سرویس فرهنگ و هنر مشرق- سریال «معمای شاه» به کارگردانی محمدرضا ورزی را میتوان به عنوان یکی از آثار ارزشی و نجیب تلویزیون دانست که با پرداختن و نمایش بخشیهایی از تاریخ مغفول ایران، واقعیتهای بسیاری از دوران ستمشاهی پهلوی را بازگو کرد.
به بهانه پخش سریال «معمای شاه» و در آستانه سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، از شکر خدا گودرزی در نقش امام خمینی (ره)، حسام نواب صفوي در نقش شهيد نواب صفوي، مسعودرضا عجمي در نقش شهيد اندرزگو، رسول توكلي در نقش شهيد مطهري، حسين باقريان در نقش آیت الله هاشمي رفسنجاني، داوود رسولیان در نقش شهید بهشتی و محمدرضا ورزي كارگردان با حضور در پایگاه خبری و تحلیلی مشرق به گفتگو و پاسخ به سوالات ما پرداختند. متن گفتگوی مشرق با عوامل «معمای شاه» را میتوانید در زیر بخوانید:
سنگینترین و وحشتناکترین گریم مربوط به نقش شهید مطهری بود
آقای ورزی چون میخواهم با حال و هوای متفاوتی این گفتگو شروع شود اگر موافق باشید در این جلسه یک کار جالب انجام بدهیم، کسی که میتواند گره از «معمای شاه» باز کند و در آن زمان یک بسیجی 14 یا 15 سالهای بود که به جمع انقلابیون پیوست خود متهم ردیف اصلی آقای توکلی است؛ خواهشم این است که بحث درباره انقلاب را با کسی که خودش در بطن انقلاب بوده است شروع کنیم. فکر کنید با خودتان صحبت میکنید بالاخره یک کاری را شما بصورت نمایشی ساختهاید ولی ایشان یک کاری را با تیر و تفنگ از اصفهان شروع کرده است و با دوستان خود به تهران رساندهاند. بحث را از خودتان شروع کنید آقای توکلی شما خودتان در مقابل آقای ورزی در مقام پرسشگر قرار بگیرید، قبل از اینکه دوستان سوال کنند.
ورزی: یعنی از همدیگر سوال کنیم؟
بله. توده نخبه با توده مطبوعاتی، زمین تا آسمان فرق میکنند، نگاه مردم به اثر نمایشی با نگاه روزنامهنگاران فرق میکند پس ما به همین دلیل به یک گزاره مردمیتر دست پیدا میکنیم؛ بازیگر روبهروی شما مینشیند که مردم از سال 58 با تغییر فضای سینما از او خاطره دارند و این یکی از بازیگران خوب شما بوده است و خودش اینقدر انقلابی بوده است که پوستر و شهرت را در دهه شصت رها میکند و وارد فضای عملیاتی خیلی عجیبی در زیر بمب و آتش جزیره قشم میشود. آقای توکلی را آدمی میشناسم که با بند بند وجودش این تحول و تغییر به معنی واقعی انقلاب را حس کرده است برای همین است که میگویم شما شروع کنید.
ورزی: ایشان با بند بند وجودشان نقش شهید مطهری را در سریال «معمای شاه» بازی کردند و معاشقه ایشان با شهید مطهری را بنده شاهد بودم و من در ایفای نقششان کاری به کار ایشان نداشتم یعنی ایشان را زیر آن گریم سنگین راحت گذاشتم.
یکی از ویژگیهای مثبت این سریال، مربوط به گریم بازیگران و شباهتهای بسیار زیادی بود که توانستید به خوبی دربیاورید تا به شخصیتهای اصلی دوران پهلوی تبدیل بشوند. در این خصوص توضیح میدهید
ورزی: گریمها همه سنگین بودند ولی سنگینترین و وحشتناکترین گریم مربوط به رسول توکلی در نقش شهید مطهری بود برای اینکه تمام صورت ایشان قطعه بود، شاه یک بخشی از صورتشان قطعه، کسان دیگر یک بخشی از صورتشان گریم بود، ولی برای شخصیت شهید مطهری تمام صورتشان قطعه بود و بدنشان هم یک قطعه بصورت فوم درست شده بود برای اینکه بتوانیم این بدن را مقداری به بدن مرحوم شهید مطهری نزدیکتر کنیم.
شما از نظر بازیگر هم شانس آوردهاید مثلا من در روزنامه اطلاعات که بودم با بچههای دوبله ارتباطم بیشتر بود و یک سریال قبل از معمای شاه کار کرده بودند که نقش کمتری داشت و من یادم است که بهمن هاشمی میآمد میگفت تو آدمی نشدی تا تو همه زندگی شاه را بازی نکنی به نظرم آدم نشدی حسین برو از کار دوبله دست بکش برو به آقای ورزی بگو که یک سریالی با مختصات بزرگتر و هنوز از معمای شاه خبری نبود، من راجع به دست کم نه سال قبل صحبت میکنم. 1387 بود و این اشتیاقی که در بازیگران بوده است و ما از تک تک آنها میبینیم اما چیزی که رسانهها رایج میکنند اینکه نه همه رفتند این سریال را بازی کردند که حکومتی است و سفارشی است و همه را ترساندهاند که اگر نروند و بازی نکنند فلان بلا را سرشان میآورند خودتان با همین سوال شروع کنید و بحث را گرم کنید.
توکلی: این تصور که برخی آدم ها راجع به این سریال دارند و خوب و یا بد میگویند که یک فردی میخواهد بیاید و گارد شاهنشاهی و ساواک و همه اینها هم هستند، منو یاد زمانی انداخت که آقای مطهری میگویند که یک روزی به امام گفتم آقا ما برای مبارزات نیاز به نیروهای مسلح داریم و باید عدهای باشند که از شما و این حرکت دفاع کنند. حضرت امام فرموده بودند به نقل از آقای مطهری که نه؛ همین ارتشی که شما میبینید همینها از ما محافظت میکنند. حالا من این سوال را به این دلیل از آقای ورزی میپرسم که بدانم با این همه مباحث و مصائب و مشکلاتی که مشخص است از کجا شروع شده و یک عده آدم غیرمنصفی هم هستند که انتقادات نادرستی دارند ولی چرا هر چه سریال به سمت جلوتر حرکت میکند این موارد مانند یخ آب میشود؟ چطورشد که به دلتان افتاد این سریال را با همه مباحثی که داشت شروع کنید و در این سه یا چهار سال نیامدید جواب این منتقدان را بدهید؟ و بعد یاد سکانس نمازی که در مدرسه علوی میخواستیم کار بکنیم افتادم و آن لحظاتی که سیصد نفر و همافرها و نور داشت میرفت و در میان اینها من یک صحنهای از ایشان دیدم که در نمازخانه خیلی آرام ایستاده و در حال خواندن نماز هستند البته اعتراف میکنم که در دلم گفتم که با این همه گریم ما اینجاییم و شما ایستادید نماز میخوانید، البته در دلم گفتم و این اولین بار است که اعتراف میکنم و بعد که شب سکانس گرفته شد و بعد واقعا شبیه به معجزه بود آن پلان گرفتن، این ارتباط یک جوری وصلم میکند به همان نگاهی که امام در آن مقطع داشتند این برای خودم هم سوال است.
«معمای شاه» یک لانه زنبور است و زنبورهای آن هم از این قرمزهاست
ورزی: اول از همه بگویم که ما با آقای مسعود عجمی دوست، برادر و دستیارم سه عنوان دارند ایشان، روز اول ب بسم الله با هم رفتیم و دفتری در خیابان ترکمنستان گرفتیم و در آنجا گفتیم که این یک لانه زنبور است و زنبورهای آن هم از این قرمزهاست نه از آن زردهای محترم، یا علی؟! همانجا با هم دست دادیم و یا علی و این ب بسم الله ما بود و کار را شروع کردیم. گفتیم فحش زیاد میخوریم، هجمه زیاد است، بحث و حدیث زیاد دارد داخلی و خارجی در انواع و اقسام آن و میتوانیم همینجا اعلام کنیم که نمیتوانیم این کار را انجام بدهیم و یا اینکه میتوانیم هم اعلام کنیم که میآییم و انجام میدهیم و با همه مسائل آن، و ما این یا علی را در بهمن 1389 گفتیم و تقریبا 6 سال پیش فکر میکنم اول بهمن هم بود، و کار را شروع کردیم. نزدیک به 5600 نسخه سند از مرکز پژوهشهای سیاسی وزارت اطلاعات در اختیار ما قرار گرفت، بعد یک تیم 8 نفره درست کردیم و این اسناد طی یک سال و نیم بصورت همزمان، هم نگارش میشد و هم رصد میشد و اهم مسائل، همه 5600 نسخه سند هم که نمیتوانستیم به تصویر بکشیم زیرا این مستلزم 500 قسمت سریال بود که اصلا هیچکس نمیتواند همچین کاری را انجام بدهد. ما از برخی از مسائل مثل اینکه شاه در ولایتعهدی در کرج، به استقبال پادشاه افغانستان فرستاده میشود و چه و چه اینها را فاکتور گرفتیم و به اهم مسائل پرداختیم؛ یا مثلا اسنادی که از طریق آن میتوانستیم با شخصیت اردشیر زاهدی آشنا بشویم مثلا پاراف کرده بود و یک سری فحشهای عجیب و غریب به زیر دست در نامه رسمی، نه محرمانه توانستیم خیلی راحت با شخصیت و کاراکترش آشنا شویم که این مدل حرف زدنش چطوری و چه شکلی است و یا رؤسای ساواک را از پارافهای آنها که نشان از خلقیات آنها داشت روانشناسی کردیم؛ اینکه خود محمدرضا شاه چگونه کاراکتری بوده است به لحاظ شخصی و فردی؛ کاری به مسائل سیاسی آن نداریم که چه کاراکتری داشته و چه شکلی بوده است همه این مسایل یک سال و نیم زمان برد تا نگارش کنیم. یا برای تحقیقات خود به 150 عنوان بانک مطالعاتی داشتیم که حالا 150 عنوان کتاب که کتاب دو جلدی مانند خاطرات حسین فردوست داشتیم که باید تحقیق میشد و جالب است بدانید که از خودشان گرفتیم و به خودشان تحویل دادیم؛ من اصلا هیچ چیزی را براساس اینکه بگویم مورخ جمهوری اسلامی برداشته و نوشته است انجام ندادیم بله آن هم مطالعه شده است و تحلیل مورخین بعد از انقلاب هم باید میدیدیم ولی واقعیت امر این است که ما بسیاری ازکتابها را از آن طرف تهیه میکردیم؛ من از کتاب «کهن دیارا» خود فرح دیبا که آن طرف هم منتشر شده است جالب است که بدانید نکات را از خودشان میگرفتیم به خودشان میدادیم. خاطرات پرویز ثابتی که علناً گفته است که من لامذهب هستم و به هیچ مذهبی و دینی اعتقاد ندارم هم در مصاحبه خودش در صدای آمریکا و هم در کتابی که چاپ شده است موجود است. بعد تحلیلش راجع به انقلاب خیلی جذاب و جالب است که چه تحلیلی راجع به انقلاب و اعتقادش به انقلاب داشته است. من آن اعتقادات را خیلی جالب میدانم که می گفت این جمعیت بدون شخصیت امام یک میتینگ است؛ این میتینگ و احزاب و گروهها را 48 ساعته میشود جمع کرد و واقعا هم درست میگفت؛ سازمان مجاهدین سازمان، چریکه فدایی، جبهه ملی 48 بیشتر زمان لازم نداشت برای جمع کردن آنها، درست هم میگفت قدرت خیلی زیادی هم داشتند؛ ساواک خیلی قدرتمند بود و اعتقاد هم داشت به حذف فیزیکی امام خمینی (ره) ولی او خیلی آتشین برخورد میکرد در حالی که مسئولین آن زمان نگاهشان این بود که حذف فیزیکی امام طبعات خیلی بدتری خواهد داشت بدتر از قیام 15 خرداد چون که اتفاقات خیلی ناگوارتری ممکن است بیفتد.
