· فلسفه پیاده روی اربعین و تداوم و شکوه و شور فزاینده و روزافزون این آیین آن هم بعد از گذشت 1400 سال چیست؟
بسم الله الرحمن الرحیم. لشکریان عمر سعد، بعد از پایان جنگ کوتاه روز عاشورا و پس از اینکه بازماندگان کاروان امام حسن (ع) را به اسارت گرفتند در همان روز و در همان کربلا جشن پیروزی گرفتند. در زیارتنامه ها هم این معنا آمده است که آن روز، روز شادمانی، تفریح، جشن و پایکوبی قاتلان اباعبدالله الحسین و فرزندان و اصحابش بود.
بنابر این کاروانی از کربلا به اسارت می رود که هیات یک کاروان شکست خورده را دارد و دشمن برای خود جشن پیروزی گرفته ولی این کاروان وقتی 40 روز بعد به کربلا بازمی گردد، اتفاقا پیروز بر می گردد. یعنی کاروانی که در ظاهر شکست خورده بود، توانسته آن صولت و قدرت یزید و عبیدالله را درهم بشکند و با استفاده از تریبون رسمی حکومت حرفش را مطرح کند و ابعاد کربلا، مظلومیت امام حسین و بیداد و ستم بنی امیه را بیان کند.
این کار را مجموعه اسرا انجام دادند. در راس آنها خود امام سجاد در آن خطبه خوانی در شام و حضرت زینب کبرا که در کوفه و شام سخن می راند، قرار دارند و البته دیگرانی مثل حضرت ام کلثوم، رباب، سکینه و دیگران که از این موقعیت استفاده کرده و روشنگری می کنند و پرده ها را پس می زنند، به گونه ای که یزید حتی در خانه خودش هم امنیتش را از دست می دهد و مورد اعتراض همسرش واقع می شود. حتی سفرایی که از گوشه کنار دنیا آمده اند که در جشن پیروزی یزید شرکت کنند علیه یزید شورش و اعتراض می کنند که این «سر» کیست که شما اینگونه با او رفتار می کنید و وقتی معلوم می شود این سر پسر پیامبر است، یزید مورد اعتراض شدید واقع می شود.
بنابر این این کاروان الان پیروز شده است. 42 سال نیرنگهایی که معاویه برای به شکست کشاندن ارزشهای حضرت علی به کار گرفته بود و وضعیت را به جایی رسانده بود که در نمازها حضرت علی را لعن می کردند و حتی کسانی بودند که پس از انتشار خبر به شهادت رسیدن امیرالمومنین در محراب نماز، گفتند مگر علی هم نماز می خواند، حالا به جایی می رسد که وضعیت وارونه می شود و یزید و معاویه منفور شده و حسین چهره محبوب می شود.
بر این اساس ما وقتی در اربعین راهپیمایی می کنیم، در واقع در جشن پیروزی امام حسین و جشن پیروزی حق بر باطل شرکت می کنیم. این یکی از اسرار و رمز و رازهای اربعین است.
اما نکته دیگری هم هست. مفهوم اربعین مفهوم کمال است. هر چه به قله برسد می شود، اربعین می شود. چهل مرز کمال است. پیامبران در 40 سالگی به پیامبری می رسند، اوج تابستان و زمستان چهلمین روز آن است. یعنی چهل مرز کمال است و در قرآن هم هست که وقتی خدا به موسی وعده داد که 30 روز در کوه باشد، اشاره می کند که «ما با 10 روز که به آن افزودیم تمامش کردیم». پس هر چه به تمام برسد و از نقص به تمام و کمال برسد، می شود اربعین.
اربعین ما راهپیمایی می کنیم تا مسیر کمال را طی کنیم. در حقیقت یک حرکت سمبلیک و نمادین است برای اینکه بگوییم باید راه را تا انتها رفت و نباید راه را نیمه تمام گذاشت. بودن و ماندن بر یک عمل از آغاز کردن آن عمل سخت تر و دشوارتر است. پس ماندن بر آرمان ایمان و پای فشردن بر باورها، سست نشدن و راه را گم نکردن مفهوم همین پیاده روی است.
پس یک معنای این پیاده روی این است که ما آمدیدم در سمت کمال حرکت کنیم و مسیر را تا کمال پی بگیریم.
