به گزارش مشرق، برودت هوا بیشتر شده یا سردی لوله یکی از 200 میلیون کلاشنیکف ساخته شده در دنیاست که اینگونه دستانمان را بی حس کرده.
حالا هر جنبنده ای که از پشت دیوار یا ساختمانی تکان می خورد، حکم تروریستی را دارد که خودروی تنهای ما را در جاده درعا نشانه گرفته است و استیلای ترس، از دستان بر چشمانمان سایه انداخته است.
هدف، رسیدن به جبهه جنوبی سوریه است که این روزها نسبت به جبهه شمال، اوضاع بهتری دارد و مناطق بسیاری از آن، از دست گروههای تروریستی آزاد شده. محض اطلاع بیشتر آنکه استانهای سویدا، درعا، قنیطره، دمشق و ریف دمشق در این قسمت قرار دارند که اگرچه هنوز در برخی مناطق، تروریستها پاکسازی نشده و درگیریهای پراکندهای رقم میخورد، ولی بخشهای اصلی آن آزاد شده و مجموعا میتوان گفت جبهه جنوب تثبیت شده است.
پس از بازدید از منطقه «قنیطره» و مواضع ارتش در نزدیکی بلندیهای جولان، از مسیری فرعی راهی «درعا» شدیم.
گذار از مسیر مرسوم، زمان بیشتری میبرد و برای صرفه جویی، از مسیری جایگزین به سمت درعا راه افتادیم؛ مسیری که اگرچه فاصله را کم میکرد، ولی خطرات بیشتری داشت. خصوصا اینکه باید از نزدیک مناطقی رد میشدیم که هنوز تروریستها در آن حضور داشته و جاده را زیر دید خود گرفتهاند.
معمولا خودروهای نظامی برای تردد در محورها، همگی یک اسلحه کلاشنیکف با مقداری مهمات فردی دیگر همراه دارند تا در موقع خطر بتوانند از آن استفاده کنند. راننده، بر اساس همین رسم معمول، اسلحه را مسلح کرد و آن را به دست ما داد، تکانهای خودرو، لرزش دستانم را پنهان می کرد اما تصور اینکه بسویت شلیک کنند، جرات و توان آنرا داشته باشی که سر بلند کنی، دشمن را بیابی و شلیک کنی و موفق هم باشی، آنقدر طولانی و سخت جلوه می کند که شدنش، نشدنی است.
جاده خراب و خلوتی است و در طول مسیر، ماشین دیگری را در راه نمی بینیم. 45 دقیقه ای در این مسیر ساکت اما آماده هر حادثه، با سرعت زیاد حرکت کردیم که به دلیل مناسب نبودن جاده، رانندگی را بسیار سخت و خطرناک میکرد. حتی راننده که در طول مسیرهای دیگر برایمان از وضعیت مناطق صحبت میکرد و به سوالهای ما پاسخ میداد، در این 45 دقیقه ساکت بود و تمام حواسش را متوجه جاده و اطراف آن میکرد.
اگرچه بخش زیادی از جاده در میان منطقهای بیابانی میگذشت که مشاهده خودرویمان را از فاصله ای دور نیز مهیا می ساخت، اما در نزدیکی «درعا» به چند روستا هم برخورد کردیم که تعداد کمی خانوار در آنها زندگی میکردند.
حوالی ظهر به اتوبان درعا-شام (دمشق) رسیدیم؛ اتوبانی که تروریستها بیشترین تلاش خود را برای تصرف آن کرده بودند اما هیچگاه نتوانستند بر این جاده مهم و استراتژیک مسلط شوند.
«درعا» در جنوب، اهمیتی معادل «حلب» در شمال سوریه دارد. «حلب» در شمال و در همسایگی «ترکیه» یکی از محورهای مهمی است که تروریستهای موجود در آن به شدت از طرف پشتیبانان خارجی بویژه ترکیه حمایت میشوند و همین وضعیت را «درعا» در جنوب سوریه و در همسایگی «اردن» دارد.