ما خیلی از مطالب را از خاطرات خود اعلم گرفتیم، جالب است بدانید که جلد هفتم آن را از آن طرف گرفتیم یعنی اینجا چاپ نشده است که بگوییم جمهوری اسلامی دستی در آن برده است که تهمتی بزنند، حتی دست نوشتههای حسین فردوست را خواندم نه آن کتابی که چاپ شده است؛ فقط من فیلم ضبط شده حسین فردوست را دیدم که البته در اختیار عموم قرار دادهاند که البته آن زمانی که ما فیلم را دیدیم در اختیار عموم نبود بلکه مربوط به اوایل سال 60 بود که آقای عبدالله شهبازی مدون کرده بودند که باید گفت واقعا مورخ و پژوهشگر بسیار قابلی است؛ آقای دکتر موسی فقیه حقانی مشاور پژوهشی این پروژه از اول کار بودند و بنده اگر جسارت نباشد به بقیه، ایشان را دانشمند این حوزه میدانم و واقعا اگر حضور ایشان نبود ما دچار مشکلات عدیدهای میشدیم بخاطر این که ما کارهای تحقیقاتی و پژوهشی خودمان را انجام دادیم ولی اینا باید گاف زدایی میشد چون که بنده مورخ و پژوهشگر که نیستم پژوهش و مطالعات فراوان برای خودم دارم ولی آقای دکتر حقانی بسیار در کارهای پژوهشی همراه ما بودند.
شخصا اعتقاد دارم که اگر امام نبود هیچ انقلابی وجود نداشت، امام و فقط امام
حالا بیاییم سراغ بحث روحانیت مخصوصا حضرت امام خمینی (ره) و مبارزین انقلاب چون دو بخش میشود: روحانیت مبارزین انقلاب و مبارزین دوران یعنی بهتر است بگویم دهه بیست و دهه سی که بخشی از آن مربوط میشود به فدائیان اسلام و بخشی هم از آن مربوط میشد به آیت الله کاشانی. بخش دوم آن نهضت حضرت امام می شد که به اعتقاد بنده از سال 40 شروع شده که همه میگویند سال 42 ولی من میگویم سال 40 بود برای اینکه بعد از فوت آیت الله بروجردی، سال 40 سال مهمی بود 10 فروردین آیت الله بروجردی به رحمت خدا رفت و اسفند همان سال مرحوم آقای کاشانی به رحمت خدا رفتند و شاه خیالش راحت شد از این که تنها کسانی که سد اهداف شاه میتوانستند قرار بگیرند وقرار هم گرفته بودند این دو بزرگوار بودند ولی هیچ گاه تصور نمیکرد که مردی خواهد آمد که شاه باید دعا میکرد که ای کاش آن دو بزرگوار زنده بودند با همان دو بزرگوار شاید بهتر میَشد مسیر را جلو برد، امام خمینی (ره) اصلا رفتارهای رژیم را در هر شرایطی برنمیتابید.
دهه سی شروعی بود برای تشکیل ساواک و چهها شد؛ دهه 40 هم آغاز خفقان مطلق بود خود شما عملا حتی در خانه هم نمیتوانستید به برادر خودتان حرف بزنید، شک داشتید و این واقعیت دارد و از پدر و مادران خود بپرسید؛ نهضت که از سال 40 شروع شده بود ولی از سال 41 دیگر یواش یواش اعتراضات آغاز شد و بعد هم انجمنهای ایالتی و ولایتی لایحه آن مطرح شد که رسماً قرآن میخواستند آن قسم به قرآن را حذف کنند و قسم به یک کتاب آسمانی باشد حالا قرآن هم میتوانست باشد. این شروع حذف اسلام از کشور بود خیلی واضح است این نیازی به تحریف ما نیست مستندات آن هم موجود است میتوانید بروید مطالعه کنید. ما با شروع نهضت که در سال 42 به اوج خودش رسید بزرگانی مانند شهید مطهری داشتیم که نزدیکترین فرد به حضرت امام بود، وی فردی بسیار باغیرت و همت بودند ولی متأسفم برای برخی از نسل جوان که ایشان را محدود کردند و یا تصور محدودی از شهید مطهری و آن هم فقط از کتابهای ایشان مانند کتاب «انسان کامل» دارند که البته کتاب مورد علاقه من در آثار شهید مطهری است که فقط شهید مطهری این است، نخیر.
شهید مطهری خیلی فراتر از کتابهای خودش است و برای خودش یک جریان بود و واقعیت امر هم این بود که امام خمینی (ره) یک نگاه ویژه به ایشان داشت و ای کاش توجه داشته باشیم به فرمایش ریز حضرت امام خمینی (ره) که در جاهای مختلف گفت: "مطهری پاره تن من بود..." این جمله امام فقط به ایام شهادت شهید مطهری محدود نمیشود این برمیگردد به خیلی سالهای دور که مانند یک فرزند برای امام خدمت میکرد شاید فراتر از یک فرزند عمل میکرد و فضای مبارزاتی شهید مطهری بسیار عملیاتی بود. ما اصطلاحاً میگوییم طرف خیلی محتاط عمل میکرد ولی بهتر است بگوییم که خیلی سیاسانه و با تدبیر و مدیریت عمل میکردند. شاید به جرأت بگویم که در 12 بهمن که حضرت امام خمینی (ره) تشریف فرما شدند اصلا به نقش شهید مطهری اشاره نکرد خودشان هم اصلا تمایل نداشت چون آنقدر عاشقانه کار خودشان را انجام میداد که اصلا برای ایشان مطرح نبود که مطرح بشوند یا نشوند و هیچ وقت هم در مدرسه علوی ظاهر نمیشدند فقط یک بار آنجایی که همافرها آمدند یک بار مرحوم شهید مطهری حضور داشتند.
یک جایی هم بود که میگفتند در زیرزمین داشته کارهای خودشان را انجام میداده که اینها خاطرات شفاهی است، رفتند به ایشان گفتند که بیایید بالا آقا، ایشان گفتند که بگذارید کارشان را انجام دهند من اینجا کارهای مهمتر دارم در زیرزمین مدرسه علوی که مشغول کارهای خودشان بودند. به اعتقاد بنده، این ابر مرد، امام را از مدرسه رفاه منتقل میکنند به مدرسه علوی و هیچ چیزی برای ایشان اهمیت نداشت جز حفاظت و حراست از جان امام چون هر لحظه ممکن بود اتفاق ناگواری بیفتد و واقعا آن زمان مستعد هم بود که هر اتفاق ناگواری برای امام بیفتد و احزاب و گروههای مختلف بعضا خودشان را آویزان این جریان کردند و مثلا میگویند ما در انقلاب سهیم بودیم؛ خودم شخصا اعتقاد دارم که اگر امام نبود هیچ انقلابی وجود نداشت، امام و فقط امام و اصلا اعتقادی به هیچ جریان دیگری ندارم بقیه جریانها همه متصل میخواستند نشان بدهند که خودشان هستند و حضور داشته باشند و شهید مطهری فقط میخواست که از جان امام حراست بشود و این اتفاق هم افتاد بسیار مدیریت قوی در انتقال امام به مدرسه علوی بود که چگونه بیایند، چطور بروند، حتی بهداری در گوشهای درست کرده بودند برای کسانی که مصدوم میَشوند چون پیش بینی می کردند که جمعیت میلیونی بیایند؛ این میلیونها نفر که بیایند و بروند و هنوز انقلاب پیروز نشده است واقعا به معجزه شباهت دارد.
شخصیت شهید نواب صفوی بسیار دوست داشتنی است
آقای حسام نواب صفوی صفحه اینستاگرام جنجالی دارند میخوام یک سوال چالشی داشته باشم. شما که نقش شهید نواب صفوی را بازی کردهاید با اشاره به نکتهای و آن هم خاطره سگ نواب، من را تا مدتها به فکر بردید و این نشان میداد که شما که در آن مقطع این نقش را بازی کردید یک سری تعارضات و چالشها را درک کردید؛ نسل امروز تصوری که از نواب دارد آن تصوری است که مثلا گاهاً بیبیسی و صدای آمریکا میگوید که یک آدم بسیار خشن در طول تاریخ که جز عمل کشتن کار دیگری انجام نداده است حالا خود شما این نقش را وقتی بازی کردید اولین تصویر و استنباط شخصی خودتان از نواب را بگویید.