مفهوم سومی را هم می شود مطرح کرد و آن هم این که اگر خود زیارت اربعین را بخوانیم، مفهومش دقیق تر و روشن تر خواهد شد. ما در زیارت اربعین داریم که خطاب به حضرت پروردگار گفته می شود که امام حسین خون خودش را فدا کرد و خطاب به خداوند گفته می شود که حسین خونش را تقدیم کرد، جانش را تقدیم کرد، تا جهالت را درهم بشکند و به حیرت و گیجی پایان دهد.
اربعین شرکت در راهپیمایی است برای تحقق همین آرمان. یعنی پس زدن پرده های جهالت، یعنی از حیرت و گیجی و گنگی فاصله گرفتن و به سمت روشنی رفتن، یعنی سمت مشرق حق را در نظر گرفتن. این پیام روشن اربعین است.
در حقیقت به یک معنای دیگری هم ما یک گونه ای همقدمی با امام سجاد و حضرت زینب و کاروان اسرا می کنیم و نوعی همدردی با اهل بیت هم داریم. شاید بشود این را هم بعد چهارم اربعین دانست.
· برخی در اینکه گفته می شود کاروان اسرا در روز اربعین به کربلا بازگشتند، تردید کرده اند. مستندات این موضوع چیست؟ یعنی دربار یزید اسرا را آزاد گذاشت که بازگردند؟ اساسا مبنای تاریخی این نظر به چه شکل است؟
مساله اربعین را از چند بعد می شود بررسی کرد. یکی از جهت منابع تاریخی. قدیمی ترین منبعی که به بازگشت کاروان در همان سال اول به کربلا اشاره کرده، ابوریحان بیرونی است در کتاب ارزشمند آثارالباقیه که در قرن چهارم آن را نگاشته است. بنابر این برخی که انکار می کنند و می گویند که اربعین در منابع قدیم مطرح نشده است، دقت کافی علمی نداشته اند.
ابوریحان می گوید که روز اول ماه صفر زمان رسیدن کاروان به شام است و روز بیستم رسیدن کاروان به کربلا و آوردن سر حسین و قرار دادن آن در کنار پیکر؛ این را دقیقا ذکر کرده است.
فرد دیگری هم به اسم محمد یا محمود ابن ذکریای قزوینی دو قرن بعد از ابوریحان این موضوع را تایید کرده است. او هم در کتاب عجایب المخلوقات خودش به همین موضوع اشاره کرده است و گفته که در روز اربعین کاروان وارد کربلا شد و سر مبارک امام حسین را هم با خودش آورد و سر در کنار بدن قرار گرفت.
پس بنابر این ما برای این موضوع خوشبختانه مستندات تاریخی داریم. دیگرانی هم در قرون بعد که تاملاتی داشته اند این مساله را تایید کرده اند. اما چون بعضی هم انکار کرده اند این مساله را و گفته اند اصلا امکان ندارد که در اربعین اول آمده باشند، ما با دلایل جانبی این موضوع را اثبات می کنیم.
اگر کاروان اول ماه صفر و به قول استاد شهید مرتضی مطهری روز دوم ماه صفر وارد شام شده باشند و آنها را یک هفته هم در شام نگاه داشته باشند -چون همه نوشته اند که آنها را مدت زیادی در شام نگاه نداشتند- اگر تصور کنیم 5 تا 6 روز نگاه داشته باشند و مثلا فرض کنیم که ما فکر کنیم مثلا هفتم یا هشتم صفر از شام خارج شده باشند، 12 روز برای رسیدن به کربلا کافی است. چون همین کاروان 13 یا 12 روزه به شام رسید.
یعنی از کوفه وقتی کاروان را حرکت دادند -همه منابع نوشته اند که هفدهم یا پانزدهم محرم کاروان را حرکت دادند به سمت شام- تا اول محرم کاروان به شام رسیده است. تازه این در حالی است که وقتی آنها را به سمت شام می بردند در شهرها آنها را می چرخاندند و به نمایش می گذاشتند تا قدرت نمایی کنند. یزید می خواست ایجاد ترس و رعب کند در جامعه که کسی دیگر جرات قیام نداشته باشد. او می خواست به هم بگوید هر کس قیام کند با او چنین رفتار خواهد کرد. معمولا کاروان را در شهرها توقف می دادند و مانور قدرت در شهرها می دادند که در برگشت دیگر نیاز به این مسائل نبوده است.
