سرویس فرهنگ و هنر مشرق- خلاصه داستان: بن نویسنده بازنشستهای است که سه سال پیش پسرش را در سانحه اتومبیل از دست داده است و همسرش نیز در شرف طلاق از اوست. بن احتیاج به کار جدید دارد و در نتیجه در دوره شش هفتهای مراقبت شرکت میکند. السا، خانم انگلیسی بن را برای نگه داری از پسر 18 سالهاش که بیماری دیستروفی ماهیچهای دوشن دارد، استخدام میکند. ترور پسری با زبان نیشدار و عصبی است که سفر جادهای در آمریکا برایش جذابیت دارد و بن پیشنهاد میدهد که یک روز با هم به سفر بروند. از آن جایی که پدر ترور زمانی که او به بیماری مبتلا شد آنها را رها کرد، السا از این که بن بیش اندازه به ترور نزدیک شود، میترسد. پدر ترور تمام این سالها تنها از طریق نامه با پسرش در ارتباط بوده است. بن خیلی زود متوجه میشود که مأمور دادگاهی که همسرش او را به کار گرفته است، در تعقیب اوست.
در نهایت السا با این سفر جادهای موافقت میکند و بن و ترور به جاده میزنند تا عمیقترین گودال دنیا را ببینند. در طول راه ترور میگوید که قصد دارد به دیدن پدرش در سلت لیک سیتی برود که در آن جا نمایندگی اتومبیل دارد. با توقف در پمپ بنزین آنها با دختری هم سن ترور به نام دات روبهرو میشوند که توجه ترور را به خودش جلب میکند. زمان توقف برای شام آنها دوباره با آن دختر روبهرو میشوند و متوجه میشوند که او یک هیچ هایکر(کسانی که با یک کوله سفر میکنند) است و بن تصمیم میگیرد او را تا یک مسیری برساند. دات به آنها میگوید که مادرش فوت کرده است و او به دنور میرود تا زندگی جدیدی را آغاز کند. بن متوجه میشود که هم چنان اتومبیلی در تعقیب آنهاست و جریان را به بچهها میگوید و این که مطمئن است او از طرف همسرش استخدام شده است.
در بزرگراه آنها متوجه زنی باردار میشوند که اتومبیلش خراب شده است. پیچز، زن باردار، میگوید که میخواهد پیش از به دنیا آمدن بچه نزد مادرش برود، چرا که پدر بچه یک ارتشی است که به مأموریت رفته است. بن زن باردار را نیز سوار میکند. هنگام توقف برای شام ترور از دات درخواست قرار ملاقات میکند و دات نیز میپذیرد و آن دو برای شام به رستورانی آن سوی جاده میروند، در حالی که بن و پیچز آنها را از دور تماشا میکنند و میبینند که همه چیز خوب پیش میرود. روز بعد آنها به محل کار پدر ترور میرسند و پدر ترور به او میگوید که او هیچ گاه برای او نامهای ننوشته و تمام آن نامه ها کار مادرش بوده است. ترور که از کوره در رفته است، از بن میخواهد به خانه برگردند، اما دات اصرار میکند به سفرشان برای دیدن عمیقترین گودال دنیا ادامه دهند.
آنها سرانجام به پرتگاه میرسند. ترور، دات و پیچز راهی دیدن گودال میشوند، اما بن متوجه میشود که همچنان اتومبیل در تعقیب آنهاست. بن برمیگردد و متوجه میشود که فرد تعقیب کننده پدر دات است که میخواسته مطمئن شود که دخترش در امان است. بن تماسی از دات دریافت میکند که به او میگوید به سرعت نزد آنها برود. بن میبیند که جمعیتی دور گودال جمع شدهاند. بن وحشت زده میشود و وقتی نزدیک میشود، میبیند که پیچز دچار درد زایمان شده است. بچه به دنیا میآید و آنها پیچز و پسرش را به بیمارستان میرسانند. در پارکینگ دات متوجه پدرش میشود و نزد او میرود و او را در آغوش میگیرد. دات به هم سفرانش میگوید دوست دارد که ادامه سفر را با پدرش همراه شود. دات به ترور قول میدهد که با او در تماس بماند. بن و ترور صحیح و سالم به خانه برمیگردند و بن نیز سرانجام با مرگ پسرش که خود را در آن مقصر میدانست، کنار میآید. بن رمان جدیدی را شروع میکند که درباره ترور است.