صفوی: شخصیت شهید نواب با همکاری بسیار خوب آقای ورزی شکل گرفت و من این شخصیت را خیلی دوست داشتم و اصرار عجیبی داشتم که این شخصیت را بازی کنم چون به نظر من شخصیتی بود که تا آخرین لحظه ایستاد. دست به دست هم دادیم با آقای ورزی، چون شخصیت شهید نواب را در واقع آقای ورزی مهندسی کردند و برای من بسیار سخت بود که این شخصیت را کس دیگری بازی کند، برای این نقش گریم بسیار سنگینی داشتم؛ چون به این شخصیت اعتقاد داشتم که از منافع اسلام و ایران دفاع کرده و بسیار شخصیت مورد علاقه من بود، هست و فکر میکنم در خصوص ارتباطی که با این شخصیت برقرار کردم از زبان خود آقای ورزی باید بشنوید.
در کل باید بگویم که شخصیت شهید نواب صفوی بسیار دوست داشتنی است و چیزی که به قول معروف به تصویر کشیده شده است و در اذهان است نواب بسیار فرد رئوفی بود و اگر هم اعدام انقلابی از واژه ترور استفاده نمیکنم، اعدام انقلابی انجام میداد اول تذکر میداد یعنی در ترور رزم آرا هم اول به او تذکر و فرصت داده شد و بعد که با منافع ایران منافات داشت این اعدام انقلابی صورت میگرفت و همه آنها هم کاملا در جهت منافع ایران بود نه منافع شخصی. اگر امروز نواب در تاریخ ما نبود میتوانم بگویم که اصلا نفت ملی نمیشد و حذف رزم آرا در آن تاریخ، رزم آرا شخصیتی بود که شاه هم از او میترسید و چگونگی حذف رزم آرا و از بین بردن آن و اینکه مانع محکمی جلوی ملی شدن صنعت نفت بود که در واقع با حذف رزم آرا دکتر مصدق و آیت الله کاشانی و شهید نواب صفوی توانستند ملی شدن صنعت نفت را رقم بزنند.
شما که اینقدر متعصبانه راجع به این کاراکتری صحبت میکنید طبیعتاً خودش واکنش برانگیز است چون ملی مذهبیها نه فقط ملی گراها به این حرف واکنش نشان میدهند که شما دارید یک مثلثی رسم میکنید در حالیکه اصل ملی شدن صنعت نفت را منتسب به مصدق و دکتر فاطمی میدانند.
صفوی: بله ولی در واقعیت اهرم فشار این قضیه، شهید نواب بود؛ اگر رزم آرا زنده بود میتوانم بگویم که شاید در آن برهه زمانی، ملی شدن صنعت نفت اتفاق نمیافتاد آنجا در واقع نیاز به حذف رزم آرا بود.
آن خاطره اینستاگرامی که راجع به نواب نوشتید مانند بمب صدا کرد ولی صدای آن را خاموش کردند. آن لحظه نواب را کجا پیدا کردید؟ این خاطره چگونه به شما منتقل شد؟ این را دقیقا به من بگویید چون خیلی موضوع جذابی است.
صفوی: من این را از خانواده شهید نواب شنیدم که در آن زمان شهرداری سگها را مسموم میکرد و شهید نواب، سگی را میبیند که مسموم شده و دارد میمیرد. شیر برای این سگ میآورد و تا صبح بالای سر این سگ میماند و اینقدر به آن شیر میدهد تا سم از بدن آن بیرون آید یعنی روحیه بسیار ملایمی هم داشت ولی وقتی که میخواست نواب باشد، نواب میشد.
به نکتهای اشاره کردید و گفتید که عرق ملی داشت، عرق ملی شما هم بصورت یک موج فزایندهای با اینکه ناجوانمردانه مورد تمسخر قرار میگیرید ولی پای آن ایستادهاید و رها هم نمیکنید این را هم بگویید که این رابطه خودش همین عرق ملی چقدر شما را به نواب نزدیک میکرد؟
صفوی: من خودم را هیچ وقت با ایشان مقایسه نمیکنم واقعا ایشان شهید بزرگوار و اسطوره هستند و هیچ وقت به پای ایشان نمیرسم؛ من یک وطن پرست هستم که واقعا به خاک میهن خودم اعتقاد دارم و معتقدم که باید ایران باشد و متأسفانه زیاد از این قضیه برای خائنین و وطن فروشان خوش نمیآید که البته عدهای بسیار قلیل هستند ولی من این اعتقاد را دارم که اگر یک نفر هم باشم از خون شهدا و خاک کشورم دفاع خواهم کرد.
آقای نواب صفوی، عدهای اعتقاد دارند که شما رأساً از جمهوری اسلامی حمایت میشوید و با وزارت اطلاعات در ارتباط هستید، رک میپرسم حکومتی هستید و با حکومت بسته شدهاید؟ شما شش دانگ برای سریالهای تلویزیونی آماده کردند و کلی حرف که همه آنها جای پاسخ فراوان دارد ولی اگر بخواهید به این حرفها با سه یا چهار جمله پاسخ بدهید چه میگویید؟
صفوی: حرف زیاد میزنند، صحبت زیاد میشود، من فقط در تلویزیون و سریالهای الف کار کردم نقشهای تاریخی که 4 شخصیت تاریخی را در خدمت آقای ورزی بودم اینکه عدهای اینگونه صحبت میکنند نمیدانم از چه لحاظ میگویند. من تا به امروز موضع سیاسی نگرفتهام، نقشی که بازی کردم نقش نواب صفوی، نقش بسیار سیاسی است ولی من همیشه از موضع سیاست به دور بودم و اینها شایعاتی بیش نیست و ظاهراً امروز هر کسی که از وطن خود دفاع کند چنین چیزی به او میچسبانند در حالی که اصلا چین چیزی نیست.
بلاهایی که سر ما میآید با بلاهایی که سر خانوادههای شهدا آمده قابل مقایسه نیست
جناب رسولی درباره این بفرمایید که شما از میان تیر و ترقه، میدان آتش و آتش برپا کردن وسط سینما، یک دفعه سر از یک نقش مهم تاریخی در آوردید؟ شما جزو بچه مسلمانانی هستید که هر چیزی بگویید متهم به تندروی میشوید.
رسولی: من اجازه میخواهم اول از همه در ادامه صحبت های آقای نواب صفوی مطلبی را عرض کنم. ایشان الان نسبت به هجمهای که به این تیپ از بچهها که عرق ملی دارند احساس تکلیف کرد و دم از وطن پرستی و اینها میزنند و از این جملههای ناجوانمردانه که میشنود، موضعگیری کرده است و بحق الان در راهی که اجداد طاهرین ایشان شهید نواب صفوی و شهدای دیگر رفته است به این مصداق عمل کرده است. اما یک فرق کوچک در بین من و آقای نواب صفوی است اینکه من اتفاقا یک آدم سیاسی هستم یعنی نه اینکه من آدم سیاسی باشم دوست دارم موضع سیاسی داشته باشم. روزی از این آقای اراذل ملی مذهبی که رئیس آنها الان در کنار آمریکا و اسرائیل به ایران حمله میکند در این سرزمین وزیر بودند آقای عطا مهاجرانی روزی به ما گفتند که بیا جایزه خودت را بالای سن بگیر و قبل از ما یکی از بچهها که اتفاقا آن هم دوست داشت موضع سیاسی داشته باشد منتهی ضد بچه مسلمونها و ضد بچه بسیجیها و ضد کسانی که عرق ملی دارند وقتی او رفت جایزه خودش را بگیرد در مراسم که دو نفر از زندانیان سیاسی حضور داشتند که یکی از آنها الان دارد در امریکا برعلیه این مملکت کار میکند آقای اکبر گنجی و آقای عبدالله نوری بودند، ایشان وقتی رفتند جایزه خودشان را بگیرند گفتند که به یاد روحانی مبارز حجت الاسلام والمسلمین شیخ عبدالله نوری!
جو جامعه آن دوران، جو اصلاح طلبان بود همه بلند شدند سوت و کف و هورا کشیدند و نمیدانستند که مردم چه گلی دارند به خودشان میزنند و گفت بخاطر روزنامهنگار اکبر گنجی، 25 ثانیه سکوت کنید انگار که همه ارمنی هستند بلند شدند، ایستادند و سکوت کردند و با بچه بسیجیها مبارزه کردند و راه امام و شهدا را فراموش کردند. آن موقع و در آن شرایط که دولت اصلاحات بود و وزیر آن هم اینگونه بود، چه اتفاقاتی میخواست بیفتد؟ من هم زمانی که میخواستم جایزه خودم را بگیرم به بهانه تشکر کردن از عوامل برگزاری جشن که مجید مجیدی دبیر آن بود و جشن مصادف با صدمین سال سینما در ایران برگزار شده بود، گفتم که فقط میخواهم یک جمله بگویم که "ای مردم این آرامش و امنیتی که ما داریم حاصل خونهای شهدا و بهترین بچههای این مملکت است" چند نفری انگشت شمار از بین جمعیت گفتند خدا پدرت را بیامرزد و آفرین و این بازخوردها را میدیدیم؛ من هم جایزه خودم را تقدیم به ارواح پاک شهدا کردم و یا علی. از آن تاریخ به بعد خیلی اتفاقات بامزهای سر من در خانواده سینما افتاده است. اما به قول آقای نواب صفوی، ما کجا میتوانیم خودمان را با شهدا مقایسه کنیم؛ بلاهایی که سر ما میآید با بلاهایی که سر شهدا آمده است با بلاهایی که سر خانوادههای شهدا آمده است قابل مقایسه نیستند و ما را نهایتاً چهار نیشگون میگیرند.
ورزی: پرانتزی باز کنم راجع به آن نوشیدن انرژیزای آقای نواب صفوی، این نوشیدنیها ما را بیچاره کرد، تنها مشکلی که ما با آقای نواب صفوی در طول این سریالها داشتیم این نوشیدنیهای انرژی زا بود که در یکی از سکانسها این نوشیدنیها در کنار منبرشان در سخنرانی سریال جا ماند که اگر ویژوال نبود و پاکش نمیکردیم بیچاره میشدیم. بهرحال منشی صحنهها تا یک اندازهای میتوانند حمایت کنند ولی از یک جای دیگر نمیشد ولی مثلا کنار منبر بگذارید منشی صحنه که هیچی اگر یک منشی صحنه جن هم انتخاب میکردم به عقلش نمیرسید که آنجا باشد.«با خنده»
ولی اگر متوجه میشدند خودشان سریع سوژه میکردند و عکس میگذاشتند و مینوشتند نوشیدن انرژی زا در سخنرانی نواب صفوی.
ورزی: اصلا فکرش هم دیوانه کننده بود.
