به گزارش مشرق، هیچگاه در فرهنگ عامه کمبود تجاوز به زنان وجود نداشته است؛ اما به نظر میرسد اخیراً این موضوع به اوج خود رسیده است. از Broadchureh تا بازی تاج و تخت. بر حسب استعارهای روایی، جایگاهی را اشغال میکند که موجب فقدان یاد عجیبی در دهه نود شد. زیر تمام اکشنها میکشید و آن را به سوی جلو پیش میبرد. هیچگاه ذکر نمیشود چقدر آن سناریو نامحتمل بود. به نظر منطقی در کار نیست. اگر شما درامی با تجاوز بیافرینید که در آن درباره تجاوز حرف زده نمیشود، مطمئناً باید بدین دلیل باشد که شخصیت در زمان کافی مورد تجاوز قرار نگرفته است.
از تصاویر مناقشه برانگیز Elle پل ورهوفن - آیا تجاوزها بیخود بود؟ یا آیا جرم واقعی، اتلاف وقیح ایزابل هوپر در فیلم بود؟ - تا ناآرامی بغرنج با «حیاط درخت سیب» بیبیسی وان پرورش یابد (آیا سختگیری است؟ آیا چیزی ژرفتر است؟)، تصاویر تجاوز به ما حمله میکنند و دنبالهای از کشمکش حلنشده را رها میکنند. رضایت اثر نینا راین، اکنون در تئاتر ملی چیزی از آن صراحت تلویزیونی ندارد که به آن خو کردهایم؛ اما با گفتگوهایی درباره تجاوز روبهرو میشویم که برای مدتی طولانی بسیار ناموفق دست به گریبان آنها شدهایم. چگونه معصومیت تا اثبات جرم اثرگذار است، وقتی فرض بر معصومیت متهم است تا اینکه جرم مدعی را در برگیرد؟ چگونه تنها با شرم قربانی بدون به جریان انداختن موضوعیت آن روبهرو میشویم و به قربانی از ابتدا اعتماد نمیکنیم؟ همزمان خشونت اتفاقی یک تجاوز در بازی تاج و تخت چنان کیفیت لذتبخشی دارد که هر کس تقریباً فراموش میکند چیزی دیگری در حال مطرح شدن است.
در ،2017 تجاوز روی پرده تقریباً امری منسوخ به حساب میآمد. همان القایی است که زمانی فرامیرسد که شما به اوج داستان، در بعد از ظهری آرام در اتاق نویسندگان روبهرو میشوید. میتوانستید استدلال کنید خشونت بیرحمانه علیه زنان - صحنههایی که بدون آن چیزی به قدر کافی دراماتیک نمیشود، عدم تقارن جنسی خندهدار - همانی است که همگی باید متوقف شوند. یا حداقل به تعلیق در آیند.
سال گذشته، دون مکچیان بازیگر، دقیقاً قاطعانه در مستند Body Count Rising بر سر این موضوع ایستاد. او گفت: «واقعاً درباره چیزی خشمگینم که در تلویزیون میبینم. میتوانستیم دیدن زنانی که موهایشان را روی پله میشکند و در ادامه مورد تجاوز قرار میگیرند را متوقف کنیم؟ میتوانیم فقط متوقف کنیم؟ فقط برای یک سال؟»
برای ما در مقام مخاطب چه میکند و چه بر سر بازیگرانی میآورد که بابت آن به شکل متقاعد کنندهای ویران شدهاند و عملاً همانند اسبسواری یا صحبت کردن به جای نقش لازمه رزومه است؟ مکچیان شخصاً و به شکل مستند به شکل غیرقابلبحثی متقاعد میکند اگر تجاوز در قصهگویی لزوم فرهنگی است ما نیاز به پرسش چرایی داریم و اگر نیست چرا آن را برای مدتی متوقف نمیکنیم؟ هنوز در این باره فضایی برای بررسی وجود ندارد. در ابتدا تمام تجاوزهای سینمایی برابرند و همه به شکل برابر اهانتآمیزند. ثانیاً چرا ما به شکل وسیعی در مقام مخاطب به آن واکنش نشان میدهیم؟ پس زدن عاطفی و سیاسی نسبت به خشونت جنسی وجود دارد که برخی مخاطبان زمانی چنین حسی ندارند که مردی به مردی دیگر شلیک میکند.
