جری لوئیس ترکیبی از کمدی اسلپ استیک(کمدی همراه با سرو صدا و شوخی و حرکات خنده دار)، تغییر صدا و هم چنین تغییر حالات چهره که دائما تغییر می کرد را به نمایش گذاشت که تا قبل از او دیده نشده بود.بازی پر جنب و جوش در قالب شخصیتی ترکیبی از مرد بالغ و کودک، اجرای لوئیس را به یکی از شاخص ترین کمدین های هالیوود بدل کرد. در سال ۱۹۵۹ او یک قرارداد ۱۰ میلیون دلاری که امروز معادل ۸۰ میلیون دلار می شود با کمپانی پارامونت به امضاء رساند.در سال های بعد از آن ، جری لوئیس فقط گه گاهی مورد اقبال عموم قرار گرفته است. برای مثال: به خاطر بازی در فیلم «سلطان کمدی» در سال ۱۹۸۳ در کنار رابرت دنیرو.
اما اکنون ، در کمال تعجب بسیاری از مردم، این کمدین ۹۰ ساله مشغول انجام یک رنسانس در حرفه بازیگری اش شده است. در یک اتفاق دیگر ، او هم چنین در حال آموزش اجرای شو های یک نفره در یک کلاس در نزدیکی خانه اش در لاس و گاس است. او هم چنین به تازگی یک فیلم درام روی پرده داشته (Max Rose) که اولین بازی او در یک فیلم بعد از ۲۰ سال است.او می گوید: «نود ساله بودن ساده نیست ولی جالب است خیلی جالب…» او در ادامه گفتگو که در سوئیتی واقع در یک هتل چهار فصل در بورلی هیلز انجام می شد ادامه می دهد: «قبل از اینکه ۹۰ ساله شوم می توانستم راه بروم، خوب ببینم و گوش های تیزی داشتم و الان نمی توانم بشنوم یا ببینم یا راه بروم اما به خاطر اینکه ۹۰ ساله شده ام هیجان زده ام«.
باور این آخرین جمله او سخت است. جری لوئیس همیشه به خاطر انرژی سرشارش به خودش بالیده است. او خود را یک کمدین پیشگام دانسته و هم چنین توسط فرانسوی ها مورد تحسین بوده ، کسانی که اورا «پادشاه دیوانه» می نامند.امروزه جری لوئیس با ویلچیر جا بجا می شود ( گر چه در هنگام ملاقاتم با او ، با پای خودش و در حالیکه تکیه اش به یک عصا بود وارد اتاق شد.)، دو حمله قلبی را پشت سر گذاشته، دچار فیبروز ریوی است، سرطان پروستات دارد و با دیابت نوع ۱ دست و پنجه نرم می کند! با این اوصاف هنوز برخی از خصوصیاتش تغییری نکرده است.
او هنوز ادا در می آورد و جوک های عامیانه تعریف می کند و آن بخش از کمدی او را به نمایش می گذارد که باعث شد هرگز کمدی او از سطح به عمق نرود.( این باعث شد که او بسیاری از مخاطبانش را از دست بدهد بیشتر از آنچه که انتظارش را داشت).«...این مورد علاقه من بود برای اینکه بتوانم کسب درآمد کنم» جری لوئیس این پاسخ را به سئوال من داد وقتی از او در مورد فیلم جدیدش (Max Rose) پرسیدم. فیلمی که در آن نقش یک موزیسین بازنشسته را بازی می کند، .«....من جدا وقتی که شروع به خواندن فیلمنامه کردم، نمی توانستم آن را زمین بگذارم. من عاشق احساس و مواد این فیلمنامه شدم و این یک زمان عالی در زندگی من بود که این نقش را بازی کنم. و من اوقات خوشی را در این فیلم داشتم»
احتمالا خود کارگردان فیلم دانیل نووا (Daniel Noah) کسی فیلمنامه را هم نوشته است مانند جری از فیلم لذت نبرده است.
