به گزارش مشرق، «زهرا طباخی» طی یادداشتی در روزنامه «وطن امروز» نوشت:
خبر بسیار مهم وضع «تحریم 10 ساله» علیه ایران در دورهای که بنا بود اوباما میوههای باغ «دیپلماسی دوگانه» با ایران را بچیند و به ملت آمریکا تقدیم کند، نه موجب قطع برنامههای عادی خبرگزاریهای مطرح جهان شد و نه رئیسجمهور و وزیر امور خارجه کشورمان را پشت دوربین حاضر کرد تا در بحبوحه «شوک بازار» و «افزایش قیمت دلار» در بهشت پسابرجام، از بیاعتباری وعده سیب و گلابی باغ بگویند و به ملت دلداری بدهند.
انگار نه انگار پس از مدتها امتیازدهی و اجرای سیاست «تعامل سازنده» با آمریکا و خندههای سرمستانه بر سر میز مذاکره و حواله دادن منتقدان روند «اعتماد و اتکا به آمریکا» به جهنم داغ، دولت و تیم مذاکرهکننده موظفند دستکم در ظاهر هم که شده مسؤولیت فروپاشی تصویر سراب موعود را بپذیرند (دیروز پس از گذشت 4روز از مصوبه سنای آمریکا بالاخره آقای روحانی در مجلس یک موضعگیری شفاف کردند).
برخلاف دوره پرحرف و حدیث مذاکرات و چند ماه اول پسابرجام، وضع تحریمهای جدید چند نوع واکنش بیشتر در پی نداشته است:
الف- اصولگرایان و حامیان استقلال ملی که پیش و پس از وضع تحریمها بر اهمیت «نقض برجام» و بروز «واکنش شدید» از سوی کشورمان در جهت حفظ منافع ملی تاکید ورزیدند.
ب- غربگرایان و حامیان دولت که اغلب پیش از وضع تحریمها «نقض برجام» به واسطه تمدید داماتو(ISA) را مهم برشمردند اما حتی پس از قطعی شدن امضای «ISA» توسط باراک اوباما، تحریم 10 ساله ملت ایران و نقض توافقات قبلی را با «سکوت» یا «اظهارات کماثر» پاسخ گفتند.
اهمیت آنچه گذشت...
پرواضح است در میانه بروز مشکلات جدی اقتصادی و دست و پنجه نرم کردن ایرانیان با رکود و بیکاری و بیتدبیری و بحرانهای به دنبال آن، انتظار جدی مردم از همه گروههای سیاسی «وحدت» و «یکپارچگی» در برابر دشمنی است که تمامقد مقابل ایران ایستاده و حتی در نقض عهد و پایمال کردن حقوق ملت با وضع تحریمهای جدید، متحد است. با این وجود برای اصلاح مسیر سیاست خارجی و عقل معاش ملی زنجیرشده به آن با چشمداشت به «عنایت و لطف کدخدا»، ناگزیر از تکمیل تجربه اعتماد به دشمن و پایان امید و انتظار واهی برای سبز شدن سکههای طلای کاشتهشده در سرزمین آرزوهای «توسعه بدون زحمت» با کار و تلاش آمریکا و اروپا هستیم. چه شد که به اینجا رسیدیم و از دوره سخت تحریمها و عرقریزان جوانان و مردان و زنان ایران در مسیر خوداتکایی، بیشتر هم هزینه کردیم اما پس از بیاعتباری وعدهها، «هیچ» به دست نیاوردیم؟ عبرت از تجربه مهم برجام هر چند کام هر وطنپرست و ایرانی دردکشیدهای را تلخ میکند اما در اصلاح حرکت جمعی، به لطف خدا و با تلاش مضاعف، حسن عاقبت را به همراه خواهد آورد.