تازه در مسیر برگشت مرکب های مناسب در اختیار کاروان قرار می گیرد. یزید دستور می دهد که آنها را موقع برگشت کاملا احترام کنید. هر جا خودشان خواستند متوقف شوند و هر جا خواستند حرکت کنند. مسئولیت کاروان را هم نعمان ابن بشیر بر عهده دارد که نسبت به اهل بیت یک انعطاف و نرمشی دارد. بنابر این اینها می توانستند از سر راه بگویند که ما می خواهیم به کربلا برویم. یعنی در مسیر رفتن به مدینه اول به کربلا بروند. اینها سه روز در کربلا بودند. اربعین همه فکر می کنند یک روز است. اینگونه نیست. ورود کاروان در مصادف با روز اربعین است، اما دو روز دیگر هم در کربلا می مانند و بعد از سه روز به سمت مدینه حرکت می کنند.
استدلال های دیگری هم بنده دارم که در آخر کتاب «آینه در کربلاست» مطرح کردم که قطعا اربعین همان اربعین اول بوده است. و دلایل خودم را هم گفتم و گفتم که اگر کسی بگوید سال بعد بوده است، باید روشن کند که در طول این یکسال این اسرا در کجا بودند. اگر بگوییم در شام بودند که هیچ کس مطلبی در این باره ذکر نکرده است که یکسال در شام مانده باشند. بخصوص اینکه سخنرانی امام سجاد و خطبه خوانی حضرت زینب اوضاع را چنان در شام به هم ریخت که یزید دید امکان نگهداری آنها نیست و حتی روزهای آخر دیگر عکس العمل هایش متفاوت می شد و ظاهرنمایی می کرد که یعنی من احترام می کنم به این اسرا. این البته به خاطر عکس العملهایی بود که در جامعه واقع شد.
خطبه خوانی و سخنرانی اسرای کربلا اوضاع جامعه را تغییر داده بود. یزید برای ظاهرنمایی بارها گفت که خدا پسر مرجانه را لعنت کند. می گفت من قصد کشتن حسین را نداشتم. می گفت اگر حسین را دستگیر می کردند و پیش من می آوردند او را می بخشیدم و از کشتنش صرف نظر می کردم و برای نشان دادن اینکه من مثلا نسبت به این خانواده اینگونه نیستم می گفت که وقت غذا امام سجاد را صدا بزنید بیاید کنار سفره بنشیند چرا که من بدون ایشان غذا نمی خورم. چنین کارهایی می کرد. حتی مثلا آب انبار درست کرد و به نام امام حسین نامگذاری اش کرد.
البته اینها تظاهر بود والا درون یزید این نبود و یزید همان پستی، شقاوت و سنگدلی اش را داشت. اما برای اینکه مردم را آرام کند اینگونه نشان می داد. بنابر این یزید نمی توانست اینها را یکسال نگاه دارد. باید زودتر آنها را از شام بیرون می فرستاد و آنها هم می آمدند.
اگر کسی می گوید اینها در اربعین اول از مدینه آمدند هم هیچ گزارشی مبنی بر اینکه کاروان اسرا از مدینه به کربلا آمده باشد، در تاریخ وجود ندارد. بنابر این قطعا غافله در همان سال اول از شام به کربلا بازگشته است.
· با این تفاسیر که اسرای کربلا پس از اربعین اول به مدینه بازگشت، این سوال پیش می آید که پس چرا مزار حضرت زینب کبری در شام است. یعنی دوباره به شام بازگشتند و آنجا زندگی کردند؟
ماجرا اینگونه بود که وقتی حضرت زینب به مدینه بازگشت، می آمد کنار بقیع و وقایع کربلا را برای مردم می گفت. حضرت سکینه، رباب و دیگر حاضران واقعه کربلا هم همین طور وقایع را بیان می کردند و وضع مدینه منقلب شد. در پس این اقدامات، عبدالله ابن حنظله قیام کرد و حاکم مدینه را از شهر بیرون کردند.