جری لوئیس می گوید: «…اولین بارت باشد که فیلمی را کارگردانی میکنی، ما او (نووا) را هر صبح می دیدیم که از اضطراب می لرزید ، واقعا می لرزید…» و ادامه می دهد«…و این برای من یک موضوع خنده دارشده بود و نووا از اینکه من فیلمنامه اش را دوست داشتم خوشحال بود« «... این از آن فیلم های احمقانه نیست که یک اسلحه ضد تانک سمت چپ طرف است و ۳۸ تا اسلحه در سمت راستش. من فکر می کنم صنعت فیلمسازی باید به این نکته توجه کند که ما باید فیلم های با کیفیت بسازیم یا اینکه هیچوقت قادر نخواهیم بود که دوباره به اوج این صنعت و تجارت برگردیم. ما نمی توانیم به کشتن مردم با اسلحه و چاقو و تجاوز در فیلم هایمان ادامه دهیم»
«...من فکر نمی کنم این کار معنی داشته باشد. اگر در این تجارت آدم های ناراحت و ناراضی به اندازه کافی نداشته باشیم نمی توانیم این صنعت را دگرگون کنیم و هرگز شرایط تغییر نخواهد کرد. تلویزیون هم بیمار شده منظورم اینست که من صاحب فرزندم و به خاطر مسیح اجازه نمی دهم که به این تجارت نزدیک شوند.جری لوئیس کسی که فیلم های مورد علاقه اش عبارتند از دکتر ژیواگو، نیش، اوکلاهما و لورنس عربستان، از طرفداران سینمای مدرن نیست.
«... امروزه چیز هایی روی پرده می بینم که حال مرا به هم می زنند. اما چون این فیلم ها می فروشند، پس دست اندر کاران به شما می گویند: … شما احمق هستید که این گونه فیلم ها را دوست ندارید. اگر اینگونه است باشد بگذارید من احمق بمانم!»جری لوئیس با نام اصلی جوزف لویتچ (Joseph levitch) در نیوجرسی امریکا متولد شد. او بیشتر دوران کودکی خود را با اقوامش گذراند چرا که والدینش یه عنوان هنرمند به اجرای برنامه در اقامتگاه های تابستانی می پرداختند. به دنبال والدینش، جری اولین برنامه صحنه ای خود را در سن پنج سالگی شروع کرد و در سن ۱۵ سالگی او صاحب یک برنامه کمدی مخصوص خودش بود. در ۱۹۴۵ سرنوشت او برای همیشه عوض شد زمانی که با دین مارتین خواننده و کمدین آشنا شد. در سال های بعدی آن ها برنامه خودشان را به عنوان یک زوج هنری بنا کردند. مارتین در قالب یک شخصیت منظم و جدی و لوئیس در قالب یک شخصیت پرانرژی غیر قابل کنترل که حرکات و دهانش را نمی تواند نگه دارد.
او ادامه می دهد:«… ما جادو می کردیم… ما شبی ۲۵۰ دلار در ماه مارس در آمد داشتیم و تا ماه دسامبر ۵۰۰۰۰ دلار به دست می آوردیم. و این خیلی سریع اتفاق افتاد و در طول سه سال ما چهارمیلیون دلار در آمد کسب کردیم»آن ها به طور مرتب در تلویزیون برنامه داشتند و یک سری فیلم سینمائی نیز داشتند که جزء پر فروش ترین ها در دهه ۱۹۵۰ میلادی بودند. اما اختلاف هایشان شروع شد و سرانجام در ۱۹۵۶ از هم جدا شدند و بعد از آن نزدیک به دو دهه با هم کار نکردند. اما حالا وقتی جری لوئیس از همکار سابقش سخن به میان می اورد به طرز اغراق امیزی احساساتی می شود. همکاری که روز کریسمس سال ۱۹۹۵از دنیا رفت.
«... همه بینندگان ما در سرتاسر دنیا می دانستند که ما هر دو یکدیگر را دوست داشتیم… و ادامه می دهد»…هیچ چیز ساختگی بین من و دین مارتین وجود نداشت. او را می دیدم که در اتاق قدم می زد و چشمان من پر از اشک می شد. من از عشق و محبتی صحبت می کنم که در بین ما عمیق بود انقدر که نه من می توانستم آنرا انکار کنم نه او»
اما چرا آ ن دو برای تقریبا ۲۰ سال با هم صحبت نکردند؟
جری می گوید: «خیلی احمقانه بود. من می خواستم که در کارمان کمدی بیشتری داشته باشیم و دین معتقد بود همین قدر کافی است و در عوض باید آوازخوانی بیشتری در کار داشته باشیم. خوب این اشکالی نداشت ولی رسیدیم به نقطه ای که دیگر با هم صحبت نکردیم. خیلی کار احمقانه ای بود.»جری راه خودش را پیش گرفت و یک رشته فیلم های موفق داشت که با فیلم «مجرم ظریف» شروع و با پسر گیشا، سیندرفلا، پادو، محبوب زن ها و پخمه ادامه پیدا کرد.