1- نخستین فرض مطرحشده در دوره اخیر حیات سیاسی غربگرایان بر این پایه استوار بود که پروسه خصومتورزی آمریکا و اروپا علیه ایران ناشی از تصمیم ایران و ایرانیان به عنوان مالکان بخش عظیمی از ذخایر نفت و گاز جهان، برای دستیابی به انرژی هستهای است. نظریهپردازان این طیف با روایتسازی کذب مدعی بودند انرژی اتمی، در کشورهای توسعهیافته دیگر خواهان ندارد و هزینهای که برای دستیابی به این فناوری نوین میدهیم بدون بازگشت است. تاکیدشان بر این بود که ایران باید بیشتر و بیشتر نفت و گاز بفروشد تا از طریق بازگشت به نمایه دوره پهلوی به عنوان «تامینکننده انرژی» جهان، اتحاد آمریکا با سایر کشورهای منطقه را تحت تاثیر قرار داده و تبدیل به «متحد درجه 1» ایالات متحده و به عبارت تاریخی با قدرت تفویضی آمریکا، «ژاندارم» غرب و جنوب آسیا شود.
قبولی تضمینی!
2- مورد دوم ارائه این تحلیل به مردم بود که با تعطیلی داوطلبانه برنامه هستهای، حسننیت کشورمان به سایرین ثابت میشود و دشمنیهای آمریکا نیز به پایان خواهد رسید.
زمینه جااندازی این گمانه بر تئوری «تغییر آمریکا» استوار بود که شخص باراک
اوباما و تیم سیاسی- اقتصادیاش را آماده عقبنشینی از مواضع خصمانه گذشته
با اندکی انعطاف طرف ایرانی معرفی میکرد و امتحان نکردن مسیر نرمش سیاسی
در برابر اوباما را «خسارتبار» و «غیرمنطقی» تحلیل میکرد. بر همین اساس
تئوریسینهای مروج غربگرایی، پیشنهاد اجرای پروژه «امتیازدهی یکجانبه به
آمریکا» برای یک دوره را پیشنهاد داده و اجرایی کردند تا به واسطه نمایه
«تغییر رفتار ایران» و بروز «انعطاف عملیاتی»، اوباما و تیم سیاسیاش
بتوانند در داخل آمریکا به نفع ایران با کنگره و سنا و مخالفان لابی کنند!
آنها تاکید داشتند شناختشان از ساختار قدرت در آمریکا قابل مقایسه با سایر
تیمهای مذاکره کننده ایران در طول 10 سال گذشته نیست و از ایجاد «تغییرات
عمیق» و «بروز شکاف» در هیات حاکمه آمریکا به واسطه اتحاد با لابیهایی
همچون «نایاک» به مدیریت تریتا پارسی و «جیاستریت» لابی دوم یهودیان در
آمریکا پس از «آیپک» خبر میدادند.
هرچند همان زمان نیز «وطنامروز» فاش کرد ماموریت پارسی بر اساس پروژه
تعریف شده توسط برژینسکی و گری سیک، استفاده از دیپلماسی دوگانه اوباما-
نمایه صلح در کنار تهدید قدرتمندانه- برای پیشبرد طرح بزرگ «خاورمیانه
جدید» از مسیر عادیسازی روابط ایران و آمریکا و حرکت به سمت ترغیب دولت
کشورمان به واکنش نشان ندادن در برابر تحولات منطقه از جمله «صلح اعراب و
اسرائیل» است. کما اینکه محتوای کتب منتشر شده توسط تریتا پارسی با عناوین
«اتحاد خیانتکارانه ایران و آمریکا و اسرائیل» و «بختآزمایی؛ 2 روی
دیپلماسی اوباما در برابر ایران» که هر دو توسط راکفلرها مورد توجه و تشویق
قرار گرفت، مبین همین موضوع است.
محاسبات پرغلط
3- مورد بعد، تلاش برای توجیه بدعهدیهای آمریکا و همپیمانانش در طول مذاکرات با سرفصل «درک اوباما» و «لابی راکفلرها» به عنوان بانیان پروژه «عادیسازی روابط ایران ـ آمریکا» بود. از ژنو تا لوزان و سرانجام در دوره پسابرجام، گمانه «اعتماد به اوباما» با خودداری از ارائه اطلاعات دقیق به مردم و رسانهها از مسیر «محرمانهسازی» کل پروژه و حذف حق جامعه و نمایندگان مردم برای نظارت بر تحولات سیاست خارجی و تعاملات اقتصادی مشکوک پس از آن، در دستور کار قرار گرفت. کار به جایی رسید که براساس برخی گمانهها، تقویت تیم اوبامای «مؤدب و باهوش» در دوره ریاستجمهوری آینده آمریکا نیز با لابی غیرمستقیم با تیم هیلاری کلینتون به هدف اصلی تبدیل شد تا شاید این عملیات مضحک، «برجام» و «برجامیان» را با هم دوامی تاریخی ببخشد.