بازی کردن در یک نقشی مانند نقش امام خمینی(ره) آرزوی خیلی از بازیگرهاست
آقای گودرزی خودتان شرح ماجرا کنید، از چگونگی آشنایی و رابطهتان تا نقشی که ایفا کردید. شما اصلا دوست داشتید آن نقش را بازی کنید؟
گودرزی: من فکر میکنم که بازی کردن در یک همچین نقشی آرزوی خیلی از بازیگرهاست. من فکر میکنم در تاریخ هر کشوری شخصیتهایی وجود دارند مانند گاندی و نهرو در هندوستان یا فیدل کاسترو در کوبا و یا لنین و استالین در شوروی سابق، هیتلر از آلمان یعنی یک سری شخصیتهایی وجود دارد که این شخصیتها خیلی خاص هستند. ما در تاریخ معاصر کشورمان نیز یک شخصیت داریم که خیلی جامع است یعنی حتی سیاسی به معنای حزب گرا نیست. مثلا اگر فرض کنیم فلان شخصیت رئیس یک حزب و یا یک تشکیلات است ایشان حزبگرا نیستند یک جامعیت مذهبی، و یا یک مقبولیت عام دارد؛ یک کاریزمای شخصیتی دارد و یک مجموعه عناصری در آن وجود دارد که وی را فراتر از یک شخصیت عادی جلوه میکند. طبیعی است که ما همه این شخصیتها را در درام میگوییم شخصیتهای تأثیرگذار و شخصیتهایی تأثیر گذار هستند که اصطلاحاً شخصیتهای قوی هستند.
خود شما تا چه اندازه به این شخصیت علاقه داشتید؟
گودرزی: ابتدا میخواهم یک مقایسه تطبیقی بکنم که مثلا شما فرض کنید یک شخصیتی مانند گاندی، وقتی که با بز خودش دیوان لاهه میرود و حق خواهی میکند یک اتفاق خاصی دارد یعنی این نگاه خیلی مهم است که ارجاع به فرهنگ و کشور خودش دارد، نگاه استقلال طلبانه دارد. اگر ما بخواهیم این تعبیر را در مسیر تداوم فرهنگی کشور خودمان نگاه کنیم در تداوم فلسفیدن و اندیشیدن نگاه کنیم، امام در این تداوم قرار میگیرد یعنی اگر من بیایم بگویم در تداوم فرهنگی من رنسانس کشور من چه زمانی است؟ رنسانس کشور ما قبل از قرون وسطی اروپاست. فارابی، ابن سینا، سهرودی، فردوسی، زکریای رازی اینها همه برای آن دوره هستند، یعنی رنسانس ما قبل از قرون وسطی اروپاست. توقف داریم بعد چه کسانی میآیند زنده میکنند؟
فکر نمیکنید ارتجاعی رسانه داخلی و خارجی باعث یک انقطاع تاریخی در متولدین دهه هفتاد با این شخصیت شاخص قرن شده است؟
گودرزی: متأسفانه دلایل زیادی وجود دارد که به نظر من این اتفاق و این انقطاعی که عرض کردم در همه عرصهها خودش را نمود داده است. وقتی که الان خاطره را مثلا آقای رسولیان میگوید یعنی چیزی تقلبی میآید مینشیند جای واقعیت، واقعیت و حقیقت یک چیز دیگریست یک تقلب میآید یک طوری خودش را مطرح میکند که آن تقلب به عنوان واقعیت در انزار عمومی جلوه میکند.
با تفاوتهای بسیاری که در پیشه هنروری و هنرورزی دارید شما از نظر دیدگاه سیاسی به هم نزدیک هستید و این خیلی جای تعجب دارد .
گودرزی: بنابراین وقتی این تقلب میآید اصل میشود آن زرق و برق است که مفهوم و معنا را خورده است، معنا که خورده میشود آن ظاهر بیشتر خودش را نشان میدهد بنابراین به نظر من این انقطاع صورت گرفته است یعنی در کل که نگاه میکنیم هر آن چیزی که به ظاهر مربوط میَشود مقبولیت بیشتری دارد؛ اصل هستی هم همین است مگر نخبههای شما بیشتر از عوام شما هستند؟ نه، نخبهها اندکتر هستند و هر چه این نخبهها سرند بشوند تا به آن نخبه واقعی اصلی دردانه برسند کمتر میشوند دیگر، طبیعی است.
دُری که به نظر من در شخصیت حضرت امام بود را در کجای این سریال وقتی داشتید این نقش را بازی میکردید کشف کردید؟
گودرزی: من در دوران انقلاب 17 یا 18 ساله بودم و با این شرایط و تمام فراز و فرودها بزرگ شدم؛ من برخلاف آقای رسولیان شخصیتی اصلا سیاسی نبودهام و نیستم اما به دلیل اینکه با درام سر و کار داشتم هم سیاست را دنبال کردم هم تاریخ، فلسفه و هم ادبیات را. بنابراین با این شرایط آقای ورزی یک فرصتی به من دادند که آن فرصت خیلی خوبی بود و این است که سال 90 آمدیم صحبت کردیم و تا سال 93 من جلوی دوربین نرفتم، یعنی در این سه سال من فکر میکنم که درباره این شخصیت بسیار زیاد مطالعه کردم و مشاهدات، تجربیات، مطالعات میدانی من همه اینها مجموعه آنها بود، مثلا رفتم سر یک تئاتری دیدم آن چیزی نیست که باید باشد سه جلسه رفتم و بعدش گفتم دیگر نمیآیم یعنی این حالت را دارم و وسط کار میگویم نه من نیستم چونکه این کار نیست. اما واقعیت امر دیدم که یک شخصیتی است که نمیشود به راحتی از آن گذشت و این فرصت را فضای مطالعاتی برای من ایجاد کرد. بعد مهمترین عاملی برای من این بود که روح این شخصیت چیست؟ کلید واژهای که من را وصل کند به آنجا، یک چیزی که من را متصل کند کجاست؟ بله اطلاعات را دارید اطلاعات چیزی نیست برای تو، اطلاعات یک سری داده است، این داده چگونه باید بیاید و پردازش و منتقل شود؟ در بحث بازیگری شما کارهایی میکنید برای باور خودت این باور در نهایت باید منتقل بشود اگر منتقل نشود تو هیچ کاری نکردی. یعنی آدمی از لحاظ فیزیک و سن بالا یک دفعه یک کاری میکند که هیچ سوپرمنی نمیتواند انجام بدهد. چه چیزی داخل آن است؟ آن جهان درونی چقدر بزرگ است؟ پس آرزوی هر بازیگری است که همچین کاراکتری را بازی کند. اصلا تمام آن دستهبندیهای سیاسی و غیرسیاسی را کنار بگذاریم، آروزی هر بازیگری است اگر به این دریافت برسد بگوید من این را بازی کنم.
هیچ کس از بازیگر نقش امام خمینی(ره) تقدیر نکرد حتی خانواده امام!
آیا به اندازه بن "کینگزلی" که نقش «ماهاتما گاندی» را بازی کرد، تقدیر شدی؟
گودرزی: هیچ کسی من را تا الان ندیده غیر از آقای ورزی، یعنی این را شهادت دارم میگیرم همین آقای عجمی روبروی من است غیر از این است اگر به من بگویید غیر از این است، اصلا کسی بیاید بگوید تو کار کردی، اصلا دوست دارند از کنار من بگذرند.
خانواده امام آمدند؟
گودرزی: خیر، من در یکی از مصاحبههای گلایه کردم از حاج حسن آقا خمینی و گفتم چرا نیامدند؟ من از خانواده آقای اشراقی که آمدند و بازی من را دیدند خیلی تشکر میکنم. اصلا انتظار بیخودی ندارم من یک کاری را انجام دادم و این کار چالش بزرگی داشت.
جناب ورزی درباره آن بحث شیرین انقطاع صحبت کنید و بعد وارد چالش با بازیگر پرسوناژ شخصیت آقای هاشمی رفسنجانی شویم که فکر میکنم این روزها خیلی مشتری دارد.
گودرزی: بله، بحث انقطاع مهمترین بحث موضوعی من است که این همه سال کار کردم و بعد دیدم که شخصیت امام در راستای آن تداوم فرهنگی است و میخواهد در ادامه آن تداوم فرهنگی حرکت کند. من میآیم میبینم که امام درراستای تفکر اصطلاحاً ایرانی و اسلامی کدام یک از فلاسفه حرکت حرکت کرده است میبینیم که بحثهای ملاصدرا و میردامادی در سخنان امام است، اینها ادامه دهنده آن سنت تفکر فارابی و سهرودی است یعنی در این مسیر است که امام فکر و اندیشه میکند. ما با سنتِ اندیشیدن مشکل داریم، جدای هر گرایش سیاسی، اگر این فلسفیدن و اندیشیدن بیاید تکلیف ما روشن میشود.
گودرزی: بیش از 1000 نفر در تولید این سریال نقش داشتند و زحمت کشیدند، چه روی صحنه و چه پشت صحنه، عدهای اصلا فکر نمیکنند که این هزار نفر با چه نگاهی چنین کاری را انجام دادند و بعد آیا ما واقعا میتوانیم اطلاعات سیاسی قبل از انقلاب، کودتای 28 خرداد، ساواک، کاپیتالیسیون قابل نفی هستند؟ یعنی میشود اینها را نفی کرد و نادیده گرفت؟ من نمیگویم همه کار آقای ورزی صد در صد درست است اما لااقل آقا بدش را میگویید خوب آن هم بگویید. این معلوم است که حب و بغض است یعنی اصلا من میگویم خوب هم دارد بد هم دارد، ولی این نیست که دیگر همه آن بد باشد. اگر واقعا اینطور بود و رژیم شاه خیلی خوب بود برای چه انقلاب شد؟ آن حضور میلیونی چرا آن طور بوده است؟ استقبال از امام از فرودگاه تا بهشت زهرا(س) و بدرقه امام و یا همین بدرقه حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی هم نمونهای از آن بدرقه است. آیا برخی از سوءاستفادهها از قدرت که الان انجام میگیرد مورد تأیید شماست؟ طرف مورد قبول است؟ نه قابل نقد است، اما کلیت را باید برویم نگاه کنیم آن کلیتی که موجب انقلاب میشود چیست؟ به نظر من آن باید دیده شود، حالا این مردم آدمی را میخواستند از جنس خودشان است و با زبان مردم حرف میزند. ایشان پیچیدهترین مباحث مذهبی را به سادهترین شکل مطرح میکردند. این عجیب است من آن کلید واژه که عرض می کردم اینجا بود.
