ویژه نامه مشرق - (پ. ک.ک و پژاک از نمای نزدیک) - گروهک پ. ک. ک و شاخه ایران آن (گروهک پژاک) از جمله نیروهای تروریستی هستند که در مرزهای غربی کشور ما فعال هستند. گرچه غیور مردان و حافظان امنیت مرزها تا کنون ضربات سخت و سنگینی به عناصر این گروهک وارد ساختند و آنها رو وادار به خفت عقب نشینی کرده اند، اما بررسی سابقه تشکیل این گروهک و گفتگو با اعضای وفادار آن در مطالعه پیشینه اعتقادی، عقبه فکری و آرمان های اعضای پ. ک. ک کمک شایانی می کند. در ویژه نامه مشرق که تحت عنوان «پ. ک. ک و پژاک از نمای نزدیک» در ایام نوروز منتشر می شود، نگاهی داریم به زمینه های تشکیل این گروه و همچنین با برخی از اعضای جداشده و به دام افتاده این گروهک به گفتگو خواهیم نشست تا از نمایی نزدیک، با حقیقت پ. ک. ک و جنایات این گروهک و انگیزه های انحرافی اعضاء [بعضا] فریب خورده آشنا شویم.
در قسمت اول پرونده «پ. ک.ک و پژاک از نمای نزدیک» به تاریخچه تشکیل این گروهک و افراد شاخص آن پرداختیم. (مطالعه گزارش از اینجا)
در قسمت دوم فراز و فرودهای فعالیت مسلحانه این گروه تروریستی را بررسی کردیم ( مطالعه گزارش از اینجا)
طبق تعریف جامعه شناسان، مفهوم فرقه به هر گروهی اطلاق می شود که شیوه های کنترل ذهن و روش های فریبکارانه ی عضوگیری را بکار می گیرد. این شیوه ها در فرآیندِ فریب دادنِ افراد برای پیوستن به فرقه و متقاعد کردن آنها برای ماندن در فرقه و تبدیل کردنِ اعضاء به "سرسپرده" اِعمال می شود. واژه فرقه در حقیقت بیانگر سازمانی ایستاتیک و ایستاست.
دانشمندان عصر حاضر، فرقه های مخرب کنترل ذهن را به عنوان تهدید اصلی هزاره ی سوم معرفی کرده اند. فرقه ها، با فریب دادن افراد ناآگاه و بی تجربه اما صادق و وفادار، اهداف تخریبی خود را دنبال می کنند. این پدیده را برده داری نوین نامیده اند. اهداف و آرمان های سیاسی نظیر برقراری رفاه عمومی و عدالت اجتماعی یا رسیدن به جامعه ی بی طبقه را مستمسک قرار داده و افراد صادق و آرمانگرا که البته عمدتاً فاقد تجربه های اجتماعی و سیاسی هستند را جذب نموده و از آنان در جهت مطامع خود سوء استفاده می کنند. اغلب گروه های مارکسیستی و چپ از این دسته اند.
در کتاب "در قلمرو سایه ها، جستارهایی در روان شناسی فرقه ها" از احسان احمدی و سمیه شاه حسینی[۱] آمده است: "در تاریخ فرقه هایی که از آرمان های سیاسی خود به عنوان اساس کارشان بهره برده اند، بسیار مشهورند نمونه های کلاسیک آن، آلمان نازی هیتلر و اتحاد جماهیر شوروی استالینِ کمونیست از نمونه های کنترل ذهن در سطح بسیار گسترده به شمار می روند. در ابعاد کوچکتر سوپر ماسیست های سیاه و سفید، تروریست ها و گروه های شورشی غالباً از روش های کنترل ذهن برای استخدام و غلبه بر اعضایشان بهره می بردند ".
گروه های مسلح و تجزیه طلب با بکارگیری تکنیک ها و روش های مختلف همواره در تلاشند تا ماهیت فرقه ایی خود را مخفی کرده و خود را به عنوان یک حزب یا گروه سیاسی معرفی کنند.
بررسی نحوه رفتار پ. ک.ک و پژاک و سایر شاخه های این گروه تروریستی و انحرافی با اعضاء و هواداران و نیز بررسی نقش و جایگاه سرکرده در این گروه به ما کمک خواهد کرد تا با ماهیت اصلی این گروه پی ببریم. مقامات پ. ک.ک با تکریم و ستایش عبدالله اوجالان، وی را به مثابه ی یک "نجات بخش" معرفی می کنند و اگر فردی در داخل گروه پ. ک.ک به انتقاد از اوجالان بپردازد و یا قصد عبور از افکار و اندیشه های اوجالان را داشته باشد، به شدت سرکوب و یا حذف می شود.
پ. ک.ک تا قبل از دستگیری عبدالله اوجالان بر تشکیلِ "کردستان بزرگ" تاکید می کرد پس از دستگیری اوجالان نیز هر گاه پ. ک.ک با دشواری هایی همچون: کاهش عضوگیری، پایین آمدن روحیه اعضاء و سست شدن پایه های ایدئولوژیک نزد اعضاء مواجه شده است به ابزارِ آرمانگرایی کاذب و اغواگر (که ویژگی فرقه هاست) روی آورده است.
