با اين حال چگونه است كه با وجود قدرت استناد و استدلال محكوميت انگليس در اين نسلكشي بزرگ تاريخي هنوز در هيچكدام از كتابهاي درسي تاريخي مقاطع مختلف تحصيلي كشورمان از آن صحبتي به ميان نيامده است، جاي پرسشي قابل تأمل دارد.
«يتيمخانه ايران» از اين منظر و در باب مطرح كردن يكي از مهجورترين و در عين حال مهمترين وقايع تاريخي كشورمان در حوزه سينما، فيلمي بسيار مهم به شمار ميرود، اما آنچه به عنوان سينما و جذابيتهاي بصري و نمايشي و همچنين استانداردهاي سينما مطرح است درباره فيلم در جايگاه ديگري قرار ميگيرد. فيلم بهرغم ظرفيتهاي بالقوهاي كه به لحاظ موضوعيت و بستر حادثه تاريخي در خود دارد، نتوانسته است از تماميت آنها در جهت بالفعل كردنشان بهره ببرد و در بعضي مباحث آن را ابتر گذاشته است و به تصوير كردن مصائب مردم ايران و صحنههاي طاقت فرسا و جانگداز بسنده كرده است. اين يعني هدر دادن يك ظرفيت عظيم محتوايي و دراماتيك كه ميتواند به بهترين فرم تراژيك در تنوع خود منتج شود به صرف بيان كردن تصويري ديده نشده از يك بازه زماني تاريخي در ايران.
در عين حال باز بودن دست كارگردان در استفاده از امكانات سينمايي و نيز اختصاص بودجه به استفاده صحيح از آنها توقع بيننده را در كنار مشاهده موضوعي ناب از تاريخ كشورش از فيلم بسيار بالا ميبرد كه متأسفانه برخي اشتباهات ناگزير و انتخابات تحميلي به كار تا حدي به آن ضربه زده است كه به عنوان نمونه ميتوان به انتخاب بازيگر نقش اصلي يعني عليرام نورايي اشاره كرد كه بهرغم اين مهم كه اين بازي بهترين و مهمترين بازي اين بازيگر در طول دوران كارياش است، انتخاب بسيار بدي براي فيلم بوده است كه بايد به عنوان اولين فاكتور براي جذب شدن به فيلم و همراهي با آن با شخصيت قهرمان فيلم همذاتپنداري كند و با جذابيتهاي نهادينه شده در درون شخصيت قهرمان و شخصيت به داستان و محتوا برسد. اما در كنار مواردي از اين دست بايد به كارگرداني پراكنده و شلخته كار هم اشاره كرد كه باعث يكدست نشدن در فرم و ساختار نمايشي فيلم شده است.
به رغم اينكه يتيم خانه ايران نيز بهترين اثر در كارنامه كارگردانش محسوب ميشود و در بعضي صحنهها همانند سقوط عليرام نورایي با اسب به درون رودخانه از پل، بسيار قوي ظاهر شده است، اما در تماميت اثر ميتواند دستاوردهاي خوبي را براي سينماي ايران مشاهده كرد كه بهرغم فراهمكردن يك فضا و بستر مناسب براي گفتمان فرهنگي، سياسي و تاريخي بيننده را به آگاهي تاريخي ميرساند كه حتي از يافتن آن در ميان كتب درسي دوران تحصيلش نيز معذور است.
ابوالقاسم طالبي كه بعد از فيلم جنجالي «قلادههاي طلا» ارادت و دغدغه خود را به مباحث نظام و ملي كشور ثابت كرده و نشان داده است از روي پرده آوردن مسائل حساس تاريخي و سياسي سينما ابايي ندارد، در يتيم خانه ايران به درستي و در جايگاه يك قصهگو شرح مصائب كشوري را بيان ميكند كه اصليترين سبب ضربه خوردنش از كشورها و قدرتهاي ستمگر، نداشتن يك رهبر و پيشواي دلسوز و متعهد است كه امنيت و شأنيت مردم كشورش را به عنوان يك وظيفه سترگ بر عهده خود بداند و از زير بار قبول آن شانه خالي نكند.
منبع : روزنامه جوان