«اردن» یکی از اصلیترین حامیان تروریستهاست که به اعتقاد برخی حتی مقر هماهنگی میان گروههای مخالف، تروریستها و مسلحین در آن قرار دارد و چندین هزار نفر از آنها در پایگاههایی در همین کشور اردن آموزش میبینند.
حتی استارت بحران در سوریه نیز حدود 5 سال قبل از همین استان درعا خورد ولی امروز بیش از 70 درصد مناطق این آن آزاد شده و شاید از همانجا که ماجرا آغاز شد، باید به پایانش رسید.
قدم در خانه ارواح
هنوز تروریستهای عمدتا از جیش الحر (ارتش آزاد) و جبهة النصره در برخی مناطق حضور دارند که مهمترین این مناطق -که تروریستها برای حفظ آن سنگ تمام گذاشتند- «درعا القدیم»، «شهرک نعیمه» و «گمرک» در جنوب استان درعاست.
به سمت این منطقه راه افتادیم و از شهرکهای تازه آزادشده نظیر «شیخ مسکین»، «عتمان»، «ازرع»، «خربةالغزاله» که گذشتیم، شهرها به ویرانهای تبدیل شدهاند که تردد در آن، دقت و مراقبه بیشتری طلب می کند.
شهرهایی شبیه به شهر ارواح؛ خانهها، مساجد، مغازهها، ادارات همه و همه ویران شده و به صورت تلی از آوار روی هم ریختهاند. به «شیخ مسکین» که می رسیم، از سر کنجکاوری وارد مسجدی شدیم که گلدستههای سقوط کرده و گنبد تیر خوردهاش، از دور نظر هر رهگذری را جلب میکرد.
اگرچه این شهرک کمتر از یک سال قبل آزاد شده، اما دیگر قابل سکونت نیست و مردم این شهرکها عموما در شهرهای دیگر استان درعا آواره شدهاند و چون دولت فعلا توان بازسازی این مناطق را ندارد و هیچ زیرساختی هم در شهر نیست و بعید هم به نظر میرسد تا مدتها بار دیگر قابل سکونت شوند، در همان مناطقی که مهاجرت کردهاند، ماندهاند و با کمک ناچیز دولت زندگی خود را میگذرانند.
شهرک «عتمان» (که آخرین منطقه آزاد شده است) هم دست کمی از «شیخ مسکین» نداشت و همینطور مناطق دیگر. شهرکهای کنار جاده نیز همگی ویران شده ند و هیچکس جز برخی نیروهای ارتش در آن نیست.
برایمان تعریف کردند که آزادسازی برخی از این شهرکها بسیار سخت بوده و حتی در برخی مناطق که عملیات علیه تروریست ها با کمک ماهواره ها و دستگاههای جاسوسی غربی و عربی لو میرفت، تروریستها شهر را خالی کرده و نیروهای ارتش را که وارد آن میشدند، قیچی کرده و قتل عام میکردند و انگار در میان این خرابه ها، هنوز صدای شلیک و کشتن و مردن، قابل لمس است.
البته در طول مسیر، برخی شهرهای دیگر را می شد دید که به گفته همراهمان؛ فعلا و عملا در حالت مصالحه میان دوطرف درآمده و درگیری جدیدی در آن وجود ندارد. به صورت ساده، ارتش و تروریستها بدون توافقی مشخص، به این نتیجه رسیدهاند که در این شهرک ها با یکدیگر درگیر نباشند.
بازی با مرگ در شهربازی
بالاخره وارد شهر «درعا» (مرکز استان) میشویم. بازارها خلوت و افراد کمی هم در خیابانها در تردد هستند. البته نیروهای نظامی و ارتش و گروههای دفاع محلی که از یادگاران مستشاران ایرانی و ابتکار آنهاست، حضوری فعال دارند.
مشخص است تصویربرداری از داخل شهر چندان راحت نیست چون هم مراکز نظامی زیادی وجود دارد که عکس گرفتن از آنها ممنوع است و هم نمیتوان به راحتی از دست کودکان فرار کرد که وقتی دوربین را میبینند هجوم آورده و همه چیز را بهم میریزند تا شاید چیزی گیرشان بیاید.