آنچه که در بالا پیرامون جایگاه عبداله اوجالان در پ. ک.ک بدان اشاره شد اثبات کننده ی یکی از فاکتورهای شناخت فرقه هاست. در درون تشکیلات گروه پ. ک.ک ملاک و معیار همه ی حقایق، سرکرده گروه عبدالله اوجالان (ملقب به آپو) است و همه ی کارها به او ختم می شود و مشروعیت اعضای گروه به میزان نزدیکی و دوری به آپو بستگی دارد. بر این اساس آپو هرگز اشتباه نمی کند و هرچه می گوید، صحیح است.
در بسیاری از موارد یک فرد در بالای ساختار ِ فرقه قرار گرفته و تصمیمگیری در وی متمرکزمیشود. ویژگیهای سر منشاء عبارتند از:
- خود انتصابی و مجابگر که مدعی هستند دارای مأموریت خاصی هستند
- تمایل به اعمال اراد و تسلط داشته و سعی میکنند که خود را کاریزماتیک توصیف کنند
- رهبران فرقهها تکریم و ستایش را بر روی خود متمرکز میکنند
- رهبران فرقه ها نقد ناپذیر و مستبد هستند
- بلند پروازی غیر واقع بینانه، توهم و خیال پردازی از جمله شاخصه های رهبران فرقه ها بشمار می آید
- در فرقه ها پیروزی به حساب سرکردگان فرقه ها است و شکست ها به دلیل کوتاهی و اعتقادات ضعیف اعضای فرقه به مفاهیم صادر شده از سوی سرکرده فرقه می باشد
پ. ک.ک به لحاظ ساختاری خود را گروهی برخاسته از اراده ی کُردها معرفی می کند و مدعیست تصمیم گیری در درون پ. ک.ک از پایین (مردم) به بالاست و در چارچوب سیستم کنفدرالیسم دمکراتیک این مردم هستند که از طریق شوراها و انجمن های روستا، محله و شهر در فرایند تصمیم گیری، سهیم هستند. اما واقعیت امر این است که تصمیمات از بالا صادر می شود و اعضای گروه، فقط مجری و مطیع محض هستند.
از درون ساختار پ. ک.ک هر از چندی اخباری منتشر میشود که گویی در پ. ک.ک هر چند ماه یک بار انتخاباتی برگزار میشود و افرادی به عناوین مختلف انتخاب شده و مسئولیت میپذیرند. عناوینی مانند مجلس، شورای رهبری، عضو کردیناسیون، رئیس مشترک و ... مرتب به کار برده میشود ولی مشخص نیست که این همه عناوین و مفاهیم که از نظام های مردمسالار و دمکراتیک وام گرفته میشود با چه ساز و کاری و به چه نحوی پیاده سازی شده است. تصاویری که از جلسات مذکور منتشر میشود همگی بدون اطلاعات شفاف و اغلب با استفاده از تصاویر آرشیوی منتشر میگردد. از متن مذاکرات و گفتگو ها هیچ اطلاعاتی به بیرون درز نمیکند و مخاطب رسانه های پ. ک.ک هیچ درکی از آنچه در چه در پ. ک.ک می گذرد ندارد. درواقع پ. ک.ک مفاهیمی مانند دمکراتیک، مجلس، انتخابات و نظائر آن را مصادره به مطلوب کرده و هیچ دلیلی نمی بیند که به ابهامات پیرامون خود پاسخ دهد.
این ابهامات جدا از اینکه بر اساس شواهد و قرائن بیانگر نوعی فریبکاری و ریاکاری از سوی پ. ک.ک می باشد زمانی آشکار تر و مستند می گردد که جدا شده ها از این فرقه استالینیستی و بسته به بیان مشاهدات و خاطرات خود از مناسبات درونی حاکم در آن می پردازند. این شاهدان عینی که پس از بازگشت به میهن خود فرصت بازسازی گذشته و بازگشت به زندگی انسانی را می یابند پس از آنکه به تناقضات ناشی از سیستم تبلیغاتی و پروپاگاندای سیاه پ. ک.ک پی می برند تلاش می کنند تا زمینه های فریب را برای جوانان و نوجوانان همنوع خود آشکار نمایند.
رهبران فرقه ها برای کنترل اعضای خود رشته ای از روش های روان شناختی بکار می برند که اصطلاحاً روش "کنترل ذهن و شستشوی مغزی" نامیده می شود.
گروه پ. ک.ک نیز از زمان فریب دادن افراد و جذب آنها به گروه و پس از آن در مرحله ی آموزش و همچنین در زمان به کار گیری و بهره کشی از اعضا از روش های کنترل ذهن بهره می گیرد. رهبران گروه پ. ک.ک با ایجاد هراس در ذهن اعضای گروه از فرار آنها جلوگیری می کنند. به اعضای ایرانی گروه بصورت مداوم گفته می شود که چنانچه از پ. ک.ک جدا شوند، از سوی دولت ایران اعدام می شوند و یا به اعضای ترکیه ای گروه گفته می شود که اگر از پ. ک.ک جدا شوند شکنجه و زندان های طولانی مدت در ترکیه در انتظار آنهاست.