خبر به یزید رسید و به یزید گفتند اگر می خواهی مدینه را حفظ کنی یا باید حاکم اینجا باشد یا حضرت زینب. یزید دستور داد که حضرت زینب را تبعید کنند. و حضرت تبعید شد به سمت مصر و مدتی در مصر بود و بعد که همسرشان به شام می آید –همسر حضرت زینب تاجر بوده است- حضرت زینب برای دیدن همسرش از مصر به شام می آید و در این سفر در شام از دنیا می روند. در نتیجه امروزه، هم در مصر معتقدند مزاری برای حضرت زینب هست و هم در شام و هم حتی در مدینه. بعضی معتقدند که حضرت زینب در بقیع است. اما درستش همین است که ایشان در دمشق مدفون هستند.
· درباره مبنای روایی این پیاده روی اربعین و این که اساسا از چه زمانی به صورت منظم شیعیان این آیین پیاده روی را شروع کردند، توضیح دهید.
اولین راهپیمایی را جابر ابن عبدالله انصاری انجام داد. وی از مدینه می آید در حالی که دست او را به دلیل نابینایی گرفته اند و آورده اند و یک تعدادی هم همراهش هستند و کاملا معلوم است که جابر تنها نیست. یک تعدادی آمدند و در اربعین وارد زمین کربلا شدند. این اولین راهپیمایی است که در همان اربعین اول، یعنی در اربعین سال 61 هجری معادل 59 شمسی این اتفاق می افتد.
این اولین راهپیمایی است و دیگر سالهای بعد همین رسم می شود. مختار هم این کار را می کند. مختار در طول مدت یکسال و نیم حکومتش، در سال 66 تا 67 هجری، چندین بار به کربلا می آید و زمان این آمدن را هم مصادف با اربعین انتخاب می کند. بعدها هم کسان دیگری این کار را می کنند اما اوج این حرکت در زمان آیت الله شیخ مرتضی انصاری یا شیخ اعظم است که همه می دانیم بزرگترین چهره فقهی تاریخ شیعه محسوب می شود. ایشان این حرکت را انجام می دهد و همین طور مستمر وجود داشته است تا عصر صدام. در دوره حکومت صدام چون جلوگیری می شود از این حرکت و کسانی را که راهپیمایی می کردند دستگیر کده و به قتل می رساندند، این حرکت بسیار پنهانی صورت می گرفت.
از جمله فرزند امام خمینی (ره) حاج سید مصطفی خمینی، هر سال این مسیر را پیاده روی می کرده است. حتی با پای برهنه. اما از لابلای نخلستانها و گذرگاه هایی می آمده است که دیده نشود یا مثلا تحت تعقیب قرار نگیرد. بنابر این سنت حرکت در اربعین وجود داشته و این امر تازه ای نیست.
· آیا پیاده روی اربعین مختص شیعیان است یا کل جهان اسلام را در بر می گیرد؟
حقیقت این است که اگر کسی در راهپیمایی اربعین حضور داشته باشد، اهل تسنن را می بیند، اهل مذاهب مختلف را می بیند و حتی مسیحیان را می بینید که با همان نشان صلیب خودشان می آیند و در این مراسم شرکت می کنند. بودایی ها هم می آیند حتی. یعنی به گونه ای است که تمام مرزهای مذهبی فرو می ریزد و حسین در هیات یک چهره جهانی خودش را نشان می دهد.
آن روز رها از مرزبندی های مذهبی و حتی دینی افراد در این آیین شرکت و ارادت خودشان را نسبت به اباعبدالله نشان می دهند.
· برخی راهپیمایی اربعین را یک پلورالیزم حسینی تعبیر می کنند، نظرتان در این خصوص چیست؟
من خیلی معتقد به کاربرد این اصطلاحات نیستم. چون اینها بالاخره واژه هایی هستند که در دنیا معنای خاصی دارند. اگر پلورالیزم یا تکثرگرایی در همان مفهوم و کاربرد خاصش که مثلا در دنیای امروز ما به کار برده می شود، برای حرکت اربعین به کار برده شود نارسا و ناکافی است. درست معنا نمی دهد.
اما اگر بگوییم واقعا حسین نوعی جامعیت دارد و چهره ای حتی فرامذهبی و کاملا انسانی و جهانی است به نظر می آید تعبیر مناسب تری باشد.
