سرویس جهان مشرق- «قدرت آمریکا هر هدفی را میتواند محقق کند». این درکی است که رئیسجمهورهای آمریکا در 25 سال گذشته پس از فروپاشی شوروی داشتهاند و به نظر تحلیلگر نیویورکتایمز، اشتباه محض است.
مکس فیشر به بازخوانی تحولات سوریه و نیجریه پرداخته و سیاستهای مداخلهگرانه آمریکا را در سالهای اخیر پشت میز محاکمه کشانده است تا هشدارهایی را همین اوایل کار به دانلد ترامپ داده باشد. بررسی تفاوتهای دو بحران سوریه و نیجریه میتواند درسآموز باشد.
فیشر تأکید میکند بحران نیجریه و مداخله آمریکا در آن به اندازه سوریه در رسانهها متعکس نشده و کمتر از آن مطلعند. دلیل آن نیز اولویت سوریه در منافع واشینگتن است. حضور روسیه در این بحران، واقعشدن سوریه در منطقه حساس خاورمیانه و پیوند آن با مسأله سیل مهاجران به کشورهای غربی موجب میشود واشینگتن بیش از پیش به سوریه بها بدهد. اما در هر صورت به نظر فیشر، نتیجه در هر دو کشور یک چیز بود: ناامیدی.
پس از فروپاشی شوروی نقاط مختلف دنیا شاهد مداخلات ایالات متحده بوده است: سومالی، سودان، تیمور شرقی، یوگسلاوی سابق، افغانستان، عراق، جمهوری دموکراتیک کنگو، لیبریا، سیرالئون و ... . فشار دیپلماتیک، تحریم، شلیک موشک و نهایتاً اعزام نیروی نظامی به عنوان حافظ صلح یا علیه دولت حاکم از جمله سیاستهای آمریکا بوده است. حالا به نظر میرسد چند ده سال پس از ماجرای ویتنام، قرار است یک دوره جدید در مداخلات ناکام ایالات متحده به ثبت برسد.
تفاوتها و شباهتهای بحران نیجریه و سوریه
به نظر فیشر میتوان چند مشابهت میان این دو بحران جستجو کرد: هر دو به نام مبارزه با یک گروه تروریستی منجر به دخالت آمریکا شد (داعش و بوکوحرام)؛ هردو از سازوکارهای درونی برخوردار است که مقابل راهحلها مقاومت میکند؛ و هر دو نتیجهاش دهها هزار کشته و میلیونها آواره بود. علیرغم این مشابهتها، در نیجریه مداخله متفاوتی از واشینگتن برای رسیدن به اهداف متفاوتی صورت گرفت.
سیاست آمریکا در سوریه، بهرسمیتنشناختن دولت و تقویت مخالفان اسد بوده است، حالا چه از طریق تسلیح نظامی در دوره اوباما و چه از راه بمباران مواضع ارتش سوریه در دوره ترامپ. اما در نیجریه دولت مستقر را به رسمیتشناخت، آن را برای انجام اصلاحات تحت فشار قرار داد، مشاوران نظامی و اطلاعاتی را به یاری دولت فرستاد، در تشکیل نیرویی ترکیبی از همسایگان برای مقابله به تروریسم پا پیش گذاشت و حتی در دوره ترامپ وعده فروش جنگنده را در دستور کار قرار داد.
تحلیلگر نیویورکتایمز البته فراموش کرده است بنویسد کاش آمریکا در سوریه نیز ابتدا دولت مستقر را به رسمیت میشناخت و سپس برای حل مشکل به آن کمک میکرد.
قطعاً مداخلات خارجی در رشد بحران در دو کشور سوریه و نیجریه دست داشته است، اما به نظر فیشر بستری که در این کشورها وجود داشت، زمینه مداخلات خارجی را فراهم کرد. این بستر خطرناک شامل دو مؤلفه بود: نواقصی در شیوه حکمرانی همزمان با روندهای نادرست در روابط اجتماعی که هارمونی و همزیستی مسالمتآمیز را به تدریج دشوار میساخت. در نتیجه این شرایط، گروههای قومی و سیاسی یکدیگر را در بازی سرجمع صفر دیدند و به یکدیگر و در واقع به خود صدمه زدند.
