گروه جهاد و مقاومت مشرق - انقلاب از نامش پیداست، باید درگیرش شوی و با آن همعصر باشی تا بفهمی با زندگی و خانواده و شغل و کشورت چه میکند. انقلاب میشود دگرگونیِ همۀ داشته و نداشتههایت؛ گاهی با بیرحمی تو را از عزیزانت دور میکند و گاهی تو را کنار غریبههایی قرار میدهد که فکر نمیکردی دلت اینطور با آنها آشنا باشد.
یکی از این دوستیهای ناگسستنی بین سردار آزاده سیدعلیاکبر مصطفوی و شهید علی صیادشیرازی در روزهای اول انقلاب شکل میگیرد؛ رفاقتی که بعدها در عملیاتهای کردستان تقویت شد. طوری که حس محبت دوجانبۀ بینشان، برای هر شخص سومی مشهود بود.
سردار مصطفوی دلبستۀ شهید صیاد بود. هنوز که هنوز است یادآوری نام و یاد شهید صیادشیرازی چشمهای سردار را خیس اشک میکند. غربت صیاد، تقوا و تحملش در برابر مشکلات، بیوفایی بعضی دوستان و نزدیکان و یادآوری درددل کردنهای شهید صیاد، دلش را آتش میزند. یاد نمازهای شکری میافتد که بعد از هر پیروزی ولو کوچک به پیشنهاد شهید صیادشیرازی و در کنار او خوانده، یاد دغدغهمداری و دلسوزی برای نظام و صبر و مهربانیاش در برابر همه مشکلات و یاد آن جلسات دو نفریشان و تمام حرفهایی که نباید برای کسی گفت و باید در صندوقچه دل نگهداشت.
شهید صیاد از نظر نظامی به سردار مصطفوی اعتماد کامل داشت و احترام خاصی برایش قایل بود و برای هر تصمیمی با او مشورت میکرد. سالها بعد از پایان جنگ، خودش در جمع دانشجویان دانشگاه امام علی(ع)، وقتی میخواست او را معرفی کند گفت: ما آنقدر به تخصص ایشان در استفاده از سلاح سنگین و تیراندازی در آزادسازی محور سقز-بانه نیاز داشتیم که از سپاه خواستیم او و گروهش را در اختیار ما قرار دهد. عملکرد ایشان آنقدر مثمرثمر بود که من او را در راس سازمان رزم قرار دادم. ایشان در آن چند روز هر کاری انجام داد. با آن دقت بالایش در تیراندازی، میرفت پشت تیربار نفربر و بهخاطر صرفهجویی، با تیربار به صورت تکتیر که کار بسیار سختی است به مواضع ضدانقلاب تیراندازی میکرد. ایشان نه تنها در سطح کشور تیرانداز ماهریست بلکه در سطح دنیا جزو شاخصهای مسابقات سنتو بوده است. شاید خودش هم فکر نمیکرد روزی این تخصصش را در راه نابودی دشمنان استفاده کند.
سردار مصطفوی اولینبار به درخواست شهید صیاد و با وجود مخالفتش در بازگویی خاطرات، تنها به دلیل علقه و احترامی که برای او قایل بود قبول کرد خاطرات جنگ و اسارتش را روایت کند. شهید صیادشیرازی در اولین جلسه مصاحبه و جمعآوری خاطرات سردار مصطفوی گفت: اسارت، ایمان و وفاداریاش به نظام را تحکیم کرد. همه ما در جنگ آزمایش شدیم، اما امتحانی که از او گرفته شد به مراتب دشوارتر بود. من به وجود ایشان افتخار میکنم و این را در عملکردم در صحنه نبرد نشان دادهام. چقدر در سالهای اسارتش به یاد او بودم و چقدر در خاطراتم از او نام بردم!
* زهرا عابدی / مجله فکه
یکی از این دوستیهای ناگسستنی بین سردار آزاده سیدعلیاکبر مصطفوی و شهید علی صیادشیرازی در روزهای اول انقلاب شکل میگیرد؛ رفاقتی که بعدها در عملیاتهای کردستان تقویت شد. طوری که حس محبت دوجانبۀ بینشان، برای هر شخص سومی مشهود بود.
از چپ به راست: سردار علی اکبر مصطفوی - شهید صیاد شیرازی - امیر غلامحسین دربندی
شهید صیاد از نظر نظامی به سردار مصطفوی اعتماد کامل داشت و احترام خاصی برایش قایل بود و برای هر تصمیمی با او مشورت میکرد. سالها بعد از پایان جنگ، خودش در جمع دانشجویان دانشگاه امام علی(ع)، وقتی میخواست او را معرفی کند گفت: ما آنقدر به تخصص ایشان در استفاده از سلاح سنگین و تیراندازی در آزادسازی محور سقز-بانه نیاز داشتیم که از سپاه خواستیم او و گروهش را در اختیار ما قرار دهد. عملکرد ایشان آنقدر مثمرثمر بود که من او را در راس سازمان رزم قرار دادم. ایشان در آن چند روز هر کاری انجام داد. با آن دقت بالایش در تیراندازی، میرفت پشت تیربار نفربر و بهخاطر صرفهجویی، با تیربار به صورت تکتیر که کار بسیار سختی است به مواضع ضدانقلاب تیراندازی میکرد. ایشان نه تنها در سطح کشور تیرانداز ماهریست بلکه در سطح دنیا جزو شاخصهای مسابقات سنتو بوده است. شاید خودش هم فکر نمیکرد روزی این تخصصش را در راه نابودی دشمنان استفاده کند.
سردار مصطفوی اولینبار به درخواست شهید صیاد و با وجود مخالفتش در بازگویی خاطرات، تنها به دلیل علقه و احترامی که برای او قایل بود قبول کرد خاطرات جنگ و اسارتش را روایت کند. شهید صیادشیرازی در اولین جلسه مصاحبه و جمعآوری خاطرات سردار مصطفوی گفت: اسارت، ایمان و وفاداریاش به نظام را تحکیم کرد. همه ما در جنگ آزمایش شدیم، اما امتحانی که از او گرفته شد به مراتب دشوارتر بود. من به وجود ایشان افتخار میکنم و این را در عملکردم در صحنه نبرد نشان دادهام. چقدر در سالهای اسارتش به یاد او بودم و چقدر در خاطراتم از او نام بردم!
* زهرا عابدی / مجله فکه