یعنی چتر حسین روی سر جهان باز می شود. بنابر این همه رها از مرزهای مذهبی و سیاسی در این آیین شرکت می کنند. شما ببینید مثلا الان در این راهپیمایی اگر کسی بتواند دوربینش را بیاندازد روی ایرانیان، واقعا ایرانیانی که می آیند کدام گرایش های سیاسی را دارند. همه گرایشها را شما می توانید ببینید. نباید حسین را در یک مرزبندی خاص قرار داد. یعنی باید بگذاریم چنان که هست حسین مصباح باشد و کشتی نجات برای همه. کار مصباح و کشتی نجات این است که همه را نجات می دهد. بدون استثنا.
· از نظر شما به مراسم اربعین باید نگاه آیینی داشت یا نگاهی تمدن ساز؟
به گمان من همه اینها را باید ببینیم. یعنی کربلا و اربعین را هم می شود از منظر دینی و آیینی دید، هم از منظر تمدن سازی و هم از نظرگاه تمهید برای ظهور. چون بالاخره تجلی ظهور را شما می توانید در اربعین ببینید. صمیمیت ها، یکی شدن دلها و نگاهها، فروریختن مرزها، پذیرش و تحمل سخت ترین دشواری ها به اتکای باورها. همه در یک جهت حرکت می کنند، کوچک و بزرگ و پیر وجوان و سیاه و سفید و ثروتمند و فقیر و همه این مرزبندی ها فرو می ریزد. این به گمان من یک تجلی از ظهور هم هست.
· بحث زیارت اربعین فقط مخصوص امام حسین است. چرا سایر ائمه این زیارت اربعین را ندارند؟
علت این است که حضرت اباعبدالله الحسین همه چیزش استثناست. واقعا از این جهت خدا رحمت کند مرحوم علامه شیخ جعفر شوشتری را که کتابی هم به نام «خصایص الحسینیه» تالیف کرده است. آنجا ویژگی هایی را برای امام حسین طرح می کند که هیچ کس حتی پیامبر هم ندارد. ما برای پیامبر هم اربعین نمی گیریم. برای حضرت علی هم نمی گیرند. یک نفر است که اربعین مکرر دارد و آن هم حضرت اباعبدالله است. آن هم به خاطر موقعیتی که کربلا و عاشورا و حضرت اباعبدالله دارد. چون یک الگو و اسوه برای تمام تاریخ است. الگویی برای همیشه انسان است و پشتوانه احیای دین بوده است. یعنی آنکه دین را احیا کرد. اگر امام حسین نبود، امروز نشانی از دین پیامبر نبود. بنابر این امام حسین استنثاست. همچنان که تربتش، زیارتش و همه چیزش استثنا و متفاوت است از جمله اربعینش.
· مبارزه با ظلم و فدا کردن خون در راه مبارزه با ظلم یکی از پیامهای قیام عاشورا بوده است. تداوم این پیام و مبارزه با ظلم چگونه می تواند در پیاده روی اربعین یا مراسم اربعین متجلی شود؟
طبیعتا خود اصل این حرکت، در حقیقت به گونه ای دفاع از امام حسین است و نشان دهنده حضور امام حسین در عصر ماست. یعنی امام حسین تعلق به 1377 سال پیش ندارد. امام حسین امروزی است. این حرکت خودش یک معنای دقیق دارد. راهپیمایی برای تجلیل از امام حسین است و امام حسین برای دفاع از حق و مظلوم و مبارزه با بیدادگری و ظلم و ستم حرکت کرد. بنابر این کل این حرکت نوعی دفاع از حق است و رویارویی با بیداد و ظلم. این مفهوم را دارد.
اما یک نکته روشنی هم می تواند داشته باشد. البته الان هم به یک گونه ای وجود دارد و آن هم این است که مصادیق بیداد در عصر امام حسین در روزگار ما فرق می کند و این در این راهپیمایی نمود دارد.
بنابر این امام حسین به امروز رسیده است و درست هم همین است که امام حسین مال دیروز نیست. حتی مال امروز نیست. امام حسین مال فرداست و باید فرداها به امام حسین اختصاص داده شود. بنابر این این راهپیمایی خودش نوعی محکوم کردن هر ظلم و ستمی است؛ در هر زمانی که باشد.
