در میان جانباختگان فاجعه اسفناک منا نام تعداد زیادی از حاجیان اصفهانی نیز دیده میشود که در این بین میتوان از سردار علی اصغر فولادگر از نیروهای قدیمی و متعهد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نیز نام برد. سردار فولادگر از جمله حاجیان جان باخته در فاجعه منا بود که با وجود پیگیریهای بسیار پیکر مطهر وی مدتها بعد از این رخداد تلخ شناسایی و سرانجام به کشور منتقل شد.
اکنون و در آستانه عید قربان و فاجعه تلخ شهادت حاجیان سرزمین وحی در گفتوگویی با همسر این شهید جان باخته در منا وقایع ذیحجه1436 و مطالبه امروز خانواده شهدای منا و تأکیدات رهبر معظم انقلاب بر زنده نگه داشتن این حادثه را بازخوانی کردیم.
از سوابق فعالیتهای انقلابی و نظامی سردار فولادگر صحبت کنید، از چه زمانی وارد سپاه شدند؟
پورشمس: شهید علی اصغر فولادگر از نخستین افرادی بود که در سال 58 و با شروع به کار سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به صورت داوطلبانه وارد سپاه شد، وقایع اصفهان و ایجاد اختلافات سیاسی در این شهر سبب شد که مسئولان سپاه از ایشان استفاده کنند. وی در جبهههای جنگ نیز حضور مداومی داشتند و به گفته خواهر و مادرشان پس از حضور در عملیاتهایی مانند حصر آبادان، ثامن الائمه و فتح المبین خانواده از این اقدام ایشان باخبر میشدند.
سال 62 اوایل آشنایی ما بود، ایشان آن زمان فرمانده سپاه کاشان بودند و دلیل انتخابشان نیز تصمیم مسئولان سپاه بود، آنها وی را یک وزنه قوی برای تقویت پایههای سپاه کاشان میدانستند و آیتالله نمازی نیز شخصا به این موضوع اشاره کردهاند.
در سوابق سردار فولادگر بیشتر از حضور در لبنان صحبت شده است، حضور ایشان در کنار حزب الله چگونه رقم خورد؟
پورشمس: وی دوران تحصیل را همزمان با کار در سپاه ادامه داد تا اینکه فصل جدیدی در فعالیتهای انقلابی وی آغاز شد. با حضور نیروهای ایرانی در لبنان و حضور در صف مبارزه علیه اسرائیل غاصب وی راهی جبهه لبنان شد.
اواخر سال 65 در حالی که هنوز جنگ در ایران به اتمام نرسیده بود ایشان تشخیص داد که در جبهه لبنان به وی نیاز بیشتری است، بنابراین اوایل سال 66 عازم لبنان شد، حضور وی در این کشور ابتدا به صورت استقراری بود و پس از آن من و فرزند اولم که دختری یک ساله بود با ایشان به لبنان رفتیم.
در شرایطی که لبنان در جنگ با اسرائیل بود شما چطور تصمیم به حضور در این کشور گرفتید؟
پورشمس: ایشان در زمان ازدواج به من گفتند که ممکن است هر روز در ماموریت باشم، البته من نیز این موضوع را پذیرفته بودم چون در خانوادهای مذهبی رشد یافته و با جبهه و جنگ آشنا بودم، حتی دو برادر من نیز رزمنده و در سپاه بودند بنابراین با این شرایط کاملا آشنا بودم، با این شرایط آن زمان بیشتر وی را برای حضور در جبهه تشویق میکردم و این موضوع را تبعیت از امام (ره) میدانستم.
وظیفه ایشان در لبنان آموزش به نیروی نظامی بود، البته چند سال بعد ماموریتشان عوض شد و به عنوان دیپلمات فعالیت خود را در لبنان ادامه دادند. ما در سال 73 و زمانی که فرزندانم بسیار کوچک بودند برای سکونت به تهران رفتیم و ایشان بعد از سپاه قدس مدتی در ستاد مشترک سپاه حضور پیدا کردند.
