محمد مهدي اسلامي در جديدترين مطلب وبلاگ "تک نوشته هاي يک روزنامه نگار" با اشاره به مصاحبه اش با محسن رفيق دوست در ويژه نامه رمز عبور4 درباره ديپلماسي غير رسمي و همچنين ديپلماسي نظامي، بخشي از اين مصاحبه را بسيار مهم دانست و نوشت: بخشي از اين مصاحبه خبري را در خود جاي داده است که ميتواند آغاز يک تحول باشد. بخشي که او از پيام مسکوت مانده قذافي ميگويد:
«در آخرين سفري که دو سه سال پيش بنا به خواست دولت به ليبي رفتم. شايد 10 سال بود که به ليبي نرفته بودم. دولتيها خواستند که به اتفاق بعضي از افراد وزارت خارجه به ليبي برويم و با قذافي ملاقات کنيم. دورهاي بود که ليبي در دوره جديد به عضويت شوراي حکام انرژي هستهاي در آمده بود. قرار بود از آنها بخواهيم موضعشان را به نفع ايران بگيرند. آن موقع روابط ايران و ليبي سرد شده بود. حتي سفيرمان که در آنجا بود ميگفت من يک سال است به اينجا آمدهام هيچکس با من ملاقات نکرده است.
در آن سفر از قذافي خواستم. از فرداي آن روز همه وزرا در صف ملاقات با سفير ما بودند. البته نه در حضور اعضاي وزارت خارجه بلکه در ملاقات خصوصي به من گفت: «من پيشنهادي ميکنم. اين پيشنهاد در هر صورت به نفع جريان صدر آن طرف است. آن اين است که يک هيأت 5 جانبه از لبنان، سوريه، ايران، ليبي و خانواده صدر تشکيل شود. اين هيأت از ليبي شروع کند که امام موسي صدر به ليبي آمده است کاملاً در اينجا بررسي کنند و ما مدارکي را به آنها نشان بدهيم که ايشان به ايتاليا رفته بود. به ايتاليا بروند و آنجا را هم بررسي کنند. بعد هم اين 5 نفر بنشينند با توجه به مدارک ما و خانواده و تحقيقاتشان انشاي رأي کنند. در اين هيأت سه عضو ايران و لبنان و خانواده صدر يعني رأي اکثريت با شماست. البته ما معتقديم همه شما رأي به حق ميدهيد. اگر اين هيأت به رأي اکثريت ما را مقصر بدانند و حکم هم بدهند که بايد چه کار کرد، من تمکين ميکنم.» وقتي آمدم آقاي لاريجاني دبير شوراي امنيت ملي بود. ديدم بهترين کسي که بايد اين مطلب را به او بگويم ايشان است. به ايشان و برخي از ديگر بزرگان پيغام دادم که من به ليبي رفتم و چنين پيشنهادي داده شد. بعد از آن پيگيري نکردند و اين کار انجام نشد.»
همه ميدانند که قذافي در سالهاي اخير به دنبال مختومه کردن پروندههايش بوده است. از لاکربي گرفته تا هستهاي و ...
يکي از پروندههايي که همواره او را آزار ميداده است، عدم چشمپوشي ايران و حزب الله از پيگيري سرنوشت امام موسي صدر است که سايه سنگيني بر روابط دو کشور داشته است. مشخص است که قذافي قصد داشته است اين پرونده را رسيدگي کند. اين که ما از چه زاويهاي وارد شويم که برنده بازي ما باشيم و امام موسي صدر را به سلامت به وطن بازگردانيم، بحث ديگري است که قطعا در آن اختلاف نظر بسيار است، اما مسکوت گذاشتن اين پيشنهاد، چه توجيهي دارد؟
سال 84 بود که الاهرام العربي در گزارشي با اشاره به تلاش قذافي براي بستن پروندههاي مشابه نوشت «دولت ليبي ضمن اعتراف پنهاني به مسئوليت خود در حادثه ربوده شدن امام صدر و يارانش نيز، بار ديگر دولت ايران را واسطه قرار داد تا با استفاده از نفوذ خود در ميان شيعيان لبنان، در ازاي پرداخت خسارت سنگين و بازگرداندن جنازه ربوده شدگان، پرونده را مختومه اعلام کند، اما خانواده صدر با اين پيشنهاد به شدت مخالفت کردهاند»
با مخالفت با اين پيشنهاد او پيشنهاد مذکور را داده است و با مسکوت ماندن آن نيز، تيرماه امسال اتحاديه عرب کوشيد عمرو موسي را ميانجيگر اين ميدان نمايد که در صورت ورود او نتيجه قابل حدس خواهد بود.
سرنوشت امام موسي صدر به يکي از پيچيده ترين معماهاي سياسي سه دهه گذشته بدل شده است و رمزگشايي از آن به سبب پيوندهاي وثيق آن با شرايط سياسي و امنيتي منطقه و ارتباط آن با دخالت يا اطلاع بسياري از سران کشورهاي عربي و اسلامي منطقه چندان ساده به نظر نميرسد اما به نظر ميرسد پيشنهاد قذافي به ايران جاي تامل داشته است و شايد بتوان از آن منظر به نتيجه اميد داشت،گويا بر حسب شنيدهها هنوز نيز اميد به اين فرمول هست. اما جداي اينکه آيا اين فرمول به چه منظوري طراحي شده است، يک موضوع ديگر نيز بايد بررسي گردد، به راستي چرا در موضوع امام موسي صدر تا اين حد کوتاهي صورت گرفته است... گويا مرور زمان و فراموشي پرونده ربوده شدن امام موسي صدر راه حلي است که طرفهاي درگير در مسأله و آمران و عاملان و حاميان اين جرم مستمر ضد بشري براي فرار از مجازات برگزيدهاند.
به نظر ميرسد پيشنهاد قذافي به ايران جاي تامل داشته است و شايد بتوان از آن منظر به نتيجه اميد داشت...