· یکی از اهداف قیام عاشورا رهایی انسانها از جهالت بود. حالا با توجه به حضور خیل عظیم شیعیان در این راهپیمایی، راهپیمایان باید در مسیر چه مفاهیمی را با خودشان مرور کنند که یک حرکتی به سمت عقلانیت و خلاف زاویه جهالت باشد؟
خیلی نکته بزرگ و مهمی است. ببینید ما معارف حسینی را کمتر طرح کرده ایم. اگر کسی بتواند «موسوعه الحسین» را بخواند یا فرهنگ جامع سخنان امام حسین را، درسهایی برای زندگی، روابط اجتماعی، اصلاح خانواده، تربیت و روابط جمعی ما دارد و حتی برای اصلاح جهان. امام حسین سخن دارد و حرف زده است و متاسفانه ما آنها را طرح نمی کنیم. من بارها گفته ام که از 19 هزار و 999 روز زندگی امام حسین یک روز را ما گرفته ایم و البته همان یک روز و همان عاشورا را هم خوب تبیین نکرده ایم.
این راهپیمایی فرصت بسیار خوبی است تا معارف حضرت اباعبدالله مطرح شود و در مسیر نوعی جهت گیری در مقابل جهالت باشد.
ما باید بدانیم امام چه گفت و چه خواست. وقتی ما وصیتنامه امام حسین را می خوانیم، می فرماید که من برای اصلاح امت جدم آمده ام. پس بنابر این هر گونه اصلاح گری در جامعه در نقطه مقابل فساد است و هر گونه فسادزدایی از جامعه حرکت در جهت امام حسین است. شما رویاروی هر ناروایی بیایستید حسینی عمل کرده اید. اینها باید در راهپیمایی اربعین مطرح شود و فلسفه قیام اباعبدالله و فرهنگ ایشان را طرح کنیم.
امام فرموده است من برای امر به معروف و نهی از منکر آمدم تا ناراستی و نادرستی از بین برود و درستی و راستی بیاید. می خواهم درشتی نباشد، درستی باشد.
اینها باید مطرح شود در این راهپیمایی. امام فرموده تمام نهضت و قیام من برای این است که سیره پیامبر را احیا کنم. اگر در راهپیمایی ما از سیره پیامبر حرف بزنیم به هدف امام حسین کمک کرده ایم. اگر از سیره علی حرف بزنیم و نهج البلاغه را بگوییم در بستر و جهت حرکت اباعبدالله است.
بنابر این فرصت بسیار بسیار خوبی است. یک میتینگ بزرگ چند میلیونی جهانی که از همه ملل معمولا می آیند. چون هر کس راهپیمایی اربعین را ببیند، رنگهای مختلف، نژادهای گوناگون و ملتهای مختلف را می تواند ببیند و بهترین فرصت است که در این میتینگ جهانی حرفهای جهانی امام حسین را ما مطرح کنیم.
· از میان آداب خاصی که برای پیاده روی ذکر می شود فکر می کنید مهمترین هایش کدام ها هستند؟
به گمان من باید فراتر از اینها فکر کرد. البته ما نباید تصمیم به مدیریت این حرکت مردمی بگیریم، چون ممکن است آن را از جایگاه خودش خارج کنیم. اما مردم خودشان می دانند چه بکنند در این راه. مرم در این راه قرآن می خوانند، ذکر می گویند، به هم کمک می کنند، سینه می زنند، سوگواری می کنند و به نظر می رسد همین محتوا، محتوای خوبی باشد. مردم به نظر من انتخابشان انتخاب خوبی است. بهتر است ما خیلی دخالت نکنیم چرا که ممکن است این جریان را از آن حالت زلال و مردمی که خاستگاه قلبی و مردمی دارد، خدای ناخواسته فاصله بدهد.
· آسیب هایی که می تواند این حرکت را از خاستگاه و جایگاه اصلی خودش منحرف کند، کدام هستند و چه باید بکینم که از این آسیب ها کاسته شود؟
عرض کنم که طبیعتا هر چیز خوبی می تواند آسیب داشته باشد. یک بخشی مثلا آسیب های فردی ماست که مثلا برای احیانا خواسته های نفسانی خودمان این سفر را انتخاب کنیم. یا احیانا نیت خوبی داشته باشیم اما در میانه راه و در حرکت، عناصری تاثیرگذار بوده و احیانا فرد را از این نیتش فاصله دهند. بالاخره وسوسه ها هست، شیطان در کار هست و نفس انسان فعال است. باید مراقب باشیم.