4- اصالت از سیستم جهانی در دوره اجرای سیاست «اعتماد به اوباما» بتدریج ستانده شد و دولتی که با شعار «چندجانبهگرایی» روی کار آمده بود انزوا در حوزه سیاست خارجی را با «اتکا به آمریکا» و دست روی دست گذاشتن برای ثمر دادن قولهای محرمانه اقتصادی پیش برد. حتی «آژانس بینالمللی انرژی اتمی»، «سازمان ملل» و 5 کشور طرف مذاکره نیز بتدریج از گردونه مذاکرات حذف شدند و عنوان شد «شکستن تابوی مذاکره مستقیم با آمریکا» به حل یکباره همه مشکلات و رفع سایر موانع و تحریمها با فرمان رئیسجمهور آمریکا میانجامد. بگذریم که اکنون دوستان غربگرا برجام را سندی «چندجانبه» معرفی میکنند که نقض آن باید توسط هر 5 کشور پاسخ داده شود. شاید انتظار دارند به طور مثال اتحادیه اروپایی یا چین در دفاع از ایران، آمریکا را با تهدید حمله اتمی یا وضع تحریمهای بینالمللی تنبیه کنند!
اثبات حکمت حکیم
در تمام این مدت رهبر انقلاب با صیانت از محدوده حیاتی منافع ملی، عرصه را برای تجربهگرایی مردم و آزمایش ادعاهای غربگرایان پیرامون حلوفصل سریع و کمهزینه همه مشکلات به واسطه گفتوگو با آمریکا و وضع توافق عجولانه و اجرای 3 سال سیاست امتیازدهی یکجانبه توسط دولت، باز گذاشتند. تئوری پیشرو «نرمش قهرمانانه» رهبری مسیر را برای «تست نظریه» مطرح شده در انتخابات 92 توسط گروهی از نامزدهای ریاستجمهوری هموار کرد و فضای نقد منصفانه و تحلیل رفتار دشمن را بهرغم ممانعتهای دولت، به وجود آورد.
این امام خامنهای بودند که از حزباللهیها و منتقدان خواستند مذاکرهکنندگان را «سازشکار» خطاب نکنند و تیم مذاکرهکننده و دولت یازدهم را در حساسترین برههها که خطر خیزش علیه آنها وجود داشت هوشمندانه مورد حمایت قرار دادند. ایشان برجام را به عنوان جدیترین بستر راستیآزمایی ادعاهای مطرح شده پیرامون قابل اعتماد بودن «اوباما» و لابی سیاسی- اقتصادیاش با اضافه کردن شروط صیانت از منافع ملی پذیرفتند در حالی که در تمام این مدت صحت یک به یک پیشبینیها و شاخصهایشان در مسیر شناخت دشمن آشکار میشد. ایشان پس از نقض مکرر توافقات و زیادهخواهی آمریکاییها بر سر میز مذاکرات، سمت و سوی پیکان حمله را با نشانه رفتن «بدعهدی آمریکا» متوجه دشمن کردند و تیم مذاکرهکننده را که خطوط قرمز صیانت از اهداف ملی را با شیطنت رد کرده بود، حتی در مسیر ناصحیح در پیش گرفته نیز در تندباد سرنوشت رها نکردند.
پایان توهم و خیال
اکنون زمان «واقعگرایی ملی» فرارسیده و باید برای کوچ از سرزمین آرزوهای بر باد رفته غربزدگان، بار برچینیم و کمربندهای همت و تلاشگری را محکم کنیم. به یاد بیاوریم هیچ تمدنی با استقراض پیشرفت و توسعه از بیگانه ساخته نشده و داشتههای امروز دیگران نیز یا حاصل استعمار سایرین است یا تلاش و کار مضاعف و خوداتکایی و البته که استعمارگران نیز «تلاش» میکنند و خداوند متعال عمل کفار را نیز بیپاسخ نمیگذارد اما برای آنها که او را «ولی» خود میدانند امتیازات ویژهای همچون پیروزی در جنگ احزاب و فتح مکه و برکت در معاش را کنار گذاشته است. زمان اعتماد به قادر متعال است!