"تمام رنگ
ها را كنار مي گذارم. خودم را هم سياه و سفيد مي كنم. به عشق تو حضرت
رفيق. قديمي ترين رفيقم؛ چه شب هاي كه جاي لالايي از مادر نام تو را شنيدم و
چه روز هاي پدر كنار گوشم نام تو را زمزمه كرده است. عشق جان است و عشقِ
تو جانتر، قديمي ترين رفيقم. من با همه ي بدي هايم. نام تو آرام جانم است و
اين جادوي توست كه من با همه ي بدي هواخواه توام. سلام قديمي ترين
رفيقم. با تو زندگاني معنا پيدا مي كند. من را سراسر خودت كن كه دوستان
قديمي شبيه هم مي شوند. قديمي ترين رفيقم حسين جان.
