به گزارش مشرق، میگویند اعتبار مکانها به انسانهایی است که در آن زیستهاند!
شاید برای کسی جذابیتی نداشته باشد از مکانی دیدن کند، به این اعتبار که ساختمان اداری یک کارخانه سیمان در تهران است؛ اما اینجا پیش از اینکه اداره سیمان باشد، خانهی «سایه» بوده است؛ شاعر شعر «ارغوان»؛ هوشنگ ابتهاج.
هنگامی که در محله هدایت تهران قدم میزنی، با نام چند شاعر و نویسنده معاصر برخورد میکنی. در انتهای کوچهای بنبست. ساختمانی در میان درختان حیاطش نظرت را جلب میکند؛ تا به انتهای کوچه بروی. بالای سردر ساختمان نوشته «سیمان تهران»!
اما جوانی که کنار فرعی انتهای کوچه ایستاده و مشغول سیگار کشیدن است میگوید: « اینجا خونهی عموی سایه است؛ ابتهاج!» و به انتهای فرعی هم اشاره میکند. ساختمانی را نشان می دهد با آجرهای قرمز و میگوید:«اینجا خونه خودشه.
هوشنگ ابتهاج. ارغوانشم هنوز هست» به انتهای فرعی میروی. در میان دیوار پهن و بلند پنجرههای قدی چند متری نظر را جلب میکند. خانهای دل انگیز برای طبعی شاعرانه. اما سرک میکشی تا ارغوان را بیابی.
طبقه دوم به صورت ساباط اجرا شده و حیاط پشت ساختمان از همین کوچه مستقیم راه دارد. به سمت حیاط میروی. اما ارغوان کجاست؟
... ارغوانم آنجاست!
ارغوانم تنهاست
ارغوانم دارد میگرید
چون دل من که چنین خون آلود
هر دم از دیده فرو میریزد ...
در خانهی سایه، لذت نشستن زیر سایهی ارغوان را که میچشی، چشمت به ایوان خانه میافتد؛ از خودت میپرسی آیا شعری را که سایه برای ارغوانش سروده است، در کنج آن ایوان نشسته، به ارغوانش خیره شده و سرودن شعر میسر شده؟ اما هوشنگ ابتهاج در سال ۲۰۱۲ در دانشگاه یوسیالای لس آنجلس پیش از آنکه این شعر را دکلمه کند، گفته بود درخت ارغوان خانهاش، با بچههایش قد کشید و بزرگ شد و تاثیری شگرف بر روی او گذاشت. سایه گفت در آن سالی که در خانه خود نبود و دور از دیار بود یاد این درخت برای او نشانه همه چیز بود، از دوست آشنا تا باورها... سایه ادامه داد که تلاش می کند این شعر را بدون غلبه احساس بخواند و دست گل به آب ندهد:
طبقه دوم به صورت ساباط اجرا شده و حیاط پشت ساختمان از همین کوچه مستقیم راه دارد. به سمت حیاط میروی. اما ارغوان کجاست؟
... ارغوانم آنجاست!
ارغوانم تنهاست
ارغوانم دارد میگرید
چون دل من که چنین خون آلود
هر دم از دیده فرو میریزد ...
در خانهی سایه، لذت نشستن زیر سایهی ارغوان را که میچشی، چشمت به ایوان خانه میافتد؛ از خودت میپرسی آیا شعری را که سایه برای ارغوانش سروده است، در کنج آن ایوان نشسته، به ارغوانش خیره شده و سرودن شعر میسر شده؟ اما هوشنگ ابتهاج در سال ۲۰۱۲ در دانشگاه یوسیالای لس آنجلس پیش از آنکه این شعر را دکلمه کند، گفته بود درخت ارغوان خانهاش، با بچههایش قد کشید و بزرگ شد و تاثیری شگرف بر روی او گذاشت. سایه گفت در آن سالی که در خانه خود نبود و دور از دیار بود یاد این درخت برای او نشانه همه چیز بود، از دوست آشنا تا باورها... سایه ادامه داد که تلاش می کند این شعر را بدون غلبه احساس بخواند و دست گل به آب ندهد:
ارغوان شاخه همخون جدا مانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابی ست هوا؟
یا گرفته است هنوز ؟
من در این گوشه که از دنیا بیرون است
آفتابی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست
آنچه میبینم دیوار است
آه این سخت سیاه
آن چنان نزدیک است
که چو بر میکشم از سینه نفس
نفسم را بر میگرداند
ره چنان بسته که پرواز نگه
در همین یک قدمی میماند
کورسویی ز چراغی رنجور
قصهپرداز شب ظلمانی ست
نفسم میگیرد
که هوا هم اینجا زندانی ست ...
شعر را که میخوانی فضایی از زندان را تصویر میکند. آنچه پیداست و هوشنگ ابتهاج در لسآنجلس آن را بازگو نمیکند، این است که این شعر در سال ۶۳ سروده شده و جستجوها نشان میدهد در آن سال، سایه در زندان برای ارغوانش این شعر را سروده است! سالی که روزهای تلخی برای وی رقم زده و البته به التفات شهریار و لطف حضرت آیتالله خامنهای تلخکامی روزهای زندان برایش تمام میشود.
این خانه آجری دو طبقه روزگاری محفل شاعران و دوستان حلقه ادبی هوشنگ ابتهاج بوده و اکنون که این غزلسرای معاصر در شهر کلن آلمان زندگی میکند، اینجا در سال ۸۷ با عنوان خانه ارغوان در جریده میراث فرهنگی ثبت و در اختیار اداره سیمان تهران قرار دارد. به هر حال سایه، روزگاری مدیریت سیمان تهران را عهده دار بوده!