سرویس فرهنگ و هنر مشرق - یکی از فیلمهای خوبی که حالا هم روی پرده است و میتوانید از دیدنش لذت ببرید فیلم بی ادعا و خوش ساخت سیانور است. این که میگویم بی ادعا دلیل دارد.چون نه خود را در معرض تبلیغ شدن فیلمش توسط فلان شبکه های ماهواره ای قرار داده است !، نه ادعای جایزه بردن در اسکار و برلین و کن دارد و نه حتی بابت بی توجهی داوران جشنواره های داخلی به فیلمش هیاهو راه انداخته نه دو تا روزنامه را سرخط کرده که هر روز وا اسفا و افغان و ناله سر بدهند که چرا سیانور جایزه نگرفت و نه حتی تلاش کرد تا با فریب مردم با تیزر و دوتا صحنه بشکن زدن، جماعت را به سینما بکشاند.
"سیانور" خوش ساخت هم هست. نه این که در بحث های تخصصی مربوط به کارگردانی و بحثهای فنی شاهکار باشد. نه اینکه مو، لای درزش نرود و نه اینکه نشود هیچ ایرادی به آن گرفت. از قضا ایرادهای محدود و معمولی در دکوپاژو کارگردانی و نور و حتی گریمها هم دارد اما ایرادها آنقدری نیستند که مخاطبش را اذیت کند. از اغلب فیلمهای در حال اکران هم کمتر ایراد دارد. حتی از آنها که مدعی دریافت جایزه های بزرگ دنیا هستند.
در سیانور همه چیز سرراست است. کارگردانش میتوانسته هزار جور کله معلق تکنیکی بزند و با تدوین موازی و فلاش بک در فلاش بک و هزار چیز دیگر فیلمش را به ضرب و زور تکنیک به عنوان فیلم هنری به خورد مخاطب بدهد و تواناییش را در استفاده از ابزار سینما به رخ بکشد، اما این کار را نکرده و همه اینها را با راحتی مخاطبش تاخت زده است. یعنی برای اینکه مخاطبش سردرگم نشود، سعی کرده است تا او را با یک روایت سرراست و خوش ساخت و سادهفهم روبرو کند. چرا که شعیبی میدانسته، فیلمنامه و داستانش آنقدری اوج و فرود دارد و به قاعده ای تعلیق ایجاد میکند که مخاطب تا آخر پای فیلمش بنشیند. اصلا در فیلمهایی که فیلمنامه خوب و پرکششی دارند، تکنیک تیغ دو دمی میشود که میتواند همه چیز را نابود کند. در اینطور فیلمها ، استفاده از فیلم به راه رفتن روی لبه نازک دیواری میماند که آنطرفش نابودی است و این سو رستگاری.
در این شکل فیلمها، غلظت تکنیک که بالا برود مخاطب را پس میزند و آرام آرام مخاطب عطاء داستان و فیلمنامه خوب را هم به لقایش میبخشد و میرود. شاید به همین واسطه است که سیانور با یک اتفاق مهم که ترور چند مقام آمریکایی است شروع میشود. اتفاق مهمی که مخاطب باتوجه به زمینه ذهنی که از دوره طاغوت دارد میداند اتفاق بسیار مهمی محسوب میشود. آنقدری که همه ساواک را سرخط کنند تا نفرات اصلی گروههای مخالف را دستگیر کنند.این سرآغاز منطقی و درست سیانور است که اتفاقات بعدی را هم باورپذیر میکند.
سیانور درباره مقطعی از تاریخ پیش از انقلاب است که در آن سازمان مجاهدین که با هدف و نظر دیگری شکل گرفته بود و در آغاز قائل به متدهای اسلامی بود، آرام آرام راهش را به سمت خطوط فکری سوسیال کج کرد و قید اسلام را زد.
در همان مقطع یکی از سران مجاهدین به نام مجید شریف واقفی (که حالا نام دانشگاه شریف از اسم او گرفته شده است) حاضر به پذیرش این مشی جدید نمیشود و سران سازمان حس میکنند که این عدم پذیرش شریف واقفی به واسطه جاذبه ای که او برای اعضای سازمان دارد ممکن است منجر به ایجاد دو دستگی شدید شود و سازمان را نابود کند. از سوی دیگر آنها همسر شریف واقفی را ابزاری میکنند برای حل شدن این ماجرا و ...
دو نکته مهم درباره سیانور که به نظر نگارنده دو مورد از مهمترین نقاط فیلم به حساب میآید، همان دو موردی است که از آنها به عنوان نقاط ضعف فیلم یاد میشد.
اول اینکه وقایع فیلم و رفتار شخصیتهای سیانور با وقایع و رفتار و کردار شخصیتهای فیلم تفاوتهای ملموسی دارد و دوم اینکه شخصیتهای سیانور به لحاظ ظاهر، چندان شبیه مابهازای واقعیشان در تاریخ نیستند. مثلا تقی شهرام هم در ظاهر و هم در نوع رفتار، شبیه فرزین صابونی و ایفای نقش او در "سیانور" نیست.
