سرویس سیاست مشرق -
اومانیسم در لغت به معنای انسان گرایی یا انسان مداری است. اومانیسم به اعتبار های مختلف تعاریف متفاوتی دارد. به اعتبار ادبی، اومانیسم نام جنبش ادبی – هنری گسترده ای بود که با رنسانس در ایتالیا و بعدها در اروپای مرکزی و شمالی پدید آمد و خواهان احیای میراث ادبی و هنری یونان و روم باستان در مقابل میراث ادبیات قرون وسطایی مسیحی بود. جنبش ادبی- هنری اومانیسم حوالی قرون چهارده و پانزده در اروپا ظاهر گردید و گسترش یافت. نویسندگان اومانیست به آثار ادبی ویرژیل و هومر و دیگر نویسندگان روم و یونان باستان توجه می کردند. اما اومانیسم معنایی گسترده تر و مهم تر نیز دارد که آن را می توان تعریف تاریخی – فرهنگی اومانیسم دانست.
در این معناء این واژه فراتر از یک جنبش ادبی – هنری بوده وصورت نوعی یک دوره تاریخی است. بر این اساس عصر جدید یا عصر مدرن که از حدود نیمه قرن چهاردهم میلادی به بعد ظهور کرده است را دوران اومانیسم می نامند. در این دوره مفهوم بشر به عنوان مدار و معیار همه امور در نظر گرفته می شود. در عصر جدید آدمی با نیاز ها و خواست ها و آرمان ها و تمایلات زمینی اش به عنوان مبنا و معیار و مدار همه چیز پنداشته می شود و به تعبیری انسان خدا می شود. فوئرباخ فیلسوف آلمانی ماتریالیست قرن نوزدهم می نویسد:
"برای بشر، خدا همان بشر است" مارتین هایدگر در تعریف عصر جدید(عصر مدرن) نیز می نویسد:
"دورانی که ما آن را مدرن می خوانیم، با این حقیقت تعریف میشود که انسان مرکز و ملاک تمامی هستندگان است.
مارتین هیدگر فیلسوف آلمانی منتقد اومانیسم
اومانیسم را اصالت بشر نیز تعریف کرده اند اما آن را در مقابل اصالت خدا قرار داده اند. فیلسوفان معروفی نظیر رنه دکارت و امانوئل کانت و فردریش ویلهم هگل به صورت مختلف مبلغ و مروج تفکر اومانیستی بوده اند، هر چند که به وجود خداوند معتقد بودند اما مانند دکارت عالم را به گونه ای تفسیر می کردند که به تعبیر اتین ژیلسون مورخ معاصر فرانسوی
"خدا، مفهومی می شود که به کار رفع نقص از فلسفه دکارت می آید و نه خدایی که بتوان او را پرستید." در واقع رنه دکارت اگر چه بنا به ادعای خود به خداوند اعتقاد داشت اما در دستگاه فلسفی خود اصالت را به "من" بشری و "نفس" فردی می داد و حتی وجود عالم و حضور خداوند را نهایتا بر پایه سوبژکتویسم تعریف می کرد.
اتین ژیلسون متفکر منتقد فرانسوی
امانوئل کانت فیلسوف آلمانی نقش مهمی در تکوین مدرن داشته است نیز انسان را واهب الصور می دانست و منشاء و معیار ارزش های اخلاقی و حقایق معرفتی را در نفس آدمی جستجو می کرد. فردریش ویلهم هگل نیز به نوعی خدای تکامل یابنده معتقد بود و غایت سیر و بسط تکاملی خدا را رسیدن به عقل کلی می دانست. پروتاگوراس سوفسطایی معروف یونانی در قرن پنجم قبل از میلاد عبارتی را بیان کرده است که آن را می توان بیان فرموله جوهر اومانیسم دانست. پروتاگوراس در دوران یونان باستان زندگی می کرد
"انسان مقایس هر چیز است هر آنچه که وجود دارد و هر آنچه که وجود ندارد." این عبارت پروتاگوراس بیان خلاصه معرفت شناسی اومانیسم است. کارل مارکس روح خودبنیادانه اومانیسم را بیان کرده است :
" رادیکال بودن به معنی فهم ریشه ای امور است. اما برای انسان ریشه خود انسان است." تونی دیویس در کتابی که درباره اومانیسم نگاشته است چنین می نویسد:
"آنچه در انسان ها مشترک است و همه آن ها را به اومانیست تبدیل می کند اعتقادشان به محوریت انسان است." میشل باره نویسنده فرانسوی مصداق این انسان مطروحه در تفکر دکارت و اومانیسم مدرن را این گونه توصیف می کند:
"سفید پوست، اروپایی، تحصیل کرده، اندیشمند و حساس است و احتمالا می تواند به لاتین و یونانی فکر کند... زن نیست سیاه نیست مهاجر نیست حاشیه ای نیست و لذا احوال شبکه ای از خصوصیات اجتماعی و شخصی متمرکز و یگانه شده است که قدرت را نمایندگی می کند."
کارل مارکس فیلسوف آلمانی منتقد سرمایه داری
ویل دورانت مورخ پر آوازه معاصر در کتاب تاریخ تمدن اومانیسم را یک مذهب نیمه وثنی گری می داند که به مرور و با فراگیر شدن این اندیشه وثنی گری و بت پرستی در شکل انسانیت گرایی تمام عیاری در همه زمینه های فکری خود را مسلط کرده است. رنه گنون متفکر بزرگ معاصر در کتاب بحران دنیای متجدد می گوید:
"اومانیسم نخستین صورت امری بود که به شکل نفی روح دینی معاصر در آمده بود و چون می خواستند همه چیز را به میزان بشری محدود سازند بشری که خود غایت و نهایت خود قلمداد شده بود سرانجام مرحله به مرحله به پست ترین درجات وجود بشری سقوط کردند.."
ویل دورانت تاریخ نگار
ماکس شلر جامعه شناس و فیلسوف معاصر آلمانی در خصوص سقوط مقام انسانیت در غرب مدرن که از آثار و تبعات اومانسم بوده است می نویسد:
"بر حسب آنکه میان انسان و مبدا ارتباطی باشد یا نباشد تصوری که از او داریم متفاوت خواهد بود. سقوط مفهوم انسانیت در غرب شاید به این علت بود که انسان می خواست انسانیت خویش را بر مبنای وجود خود بنیاد کند. واژه اومانیسم humanism از لفظ لاتینی hamo نزد رومیان باستان که به معنی مرد و انسان بود گرفته شده است و واژه home در فرانسه man در انگلیسی mensch در آلمانی تقریبا هم معنای آن هستند در سده های میانه در زبان لاتین لفظ humanus به معنای موجودی بشری در تقابل با divinus به معنای موجود مقدس و آسمانی به کار رفته است. هیدگر در کتاب "نامه ای درباره بشر انگاری" می نویسد: "در روم برای نخستین بار اومانیسم مطرح شد."