اولین بار کجا و کی استعداد نوشتن را در خودتان کشف کردید؟
بهتر است بگویم نوشتن من را کشف کرد، دقیقا همان روزها که نمیدانستمش؛ دوست داشتم از کلاغها بنویسم، وقتی مدرسهشان تعطیل میشود، از یاکریمهای نشسته روی تیر برق، بنویسم. دوست داشتم برایشان یک دستخط بفرستم، بیایند شلوارشان را که دوخته بودم برای زمستانشان ببرند... خدا را شکر! انگار ذهن کودکانهام، هنوز میدود مثل همان روزها!
تا کنون چه کتاب هایی نوشته اید؟
سه کتاب از سری کتابهای "نیمه پنهان ماه" درباره شهید چراغچی، شهید برونسی و شهید آبنیکی را نوشته ام، همگی به روایت همسران شهدا هستند. کتاب "سید کمال" خاطرات آزاده "سید کمال معنوی" است و موسسه پیام آزادگان آن را منتشر کرده است. "سلامی به هابیل" هم یکی دیگر از کتابهایی است که نوشتهام. البته شعر را هم دوست دارم یکی دو سه روز در میان، خودش سر ریز میشود از دریچه روح، مثل هجوم نور به تاریکی است شاید، گاهی به جد و گاهی به طنز.
اگر خاطره خاصی از چاپ کتاب هایتان یا روند نوشتنشان دارید بفرمایید.
هیچ لذتی در دنیا برایم با بوییدن عطر کاغذ، بوییدن ورق ورق یک کتاب، برابری نمیکند و میشود خاطره همیشه همراه من وقتی تصویر عطرش توی ذهنت حک میشود.
به نویسندگان جوان چه توصیه ای دارید؟
وقتی دارند به بزرگی میروند، کودکیهایشان را هم با خودشان ببرند؛همین. خودش یک دنیا میارزد.
و حرف آخر...
نبض نشر در کشور ما ضعیف میزند، نکند روزی بیاید "که زود دیر شود!"