تجاوز اغلب آراسته است. Elle ورهون کنش و سایکودرام موجود در زیر لایه را پر رزق و برق جلوه میدهد، تا درازنای حماسی در آفرینش شخصیتی پیشمیرود که میخواهد در جستجوی زاویه تازه و جذابی مورد تجاوز قرار گیرد. هنوز ریزهکاریهای پرتره تماماً درباره بافت موقعیت نیست و ابداً درباره ایجاد محتمل بودن نیست. در کل وقتی کسی به «هیزی مردانه» فکر میکند کسی تصورات حساس مورخان هنر دهه هفتاد را فرا به یاد میآورد که ظریفانه رنسان را نقد میکنند: هنوز واقعیت خشن آن همانی است که در خشونت ایفا شده بابت زیبایی را میبینی، تو فقط نقطهنظر قربانی را از معرکه خارج نمیکنی، آن را پاک میکنی، فردیت آن زن را معدوم میکنی، سیلی بنیادی به صورتش میزنی.
جسیکا هاب، کارگردان «حیاط درخت سیب» میگوید: «آنچه اندکی دغدغه من شده است همان زنانی است که مورد حمله قرار میگیرند، قربانی هستند، چنین استعارهای در قصهگویی جنایی ما هستند و دیدن آن از منظر زنانه چیز نادری نیست. نوع متفاوتی از نور روی آن تابیده شده وقتی شما انجامش میدهید.»
تجاوز در «حیاط درخت سیب» برای جایگاهش در روایت بدون جنجال نبود. ما شخصیتی را با بازی امیلی واتسون در نقش دکتر ایوون کارمایکل میبینیم که در جستجوی تمایلات جنسی خود با یک رهایی و در یک سن، بسیار ناشنیده در جریان اصلی مدرن است سپس - وای! - مورد تجاوز قرار میگیرد انگار تنبیه میشود. هابز آن را رد میکند.
هابز میگوید «آنچه تلاش میکردیم انجام دهیم مجاب کردن مخاطب به بررسی زندگیای بود که به سوی شما میآید. کارمایکل گاردش را باز کرد و خیال میکنم چیزی بدی است؛ اما بسیار حقیقی است. اکثر زنان درباره تهدیدهای بالقوه گرا میدهند و فکر میکنم همانطور که پیر میشوی تمایل به باز کردن بیشتر این گارد پیدا میکنی. هرگز به عنوان یک ایده تنبیهی تدبیر نشد.
آماندا کو که رمان لوسی داوتی را برای تلویزیون اقتباس کرده این خوانش را تصدیق میکند؛ اما از آن بیزار میشود. او میگوید: «برخی مردم پس از اپیزود نخست احساس خشم داشتند؛ چون آشکارا خیال میکردند او بابت تمایل جنسی تنبیه شده است! اما صبر کن، اپیزودهای بعد، چرا داریم درباره آن حرف نمیزنیم. کمی آزار دهنده بود که مردم به آن توجه نکنند؛ اما درکش کردیم، چون اغلب زنان چقدر روی صفحه تلویزیون هستند تا مورد تجاوز قرار گیرند. چشمانداز زنانه آن را برای تماشا در صحنه سهلتر میکند که هنوز تجاوز دیگری برای یک جنسیت کامل نیست؛ اما به شیوههای دیگر سختتر است.»
به قول کو «اندکی از خود حمله را دیدی. به نظر نمیآمد از منظر شخصیت چنین ذهنی باشد. راهش آن بود تدوین شود - و تدوینگر به چنین شکلی در آورد - تقریباً رجعت به گذشتههایی به اختلال استرس پس از حمله بود.