با کمی حرکت به سمت مرز، به گمرک درعا میرسیم. ریل راه آهنی که از درعا به دمشق میرفت، اکنون دیگر بلااستفاده شده و در برخی نقاط کاملا از بین رفته است. در ابتدای منطقه گمرک، یک شهربازی قرار دارد که به صورت متروکه در آمده و در کنار آن خاکریزهای بلند و ساختمان های نیمه ویران زیادی وجود دارد که برخی از آنها محل استقرار نیروهای ارتش است و حتی تعدادی تانک هم در پایین این ساختمان ها به چشم میخورد؛ یادگاری معیوب از روزهای خوب مردمان سوریه.
با ماشین وارد طبقه همکف یکی از همین ساختمانها میشویم که اشراف کاملی بر منطقه روبرو یعنی شهرک «مهاجرین» (یا جنگزدگان) دارد.
سالها قبل وقتی بخشهایی از استان قنیطره به اشغال ارتش اسراییل درآمد، مردمان زیادی از این مناطق به سمت درعا مهاجرت کرده و عمدتا در این شهرک که در همسایگی مرز اردن قرار دارد، اسکان یافتند. حالا این شهرک در اختیار مسلحین است و بسیاری از مردم آن مجددا مجبور به مهاجرت شده اند ولی برخی دیگر هم که گاها در میان آنها افرادی همراه با مسلحین وجود دارد، ماندهاند، گویی سرنوشت این منطقه با اشغال بیگانگان رقم خورده است تا روزی که همت و قدرت داخلی، بر همه تهدیدهای خارجی بچربد.
این منطقه در همسایگی مرز اردن در واقع عقبه مهمی برای پشتیبانی لجستیک از سوی اردن است و از دست دادن آن برای تروریستها به منزله نابودی کامل در جنوب بواسطه قطع شدن مسیر ارتباطی با اردن است، به همین خاطر به شدت میجنگند و همن سخت جنگیدن آنها، کار را هم سختتر میکند.
جرات کرده و به پشت بام می رویم، از بالای ساختمان براحتی میتوان چراغهای آن سوی مرز اردن را دید و تردد تروریستها در شهرک مهاجرین هم اگرچه کم است ولی با دقت زیاد میتوان آنها را هم رصد کرد، شاید هم عده ای همین دقت را درباره حضور ما داشته باشند.
خوب های طایفه ای، بدهای عشیره ای
در درعا، جنگها جنبه طایفهای هم دارد. برای مثال طایفه غزالی ها که زمینداران بزرگ در این منطقه هستند، به شدت جنگجویند و فرار از جنگ را برای خودشان سرشکستگی میدانند. البته رستم غزالی هم از همین طایفه بود. افسر بلند پایه دولت سوریه که بسیاری معتقدند او بود که سرکوبهای تلخ ابتدایی بحران را رقم زد تا مردم را علیه حکومت بشوراند و بعدها هم خودش به طرز مشکوکی کشته شد.
«حورانی»ها هم که در منطقه «جبل الشیخ» سکونت دارند، همین طورند. نیمی از ارتفاعات «جبلالشیخ» در قنیطره و نیمی از آن هم در درعاست. برای آزاد کردن مناطق در این دو استان از دست تروریستها 5 نبرد سخت شکل گرفته که شامل مناطقی نظیر «بسرالحریر»، «شیخ مسکین»، «دیر العدس»، «تل قرین» و «مزارع الامل» میشود اما اکنون وضعت ارتش هم در این مناطق خوب است.
قوت قلب ارتش پس از 5 سال
درگیری ها در سوریه فرسایشی و طولانی شده و همین که بتوانی ارتش را با گذشت حدود 60 ماه، همچنان سرزنده و آماده دفاع نگه داری، سخت اما شدنی است. با هماهنگی صورت گرفته، به یکی از خطوط مقدم ارتش که در نزدیکی یکی از شهرکهای تحت اشغال تروریستها قرار دارد، می رویم که با تجارب به دست آمده از سالهای قبل، اکنون استحکامات مناسب و حساب شدهای دارد.
