گروه فرهنگی مشرق- شبکه سوم سیما جمعه شب نیز مانند هر هفته، گزارش هفتگی سینمای ایران را به روی آنتن برد تا به تجزیه و تحلیل اخبار و اتفاقات سینمایی بپردازد. از میان انبوه خبرهای ریز و درشتی که در این برنامه مطرح شد شاید هیچ کدام به اندازه گفت و گویی که با پخش کننده فیلم های عباس کیارستمی در ایران صورت گرفت نمی توانست تصویری درست از آنچه بر جریان سینمای ایران حاکم است را به نمایش بگذارد.
اینکه بگوییم سینما تنها می تواند در خدمت هنر سینما باشد و هیچگونه جهت گیری را بر نمی تابد دقیقا مانند این است که بگوییم که چیزی به نام رسانه بی طرف در دنیا وجود دارد که تنها به اطلاع رسانی می پردازد. البته این را باید توجه داشت که این با سخنرانی ها و مانکن سازی های سیاسی در عرصه سینما باید متفاوت دانست. مواضع سیاسی یک سینماگر در خارج از قاب و پرده نقره ای آن قدر سطحی است که نمی شود قید اختلاط سینما و سیاست را به آن اختصاص داد، چرا که این حرکت در حقیقت نوعی سوء استفاده از شهرت است تا موضع سیاسی در سینما. اما در زمینه موضع گیری در قاب جادو ماجرا فرق می کند؛ تقریبا بسیاری از سینما گران از اینکه نوع نگاهشان را در سینما متاثر از حب و بغض های سیاسیشان بدانند احتراز دارند و همیشه از اینکه بگویند فلان پیام سیاسی در فلان فیلم شان بوده است برائت می جویند.
این که یک کارگردان اندیشه سیاسی و جهت گیری هایش را در آثارش نفی کند به معنای این است که می گوید اندیشه هایش در آثار سینمایی اش رسوخ ندارد و این یعنی اینکه فیلم ساز در ساخت آثارش یا تفکری ندارد و یا در حال ادا در اوردن است و حرف هایی را می زند که ربطی به خود او ندارد. از سوی دیگر درست است که یک هنرمند می تواند طرفدار هیچ یک از جریانات سیاسی موجود نباشد اما آیا می تواند نگاه سیاسی نداشته باشد؟ آیا می شود سیاست را از ساحت حیات انسانی حذف کرد، آیا می شود اداره جامعه و نوع آن را که از مهمترین حوزه های زندگی بشری است را نادیده گرفت و گفت نظری در مورد آن ندارم؟
این موضوع چیزی است که حتی جشنواره ها و نظام بین المللی هنری نیز در دنیا از کنار آن به سادگی نمی گذرند، آنها نیز ذائقه هایی دارند که بر اساس آن عمل می کنند اگر نه چطور ممکن است که دو اثر با یک کیفیت هنری یکی برنده جوایز متعدد شود و دیگری حتی دیده نشود. گاه حتی مساله از این فراتر می رود و یک اثر در حالی که ممکن است از حداقل استاندارد های سینمایی نیز برخوردار نبوده باشد اما مورد توجه و تشویق قرار می گیرد.
حالا می شود درباره این استقرای عقلی قضاوت کرد. وقتی یک فیلمساز به واسطه مضمون سیاسی فیلم هایش توسط اکثر جشنواره های غربی مورد توجه قرار گرفته، این به آن معنا است که این فیلم ساز هیچ ارتباطی با ذائقه فیلم سازی این جشنواره ها ندارد؟
فیلمساز ساخته و پرورده دفتر شهبانوست و بر همان مسیر فیلم می سازد و قاب تصویرش همان چیزی است که بر اساسش رشد و نضج پیدا کرده و همان تصویر را که در جوانی آموخته است را تحویل می دهد؛ باید هم مورد توجه جشنواره ها قرار بگیرد، این یک مسیر منطقی است. اما مساله ای که غیر منطقی است جای دیگری است.
فیلم آقای کیارستمی است که سالها است حتی در دولت اصلاحات ایران را از نمایش آثارش محروم کرده بود، یکی دو باری برای دریافت پروانه اکران، ارائه شده و البته رد می شود؛ از آن طرف مسوول مربوطه با اعمال نفوذ به این آثار مجوز می دهد و این گونه است که مسوولان ارزشی، سینمای ایران را نجات می دهند. این ما حصل آن چیزی است که گزارش جمعه شب هفت به آن می پردازد. اما چه برداشت هایی از این سر و دست شکستن مسوول مربوطه و همفکرانش برای به صحنه آوردن کیارستمی در ایران می توان داشت؟
اول؛ آیا این حرکات به نوعی پروپاگاندا محسوب می شود؟ اینکه به عنوان یکی از عمده ترین برنامه های مدیریت ارزشی سینما، راه انداختن اکران آثار فرهنگی با مخاطب خاص- شما بخوانید جشنواره ای - است چه پیامی می تواند داشته باشد، از آنجایی که بی مخاطب بودن این نوع از سینما- اگر بشود نامش را سینما گذاشت- در ایران اظهر من الشمس است، تنها مورد خوش آمد دست اندرکاران این نوع از سینما و البته مخاطبان آن خواهد شد، و آیا این قشر همان قشری نیستند که از ابتدای انقلاب اسلامی حوزه فرهنگ و هنر را ملک طلق خودشان می دانستند و هم قطارانشان در ادبیات پس از رحلت قیصر امینپور او را شاعر بیلبورد های شهرداری خواندند. حالا کدام احساس مسوولیت مدیران محترم باعث شده است تا برای این شکل از سینما تبلیغات کنند.
اگر سینمای جشنواره ای که ریشه هایش در طرح های وارداتی فرهنگ و هنر دفتر شهبانو است به رشد فرهنگ و هنر کشور کمک می کند پس مشکل ما با هنر روشنفکری چه بود که پیش از قرار گرفتن در مسند مسوولیت ما را به انتقادات تند از جریان روشنفکری بشناسند و پس از مسوولیت ماجرا از لونی دیگر باشد.
دوم، اینکه قبول کنیم به واقع در دستگاه تصمیم سازی سینمای ما این نوع از سینما، به عنوان ویترین سینمای ایران در خارج شناخته می شود، چه اگر این گونه باشد و مدیران سینمای ایران با برنده شدن چند جایزه چشمهایشان پر شود و از خود بی خود شوند باید به طرف غربی در الگو سازی سینمایی در ایران تبریک گفت چون به نتیجه رسیده اند و الگوهایشان را به تند ترین منتقدانشان حقنه کرده اند.
هر چه که هست در حالی که زمینه هر روز برای مطرح شدن فیلمسازان از نسل انقلاب و تجربه های آنها ضیق تر می شود الگو سازی از سینمای روشنفکری پیش از انقلاب و سینمای جشنواره ای پس از انقلاب جدی تر خواهد شد.
کد خبر 65997
تاریخ انتشار: ۲۰ شهریور ۱۳۹۰ - ۰۰:۱۰
- ۹ نظر
- چاپ
اگر سینمای جشنواره ای که ریشه هایش در طرح های وارداتی فرهنگ و هنر دفتر شهبانو است به رشد فرهنگ و هنر کشور کمک می کند پس مشکل ما با هنر روشنفکری چه بود که پیش از قرار گرفتن در مسند مسوولیت، ما را به انتقادات تند از جریان روشنفکری بشناسند و پس از مسوولیت ماجرا از رنگی دیگر باشد.