چه عاملی میتواند منجر به موفقیت مداخله آمریکا شود؟
فیشر با توجه به سابقه سیاست خارجی آمریکا تنها دو گونه مداخله را موفق میداند: حل منازعه میان دو دولت یا فشار برای تسریع حل بحران داخلی در یک کشور به شرط اینکه مؤلفهها خود در راستای حل بحران قرار داشته باشند.
برای مثال در تیمور شرقی که ادعای استقلالطلبانهاش نسبت به اندونزی به خشونت کشیده شده بود، تلاشهای آمریکا در شرایطی به حل بحران کمک کرد که دیگر اقتصاد اندونزی رو به فروپاشی بود و رئیسجمهور سرسخت با فرد دیگری که اهل سازش و تعامل بود، جایگزین شد. فیشر به گفته جرج میشل سناتور پیشین که در گفتگوهای ایرلند شمالی حضور داشته است اشاره میکند: «صلح و ثبات سیاسی در جوامعِ به شدت چندپاره به دست نمیآید مگر اینکه یک اراده واقعی برای شنیدن نقطهنظر طرف مقابل و ورود به فرآیند قاعدهمند آشتی وجود داشته باشد.»
به نظر تحلیلگر نیویورکتایمز، این جمله برای آمریکاییانی که خود را تصمیمگیران اصلی مسائل کلان بینالمللی میدانند، سنگین میآید. این فقط نظر او نیست. جرمی شاپیرو مدیر تحقیقاتی شورای اروپایی روابط خارجی یکی از مشکلات سیاستخارجی آمریکا را «خودمطلق پنداری» دانسته است. او میگوید هر گاه بحرانی در جهان رخ میدهد، تصمیمسازان آمریکایی از خود میپرسند «چرا مشکل را حل نکنیم؟» گویی اینکه «قدرت ما از حل هر مشکلی برمیآید» همیشه به عنوان یک پیشفرض پذیرفته شده است.
اگر تنها میشد با یک مداخله یا فشار از خارج، مشکلات داخلی کشورهای دیگر را حل کرد قطعاً عراق باید در میانه دهه 2000 میلادی روی آرامش را میدید. این را فیشر، تحلیلگر نیویورکتایمز مینویسد و تأکید میکند کاری نبود که آمریکا در عراق انجام ندهد، از تحریم تا بمباران هوایی و اعزام نیروی زمینی، از بازرسی تکتک خانهها تا ایستبازرسی در تکتک خیابانها اما نتیجه مطلوب هنوز به دست نیامده است، زیرا با مداخله جز نظم کوتاهمدت و امنیت ظاهری نمیتوان چیزی را تأمین کرد.
جمعبندی
خشونتی که در نیجریه و سوریه به راه افتاده است، تنها نشانههای یک بیماری است نه خود آن. بیماری اصلی آن است که طرفهای درگیر در این کشورها نمیخواهند یکدیگر را به رسمیت بشناسند و ضربهخوردن را بر آشتی ملی ترجیح میدهند. البته کاش اضافه میکرد این بیماری در اصل به قدرتهای خارجی مربوط است زیرا نمایندگان اسد حاضر به گفتگو با معارضان هستند اما آمریکاییان برکناری دولت اسد را هدف خود قرار دادهاند. آنها دستکم میتوانند تا زمانی که داعش دولت سوریه را به رسمیت نشناسد، کانالهای حمایت مالی و نظامی از آن را قطع کنند.
منبع
https://www.nytimes.com/2017/04/11/world/middleeast/trump-syria-nigeria.html?rref=collection%2Fsectioncollection%2Fworld&_r=0