بعنوان بازیگر این نقش چقدر درباره تصوری که رسانهها از امام میسازند و او را به یک فرد عامی تشبیه میکنند معتقد هستید؟ شما درباره نوع نگاه فلسفی ایشان به ملاصدار صحبت کرید آیا این در تعارض با تصوری است که به مردم میدهند و رسانههای منفعل ما کاری انجام نمیدهند است؟
گودرزی: متأسفانه ما آن رسانهای که باید رسانه باشد را نداریم؛ به قول مرحوم هادی اسلامی در فیلم «سرب» میگوید: "اینها دوزاری نویس هستند، روزنامه نویس نیستند" که روزنامه مسعود را دارد میگوید که این خوب است؛ بنابراین من بحثم چیز دیگری است؛ فرای این، خودباختگی است. امام خودباخته نبود و به خودش، مردم، اسلام و ایران و به خدا باور داشت. این باور به خدا کجاست؟ یک کلید واژه برای اتصال وجود داشتم تا این اتصال برقرار شود. در صحنهای که هیئت دولت موقت روبروی امام نشسته است، امام دارد میگوید که چطورشد که از عراق به کویت و از کویت به فرانسه رفته است، میگوید ما یک چیزهایی فکر میکردیم و یک چیز دیگر میشد انگار هر کاری که من دارم انجام میدهم یک طور دیگر میشود. و بعد در ادامه صحبتهای خود میگوید که "من چیزی برای خودم قائل نیستم، برای شما هم قائل نیستم". همه اینها یک کلید واژه است که اینها است که به روح شخصیت وارد میکند در فلسفه کیکاور که از فلسفه سهروردی گرفته شده میگوید، انسان چند مرتبه دارد: انسان معمولی، اخلاقی و ایمانی. "انسان ایمانی" معیار آن حضرت ابراهیم است و میگوید برای خدا بچه خود را قربانی کند.
یادم است که آقای طالقانی میگفتند که آقای خمینی(ره) به چیزهای دست نیافتنی فکر میکرد و آن هم میشد و مطمئنم که ایشان متصل هستند.
من در خاطراتی از امام خمینی (ره) رسیدم که آقای دعایی میگوید زمانی که حالا به تعبیری شهادت مصطفی خمینی را به امام خبر میدهند، میگوید امام لحظهای سکوت کردند و بعد سه انگشت خودشان را روی زمین گذاشتند و زمزمهای کردند بعد سرش را آورد بالا و گفت: "انا لله وانا الیه راجعون" وهیچ واکنشی دیگری نداشت و مگر دیگر چه کسی میتواند اینطور باشد در مواجهه با خبر شهادت فرزندش.
آقای دعایی از کسانی که نقش امام را بازی میکنند تنفر عجیبی دارند آقای عبدالرضا اکبری را که نقش امام را بازی کرده بودند هیچ وقت اجازه نمی دادند که روزنامه اطلاعات بیایند خودتان تا به حال رفتید سراغ ایشان که ببینید چه عکس العملی دارند؟
تا به حال نرفتم، ما یک کاری را انجام دادیم و آن کار این بوده است که یک کارگردان و یک خرد جمعی بوده که آن متن را تأیید کرده است، حالا یک محدودیتهایی آقای ورزی دارد و طبیعی است آن چیزی میخواسته بگوید نشده است. بنابراین با تمام این محدودیتها کاری انجام گرفته است که این کار یک روایت، یک قرائت است.
آقای توکلی، شنیدم که عوامل در گرفتن دستمزدها در این سریال دچار مشکل بودند ولی اصلا برای عوامل «معمای شاه» گرفتن دستمزد مهم نبود بلکه به فکر رساندن یک مفهوم متعالی بودید، راجع به این بفرمایید؟
توکلی: یکدفعه من را بردید در این چالش ولی اشکال ندارد. سال 89 وقتی استارت این کار خورد، ما اصلا در جریان کار نبودیم ولی ببینید این سلسلهای که میخواهد دانههای تسبیح روی هم بیفتد آدمهایی جذب میشوند و این زمان است که میگویم این کار نمیتواند زمینی باشند. حالا خیلیها در رسانههای مختلف نمیخواهند این را بفهمند و منهای آن هجمهای که از آن طرف به راه افتاده است، خب نفهمند، چون انقلاب ما فضای انقلاب و آدمهایی که آمدند این انقلاب را انجام دادند یک اصول و یک مبنا داشتند وگرنه در انقلاب بحث انتخابات است؛ مثلا شما انقلاب را در 22 بهمن انجام بدهید بعد بیایید فروردین 58 بگویی آری یا نه؟ اصلا وقتی میگوید تا سیگارم تمام نشده باید ضدانقلاب بروند همین جا هم میتوانستند بگویند آقایان ضد انقلاب و آنهایی که کنار سیستان و بلوچستان و کردستان با ما نیستند را یک دیوار بکشید. همه اینها را با خانوادههای آنها بگذارید آنجا، پس چون مبنا اصول آن درست بوده است بنابراین آنهایی که به این دانه تسبیح وصل میشوند قاعدتاً پس نمیزنند، یعنی روز به روز آن ترکیب فکری باعث میشود که مسیر را گم نکنند.
ورزی: ببخشید میخواهم یک پرانتز مهم باز کنم. به حضرت امام گفتند که زمانی که مردم جمهوری اسلامی را می خواهند دیگر چرا همه پرسی و رفراندم اعلام کنیم؟ که جمهوری اسلامی است تمام بشود؟ حضرت امام خمینی (ره) در آن شور و هیجان و اشتیاقی که آن زمان بود فرمودند: خیر باید رفراندم بشود یا بگویند آری، یا بگویند نه. من نمیخواهم 50 سال دیگر بگویند خمینی از شور و هیجان مردم سوءاستفاده کرده، بلکه مردم خودشان انتخاب کنند یا آری یا نه. این خیلی نکته مهمی است که خیلیها از آن اطلاعی ندارند اما در سریال «معمای شاه» مطرح کردیم.
توکلی: فکر میکنم چون سنم طوری است که اقتضا میکرد مانند بقیه مردم که یک قطرهای در آن بودیم میخواهم به شما بگویم که دفعه اول که امام میخواستند بیایند، فرودگاه را بستند. شعار میدادند در خیابانها که "وای به حالت بختیار/ اگر امام فردا نیاد". شعار درستی بود اما به محض اینکه امام آمد روی در و دیوار شهر به جای "مرگ بر شاه" نوشتند "رئیس جمهور ما امام خمینی" و اینها روی در و دیوار نقش بسته بود و این عوامل باعث شد تا اینکه امام پیروز شده است. وقتی مباحث ولایت فقیه را از دیدگاه شهید مطهری میبینید متوجه خواهید شد که اینها هیچ حقی برای خودشان نمیخواستند و در این جلسات مشخص شد که چه مباحثی پشت این مسائل است که نیاز به آدم اندیشمندی است که آن جرقهاش را بزند. دنبالش نکته دیگری که راجع به امام میخواهم بگویم این است که
رئیس دفتر همانجا تعریف می کرد که در دهه شصت فردی زنگ زد که یک نفر آمده تا از آقای خمینی شکایت کند چکار کنیم شکایتش را بگیریم یا نگیریم؟ زنگ میزنند جماران به سید احمد آقا که یک آقایی آمده از امام شکایت کند چکار کنیم؟ به امام خبر دادند و ایشان گفتند که شکایتش را بگیرید، شکایت این آقا را میگیرند که نوشته است از وقتی که شما آمدهاید و در امور اقتصادی دخالت کردید امور اقتصاد به هم ریخته است. شکایت را میگیرند و امام بعنوان یک فرد جواب میدهد که آقا من مسئولیتی در این قبال ندارم بلکه متصدیهایی هستند. مقصود روح آزادی است که بتوانند شکایت بکنند که حالا آن آقایی که در لندن یا آمریکا نشسته و هجمه راه انداخته و یک عده دانسته و یا دانسته دارند هل میدهند، بگذارید هل خودشان را بدهند به آخر آن میرسند میبینند که سراب است اگر سراب نبود، شما در «معمای شاه» سوالی که کردید یک نفر پیدا کنید که الان از پروژه «معمای شاه» طلبکار نباشد.
سیدمهدی طالقانی در تمام سکانسهای مرحوم آیت الله طالقانی کنار دستمان بود
چرا اعتراض نمیکنند؟
توکلی: همین را میگویم من نمیگویم که اعتراض میکنند یا نمیکنند؛ شاید یک عدهای هم اعتراض کردهاند اما مهم این است که وقتی که یک حرکتی راه میافتد این حرکت و مفهوم آن را درک میکند و میگوید حالا بالاخره این طور نیست که پرداخت میشود.
ورزی: حدود 20 روز فیلمبرداری مانده بود که کار تمام شود و عوامل پشت دوربین چهار ماه حقوق نگرفته بودند و معمولا این طور مواقع گروکشی میکنند که تا وقتی پول ندهید کار نمیکنیم. من آمدم گفتم که بچهها این کار برای خود شماست بیایید و تمام کنیم و بعد درباره مسائل مالی هم با سازمان صحبت میکنیم و بالاخره سازمان صدا و سیما حتما ترتیب اثر میدهند وهمه آمدند و بدون این که ریالی بگیرند کار را جمع کردند و واقعا مایه گذاشتند عاشقانه پای کار آمدند.
آقای ورزی، چند روز پیش یک گروه از فیلمسازان هندی وارد ایران شدند و با یکی از مهمترین آنها که گرانترین فیلم سینمای هند در 2005 را ساخته بود یعنی اکبر خان در همین رسانه یک مصاحبهای کردم ایشان وقتی در مورد سینمای هند خصوصی حرف میزدیم یک حرفی به من زد قابل تعمیم به این گفتگو است گفت که سرریچارد آتنبرو زمانی که آن فیلم را راجع به گاندی میساخت دختر نهرو که یکی از سرمایه گذاران اصلی این فیلم بود به همراه همه عوامل صبح میآمد و اغلب روزهای فیلمبرداری آنجا مینشست و تماشا میکرد که چه کاری داریم انجام میدهیم.
ورزی: این منظره را با سیدمهدی طالقانی داشتیم.
