يك سجاده دادم بهاش. ما این سجاده را فقط موقع نماز خواندن امیر به چشم میدیدیم. بعد از نماز میگذاشت داخل کشوی وسایلش. همه را هم مدیون کرده بود که به آن دست نزنیم. ما هم تحت هيچ شرایطی جرات دست زدن به مهر و جانماز امیر را نداشتیم.
ملافة بالش امیر را هر چهار یا پنج روز یکبار باید میشستم. پنج روزش میشد شش روز، یکی از پیراهنهای تمیزش را میپیچید دور بالش و روی آن میخوابید. همیشه تمیز و اتو کرده بود. نه این که زیاد لباس بخرد، همان لباسهایش را به بهترین نحو استفاه میکرد...
*منبع: ماهنامه فکه 163