آنچه از مشاهده ای ساده مشخص بود، اینکه نیروها آموزشهای لازم را دیدهاند و از لحاظ تجهیزاتی هم در وضعیت خوبی به سر میبرند. آتشبارهای توپخانه هم در مناطق مناسب و بر روی برخی بلندیها استقرار یافته و می توانستند در صورت آغاز مجدد درگیری، بیشترین حجم آتش را بر سر تروریست ها بریزند.
برایمان گفتند که نیروهای زیادی از ارتش سوریه (از افسرهای رده پایین تا درجات سرتیپ و سرلشکر) توسط نیروهای ایران آموزش دیده اند، روابطشان با هم بسیار خوب است و فرماندهان ایرانی مسلط به زبان عربی و با سابقه در جنگ تحمیلی توانستهاند بیشترین ارتباط را با نیروهای ارتش سوریه برقرار کنند.
توضیح می دهند که بر خلاف گذشته، امروز دیگر برای عضویت در ارتش سوریه محدودیتهای مذهبی وجود ندارد؛ از سنی و دروزی و شیعه و حتی مسیحی در آن هستند و همگی در کنار هم میجنگند تا مام میهن پابرجا بماند.
یکی از سرتیپهای سوری که دوره ای را هم تحت نظر فرماندهان ایرانی گذرانده، برایمان گفت که «به 2 دلیل، فرماندهان و نیروهای سوریه، ژنرال های ایرانیها را بسیار دوست داند، چون هم انسانهای پاکی و عاری از دغدغه های مادی و نفسانی هستند و هم اینکه از جنگیدن برای خدا نمیترسند.»
میگفت نوع کمک ایران و حزبالله از جنس یاری به برادر است و اکنون تمامی نیروهای حاضر در خط، سوری هستند؛ چه نیروهای عمل کننده و چه نیروهای پدافندی. ایرانیها تنها وظیفه نظارت، مشورت و آموزش را برعهده دارند.
رو در رو با تک تیرانداز سرد روسی
با راهنمایی یکی از فرماندهان، وارد منطقه ای می شوبم که حالا تثبیت شده است. چند تانک تی 72 مستقر هستند که برخی از آنها به تجهیزات دید در شب مجهز بوده و خاطرات فراوانی از آن تعریف می کنند.
یکی از افسران با اشاره به این تانک تک تیرانداز می گوید که بسیاری از مناطق جنوب را همین تانک و برادرانش آزاد کرده اند و به علت نصب تجهیزات اپتیکی دقیق و دید در شب، شلیک هایش کم اما بسیار دقیق است و ما اینها را با راهنمایی دوستان ایرانی خود استفاده کرده ایم.
ماجرا آنجا جالب تر می شود که متوجه می شویم چند ماه قبل، تروریستها با یک تاکتیک جدید و به صورت غافلگیرانه، با چندین فروند پهپاد انتحاری به صورت همزمان به همین خط حمله کردند که با استفاده از تجهیزات مناسب و آموزش هایی که قبلا دیده شده، چند هواپیمای آنها مورد اصابت قرار گرفت و توطئه بزرگشان خنثی شد.
وقتی از حال و هوا و روحیه نیروها می پرسیم، برایمان گفتند که ارتش سوریه خصوصا پس از آزادسازی شهر «داریا» در ریف دمشق روحیه بالایی کسب کرده است.
سوریها می گویند «داریا» اهمیتی معادل حلب داشت که ارتش سوریه با کمک گارد ریاست جمهوری که «ماهر اسد» برادر بشار اسد فرماندهی آن را برعهده دارد، آن را آزاد کرد که اتفاق بسیار مهمی بود و حالا همین نیروها با فراز و فرودهایی در جنوب مستقر است و خود را برای آغاز هرگونه درگیری مجهز کرده است.
امکان بیشتر ماندن نیست و باید به منطقه ای دیگر بازگردیم. کلاشنیکف اینبار گرمتر دستانم را می فشارد.