چگونگی جذب شهروندان و جوانان کُرد نیز شاهدی دیگری بر فرقه ای بودنِ پ. ک.ک است. بررسی ها نشان می دهد که هر گاه شهروندان کُرد بویژه اقشار آسیب پذیر جامعه در ترکیه، ایران، عراق و سوریه در زندگی شخصی خود با بحران هایی همچون: بیکاری، طلاق و متارکه، خلاء فرهنگی، شکست تحصیلی، شکست عاطفی و ... مواجه هستند، در چنگال تاکتیک های روانی پ. ک.ک برای جلب و در مرحله ی بعد جذب به این گروه، گرفتار می شوند. پ. ک.ک اقشار آسیب پذیر جامعه ی کُرد ها را مستعدِ پیوستن به پ. ک.ک می داند.
"هادی جلالی" یکی از افرادیست که از سوی پ. ک.ک فریب خورد و به بهانه ی اشتغال به شمال عراق کشانده شد و از سال ۱۳۸۹ تا ۱۳۹۲ در اسارت گروه بوده است. قصه ی پیوستن هادی به پ. ک.ک بر فرقه ای بودنِ پ. ک.ک صحّه می گذارد.
" من در یک ترمینال کار می کردم. در آنجا با دو نفر از هم محله ای هایم آشنا شدم. آنها به من پیشنهاد کار در عراق را دادند و من هم قبول کردم. ساعت ۲ بعد از ظهر به مرز رسیدیم و بعد یک فرد مسلح ما را به قندیل (محل استقرار پ. ک.ک در شمال عراق) برد. " [۲]
هادی پس از تشریح مراحل بعدی و اعزام محل استقرار اعضای گروه می گوید: در آنجا یک فرد سنندجی از من پرسید: برای چه (به اینجا) آمده ای؟ من هم گفتم: برای کار. سپس من درباره شرایط کار، شرایط غذا و مکان استراحت از وی سئوال کردم. او خندید.
گفتم: خنده ندارد ما از ایران برای کار به اینجا آمده ایم.
گفت: کار چیست؟. اینجا (محل استقرار) پ. ک.ک و پژاک است.
او در ادامه از هادی درباره تعداد خواهر و برادرهایش سئوال می کند.
هادی می گوید: ما سه برادر هستیم.
گفت: حالا که سه برادر هستید، بگذار یکی از شما فدای راه کُردستان شود.
"احسان ابراهیمی" یکی از افرادی است که پس از یک شکست عاطفی در زندگی و غم ناشی از آن، در دام شگردهای فرقه ای پ. ک.ک گرفتار شده است. احسان می گوید: داخل کافه با فردی به نام مسعود نشسته بودم. من کمی ناراحت بودم. او با من حرف زد.
گفت: چرا ناراحتی؟
گفتم: کمی مشکل دارم.
گفت: اگر می خواهی راحت شوی. پ. ک.ک و پژاک (برای تو) خوبه. بی برویم آنجا (قندیل). در آنجا به لحاظ فکری آزاد هستی. هیچ کس چیزی به تو نخواهد گفت.
احسان در ادامه می گوید: او بگونه ای بر سر من خواند که من فکر می کردم آنجا (قندیل) بهشت است. به خانه رفتم و بدون اطلاع خانواده، مخفیانه فرار کردم و به پ. ک.ک پیوستم.
پ. ک.ک و پژاک در رفتاری مبتنی بر رفتار فرقه ای به شدت با نهاد خانواده مخالف هستند و آن را سدی در برابر اهداف خود می دانند. ازدواج در این فرقه ها ممنوع است. اعضای گروه در یک محیط بسته و به شدت امنیتی دوره های آموزشی را طی می کنند و هر گونه ارتباط اعضاء با خانواده تحت هر شرایطی ممنوع می باشد.
در همین زمینه "مصطفی بشارت نیا" دیگر عضو فریب خورده ی پژاک می گوید: وقتی یک فرد متأهل همراه با همسرش به عضویت پ. ک.ک درمی آمد، آنها را در داخل گروه از یکدیگر جدا می کردند و هر کدام را به نقطه ای می فرستادند. می گفتند ازدواج باعث می شود انسان فکرش معطوف به خانواده باشد و مسائل سیاسی را کنار بگذارد.
داستان غم انگیز هادی، احسان و مصطفی ضمن آنکه بیانگر ساختار فرقه ای گروه پ. ک.ک است گوشه ای از آسیب های ناشی از تروریسم، خشونت طلبی و افراطی گری را نمایان می کند.