خیلی برای من جالب است که مقامات و مسئولین راجع به این اتفاق اهمیت نداشته است چه کسانی سر صحنه آمدند؟
ورزی: بیشترین حضور مربوط به سیدمهدی طالقانی میشد که تمام سکانسهای مرحوم آیت الله طالقانی از صفر تا صد آن کنار دست بنده، پای مانیتور و در اتاق گریم یعنی قبل از این که فیلمبرداری شروع شود در اتاق گریم بود، مثلا روزهای اول میگفتند که محاسن آقا بلند است کوتاهتر شود، یا اینکه بینی ایشان یک مقدار کوتاهتر شود و بیشترین حضور را از سیدمهدی طالقانی داشتم. واقعا تشکر میکنم از ایشان و واقعا ممنونم که چیزی که توقع نداشتم انجام شد، بالاخره وقتشان مهم است ولی وقت میگذاشتند و صحبت میکردند، متن را میخواند واقعا تشکر میکنم.
توکلی: در ارتباط این سوال هم باید بگویم که آقای علی مطهری زمانهای خوبی را میگذاشت و سر صحنه میآمدند و حتی آخرین فیلمبرداری هم در منزل ایشان بود که آمدند و در همانجا هم عینک واقعی شهید مطهری را به ما دادند. حالا در بخش مطهری و هر شخصیتی که آقای ورزی فرمودند در یک کلام میتوانم بگویم اگر کسی نرفت تا با نوع تفکر شهید مطهری آشنا شود خودش باخته است؛ در بخشهایی هم دوستان میگفتند که وقتی ساواک آمد که ایشان را دستگیر کند یک عکس العملی داشته است. آقای مطهری حتی زمانی که ساواک میآید مغازه ایشان را به قول خودشان در حسینیه ارشاد ببندند آقایانی مانند خود مقام معظم رهبری، آقای شریعتی و دیگران هم روی رفاقت ماندند و گفتند که اگر شما از اینجا تشریف ببرید ما از این جا میرویم؛ یکی از آنها همین بود که ایشان میگفتند که میخواهند فلسفه و آدمهایی که میآیند جمع بشود را حفظ کنیم و گفت که من مسجد سیدجواد میروم و روزهای اول احتمالا کسانی که کار میکنند و نمازی و استراحتی میکنند پا منبر من مینشینند؛ اگر کلام من تأثیر داشته باشد اینها میروند پرستارها میآیند، پرستارها میروند دکترها میآیند. یعنی اینکه نوع فکرشان خیلی اهمیت داشت. در جایی امام خمینی میگوید که حکومت نظامی را باطل کنید و آقای مطهری میآید و میگوید که حکومت اینگونه گفته است بعد تا امام این حرف را میزنند، میگویند لطفاً این را مکتوب کنید که همین بخشها را نیز در «معمای شاه» داریم.
من بازیگر نیستم روزنامه نگار هستم
برویم سراغ آقای حسین باقریان که الان موضوع روز هستند، زمانی که شما این نقش را بازی میکردید حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی زنده بودند حالا خودت بعنوان یک بازیگر با چه تلقی سیاسی و با چه نگرشی سراغ این نقش رفتید؟ یا اینکه آن گذشته را احیا کردی و در نقش خودت لحاظ کردی؟ و آیا کسی به شما گفته بود که به آقای هاشمی شبیه هستید؟
باقریان: من چون مثل شما همیشه آنطرف نشسته بودم و روزنامهنگار هستم و در این سالهایی که تجربه کار روزنامهنگاری را دارم بنابراین یاد گرفتم که خوب نگاه کنم و بشنوم تا حرف بزنم، من موقعی که میخواستم نقش آیت الله هاشمی را بازی کنم با ایشان دیدار داشتم آن هم بعنوان یک روزنامهنگار. چند شخصیت در جمهوری اسلامی هستند که خیلی احتیاج نیست که پیدایشان کنید اینقدر در موردشان در تلویزیون و رسانهها حرف زده میشود که تو خیلی زود به آنها میرسی، من موقعی که قرار شد که این نقش را بازی کنم اینقدر اشتیاق داشتم که نقشم زودتر شروع شود و بازی کنم ولی اولین روزی که تست گریمم زده شد در فاصله چند متری که به سمت اقای ورزی بروم عوامل هر کسی یک دیالوگی به من گفتند از آن روز به بعد استرس پیدا کردم. یعنی اینکه ترس در وجودم رخنه کرد که چه اتفاقی قرار است برایم بیفتد و امروز که آیت الله هاشمی فوت کردند به همان دلیلی که اگر زنده بود شاید شما من را دعوت نمیکردید به دلیل موضعگیریهای رسانهای، همه اینها شرایطی را فراهم کرد که به آن بیشتر فکر کنم و اینکه دارم در کار شخصیتی بازی میکنم به اسم محمدرضا ورزی که بیش از اینکه کارش کلید بخورد کارش را تخریب میکردند و میدانستم که وقتی جلوی دوربین بروم این اتفاق قطعا برای من هم خواهد افتاد.
در آن مسافتی که رفتید چه دیالوگهایی به شما میگفتند که ترس به درون شما رخنه کرد؟
باقریان: ببینید یک خاطره از مجمع میگویم، آن موقعی که رفتم داخل مجمع یکی از دوستان میگفت حاج آقا عروسی دخترم است اجازه میدهید مثلا یک چند روز مرخصی بروم یا دیالوگهایی این چنینی که نشان میداد این گریم و شخصیت روی آدمها تأثیر گذاشته است به این معنی که هر کسی یک واکنشی نشان میدهد، یا اینکه حاج آقا به ما وام میدهید و از این دست دیالوگها. به هر صورت این استرس در من تقویت شد تا جایی که حتی دیگر دوست نداشتم دیگر این نقش را بازی کنم یعنی تا قبل از این به آقای ورزی میگفتم، میگفتند هنوز نرسیده است استرس نداشته باش، این نقش برای تو است ولی از یک جایی به بعد، دیگر به آقای ورزی هم زنگ نزدم چون واقعا دوست نداشتم این اتفاق برای من بیفتد به دلایلی هم که گفتم یکی از آن هم این است که قرار نقش آیت الله هاشمی را بازی کنم که بهرحال ایشان از پایههای نظام و در قید حیات هستند و موضع گیری خودش در مقابل این شخصیت و همه اینها دست به دست هم دادند که با استرس جلوی دوربین بروم، استرس بخاطر فیدبکهای آن؛ من اولین باری که عکس خودم را دیدم در مسیر کربلا بودم که یکی از دوستانم در فضای مجازی به من نشان داد و به همان سرعت نگاه کردم و شاید اگر اقرار نکرده باشم 2هزار خبر از آن در فاصله یک روز دیدم و تازه فهمیدم که ترسم درست بوده است و این شخصیت آنقدر بزرگ بوده که هر کسی به خودش اجازه داده که در مورد او اظهارنظر بکند. من برعکس نظر آقای گودرزی میگویم که مردم ما آدمهای فوق العاده سیاسی هستند و اینکه دوست دارند در سیاست دخالت نکنند یعنی چی؟ شما الان میروید خانه مادربزرگتان دارد در مورد سیاستهای رئیس جمهور صحبت میکند، اصلا هم آدم سیاسی نیست اصلا آدم این کاره نیست ولی اینقدر خوب تحلیل میکند اینقدر درست در موردش حرف میزند که شما میگویید عجب چه فضای خاصی این خانه دارد و این خانه با اینکه مادربزرگ و پدرم آدمهای سیاسی نیستند اما تحلیلهای درستی دارند در نتیجه من هم مثل همانها آدم سیاسی نیستم یک آدم مطبوعاتی هستم که شاید حدود 15 سال است که در فضای سینمایی فقط کار کردم و اصلا خودم را در محدوده سیاسی و اینها وارد نکردم. به همین صورت این اتفاقات افتاد که امروز هم که آیت الله هاشمی فوت کرده است خدا بیامرزدش من خیلی متأثر شدم.
میگویند که تحریف شده است «معمای شاه» به چه دلیل آخر؟
وجه تخاصمی که بین شخصیتهای سیاسی وجود دارد طبیعی است یعنی یک جنگ و نبرد سیاسی است که برای بهتر شدن اتفاق میافتد، من به این حرف استاد گرامی آقای فراستی اعتقاد دارم که نقد همیشه برای اعتلا است حتی اگر سیاسی باشد. این ما هستیم که به موضعگیریهای رسانهای و جناحی تعبیر میکنیم. آقای ورزی به نظرم بچه مسلمانتر است و اگر قرار باشد به سنجش انقلابی بودن باشد ایشان پیشگام است چون که همین شخصیت را در سریال خودش آورده و در رسانه ملی راجع به مبارزات ایشان سخن گفتند و این خودش یک صحه صدر است. فکر میکنم اثر رسانههای منتقد آقای هاشمی در بدرقه باشکوه ایشان خیلی مؤثرتر بود شما با من موافق هستید آقای ورزی؟ من اعتقاد دارم که اتفاقا آن رسانهها کار اثر گذارتری انجام دادند چون آقای هاشمی در این مقیاس باید تجلیل میشدند. ولی اختلاف در بین سیاسیون همیشه بوده و هست.
ورزی: در اولین دیداری که با آقای هاشمی داشتم یکی از مدیران دوران قبلی سازمان صداوسیما برگشته بود و گفته بود که "ورزی هم از دست رفت".
ورزی: این خیلی کثیف است. میگویند که تحریف شده است «معمای شاه» به چه دلیل آخر؟رسولیان: جمله معروفی از آقای شریعتی است که میگوید چه کسی سفارش میدهد؟ چه کسی تولید میکند؟ چه کسی توزیع میکند و با توجه به آن ببینید الان با توجه به این قاطی بودن همه فضاها، همه چیز قاطی است. همه چیز از سوی آن دشمن ملعون آگاه میآید و از این بستر استفاده میکند تا به غرض خودش برسد و حتی همین این موضوع کوچک تشیع کردن واقعا یک موضوع ساده انسانی بود.
فیلم تیرباران آقای مجیدی دچار اشکالات تاریخی بود
من بروم سراغ آقای عجمی و نقش شهید اندرزگو و این بحث را ادامه بدهیم، میگویند هر کسی این نقش را بازی میکند نامزد اسکار میشود؟ چون قبلا این نقش را مجید مجیدی بازی کرده بود و فیلمش به اسکار رسید. یعنی یک عاقبت بخیری در آن است.