حضور در لبنان پایان فعالیتهای سردار فولادگر به عنوان یک رزمنده نبود، با جنگ بوسنی و هرزگوین این بار دغدغه حمایت از مسلمانانی که مورد تهاجم صربها قرار گرفته بودند وی را راهی این کشور کرد. اما این بار ما همراه ایشان نبودیم.
اگر بخواهید از ویژگیهای شخصیتی سردار فولادگر صحبت کنید به کدام مورد میتوانید بیشتر تأکید کنید؟
پورشمس: سردار فولادگر راکد بودن را دوست نداشت، من مدام این سئوال را از وی مطرح میکردم که چرا اینقدر محل فعالیت خود را عوض میکنید و ایشان میگفتند هر فرد فقط 3،4 سال میتواند در یک سمت ایده پردازی کند و بعد از اجرای تفکرات و ایدههای خود نیاز به جا به جایی وجود دارد. برای همین سعی داشت حضور در فعالیتهای مختلف کاری را تجربه کرده و ایدهها و افکار خود را برای پیشبرد کارها مورد استفاده قرار دهد.
سال 74 برای نخستین بار به حج مشرف شد، وی فردی مردمی بود که به راحتی با مسلمانان کشورهای دیگر هم صحبت شده و از تفکرات آنها نسبت به جمهوری اسلامی و انقلاب ایران آگاه میشد.
ایشان بعد از آشنایی با بعثه مقام معظم رهبری در مکه چند سالی به صورت مداوم به عنوان مبلغ راهی حج شدند، فکر میکنم حدود 14 سفر ایشان در حج شرکت کرده و گزارشهای بسیاری پیرامون نظر مردم مسلمانان کشورهای مختلف، از جمله عربستان، یمن، بحرین و غیره را تهیه کردند.
در این 14 سفر به مکه شما نیز همراه ایشان بودید؟
پورشمس: آخرین سالهای حضور سردار فولادگر در خارج از کشور مربوط به حضور وی در کشور سودان است. در سال 79 ایشان به عنوان وابسته نظامی در سودان معرفی شدند و 4 سال در این کشور حضور پیدا کردند، در همان سالها بود که به صورت خانوادگی برای نخستین بار راهی سفر معنوی حج شدیم.
به سراغ فاجعه منا برویم. از روزهایی صحبت کنید که همچون خانواده دیگر حاجیان ایرانی چشم انتظار بازگشت حاجی خود بودید.
پورشمس: این موضوع برای ما باورکردنی نبود، من اصلا تصور نمیکردم که این اتفاق برای ایشان رخ داده باشد، چون هم از نظر جسمی سالم بودند و هم به دلیل سفرهای مکرر با راهها کاملا آشنا بودند، زمانی که با تلفن همراه وی تماس میگرفتیم برادران عنوان میکردند که ایشان برای کمکرسانی رفتهاند.
او کسی نبود که بخواهد در این شرایط خود را نجات بدهد، همیشه اینگونه فکر میکنم که برای کمکرسانی مانده و دچار حادثه شده است،چون کمکرسانی خصوصیت همیشگی وی بود.
به هر شکل ممکن شما با این فاجعه روبرو شدید. برای پیگیری بازگشت پیکر ایشان چه شرایطی را پشت سر گذاشتید؟
پورشمس: عربستان برای شناسایی پیکرها از همه اجساد عکس گرفته بود تا خانوادهها قادر به شناسایی پیکر جانباختگان خود شوند، برای شناسایی و انجام آزمایش دی. ان. دی نیز دخترم راهی مکه شد.
دخترم دو هفته عربستان بود و هر روز در انتظار خبر شناسایی، اما خبری نیامد تا اعلام شد که رابطه سیاسی ایران و عربستان قطع شده است، دخترم به من گفت که دیپلماتها در حال برگشتن هستند و ما نیز باید برگردیم اما یک بار دیگر قبل از بازگشت به دنبال جواب میروم. دخترم همان زمان به من گفت نذر کن تا پیکر پدر را شناسایی کنیم.
دخترم ناامید از نیافتن جواب در حال اشک ریختن بوده که فرد عرب هماهنگ کننده ( هماهنگ کننده، عکس، دی. ان. ای و قبر متوفی) به او میگوید عکسهای بیشتری را ببیند تا مشخص شود، زمانی که دخترم عکس پدرش را به وی نشان میدهد او جا میخورد و میگوید «والله او را دیدهام!»