" سالها پیش یعنی تقریباً در سن ۱۴ سالگی با این گروه آشنا شدم. من زیاد در سیاست و این چیزها نبودم، فقط یه چیزهایی شنیده بودم"
جملات بالا جملات یک دختر کُرد ایرانی است به نام زینب جلالیان است که فریب تیلسغات پ. ک.ک را خورده و در برههای از زمان گرفتار این گروهک شده است. داستان زندگی "زینب جلالیان" داستان زندگی انسانیست که در سن نوجوانی و با شعارهای فریبنده از سوی یک گروه مسلح و خشونت طلب از خانواده جدا شد و به خارج از مرزهای ایران برده شد و بعدها همراه با اسلحه و مهمات برای انجام عملیات خرابکارانه از سوی همان گروه به داخل ایران اعزام شد. زینب دستگیر و زندانی می شود اما گروه در داخل زندان نیز وی را رها نمی کند و پروژه ی بعدی یعنی استفاده از زینب در زندان از سوی گروه کلید می خورد، ادعای محروم شدن از ملاقات، نابینایی او و ...
اما مدارک پزشکی ممهور به مُهر بخش اداری زندان، بهداری زندان، و نیز صحبت های مددکار زندان، سخنان رئیس زندان، اظهارات برادر زینب و از همه مهمتر صحبت های صریح و شفاف خودِ زینب حکایت دیگری را روایت می کند. برادر زینب جلالیان می گوید: رفتم ملاقات زینب، به من گفته بودند چشمش نمی بیند، دیدم سالم است، خوشحال شدم. او هم که شنیده بود حکمش از اعدام به حبس ابد تبدیل شده، خوشحال بود.
این در حالی است که رسانه های دروغ پرداز بیگانه به همراه برخی از سوداگران تلاش میکنند تا همه چیز را ساختگی عنوان کنند تا بلکه بتوانند از زینب جلالیان و امثال او همچون یک کالا تا آخرین لحظه سوء استفاده کنند.
از حدود ۱۵ سال پیش و متاثر از حملات ۱۱ سپتامبر فضای بین المللی درمورد ایدئولوژیهای فرقه ای و حزبی تغییر کرد. پ. ک.ک برای آنکه خود را به مثابه ی یک حزب سیاسی نشان دهد و از معرفی به عنوان یک فرقه رهایی یابد، به شگرد تغییر نام های مکرر روی آورد. این گروه پس از ۲۴ سال فعالیت تروریستی و مسلحانه در ۴ آوریل سال ۲۰۰۲ به حزب جدیدی تحت عنوان "کنگره آزادی و دموکراسی کردستان" "کادک" KADEK تغییر نام داد. این تغییر نام در کنگره هشتم این گروه به تصویب رسید.
در اکتبر سال ۲۰۰۳ کنگره آزادی و دموکراسی کردستان "کادک" منحل شد و در نوامبر ۲۰۰۳ کنگره خلق کردستان Kongra – Gel جایگزین آن شد.
در سال ۲۰۰۵ عبدالله اوجالان سرکرده پ. ک.ک طی پیامی از زندان جزیره ایمرالی و از طریق وکلای خود، پیشنهادِ "سیستم کنفدرالیسم دمکراتیک " را برای خودگردانی مردمیِ کُردهای منطقه مطرح کرد. این پیشنهاد مورد تصویبِ پ. ک.ک قرا گرفت و برای تحقق آن در مارس سال ۲۰۰۵ "گروه انجمن های کردستان" KKK تأسیس شد که در سال ۲۰۰۷ نام آن به "گروه (مجمع) جوامع کردستان" KCK تغییر یافت.
در مرحله ی آموزش اعضای پ. ک.ک، کشتن سربازان ترک و قتل پاسداران روستا (کُردهایی که با دولت ترکیه در زمینه حفاظت از روستاها کمک می کنند) امری خوب و پسندیده محسوب می شود. در دوره های آموزشی، فیلم کشتن سربازان ترک و ... را نشان میدهند و می گویند که باید ابراز شادی کنید. به لحاظ روانشناختی تکرار و تواتر این گونه آموزش ها در محیط ایزوله پ. ک.ک و شاخه هایش که هیچ ورودی دیگری وجود ندارد، خروجی کار انسان هایی است که از کشتن لذت می برند.
یکی از ابزارهای مهم گروه پ. ک.ک، منابع مالی این گروه است. پ. ک.ک در نواحی مرزی بین ایران و عراق و نیز بین ایران و ترکیه و در نقاط استقرار خود در خارج از مرزهای ذکر شده از کولبران و تمام قاچاقچی هایی که لباس، مواد غذایی، سوخت و مشروبات را حمل و نقل می کنند و حتی از عشایر و روستائیان تحت عنوان گمرک اخاذی می کنند. قاچاق انسان، قاچاق اسلحه و قاچاق مواد مخدر از دیگر منابع درآمدی پ. ک.ک است.
سابقه ی گروه پ. ک.ک در زمینه قاچاق مواد مخدر به دهه ۸۰ میلادی باز می گردد. بزرگترین منبع درآمد این گروه در دهه ۸۰ یعنی دوره ای که در دره بقاع لبنان حضور داشت، دلالی و تجارت مواد مخدر بود. در دوران استقرار پ. ک.ک در دره بقاع، حدود ۸۵ درصد از تولیدات کشاورزی دره بقاع را کشت خشخاش تشکیل می داد و پ. ک.ک در کنار مواد مخدر، قاچاق آثار باستانی و تاریخی را نیز سازماندهی کرد و با تجارتی که از مسیر ترکیه انجام می داد سالانه حدود ۹۰۰ میلیون دلار درآمد داشت[۳]. علاوه بر این طبق تصمیمی که در کنگره سوم گرفته شده بود گروه اقدام به دریافت باج از صاحبان کار و سرمایه داران کُرد، نمود. [۴]
پس از استقرار گروه پ. ک.ک در کوهستان قندیل در شمال عراق و با توجه به قرار گرفتن این کوهستان در مسیر ترانزیت مواد مخدر به اروپا، میزان فعالیت این گروه در زمینه قاچاق مواد مخدر، افزایش یافت.