عجمی: نقش شهید اندرزگو در رابطه با گروه مؤتلفه اسلامی بود که به دلیل زمان کم موجود به مقداری که لازم بود در سریال به آن پرداختیم که حالا جای باز شدن این داستان خیلی خوب و جذاب است ولی به همان مقدار که جلسه تشکیل ترور حسنعلی منصور اتفاق افتاد بسنده کردیم.
فیلم تیرباران آقای مجیدی را دیده بودید؟
عجمی: بله، البته آن هم دچار اشکالات تاریخی بود ولیکن سعی کردیم جبران کینم.
به چه لحاظ؟ اشکالات را بگویید؟
عجمی: به لحاظ نوع ترور و نوع شکل گیری این اتفاق که چه کسی کجای میدان بوده است اشکالات تاریخی داشته است. اشکالات خاصی نبود بلکه اشکالات محاسباتی بوده است مثل اشتباه در تعداد ماشینها، تعداد ماشینی که برخورد میکند، ماشینی که ایست میکند، محل ضربه زدن ترور، خود جای قرارگیری شهید اندرزگو، اصلا شهید اندرزگو در میدان نبوده است بلکه جلوی در پشتی بوده است، مهندسی صحنه ترور ما در «معمای شاه» درست بوده است و شهید اندرزگو در مقابل در پشتی مجلس بوده است نه در روبروی آن.
چطوری شد که شما را پسندیدند آقای ورزی؟
ورزی: حقیقتش ما شبیه سازی میکنیم. آقای عجمی قبلا بازی کرده بودند و 15 سالی است که با هم همکاریم. ما مانده بودیم چه کسی را بگذاریم چون شبیه سازی هم مهم بود، بعد هم با همدیگر بحث میکردیم در همین حین من گفتم فکر میکنم خود شما از لحاظ شبیه سازی و شباهت بیشتر نزدیکتر هستید بعد یک تست گریم زدیدم و دیدیم 98 درصد شبیه هستند آن دو درصد دیانان را بگذارید کنار، شباهت وحشتناک بود. بعد ایشان هم آمدند بازی کردند خیلی هم خوب بازی میکنند خیلی راحت هستند و آقای باقریان هم خوب بازی کردند. حقیقتش از بازی آقای باقریان میترسیدم.
برای نقش حضرت امام خیلی غیرتی جلو آمدم یعنی گفتم ناموس است و باید ناموسی قضیه را دید.
چقدر؟
ورزی: نقش آقای هاشمی سخت بود و نمیشود گفت که چهار دیالوگ بگوید و برود؛ بلکه مقداری میترسیدم اگر کار خوبی در نیاید چکار کنیم ولی اینقدر راحت و روان این نقش را بازی کرد که حتی یک مقدار به قضیه مشکوک شدم. به یک نکته باید توجه داشت که انتخاب بازیگر برای شبیه سازی با انتخاب بازیگر در حالت عادی تفاوتهایی دارد اینکه شما هم هنرپیشه بگذارید و هم شبیه باشد خیلی سخت است؛ بعد هم این را بگویم که من در این زمینه یک عقبهای دارم و این مسئله برمیگردد به دوران دبیرستان، که به عنوان مثال کتاب تاریخ سال سوم که عکس شخصیتها در انها وجود داشت، با مداد اسم هنرپیشههایی که شبیه آنها هستند را زیرشان مینوشتم مثلا محمدولی خان تنکابنی در آن مقطع میگفتم چقدر شبیه داود رشیدی است و در زیر عکسش مینوشتم داود رشیدی. بعد ناخودآگاه صرفنظر از بحث کارگردانی، این فضا در من وجود دارد که مثلا فرض بگیریم با شما دارم صحبت میکنم ناخودآگاه میگویم این شبیه چه کسی است این حالت همیشه در من است و زمانی که دیگر به فیلمسازی در حوزه تاریخ معاصر رسیدیم دیدم که خیلی سال است که بعضی وقتها روی شباهتها مثلا جای خطا داشتیم و خطا هم کردیم که ای کاش این را نمیگذاشتم آن را میگذاشتم و در «معمای شاه» هم همین گونه شد مثلا ما برای انتخاب نقش حضرت امام، هفت نفر را انتخاب کردیم و تست گریم شدند و یکی از یکی بهتر، نمیتوانم نام ببرم چون سه نفر از آنها مشهور بودند و بقیه مشهور نبودند؛ برای من مهم بود که پشت کره چشم چه میگذرد شاید شما بگویید که آقا چقدر سخت میگیرید طرف شبیه باشد، بازیگر هم باشد کافیست. نه.
برای نقش حضرت امام خیلی غیرتی جلو آمدم یعنی گفتم ناموس است و باید ناموسی قضیه را دید و به هیچ عنوان نمیشود این موضوع را سرسری و دست کم گرفت اما بگویم که اقای گودرزی را چگونه انتخاب کردم، زمانی ایشان نمایش «ساقی» اقای دژاکام را روی صحنه داشت و من تئاتر خیلی میروم و نگاه میکنم و تقریبا رکورد همکارانم را در دیدن تئاتر شکستم. در آن نمایش وسط سالن هم نشسته بودم و عزت هم به ما گذاشته بودند و جای خوب به ما داده بودند؛ کار که تمام شد من گفتم، یک بار دیگر میخواهم این نمایش را ببینم ایندفعه رفتم سمت چپ سالن نشستم و نمایش را دیدم دوباره درخواست دادم میشود یک بار دیگر بیایم ببینم چند روز بعد از آن، سمت راست سالن رفتم نشستم، از سه زاویه آقای گودرزی را داشتم رصد میکردم ضمن کار آقای دژاکام نمایش بسیار فاخر و جذابی بود و کار ایشان را دوست دارم ولی روی صحنه کار ایشان جلب توجه کرد، بار سوم که دیدم به آقای عجمی گفتم امام را پیدا کردم حالا حتی تست گریم هم نشده بودند، ایشان یک نگاهی کردند گفتند آخر بر چه اساسی؟ گفتم نمیدانم بعد آقای دژاکام به آقای گودرزی گفتند که آقای ورزی برای شما خواب دیدهاند. بهرحال هنرپیشه کارش بازیگری است و باید بیاید بازی کند، «معمای شاه» یک کار تاریخی و طولانی بود و ایشان هم کارهای زیادی انجام داده بودند و اصل کارشان نویسندگی و کارگردانی است. ما به ایشان گفتیم اجازه میدهید یک تست گریم روی شما که کاراکتر ما است انجام شود؟ حتی نگفتیم که کدام کاراکتر است.
آقای گودرزی را هشت ماه 25 بار تست گریم 6 ساعته زدیم تا شاید جواب دهد
ایشان آمد اتاق گریم و عکسها را روی آینه دید یهو شوکه شد بعد آمد و گفت کدام شخصیت است؟ گفتیم امام، اصلا هیچ صحبتی نکردند و نشستند و یک چهار یا پنج ساعتی مشغول شدند و گریم بر روی صورت ایشان یک مقدار فاصله پیدا کرد و گریمور گفت که در نمیآید گفتم باید در بیاید چون ایشان امام هستند من نمیدانم میخواهید چکار بکنید باید در بیاید. در هشت ماه 25 بار تست گریم زدیم و هر تست گریم 5 یا 6 ساعت طول میکشید و یک جورهایی ایشان احساس میکرد که نکند ما به این نتیجه داریم میرسیم که بی هدف میرود و میآید و خودمان هم نمیدانیم داریم چکار میکنیم، و حتی در اواخر من به ایشان گفتم صبور باش و درست میشود که بالاخره تکلیف معلوم شد. دیگر فیلمبرداری را شروع کردیم و در دل فیلمبرداری آخرین تست را زدیم و حقیقتاً برای خود من از نزدیک، رخ به رخ، حیرت انگیز بود. در پوشاندن لباس ایشان مراسم داشتیم و عمامه را هیچ کس اجازه نداشت که بگذارد عمامه را خودم میگذاشتم و یک فضایی را آقای عجمی در نظر میگرفتند بعد هم پیشانی و شانه ایشان را میبوسیدم و میگفتم بفرمایید ما باید یک مراسمی میداشتیم. حتی زمانی که نوه حضرت امام سر صحنه ما آمدند من به ایشان گفتم خواهش میکنم امام باشید. نوه امام هم آمدند امام باشید نوه شما آمدند. اگر نوه میآید امام چطور برخورد میکند آنطور برخورد کنید. امام باشید گفتند ناراحت نشوند گفتم نه، ناراحت نمیشوند. چون بعد از سالها پدربزرگشان را ملاقات کردند. ما داستانها داشتیم همینطوری نبود که گریم شود و بگوییم بفرمایید. اصلا یک چیز عجیبی است. دلم میخواهد یک جا بنشینم فقط درباره امام حرف بزنم، یک چیز جالب به شما بگویم شب اول ضبطی که قرار بود اتفاق بیفتد آقای گودرزی یک ساعتی تأخیر داشتند، زمانی که سر صحنه آمدند از ایشان پرسیدم مشکل کجا بود؟ گفتند حرم امام بودم. 4 یا 5 صبح رفته بودند حرم امام، ببینید این برای من مهم بود که چه کسی میخواهد نقش امام را بازی کند؛ روز اول به ایشان گفتم قلبت کار میکند؟ تو را به ناموس و بچهات، شرف و آبروت برای این شخصیت قلبت کار میکند ؟ اگر کار نمیکند نیا.
خاطره دیگری هم دارید؟
ورزی: آقایی آمد و برای نقش امام تست گریم شد، آقای عجمی شاهد هستند، کپی برابر اصل اگر نگاه میکردید میگفتید الله اکبر اصلا همینطور حیرت زده میماندید. یک مقداری هم بازی کردند تست گریم انجام شد و رفتند. آقای عجمی گفتند بروند برای قرارداد؟ گفتم نخیر، گفت برای چه؟ گفتم نه شخص دیگری را انتخاب میکنیم، گفت: این که خود امام است دیگر نمیتوانیم پیدا بکنیم، گفتم: خدای امام را دست کم نگیرید، گفت علتش چیست؟ گفتم ببخشید شاید خیلی کودکانه باشد چیزی که میخواهم الان بگویم، گفتم کسی که کلی پیاز میخورد میآید مینشیند زیر دست گریمور، مغزش درست کار نمیکند؛ امام ما این نیست، من کاور امام را نمیخواهم من اندیشه امام را میخواهم؛ من آن نگاه را هم میخواهم، همین طور که حرف میزد بوی پیاز میزد، گفتم این امام من نیست. میخواهم بگویم احساس برای اینکه به امام برسم چه بوده است. امام را با قلبم دیدم و انتخاب کردم و نگاهش کردم و میبوسیدم ایشان را. سر صحنه اصلا توجه نمیکردم من چه کسی هستم و او کیست و این کجاست و آن کجاست یک چیزهایی دیگری برای من مهم است با این آدم معاشقه کردم جدی میگویم.