جین فیتراستون، مدیر تولید Broa church است که سه سری آن حول تجاوز چرخیده است. او تأکید میکند «اما شما آن را نمیبینید. ما در نقطهای آغاز میکنیم که در آن شخصیت زن به ایستگاه پلیس میرسد. نقطه شروع واقعاً برای کنکاش از منظر قربانی نبود، همان عواقب عاطفی است. تجاوز جنسی در درام تمایل به فاحشه بودن دارد که در هر جای یافت میشود. برخی صحنهها هست که فقط شیوه طرح است.
Broadchurch میخواست داستان صادقانه عاطفی را نقل کند و همچنین بر طبل پلیسبازی مدرن بکوبد که شهرتی برای حساس بودن به خشونت جنسی به دست آورد. فیتراسیون میگوید «تمام نیروهایی که از آنها صحبت شده واقعاً برای بهترین عملکردشان تلاش میکنند.»
حتی هنوز بدون هیچ بازنمایی خشونت، تجاوز به مثابه موضوع برای درام، کمابیش محرک مخالفتهاست، گویی به تقبیحی از خود کنش با مذمت آکنده از تصویر داستانی آن اشاره میکند.
نینا راین در گفتگو درباره نمایشنامه «رضایت» خود که موضوعاتش برای تشریح در جزئیات بدون لو دادن آن ناممکن است، با اندوه میگوید «همان چیزی است که نگرانش بودم. مردم منتقد به تصویر کشیدن تجاوز هستند. انگار تصویر خود کنش است.»
در حقیقت شما نمیتوانید نمایشنامهای بدون پیچیدگی، ابهام، رقابت چشماندازها، فضاهای خاکستری بنویسی؛ اما به وارد کردن مباحث سیاسی یا حقوقی درباره تجاوز مجازی که فضا را بغرنج میکند. طبق گفته راین جهانی وجود دارد که در آن تو هم حقیقت را میگویی جایی که زن میتواند خردمندانه فکر کند یک تجاوز بود و مرد میتواند خردمندانه فکر کند یک رحمت بود. اما این کنش هر امکان قضاوت بابت قربانیان تجاوز خواهد بود، حال به آرامی و دقیق برنده شد. در همان لحظه اگر کنشی برای جنایی بودن باشد خاکستری باید به سیاه و سفید تفکیک شود. حقیقت یک فرد باید جانشین حقیقت دیگری شود.
سؤال هنوز مهم جلوه میدهد؛ چرا اکنون همه جا تجاوز است؟ راین میپرسد «آیا به خاطر توییتر و ترولسازی و خشونت جنسی آنلاین نسبت به زنان است؟ تجاوز بیشتر و بیشتر به عنوان چیزی به کار میرود که میگویی و وقتی با کسی همراه میشوی باید مورد تجاوز قرار گیری.»
این یک جریان فرعی است: رسانه اجتماعی مفهومی از این حقیقت ناگفته عظیم میآفریند که رسانه جریان اصلی آن را نادیده میگیرد. پس جریان اصلی آن را برمیدارد و ستارهها درباره آن حرف میزنند. از روایتهای نژادپرستانه قابلتشخیص است. اسلام هراسی مزخرف در حال رشد کردن است، جریان اصلی با سستی، وحیوار، ستارهها با «دغدغههای تشخیصی»، با «گفتن غیرقابل بیان»، ایجاد حرارت میکنند و با خلق درامهای فکورانه به طریقی دیگر پایان میدهند که در آن - با عذرخواهی از دوستان بدون قصد توهین - اما خر شدن برای یک تکه نان بیماری روانی است.
این دستوری علیه تجاوز به مثابه درام نیست. اگر شما به هر موضوعی برای غیرقابلبیان شدن در هنر اجازه دهید، پس شما تسلیم آن موضوع برای کسانی شدهاید که وانمود خواهند کرد اتفاقی رخ نمیدهد یا زمانی که رخ دهد به همان بدی نیست. اما اگر قرار است آن را به تصور بکشید درست آن را انجام دهید.