فیلم «پروفسور دیوانه» در سال ۱۹۶۳ یکی از فیلم های موفق او بود. پس از چندین فیلم ناموفق که داشت لوییس تمرکز انرژی خود را روی سایر پروژه ها گذاشت از جمله کلاس های کارگردانی فیلم در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی جایی که او استاد راهنما بود به همراه کسانی مانند استیون اسپیلبرگ و جرج لوکاس.
در ۱۹۷۲ او تلاش کرد که یکبار دیگر چهره مشهورگذشته خود را با فیلم «روزی که دلقک گریه کرد» زنده کند. فیلمی با سرمایه گذار اروپایی که یک ملودرام بود درباره یک دلقک سیرک که توسط نازی ها مجبور می شود که کودکان زندانی را به اتاق مرگ هدایت کند.تقریبا هر کس که در مورد این فیلم شنیده بود از آن وحشت کرده بود و آن اندک تعدادی که موفق شدند نسخه ناتمام آن را ببینند، از آن به عنوان یک فیلم گیج کننده ، عجیب و غریب و نگران کننده یاد کردند.
به خاطر بازخورد های منفی فیلم و گیر و دارقضایی فیلم به خاطر هزینه تولیدش، فیلم هرگز به صورت عمومی به نمایش در نیامد. بعدها جری لوئیس از این فیلم به عنوان یکی کارهایش که به شکل شرم اوری ضعیف بود یاد کرد.گرچه او در اروپا محبوب باقی ماند بخصوص در فرانسه، ولی زندگی حرفه ای او در آمریکا به پایان خودش رسیده بود.پس او بر کارهای خیرخواهانه متمرکز شدو بنیاد «مبتلایان به ضعف عضلانی» را در سال ۱۹۶۶ بنا گذاشت که در سال۱۹۷۷ کاندیداتوری جایزه صلح نوبل را برای او به دنبال داشت.
مشکلات جسمی و اظهارات جنجالی و جوک های غالبا، بی ادبانه اش، او را به مرزهای بازنشستگی کشاند. در حالی که او در اولین بخش های نیمه قرن خودش بود. اما او به عقب جهش کرد و علاوه بر فیلم Max Rose در فیلم دیگری به نام TheTrust در کنار نیکلاس کیج بازی کرده است. او در حال کار بر روی یک فیلمنامه برای یک همکار کمدین است.
جری لوئیس ۳۳ سال است که با همسر دومش ساندی پیتنیک زندگی می کند. جری در توصیف او می گوید: «… او یکی از بهترین مخاطبانی است که من تا به حال داشته ام…» صحبت در مورد همسرش او را به وادی یک سخنرانی تغزلی میکشاند و ادامه می دهد: «… من به همه می گویم عشق آن چیزی است که هر صبح شما را از خواب بیدار می کند، باعث راه رفتن شما می شود. عشق باعث امید است. ان چیزی است که رویای شما را می سازدو آن چیزی است که شما می خواهید بخشی از آن باشید زیرا عشق از شما موجود بهتری می سازد.»
بعد از بیشتر از ۸۰ دهه زندگی آیا باید چیز هایی باشد که او به خاطرشان افسوس بخورد؟
در پاسخ می گوید: «…افسوس؟ … شما در زندگی به خاطر مسائلی افسوس می خورید ولی بعد به راهتان ادامه می دهید. همیشه نمی توانید به ان ها بیاندیشید و همیشه نمی خواهید انها همراهتان باشند.شما باید چیز های منفی را ببینید و بفهمید چرا به وجود آمدند و مطمئن شوید که دوباره رخ نخواهند داد. من چیزهای منفی را از زندگی ام دور میریزم...»
و سپس در آخرین جملات او نمی تواند در مقابل نگفتن یک جوک عامیانه دیگر مقاومت کند.
منبع: روزنامه بانی فیلم - روزنامه تلگراف- ششم سپتامبر سال ۲۰۱۶