حیف است این انقلابی که اینقدر جذاب است عدهای آن طرف آب آن را با تحریف روایت کنند
عجمی: آقای ورزی من یک سوالی داشتم، قبل از شما هم افرادی بودند که بخواهند این دوره تاریخی را بسازد؟ چند نفر؟
ورزی: بله، چهار نفر از آنها را من میشناسم ولی نمیتوانم اسمشان را نام ببرم.
عجمی: آن چهار نفر هرگز پیروز نشدند که این کار را بسازند؟ و شما برای اولین بار بعد از سی و خردهای پس از انقلاب این کار را ساختید؟
ورزی: البته یکی از آنها دستهای پشت پرده داشت و میخواست که آن را بسازد و من نسازم، من یک روز آمدم و این برادر عزیز را در همان سازمان صدا و سیما بودیم صدایش زدم و گفتم که عزیزم بیا این سناریو را تقدیم میکنم به شما، متأسفانه یک بیاخلاقی شده بود و سناریو بنده را به ایشان داده بودند و خوانده بود. من گفتم عزیزم بیا همه چیز را تحویل شما بدهم و همین الان میروم انصراف میدهم. بنده برای ساخت یک کار الف ویژه بال بال نمیزنم؛ بنده بیست سال در سازمان صدا و سیما هستم و اندک در سینما مشغول فیلمسازی هستم و زیاد دنبال این نیستم که شهرت داشته باشم به اندازه اینکه خدا داده و لازم است شهرت دارم. گفت نه آقا این حرفا چیست؟ گفتم برای من و یا برای تو ندارد اگر تو احساس میکنی حرف مهمتری برای گفتن داری من غرضم این است که این تاریخ گفته شود، اصلا من مهم و مطرح نیستم به والله مرتضی علی، من مطرح نیستم. حیف است این انقلابی که خون برای آن دادهاند و زحمت کشیدند و اینقدر جذاب به پیروزی رسید عدهای آن طرف آبها آن را روایت کنند و دروغ بگویند و تحریف کنند.
مستند رضا شاه را دیدهاید؟
آن دروغ است، تحریف است. ما تحریف نکردیم، دروغ نگفتیم؛ آنها دروغ میگویند که کسانی که جوانان مردم را جلوی گلوله قرار دادهاند تطهیر کنند. بروید بهشت زهرا و قطعه 17 شهریور را نگاه کنید که آنوقت برمیگردید میگویید که ما کسی را نکشتیم و وقیحانه میگویید که ما کسی را نکشتیم. مثل سگ دارید از آن طرف آب دروغ میگویید.
آقای نواب صفوی بعنوان یک وکیل نه بعنوان یک بازیگر چون بنای قوی قضاییه را شهید بهشتی گذاشته است روبروی آقای رسولیان بعنوان یک وکیل با بنیانگذار قوه قضاییه چیزی در ذهن شما است که به ایشان بگویید؟ چون بنیان این قوه قضاییه که این همه انتقاد به آن است را خود شهید بهشتی گذاشته است و حالا آقای رسولیان نشسته است فکر کنید که ایشان خود شهید بهشتی هستند میخواهید راجع به قوه قضاییه صحبت بکنید.
نواب صفوی: بالاترین شأن شغلی هر کشوری قضاوت است یعنی بالاتر از شأن قضاوت نداریم، در همه جای دنیا به رئیس جمهور میگویند مستر پرزیدنت اما به قاضی میگویند عالیجناب، قوه قضاییه حتما باید در جایگاه محکمی باشد و هست و اینکه در واقع تنها مرجعی که نیاز پاسخگویی به کسی را ندارد و از بقیه سوال میکند و هیچ کسی نمیتواند از قوه قضاییه سوالی بکند و بازخواستی بکند قوه قضاییه است. در همین زمینهها بحثی که خیلی امروزها میشود بحث تحریف بعضی از سکانسهای «معمای شاه» است؛ در جایی که هنوز ما هیچ منبع موثقی نداشتیم که یک نفر با اکانت فیک و یک نفر به قول ایشان میگویند هنوز شخصی پیدا نشده است، یک خبرگزاری یا روزنامهای بگوید که در فلان جا تحریفی صورت گرفته است. تحریف به این شکل است که بگوییم بجای دکتر مصدق، آیت الله کاشانی دادگاه لاهه رفته است.
ولی در بخش داستانی در این حد اصلا تحریفی نداشتیم این که اگر کسی یک چنین ادعایی دارد از یک مرجع بسیار موثق از یک روزنامهای که بشود پیگیری کرد و قابل فکر کردن باشد بیاورد. کسانی که صحبتهای نادرست میکنند موضوعاتشان اصلا قابل فکر کردن هم نیست بعد اگر چنین چیزی شد بلافاصله رسیدگی میشود و تحقیق میشود و خلاصه که اگر رسانه باشد دادگاه رسانه پیگیری میکند بعد مستند بیاورد. اما تا جایی که من سریال را تعقیب کردم در هیچ جایی تحریف ندیدم. من در نقش خودم که فکر میکنم از بچگی چون کنیه من نواب صفوی بود با این شخصیت بسیار آشنا بودم یادم است که صحنه دادگاه شهید نواب بخشها و دیالوگهایی داشت که آقای عجمی برای من نت برداری کرده بودند بقدری مشکل بود که من اینها را گفتم اینقدر سخت بود و در این حد هم ما نداشتیم که چنین اتفاقی هم بیفتد، و آقای ورزی و مورخین این سریال بسیار حساس بودند در این کار به این دلیل که صد در صد و با مستند تاریخی داستان را نشان میدادند.
یک سوال زرد ژورنالیستی میپرسم که اگر دوست داشتید جواب بدهید، میگویند آقای نواب صفوی هنرپیشه خوش فکر، خوش تیپ، باسواد ولی از راه به در برده شده است توسط سه نفر ضیاء الدین دری، محمدرضا ورزی و مسعود ده نمکی، در این خصوص توضیح می دهید.
نواب صفوی: با این سه عزیز کار کردهام و در این 37 کاری که در سینما و تلویزیون بازی کردم با همه کارگردانهایی که همکاری داشتم به جز یکی یا دو نفر همه را تأیید میکنم. من با آقای دری شروع کردم و بهترین کارهایم هم با آقای ورزی و دری بود و «اخراجیهای2» هم که فکر میکنم پرفروشترین فیلم سینمای ایران بود که یکی از بهترین نقشهای سینمایی من بوده است.
میگویند تحت تأثیر مکاتب ضیاء الدین دری، محمدرضا ورزی و مسعود ده نمکی قرار گرفتید وگرنه حسام نواب صفوی که با «اعتراض» شروع کرده است باید مسیر دیگری را سپری میکرد؛ و ببینید آقای نواب صفوی عدم خروجی شما روی پرده سینما در صورت مقبولیت و نشان دادن کیفیت در بازیگری نشان از این دارد که شما کم کار هستید و به محافل سینمایی هم دعوت نمیشوید و به فیلمهای خوب هم نمیرسید.
نواب صفوی: من 37 کار سینمایی بازی کردم و به قول معروف هر نقشی که تا اینجا بوده را با بسیاری از کارگردانها از جمله آقای بیضایی، دری، ده نمکی، خانم درخشنده بازی کردم.
ورزی: ببخشید قبل از بیضایی با من دو بار کار کرده بودید با آقای دری کار کرده بودید با ده نمکی کار کرده بودید بعد از آن با بیضایی کار کردید.
نواب صفوی: بله، اینکه مسلماً برای هر نقشی روی پرده سینما نمیروم چون که باید این نقش را روی آن فکر کنم یعنی نقشی که بازی میکردم را دوباره با کیفیت بسیار نازلتر بیایم آن را بازی کنم نه هرگز عقبگرد نمیکنم. متأسفانه یک سری از کارگردانهای ما، کارگردانی را به معنای واقعی اصلا بلد نیستند مثلا آقای ورزی که با ایشان کار میکنم، میدانم که این ذهن دکوپاژی دارد. اینکه الان بعضی از افراد آمدند کارگردانی میکنند و صرفاً یک دوربین میگذارند و میگویند کل سکانس را بازی کنید این که کارگردانی نیست. ولی بهرحال هر کاری را انجام نمیدهم و اگر هم بخواهم برگشت کنم به کارهایی که در دهه هشتاد بازی کردم برمیگردم.
این را قبول دارید که یک سری از استارهای ما آن محدوده را برای آنها باز نمیکنند که در سینما و بدنه سینما حضور داشته باشند؟ امسال هم اگر جشنواره بروید دوباره همان 15 یا 20 بازیگر را میبینید که سال قبل هم حضور داشتند و این دایرهای که قبلا خیلی گسترده بود الان محدود شده است شما باور دارید؟
عجمیان: این جریان قبلا دست یک سری متفکر بود که حالا نمیخواهم اسم ببرم اما به هرحال به اندازه خودشان مافیا داشتند و دوباره مافیای آنها متفکرانه بوده است ولی در حال حاضر همان چیزی که شما میگویید هر سال یک تعداد بازیگر جوان را میبینیم که نسل 3 یا 4 هستند که آمدند سینما و همینها شدهاند مغز کوچک متفکر و جای آدمهایی که قدیمتر هستند و ما قبول داشتیم نشستهاند که آقا شما میگفتید آن نسل قبل مافیا داشت ولی باز مغز کار میکرد و قدرت تحلیل و بصیرت و نگاه داشت اما یک مغز کوچک که الان شما میبینید فاقد تفکر است و فقط در جریان احساس دارد عمل میکند فلان بازیگر را میگذارند در لیست منفی و فلان بازیگر را میگذارند در لیست مثبت.
از اینکه دعوت ما را قبول کردید از همه شما هنرمندان تشکر میکنیم.