همچنین در پی تسلط شاخه پ. ک.ک در سوریه بر چاه های نفت، فروش نفت به منبع مهمی برای کسب درآمد پ. ک.ک تبدیل شده است بگونه ای که هم اکنون این گروه با سرکوب سایر اقلیت های قومی منطقه، کنترل چاه های نفت منطقه ی الرمیلان سوریه در دست گرفته است.
دلایل دیگر دال بر فرقهگرایی پ. ک.ک و شاخه ی ضد ایرانی آن موسوم به پژاک
- نگرش مجابگرانهی اوجالان در فرقهی پ. ک.ک و پژاک
رهبران فرقه ها ادعا می کنند که سنت شکنی کرده، چیزی بدیع ارائه نموده، و تنها سیستم موقفقیت آمیز را برای تغییراتی که مشکلات زندگی یا ضعفها و نارساییهای جهان را حل میکند، بوجود آوردهاند. این مدعی هستند که دارای دانش و قدرت فوق العاده و مأموریت خاصی در زندگی هستند و در نهایت اعضاء فرقه و دیگران را مجبور میکنند که محوریت و رهبریت بلامنازع او را بپذیرید. ((فرقه ها در میان ما ص ۲۱۴ ))
اوجالان یکی از این قبیل رهبران است که خطاب به دیگر اعضاء پ. ک.ک عنوان میکند که:
...تصور میکنم شما هنوز متوجه نیستید که با اتکاء بر من به زندگی ادامه میدهید. واقعبین و زرنگ باشید. باتشکیل گروههای کوچک فقط خود را از میان میبرید. تنها در صورتی که خلق، دوستان و دشمنان پیروزیتان را ارج نهند میتوانید به امکان رهبریت دست یابید. به غیرازاین چارچوب، حرکت کردن در مسیر فساد است. اگر در مراحل تاریخی موقفیت کسب نکنید نباید از رهبریت صحبت کنید. ((اوجالان عبدالله، دفاع از یک خلق، زمستان ۱۳۸۴، ص ۴۵۳)))
...شیوه رهبری من هرگز مبتنی بر تحمیل نیست. از اعتقاد و حکمتی عظیم تغذیه میشود. اگر کسی دارای چنین قدرتی نباشد باید دوری گزیند. افرادی که عصر ما آنهارابیمار نموده است، نمی توانند به این شیوه رهبری بپیوندند. اگر هم بپیوندند نتیجهای به دست نخواهند آورد. ریشه گروهبنذدیهای اخیر نیز در عدم درک و نپیوستن به بازتعریفی که از همان آغاز در خصوص رهبری ارائه نموده ام قرار دارد. اگر به ما توجه و احترام نشان می دهند و واقعاً برای حرکت مشترک بر اساس خط ایدئولوژیک، سیاسی و سازمانی از ادعا، عزم و عمل لازم برخوردار هستند، باید آنها به من بپیوندند نه من به آنان. زندگی یا مرگ جسمانی من تعیین کننده نیست. معنا، اراده و اخلاقی که بدان دست یافتهام تعیین کننده هستند و البته این تنها من نیستم بلکه آنچه که در من به زبان میآید تمامی کیهان است، انسانیت موجود و حقیقت اجتماعی ما است. نوسازی دمکراتیک، آزادانه و مساوات طلبانه خلقمان با تکیه بر آنهاست. ((دفاع از یک خلق ص ۴۵۸)))
تاکید بیش از حد اوجالان بر واژه من و گفتمان حاکم بر تفکر اوجالان شباهت بیاندازهای به ادبیات مسعود رجوی سرکرده گروهک منافقین دارد. و این بیانگر آن است که فرقهها در اغلب مواقع از یک الگو استفاده می:نند.
