای توپخانه قدرتمند ارتش ایران به وجود آورده بود که با طولانی شدن دور عملیات هزینه سنگینی را از لحاظ تجهیزات و تلفات انسانی همه روزه متحمل میشد.در چندروز آخر اتفاق جالبی در شرف وقوع بود. در حالی که عملیات برای ما و عراقیها معمایی غیر قابل حل شده بود فرمانده یگان در محاصره به دلیل لیاقت و شایستگی در مدیریت پایگاه خود، توسط صدام ترفیع درجه یافته و به او وعده وزارت دفاع داده شده و همسرش نیز برای تشویق او به مقاومت بیشتر از جبهه مهران با او صحبت کرده بود. با طولانی شدن دور عملیات افسر مزبور در پیامی میگوید: صبر و توان افراد ما به پایان رسیده و پایگاه در شرف سقوط است. هر کاری می توانید برای ما بکنیدکه فردا خیلی دیر است.
*تلاش صدام برای نجات نیروهای خود
صدام با دریافت این پیام به ارتش خود اخطار میکند که در اسرع وقت با حمله سراسری به طرف زالوآب، فرار نیروهای محاصرهشده در ارتفاعات را از مسیر آب های جاری و شیار مشخصی به طرف دشت زرباطیه عراق «در غرب» پوشش دهند. عملیات نجات عراقیها برابر طرح و زمانبندی دقیق آغاز می شود و در نقطه مقابل تلاش پستهای شنود و هشیاری فرماندهان ارتش و سپاه باعث شده بود که نیروهای ایرانی ساعتی قبل در مسیر فرار متجاوزین آماده باشند. هنگامی که محاصرهشدگان ارتفاعات را ترک میکردند تا به ستون یک از درون شیار به سلامت خود را به جبهه عراق برسانند، به ناگاه با کمین نیروهای جانبرکف ایرانی مواجه میشوند و در یک جنگ و گریز وحشتناک با بر جای گذاشتن 250نفر کشته و بیش از 90نفر اسیر آخرین تیرشان به سنگ میخورد. فرمانده آنان به نام سرگرد جاسم محمود بر اثر وفاداری و انضباط شدید افرادش در میان اسرا به سختی شناسایی میشود و در بیمارستان از پذیرش خون امتناع کرده و میگوید خون مجوس به من تزریق نکنید. سرانجام این افسر مشهور و متعصب عراقی تحت تأثیر شستوشوهای مغزی حزب بعث از شدت جراحات قالبتهی میکند.
بدین ترتیب در شب یازدهم طلسم مقاومت نیروهای جاسم محمود شکسته میشود و ارتفاعات حساس زالوآب به تصرف نیروهای ایرانی در میآید. حوالی ساعت12 روز 18مرداد بعد از یازده روز مبارزه بیامان و در گرمای شدید منطقه این نبرد پر حماسه به نفع نیروهای سلحشور ایرانی رقم میخورد و شگفت آنکه صدام با کمال وقاحت در رسانهها عقبنشینی نیروهای خود را نشانی از روحیه صلحطلبی و بازگشت به مرزهای بینالمللی اعلام میکند.
*سقوط ارتفاعات قلاویزان و پیروزی ارتش اسلام
پاکسازی در جنوب مهران و ارتفاعات قلاویزان تا بیست مرداد ماه با جانفشانی رزمندگان مان ادامه یافته و پایگاه مستحکم عراقیها به نام «دیدگاه نظامی صدام» در ارتفاعات قلاویزان سقوط میکند. با پایان گرفتن عملیات و پیروزی درخشان رزمندگان ارتش و سپاه مسئولیت پدافندی سراسر منطقه مهران و میمک به تیپ مستقل خرمآباد واگذار میشود.
در این مدت دفتر حضرت امام و ریاست جمهوری حوادث و اتفاقات را مدام پیگیری میکردند و منطقه عملیات روزانه پذیرای ردههای بالای مملکتی بود. جناب آقای دکتر روحانی در رأس هیأتی متشکل از نمایندگان مجلس شورای اسلامی از منطقه عملیاتی بازدید کردند. در میان میهمانان چهره نورانی و متبسم شهید حجتالاسلام محلاتی نماینده حضرت امام در سپاه پاسداران درخشش فراوان داشت. با کمال تعجب برای بازخوانی عملیات غرورآفرین والفجر3 مدارک چشمگیری در اختیار نداشتم. تنها منبع قابلذکر کتاب «محاصره زالوآب» نوشته سرتیپ دوم علی عبدی بسطامی بود که در زمان اجرای عملیات درجه سروانی داشت و در ارتفاعات میمک با یگان رزمی تحت امر خود در آمادهباش نظامی بود. دقت، علاقهمندی، امانتداری او را درخور ستایش دیدم، بخصوص که نگارش او با بیانی شیوا و مهیج همراه است. جمعآوری خاطرات و آثار بهجا مانده از شهدای عزیزمان: امیر صیاد شیرازی، سردار همت، سردار شوشتری، سردار زینالدین و امیر جابریپور و همرزمان فداکار سپاهیمان «سردار محسن رضایی، سردار رحیم صفوی، سردار عزیز جعفری، سردار قاسم سلیمانی، سردار محمدباقر قالیباف، سردار مرتضی قربانی، سردار امین شریعتی و بخصوص امیر حسنی سعدی، امیر حیدری، امیر ترکان، امیر جمالی، امیر دولتآبادی، امیر جاودانی، امیر زمانی و امیر پیکانی» که با دانش عمیق و مدیریت عالی خود بار سنگین هدایت عملیات را در این روزهای پرفراز و نشیب به دوش کشیدند میتواند بسیاری از نکات فراموششده این عملیات را زنده کرده و به غنای گنجینه تاریخ دفاع مقدس بیفزاید و این مهم برعهده نهادهای مسئول است.
در آن زمان رزمندگان تیپ مستقل خرم آباد را اغلب مردانی از هموطنان سلحشور لر تشکیل میدادند که با داشتن خصوصیات و شاکله عشیرهای هر یک در میدان جنگ قهرمانی بزرگ بودند. اینجانب نقش کوچک خود را در این پیروزی مرهون تلاش صمیمانه تک تک سربازان، درجهداران، افسران و بخصوص شهدای گرانقدر این تیپ دلاور میدانم که با ایثار و فداکاری خود سرافرازی ارتش اسلام را سبب شدند. یادشان گرامی و راهشان پررهرو باد...
*ایران