به گزارش مشرق، از من میپرسند این روحیه از کجا میآید؟ من هم جواب میدهم این روحیه به باورهای خودم برمیگردد. مثلا یک نمونه از این ویژگی را در سریال «پایتخت» مثال میزنم، چون سریال دشواری است و تا الان چهار قسمت آن را کار کردیم و بزودی قسمت پنجم آن را هم شروع میکنیم. برای این که کار را سریعتر به آنتن میرساندیم، باید ساعات زیادی را جلوی دوربین میماندیم. فرض کنید ما 12 شب میرفتیم میخوابیدیم. از آن طرف دوباره ساعت 6 صبح برای کار میآمدیم.
وقتی 6 صبح وارد اتاق گریم میشدم، میدیدم همه چهرهها خوابآلود و خسته است و مشغول چرت زدن هستند. من با صورتی خندان و صدای بلند میگفتم: «سلام، صبح به خیر.» ناگهان چشمهای همه باز میشد و میخندیدند. اما لابد پیش خودشان میگفتند: «این چه انرژیای است که این دارد؟! این که دیشب تا ساعت 12 سر کار بود و بعد هم دو سه ساعت با دوستان نشست و با هم بگو و بخند کردند، دیرتر از ما هم خوابیده، حالا چطوری است که صبح این قدر سرحال سرکار حاضر میشود؟!» تازه من به آنها میگفتم: «رفتم ورزش هم کردم و برگشتم.»باورم این است که عمر ما کوتاه است و دوره تاثیرگذاری کوتاهی داریم. پس باید در همین دوره کوتاه، تاثیرمان را بگذاریم و از ما انرژی ساطع شود. ما باید در همین دوره کوتاه، شادی و نشاط بپراکنیم. همیشه دلیلی برای عبوس بودن و ناامیدی پیدا خواهد شد. حالا اگر تو بتوانی در دل ناامیدی برای خودت امید بتراشی، تو یک قهرمانی. من هم سعی میکنم همیشه این لباس برازنده قهرمانی را به تن داشته باشم. ما باید تلاش کنیم قهرمان شادیها، قهرمان امید و قهرمان استمرار حیات باشیم. اگر این انرژی را در من میبینید، از این باور و نگاه نشات میگیرد. این انرژی از این باور است؛ انگار که نیستی، چو هستی خوش باش.