- نگرش الحای اوجالان و خودکامگی او در جهانبینی ابداعی :
یکی از شیوههای فرقه بازسازی فکری است. از نظر سینگر بازسازی فکری یک کوشش نگران کننده برای تغییر نحوه نگرش فرد به جهان است که رفتار او را عوض میکند. اوجالان نیز با دست یازیدن به این ترفند در صدد است تا با خدشه وارد ساختن بر اعتقادات اعضاء نگرشی جدید به دین و مقدسات ایجاد نماید. از انجایی که فرقهها می توانند غیر مذهی و سیاسی یا قومی باشند، اجالان با برگزیدن فرقه، آن هم از نوع قومی و نژادپرستانه به گونهای زیرکانه دست به انکار خدا زده است تا از این طریق بتواند دانش خود را به عنوان ایدئولوژی کارا به خورد اعضاء بدهد. وی جهان بینی خود را اینگونه تببین میکند:
اتوپیاهای خداوندی-بهشت که در کتابهای مقدس آمده در واقع نمونهبرداری اسطورهها و متودولوژیهای اولین مؤسسان تمدن یعنی سومریان میباشند. به عنوان قالبهای اساسی در ذهنیت انسان که هنوز در دوره ی کودکی بود، حک شده اند. خدا-بهشت نمودار موجودات انتزاعی طبیعت هستند. به عبارتی صحیح تر به جای طبیعتی راستین، جهان بینی ساختگی به عنوان برنامه نیروهای اقتدارگرای در حال رشد میباشند. گوهر آن هم این است: که ما به درجه خدایی رسیدهایم، در بهشت زندگی میکنیم. نسخه دوم سلطانهایی که به مقام خدا ارتقاء یافتهاند به مانند بهشتیان زندگی میکنند. نسخه سوم: انسانی که استعمار میکند بسان بهشت زندگی میکند. این دیدگاهها که به عنوان قالبهای ذهنیت حاکم به شکل حقایق متعالی خدایی به جامعه معرفی میشوند، دیگر "طبیعت مادر" را فراموش می کنند. جتی پا را فراتر گذاشته و با فرضیههایی چون "طبیعت وحشی، طبیعت کور، طبیعتی که باید تسلیم شود" موجب قطع رابطه و بیگانگی با طبیعت میشوند. ایجاد زندگیای ضد طبیعت آنهم با تکیه بر اندوختههایی که نیروهای اقتدارگرا توسط زورگویی و دروغ، جمعآوری کرده بودند ریشه مشکلات اکولوژیک را تشکیل میدهد. تا زمانی خالقان و چهرههای ساختگی دینی نقش طبیعت را در زندگی انکار کنند خواهند توانست طبیعت را "قدرت کور" بنامند. تؤثیر و نفوذ این ذهنیت تا به امروز یکی از دلایل عدم رشد و پیشرفت ذهنیت علمی میباشد. در صورتی که نیروهای طبیعی به طور عینی و صحیح شناخته شوند، ذهنیت علمی پیشرفت خواهد کرد. نظام عقیدتی که همه چیز رابه خدا و اجنه حواله میکند، نمیتواند طبیعت و شکوه آن را درک کند. این عقیده با اصرار به اینکه کلیه طبیعت فیزیک و بیو لوژیک توسط یک مفهوم انتزاعی یعنی خدا آفریده شدهاند، از علمی بودن دور میشوند. ((دفاع از یک خلق ص ۱۶۵ و ۱۶۶)))
عبدالله اوجالان رهبریت فرقه در مقام نقد از جامعه کردی دین و ایدئولوژی آنها مورد حمله قرار داده وسعی میکند با خدشه وارد ساختن به آن، مفهوم دیگری از ایدئولوژی را در اذهان جامعه کردی متبادر سازد
...اگر کمی عینی تر و مشخصتر به ایدئولوژیهای رسمی در کردستان بنگریم میبینیم که دینگرایی و ملیگرایی حاکم میباشند...دین در نزد کردها اساساً نه برای تمیز شدن از گناهان بلکه نقش سرپوش نهادن بر آن را داشته است. ((((دفاع از یک خلق صص۲۸۶ و ۲۸۷)))
- تغییر روش زندگی اعضاء از طریق معزشویی:
یکی از مراحل مغزشویی تهاجم به خویشتن است. تایلر سینگر معتقد است که یکی از مولفههای تهاجم به خویشتن بازسازی فکری است. از نظر وی بازسازی فکری یک کوشش نگران کننده برای تغییر نحوه نگرش فرد به جهان است که رفتار او را عوض میکند. این پدیده از سایر اشکال آموزشهای اجتماعی تفکیک شده است. خانم سینگر معتقد است که در این مرحله اعضاء فرقه با ایجاد رفتارها و برخوردهای جدید در خودشان سعی میکنند که رفتارها و برخوردهای کهنه را غلط پنداشته و آنها را سرکوب نمایند. (((فرقهها در میان ما صص۹۴و۹۵)))
عبدالله اوجالان رهبریت فرقه پژاک با تئوریزه کردن این اندیشه و برای بریدن اعضاء از خانوادههایشان و همچنین وابسته نگاه داشتن آنها به فرقه اصلیترین مولفهی زیرساختی اجتماعی یعنی خانواده را نشانه میرود تا اعضاء دیگر مجال پشت کردن به فرقه و پیوستن مجدد به دامن خانواده را پیدا نکند. وی در خصوص خانواده عنوان میکند :