دختر من همیشه این سئوال را مطرح میکند که چرا فرد عرب هماهنگ کننده ناگهان جا خورد، همچنین باید گفت دوستان و آشنایانی که آنجا بودند به ما میگفتند چندین بار از طریق عکسها پیگیری کردهایم و عکس ایشان را در میان جان باختگان پیدا نکردیم، حالا این سئوال برای ما مطرح است که عکسی که از روی آن پیکر همسرم شناخته شد عکسی نبوده که با چهره واقعی وی چندان تفاوتی داشته باشد و هرکس که او را میشناخته با دیدن آن عکس به راحتی میتوانسته تشخیص بدهد.
شرایط ایشان در عکسی که از طریق آن شناسایی شدند و پس از آن چگونه بوده است؟
پورشمس: بدن ایشان به گونهای نبود که نشان دهد زیر دست و پا بوده است، هیچ نشانی از کبودی در وی مشاهده نشده در حالی که تأخیر زمانی در دفن اجساد سبب شده بود که بسیاری از جان باختگان کبود شده و زیر آفتاب کاملا سیاه شده بودند، حتی همسر یکی از شهدا میگفت من پیکر همسرم را به دلیل تفاوت بسیار زیاد نشناخته و قادر به پذیرفتن آن نبودم.
"دکتر شجاعی فر" از دوستان شهید رکن آبادی و همسر من که به صورت معجزه آسایی از این حادثه جان سالم به در برده است میگوید فولادگر را هیچ کس زیر دست و پا ندید، من نیز در خوشبینانهتری حالت فکر میکنم شاید ایشان را به بیمارستان بردهاند و آنجا اتفاقی برایشان رخ داده است، البته ما تا دو روز مطمئن بودیم که ایشان زنده است چون برخی مسائل را کنار هم میگذاریم متوجه این قضیه میشویم.
آن طور که در تاریخ دفن عربی که آن را با تاریخ میلادی و شمسی مطابقت میدهیم متوجه میشویم که شب یا روز عید غدیر پیکر وی دفن شده است و اگر اینها در بیمارستانها بودند چرا هیئتی که از ایران به عربستان رفت اجازه سر زدن به بیمارستان را پیدا نکرد.
از دیدار اخیر خانواده شهدای منا با رهبر معظم انقلاب صحبت کنید.
پورشمس: " حضرت آقا" حرف دل خانواده شهدای منا را زدند، فقط ایشان میدانند در دل تک تک ما چه میگذرد و هرآنچه هست را به صورت واقعیت بیان کردند، گویا ایشان در دل همه ما حضور دارند.
ما بابت داشتن چنین رهبری باید سجده شکر به جا آوریم، اگر مسئولان ما فقط ذرهای از قاطعیت ایشان را داشتند و با چنین قاطعیتی صحبت میکردند همان طور که ایشان عربستان را ملعون خطاب کردند، صددرصد میشود انتقام خون جانباختگان منا را گرفت.
برای انتقام خون شهدای منا و مشخص شدن ابعاد خباثت آل سعود چه باید کرد؟
پورشمس: کشورهای دیگر با پول دهانشان بسته شده و به قول رهبر معظم انقلاب سکوت مرگ گرفتهاند، اما ایران کشوری دست و پا بسته نیست و با قاطعیت باید عمل کند شاید اگر این قاطعیت وجود داشت میتوانستیم با کمک مردم کشورهای مسلمان کمیته حقیقت یابی تشکیل داده و از نظر بین المللی ماجرا را پیگیری کنیم، در این میان افراد نخبه، دانشمندان و روحانیونی که وجدان بیدار دارند نیز میتوانند کمک کنند.
همان طور که رهبر معظم انقلاب فرمودند فاجعه منا نه فقط به خاطر شهدای این واقعه بلکه به خاطر روشن شدن ابعاد خیانت آل سعود باید زنده نگه داشته شده و تا روزی که انشالله روز سقوط آل سعود است ادامه داشته باشد.