نکته دوم این است که نباید این راهپیمایی را ما از آن شکلی که مردم آن را برگزار می کنند فاصله بدهیم. یعنی از هیات مردمی اش تبدیلش کنیم به یک حرکت خاص که یک طیف خاص مثلا متولی باشد. نباید آن را وجهه سیاسی خاص بدهیم. خیلی می خواهم روی این کلمات دقت کنم چون ممکن است یک وقت استنباط دیگری بشود. مثلا فرض کنید به گونه ای نشان بدهد که یک جریان خاصی یک گروه خاصی ... . می خواهم بگویم که در دسته بندی های سیاسی جا ندهیم این را و رنگ سیاسی به آن ندهیم. نه به مفهوم این که سیاسی نباشد، به مفهوم اینکه یک رنگ گروه خاصی و جناح خاصی به این کار داده نشود.
اجازه بدهیم اربعین با همان صلابت و شکوه و شوکت و عظمت و تاثیرگذاری خودش باشد. هرگز اربعین از سیاست جدا نیست چون حرکت امام حسین سیاسی است. این سیاست به مفهوم دقیق سیاست است، اما سیاسی کاری و سیاست بازی نباید در قلمرو اربعین جا باز کند.
· در مورد داعش و گروههای تکفیری که در این منطقه فعال هستند، این پیاده روی خیل عظیم شیعیان چه پیامی را می تواند به این گروههای تکفیری منتقل کند؟
هم داعش و هم همه آنهایی که دارند داعش را به وجود آوردند و دارند تقویتش می کنند، به سبب قدرت و حمایت رسانه ای قابل توجهی که دارند، معمولا تصویری منفی از شیعه نشان می دهند. شیعه را سطحی نگر و اهل شرک که حسین را خدا می داند، نشان می دهند که این حرکت شرک آمیز است. دروغهایی را به ما می بندند که این راهپیمایی فرصت بسیار خوبی است برای دروغ زدایی و روشنگری.
به همین دلیل است که دوربینهای غربی از نشان دادن این راهپیمایی می هراسند چون اگر واقعیت این را نشان دهند، هم قدرت شگرف شیعه را درخواهند یافت و هم باورهای شیعه خودش را در این راهپیمایی نشان می دهد. می بینند شیعه ای که متهم می شود مثلا به خشونت و بی رحمی و قساوت و اینها چقدر لطیف و زیبا است. می بینند که کاروانی بزرگ در حرکت است، در هیات مثلا 15 تا 20 میلیون نفر، اما خون از دماغ کسی ریخته نمی شود و هیچ اختلاف و جدالی بین اینها نیست.
همه با صمیمیت آغوششان را به روی هم می گشایند. در خانه ها باز است به روی همه. مردم سخاوتمندانه برای همدیگر سفره باز می کنند و هر چه دارند، میآوردند و تقدیم میکنند. اگر واقعا این روحیه و این روش و سیرت شیعی در فضای رسانهای بازتاب پیدا کند، به گمان من به شدت دنیا را به سمت شیعه خواهد کشاند و حقیقت شیعه را به آنها خواهد نمایاند. اما آنها پروا دارند و تلاش دارند که این تصویر در دنیا مطرح نشود.
· زیارت اربعین یکی از نشانه های ایمان است. کنه این مطلب چیست که به عنوان نشانه ایمان مطرح شده است؟
این بر اساس روایت مشهوری از امام حسن عسکری است که می فرماید مومن 5 نشانه دارد که یکی از آنها زیارت اربعین است. این نکته خیلی قابل توجهی است. توجه داشته باشید که این زیارت را در تراز 5 شرط مومن مثل نماز قرار می دهد و این خیلی قابل توجه است که اربعین اینقدر جایگاه و پایگاه مهم دارد که تاکید بر آن می شود و من اعتقادم این است که یعنی امام حسن عسکری (ع) می خواهد مانور قدرت شیعی را به رخ جهان بکشد.