...در عرصهی اجتماعی بزرگترین مشکل بر سر راه آزادی، خانواده و ازدواج میباشد. این دو بسان چاهی عمیق و بی بن هستند. این نهادها که برای زن به منزله رهایی قلمداد میشوند در شرایط ذهنیت اجتماعی موجود، معنایی غیر از گذار از قفسی به قفسی دیگر در بر ندارد، افزون بر انکه مجبور میشود شادابی و طراوت جوانی خود را به دست یک ذهنیت قصاب گونه بدهد. خانواده را باید به عنوان نهاد "جاسوس" جامعه فرادست- گروه اقتدارگرا_ در میان خلق در نظر گرفت. مرد نماینده نظام اقتدار و متمرکز شدن آن در خانواده است. وقتی زن ازدواج میکند در واقع تبدیل به برده میشود. تصور نمودن نهاد دیگری غیر از نهاد ازدواج که این همه بردگی ساز میباشد مشکل است. در معنای واقعی هم، گستردهترین بردگیها از طریق این نهاد(ازدواج) شکل میگیرد، در خانواده ریشه دوانیده و تداوم مییابد. ((((دفاع از یک خلق ص۱۶۲)))
ناجیه انصاری یکی از اعضاء پ. ک.ک است که با الهام از اندیشههای رأس فرقه تروریستی پ. ک.ک و پژاک در خصوص خانه و خانواده اینگونه سخن میگوید:
...پس از فروپاشاری نظام مادرسالاری، در نتیجهی تؤطئهی بزرگ تاریخی، خفاشان زیگوراتنشین، که طراح و مجری چنین پروژهای بودند، ضمن اقدام در راه تثبیت نظام نوظهور، به تدوین دورنماهای راهبردی آن پرداختند. بزرگترین خطر فراروی آنها، به قدرت رسیدن دوباره ی الههگان عصر طلایی بود که میبایست که تدبیری برای آن اندیشید و آن را از اذهان زدود. ایدئولوگهای نظام نوین در این استا به تأسیس نهادهایی به نام خانه و خانواده پرداختند. این نهاد که به زودی به مستحکمترین دژ تسخیرناپذیر نظام مردسالار و قفس زندان زیبای زنان درآمد، کاراترین اسلحهی نظام مردسالار طی قرون متمادی و حاضر برای کنترل و منفعل ساختن زنان بوده است. این نهاد قدرت و خلاقیت زنان را به بند کشیده و به سوی استهلاک سوق داده است. تا کنون با وجود ترقیات گوناگون و پیشرفتهایی که در تمامی عرصهها حاصل شده است، جانشینی برای آن پیدا نشده است. خانه و خانواده چنان سیستم بغرنجی بوده که نقش اساسی در تداوم نظام مردسالار بر عهده داشته و دارد. (((نشریه بهار زن شماره ۲ مرداد-شهریور ۸۲))))
دیگر عضو خانم گروه به نام سما یوجه که در اثر القائات فرقه پ. ک.ک در اوت ۱۹۹۶ با بستن بمب به خود به میان سربازان ترکیهای رفته و با انجام عملیات انتحاری تعدادی از آنها را به قتل میرساند، با مقایسه خود و دیگر مادران کرد اینگونه اساس خانواده را نشانه میرود:
البته مادرانمان بیشتر از همه نماینگر میهن ما هستند، اما بعد منفی آن را. تشابه میان گریلاهای زن و مادرانشان چه میتواند باشد؟ ازدواج باعث میشود بدن مادران ما زودتر فرسوده شود، عامل فرسودگی جسمی گریلاهای زن هم شرایط زندگی در کوه میباشد. اما تفاوت مهمی وجود دارد، گریلایی روح زن را لطیف و زیبا میکند. اما ازدواج انسان را برده و روح او رازبون و سیاه میکند. چهرههای مادرانمان از رنج گذران زندگی و شوهرانشان سیاه میشود. جسم گریلاهای دختر در گرماگرم مبارزه رنگ برنزی به خود گرفته و برق میزند. انسان وقتی با گریلاهای دختر به صحبت مینشیند، درمییابد که شفاف و جوان دارند. اما مادران ما اینگونه نیستند. (((نشریه بهار زن ص ۲۳)))
تفکر انحرافی حاکم بر سئون مختلف پ. ک.ک نشان میدهد که این فرقه تروریستی با مسخ اعضا و اسیر نمودن آنها در چارچوبهای بسته و کنترلهای شدید ذهنی آنها را به شکل ابزارهای ماشین گونهای درآورده که کنترل همه رفتارهای آنها در کنترل فرقه قرار دارد.
- اوجالان و شیوهی تهاجم به خویشتن وی در فرقه
فرقه سعی میکند انتخابهای گذشته اعضاء را زیر سئوال برده و آنها را به مرحلهی عدم تعادل سوق دهد. این عدم تعادل جهت تولید آنچه روانشناسان آن را بحران هویت مینامند طراحی شده است. در حالیکه اعضاء به گذشته و دنیا و رفتار و ارزشهای خود نگاه میکنند، همزمان رهبران فرقه آنها را را با سیستم جدید بمباران مینمایند، و چنان برای اعضاء جا میاندازند که در گذشته اشتباه میکردهاند. این روند اعضاء را وادارا می کند که نسبت به اینکه چه چیزی درست است، چکار باید کرد، و چه انتخابی باید انجام داد، دچار تردید گردیده و اعتماد به نفسشان خدشهدار شود. ((فرقه درمیان ما صص ۱۰۷ و ۱۰۸)))
اوجالان با اتخاذ این رویکرد هر از گاهی تلاش میکند که با زیر سئوال بردن گذشته گروه و یارانش آنها از اندیشیدن باز نگاه داشته و همیشه در این اضطراب و نگرانی باشند که در گذشته چه اشتباهاتی را موجب گردیده اند. او اشتباهات فرقه را اینگونه بازگویی میکند.