اول اینکه به لحاظ تکنیکی، جهان فیلم و حتی داستان با جهان واقعی متفاوت است و نویسنده و کارگردان یا اصولا خالق یک اثر هنری میتواند به دو صورت تاریخ را مطابق آنچه درک اوست، خلق کند و با رعایت این دو شرط، ایرادی به کار او نمی توان گرفت. اول اینکه با نوع چینش اثرش و ترسیم شخصیتها و اتفاقات و فضاها نشان دهد که این، حاصل ذهن اوست و نخواهد مخاطب را فریب دهد که درنهایت، او را به این نتیجه برساند که نعل به نعل، با تاریخ به جا مانده، اثرش را ساخته است. اگر اصرار بر واقع نمایی فضاها و حالات داشته باشد هم البته میتواند بر اساس تخیل، چیزهایی را وارد داستانش کند، به شرط اینکه اصل داستان و شخصیتهای اصلی را همانگونه که بوده اند نشان دهد.
برای مثال علی حاتمی در هزاردستان، فضایی میچیند که مخاطب دوست دارد فارغ از پیگیری تاریخ، داستان او را ببیند. در جهان داستان "هزار دستان" بعضی چیزها مابه ازای واقعی دارند اما خیلی چیزهای دیگر حاصل تخیل و نگاه شاعرانه یک فیلمساز کاربلد هستند و این، ایرادی ندارد. چراکه مخاطب از همان اول تکلیفش را با فیلم میداند که قرار است روایت علی حاتمی را ببیند و نه تاریخ را. برای این دسته فیلمسازان، وفاداری به واقعیت تاریخی مهم نیست. آنها جهان داستانشان را صاحب اصالت میدانند و هر جهان دیگری ازجمله جهان وقایع تاریخی را تنها ابزاری برای کمک به جلوه گری جهان داستانشان تلقی می کنند.
اما در نوع دیگر روایت های تاریخی، مهم، وفادار ماندن به واقعه یا وقایع تاریخی است. در این آثار، قصد خالق اثر، ساخت فیلم یا نوشتن داستان و .... است برای تببین تاریخ. در این شیوه، خالق اثر به وقایع و شخصیتهای اصلی در تاریخ وفادار میماند اما شخصیتهای دیگر و اتفاقات غیر واقعی و تخیلی را حسب نیاز را وارد داستانش میکند. چنانکه حتی در مجموعه "ولایت عشق" مهدی فخیم زاده برای پیشبرد هرچه بهتر داستان فیلم ضمن وفادار ماندن به شخصیتها و اتفاقات اصلی، شخصیتهای دیگری را که وجود نداشتند، وارد داستانش کرد.
"سیانور" از نوع دوم است. یعنی قصه و فضاسازی ها و شخصیتهای اصلی عموما مابه ازای تاریخی دارند اما او برای پرکشش شدن قصه فیلمش بعضی رفتارها و اتفاقات فرعی را بر اساس تخیل خود ( یا بهتر بگویم، نوع نگاهش به آن مقطع تاریخی) طراحی کرده و طوری که به واقعیت، ضربه نزد قرارشان داده است.
با این اوصاف او به وقایع و شخصیتهای اصلی تاریخ وفادار مانده است. اما به درستی جسارت کرده است تا برخی اتفاقات فرعی و کنشهای رفتاری را بر اساس نگاه خود شکل دهد. چنانچه در این فیلم شخصیت لیلا زمردیان با مابه ازای تاریخی اش تفاوتهای اندکی در نوع نگاه و ذهنیاتش دارد.
و اما درباره تفاوتهای ظاهری شخصیتها هم شعیبی در مصاحبه ای اعلام کرده بود که شبیه بودن کامل شخصیتهای فیلم با شخصیتهای واقعی آنها در تاریخ، چندان برایش مهم نبوده و بر اساس نیاز فیلم، گریم افراد را طراحی کرده است.
اگرچه ظاهر تقی شهرام واقعی با فرزین صابونی کاملا متفاوت است اما شاید پذیرش ویژگیهای رفتاری ترسیم شده در فیلم، از سوی شخصیتی با ظاهر "صابونی" بسیار ممکن تر باشد و بعید نیست که اگر قرار بود نعل به نعل با ظاهر "شهرام" جلو برویم، آن وقت مخاطب سخت تر ویژگیهای رفتاری او را میپذیرفت.
سیانور هم در انتخاب موضوع، هم در نوع روایتش از تاریخ و حتی شیوه نگاهش به این مقوله و هم در موارد فنی ازجمله چهره آرایی و صحنه پردازی جسارتی مثال زدنی دارد که البته مخاطب هم آن را پذیرفته است. شاید مقایسه فروش دو فیلم "امکان مینا" و " سیانور" نشان میدهد که مخاطب دیگر با سوژه و ساخت های محتاط همراه نخواهد بود و انتخابش جسارت و شهامت است. جسارت و شهامتی که دوست دارد در تار و پود یک اثر هنری تنیده شده باشد.
** کیوان امجدیان