هاشمی به دنبال ژاپنیزه و آلمانیزه کردن ایران است؛ البته ژاپن و آلمانی که بعد از جنگ جهانی دوم از داشتن نیروی نظامی بالاجبار محروم شدهاند؛ این همان مفهومی است که در توئیتر عیدانه هاشمی رفسنجانی که «دنیای امروز را دنیای گفتمان است نه موشک» وجود داشت که البته بعد از مدتی آن را تکذیب کرد. اما این نظریه از سوی هاشمی با سخنرانی در جمع معلمان و مدیران آموزش و پرورش که بیان داشت از هزینه نظامی برای رسیدن به اقتصاد دانش بنیان باید صرفنظر کرد به گونه دیگری مطرح شد که دیگر قابل تکذیب نیست.
توئیت دیگر هاشمی که «محمد جواد ظریف را به عنوان الگوی انقلابیگری معرفی میکرد» نیز در همین راستا معنا مییابد که مانند پازلی میتوان این موارد را کنار هم قرار داد و تصویری از نظریه خاص روزهای کهولت سن هاشمی رفسنجانی را از آن استخراج کرد؛ نظریه «اشغال برای پیشرفت» که بر اساس آن هاشمی با کنار گذاشتن نظامیگری مطرح میکند، زمینه نفوذ و اشغال و تسلیمپذیری را در کشور بایستی فراهم نمود و در این راه هزینه نظامی را کاهش داده و از موشک صرفنظر کنیم تا به پیشرفت برسیم.
نگاهی تک بعدی و به اصطلاح صلحطلبی که به شرایط خاص ایران در خاورمیانه پرتنش و هیاهو نگاه نمیکند و خطر تروریسم و افراطیگری و تخریب کشور را برای پیشرفت به جان میخرد. این درحالی است که این فرمول خطرناک بیشتر میرود ایران را به کشورهایی مانند عراق و افغانستان تبدیل کند تا آلمان و ژاپن پیشرفته. دوقطبی سازی کاذبی که اینطور وانمود میکند که هزینههای سنگین نظامی باعث عقبماندگی کشور شده است که اگر یک دو دوتا چهارتای ساده بکنیم میتوانیم به بطلان آن به خوبی برسیم و به این سوال پاسخ بدهیم که چرا حتما برای پیشرفت باید از بودجه نظامی و امنیت کم کنیم؟ آیا سایر موارد هدر رفت در کشور نمیتواند این نقیصه را پر کند؟
از سوی دیگر صرفنظر کردن از امنیت خود به معنای صرفنظر کردن از پیشرفت اقتصادی است؛ چراکه در مفهوم مصطلح اقتصادی، سرمایه ترسوست و هر جا که سرمایهگذار احساس کند که مال و منالش دچار خسران میشود از سرمایهگذاری اجتناب میکند و همین موضوع به فرار سرمایه که پایه و اساس اقتصاد پویاست میانجامد.
اشغال برای پیشرفت؛ قماری با حد نصاب بالای سوختن و شکست خوردن است. چشم پوشی از امنیت برای پیشرفت از جمله نسخههای شاذی است که با هیچ یک از اصول اقتصادی، سیاسی، نظامی و دیپلماسی همخوانی ندارد. نه با اصل سرمایه و امنیت سازگار است و نه با دیپلماسی و بازدارندگی که یکی از اصول اساسی سیاست خارجی امروز جهان است، همخوانی دارد. این روزها در همین راستا اهداف برجام نیز به شدت تقلیل داده شده و به جای رفع تحریمها و گشایش اقتصادی که پیشتر دولت وعده آنرا داده بود موضوع رفع شدن سایه جنگ از سر ایران به مدد برجام مطرح می شود که اصل بازدارندگی و پشتوانه دیپلماسی ظریف را انکار میکند و این سئوال منطقی را ایجاد میکند که اگر آمریکاییها با سد نظامیان ایران روبرو نمیشدند، چه نیازی به چانه زنی برای این منظور بود؟!
از سوی دیگر این نظریه با کدام اصل شرعی و دینی حکومت اسلامی همخوانی دارد و کجای اسلام آمده است که مسلمانان باید به تضعیف نظامی خود بپردازند تا پیشرفت کنند؟ به هر جهت این نگاه تک بعدی که سعی دارد مانند یک تعمیرکار ناشی با یک ابزار و نه جعبه ابزار تمامی پیچ و مهرههای مختلف را باز کند، بیشتر از پیش منسوخ و شکست خورده مینماید و اهداف پنهانی در خود دارد که نتیجه آن جز تضعیف ایران نیست.