...بیماری دولت و اقتدار بودن در افراد برخاسته از جوامع عقبمانده و دور از هر گونه امکانات آموزشی، علمی و انسانی جدیاند و شخصیت مستبد بسیار خطرناکی میسازد. برای ارضای حس اقتدار خویش سادهترین مشکل را هم از طریق خشونت و سلاح حل میکند. این مورد در عناصر عقب مانده بسیار به چشم میخورد. به ویژه در دوره باندگرایی شخصیتهایی وحشی بوجود آمدند. چنان شده بود که اگر یکی از ارزشمندترین رفقا به اندازه سر سوزنی آنها را ناراحت میکرد، بیرحمانه او را به قتل رساند و این کار را به صورت شیوه فرماندهی و رهبری تبدیل کرده بودند. بزرگترین وحشت نیز همین بود. حتی در بسیازری مواقع به طرز و شیوهای درآمده بود که به بهانه تهیه کردن سادهترین احتیاجات و یا برای خلاص شدن از به اصطلاح شر بعضی از رفقا، آنها را برای انجام عملیاتهای مرگبار و بدون برگشت روانه میکردند. البته این رذالت و فساد بعدها افشا شد. تبدیل شدن به اقتدا و به دست آوردن فرماندهی به جذابترین موضوع تبدیل شده بود. چشمان را کاملاً کور کرده بود. چون تنها از طریق چنین اقتداری بود که می توانستند به اهداف پلید خود برسند. بیماری ازلی اقتدار به شکل فجیعی سرایت کرده بود. بازی اقتدار به بهترین و خوشایندترین بازی جهت به بکارگیری آن برای پشت پا زدن به همدیگر تبدیل شده بود. این حطرناکترین جنبه انحرافی پ. ک.ک بود.
...دومین اشتباه اساسی PKK ناشی از تعریف ملت و جنگ رهایی ملی از سوی آن میباشد. ملت شدن و دستیابی به آن از طریق جنگ رهایی ملی را همچون امری قرآنی محسوب کرده بودیم. زیرا کلیه آثار کلاسیک سوسیالیسم و نمونههای جنگهای معاصر این را تحمیل میکردند. چنان بود که تا هنگامی که مرحله تبدیل شدن به ملت روی نمیداد، نه آزادی و نه برابری و حتی نه انسان معاصر تحقق مییافت راه این نیز از جنگ رهایی ملی تمام عیار شامل سه مرحله استراتژیک دفاع، توازن و حمله میگذشت. این جنگ همه جا را فرا گرفته بود، راهها، خارج از میهن، کوهها، زندانها، روستاها، شهرها و در هر جایی این کار پیش میرفت. هنگامی که با دگماتیستی در انسان خاورمیانهای حالتی نزدیک به ویژگی ژنتیکی پیدا نموده بود برخورد نمودیم میبایستی وارد جنگ رهایی ملی میشدیم. برای تبدیل شدن به ملتی با شرف رهایی جزاین نبود. جنگ به مفهومی مقدس تبدیل شده بود. جنگیدن در این راه حتی از جهاد اسلام نیز با اهمیتتر بود. واضح بود که کلیه برخوردها و دیدگاه ها مبتلا به بیماری دگماتیسم شدهاند: به مانند دیدگاههای حاکم در مورد سایر پدیدهها. ((دفاع از یک خلق ص ۳۲۹ و ۳۳۰)))
۵ . تکنیک ها و شگردهای پ. ک.ک برای تداوم حضور افراد در فرقه
پس از آنکه مراحل جذب، نفوذ، کنترل ذهن و شست و شوی مغزی انجام شود، فرقه های پ. ک.ک و پژاک برای آنکه بتوانند از تداوم و ماندگاری حضور افراد در فرقه اطمینان حاصل کنند شگردها و تکنیک هایی را درباره افراد اجرا می کنند که در ذیل به برخی از آنها اشاره شده است:
- نگه داشتن افراد در یک محیط ایزوله و بسته و ممانعت از ارتباط با دوستان، اعضای خانواده و افراد جدا شده از فرقه
- شرطی سازی اعضاء بر اساس سیستم محرک و پاسخ.
- ایجاد فضای امنیتی همراه با ارعاب، تهدید، تمسخر و تحقیر
- اعمال برنامه های آموزشی مکرر و طولانی برای مشغول ساختن افراد تا به چیزی غیر از فرقه فکر نکنند.
- برقراری نظام رقابت ساختگی و مطرح کردن الگوی های ساختگی برای اعضاء
- سرکوب عواطف و احساسات غریزی با هدف تشدید سنگدلی، بیرحمی و ...
- تخزیب شخصیتی افراد در فرآیند حمله انتقاد جمعی که نفی همه جانبه گذشته فرد و تخریب ذهنی راه های بازگشت به جامعه را در پی دارد.