کد خبر 718400
تاریخ انتشار: ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۶ - ۰۸:۲۱
امام سجاد

شاعران اشعاری درباره ولادت امام سجاد ( ع ) سروده اند. در اینجا به برخی از آنها اشاره می کنیم.

به گزارش مشرق، شاعران درباره ولادت امام سجاد ( ع ) اشعاری سروده اند. در اینجا به برخی از این آثار اشاره می کنیم:

 شاعر علی اکبر لطیفیان

 از سکوتم صدا درست کنید

ذکر یا ربنا درست کنید

ببرید و بیاورید مرا

بلکه از من گدا درست کنید

در دلم گر بناست خانه کنید

اول این خانه را درست کنید

میشود سنگ دستتان بدهم

میشود که طلا درست کنید

هرچه میل شماست تسلیمیم 

یا خرابم ویا درست کنید

فقر ما را کسی درست نکرد

ای کریمان شما درست کنید

شد اگر شکر ، اگر نشد یک وقت

می نشینم تا درست کنید

بعد از آن که مدینه ام بردید

سفر کربلا درست کنید

از لب ما دعا نمی افتد

کربلا ،کربلا نمی افتد

این قبیله هم شبیه هم اند

این کرم زاده ها چه با کرم اند 

چه نیازی است تا بزرگ شوند

در همان کودکی مسیح دم اند

زنده ام میکنند مثل مسیح

بر تن مرده ام اگر بدمند

همه آماده ی بلا هستند

جاده های عروج پیچ و خم اند

عاشقان بیشتر پی نامند

عاشقانی که عاشقند کم اند

عاشقان در نگاه آل علی

گر اسیرند باز محترم اند 

دختران قبیله های عرب

خادم شهربانوی عجم اند 

عجمی کرده اند جانان را 

آبرو داده اند ایران را

ای مناجات تا خدا رفته

عرش را تا به انتها رفته

کیسه کیسه به شانه نان برده

خانه خانه سوی گدا رفته

بی تو معراج هم کسی برود

بی وضو محضر خدا رفته

بسکه در حال سجده افتاده

رنگ پیشانی شما رفته

برکت می رسد غلامت اگر....

سر سجاده ی دعا رفته

محمل ما به گِل فرو رفته

محمل ما شکسته وا رفته

چاره ای کن برای ما ور نه

رمضان ، آبروی ما رفته

آبرو دار پنجم شعبان

دارد از راه  میرسد رمضان

ای مناجاتی سرای حسین

ذکر آمین ربنای حسین

ای تمام صحیفه ات شرح

آخرین ناله و دعای حسین

مقتل تو صحیفه ات باشد

داده ای شرح کربلای حسین

کاش مثل تو روضه خوان بشویم

تا اقامه کنیم عزای حسین

به زبان دعا بیان کردی

چه کشیدند بچه های حسین 

آه تیر سه شعبه و حلق

طفل معصوم بی خطای حسین

الامان از حکایت زینب

وای از روز ماجرای حسین

چقدر کریه میکنی یعقوب

مژه ات ریخته برای حسین

بعد از آن که بدن مرتب شد

سر بنه روی بوریای حسین

روی قبرش نوشتی یا مظلوم

لک روحی فدا ابا المهموم

رحمان نوازی

سلام عطر خوش دلپذیر سجاده

سلام دلبر سجده ، امیر سجاده

سلام سفره پر نعمت دعا خوانی

سلام سفره مهمان پذیر سجاده

سلام تازه شعر و شعور و احساسم

سلام تازه مریدی به پیر سجاده

چقدر دست مرام من از تو خالی شد

شبی که دور شدم از مسیر سجاده

پیاده می شوم اینجا کنار اشکم تا

بیفتم از سر خجلت به زیر سجاده

و یطعمون علی حبه شما هستید

منم یتیم و فقیر و اسیر سجاده

منم فقیر شما یک عطا به من بدهید

مرااسیر کنید و خدا به من بدهید

شبی که مثل همیشه خدا تو را می دید

و داشت عرش نمازت ستاره می بارید -

جقدر حجم حضورت وسیع و ناپیدا

که لحظه لحظه در آن جز خدا نمی گنجید

همان شب از نفس سجده های پرنورت

که داشت قامت ابلیس روح می لرزید

به شکل افعی خشمی در آمد و آمد

به گرد پای حضور تو داشت می چرخید

و نیش هم زد و تا از حضور درآیی

ولی چگونه شود نور منفک از خورشید

تو هم علی خدایی و محو محو خدا

که تیر و نیش ندارد به عشق تو تردید

و ناگهان پس از آن اتفاق رویایی

عبای سبز خودش را خدا به تو بخشید

چنان به رحمت خود موج زد به خاطر تو

که بر سواحل پیشانیت صدف پاشید

 و بعد روی صدفها به رنگ آب نوشت

از این به بعد شما زین العابدین هستید

از این به بعد نه ، از قبل عالم ذر بود

که سجده های تو در ساق عرش محشر بود

بهشت قطعه ای از تربت زمینت بود

و عرش آینه ای از دل یقینت بود

فرات کوفی ، ابوحمزه ثمالی ها

زیاد از این صلحا توی آستینت بود

صدای آیه ترتیل تو که می آمد

خدا هم عاشق اصوات دلنشینت بود

هزار رکعت هر شب نماز می خواندی

نماز یکسره مهمان شب نشینت بود

  انبیاء به پیشانی تو بوسه زدند

چرا که نقش علی نقش بر جبینت بود

هزار دسته ملک در صف عبادت تو

گدای روز و شب زین العابدینت بود

همیشه خاطره عمه در دلت می سوخت

و عکس قافله در چشم نازنینت بود

در آن غروب که عمه اسیر اعدا شد

دل تو خون و شد و سجاده تو دریا شد

چقدر آیه بریزد خدا به نام شما

چقدر معرفت آرد همین سلام شما

مرورتان بخدا از همیشه تازه تر است

برای هر که بخواند به احترام شما

کنار جاده دنیا پیاده گردیدم

فقط برای عبودیت مقام شما

به احترام شما از خدا طلب کردم

مرا برد به بهشت پر از کلام شما  

کنار مادرتان هم غذا نمی خوردید

چقدر درس ادب دارد این مرام شما

اگر کرامت عالم به دستهای شماست

منم گدای شما و منم گدای شما

منم گدای شما و گدای مادرتان

منم شوم فدای شما و فدای مادرتان

رسیده اید از آن سوی باور ایمان

به روی دوش گرفتید سوره انسان

منم که سوره افتاده از نگاه توام

منم که دور شدم از نگاه الرحمان

چه می شود که نگاهی به ما کنید آقا

که اسم ما بخورد بر کتیبه باران

که یک نفس بزنی تا دلم بهشت شود

که یک نفس بزنی تا دلم بگیرد جان

 صحیفه های دعا را به من بیاموزان

که از دل کلماتت در آورم قرآن

خداکه اسم تو را یاد دادبر آدم

منم صدات زدم ، صدا زدم با آن –

دو اسم ناز و قشنگت یکی به نام علی

یکی به نام حسین ، یا بن سید العطشان

علی ترین پسر کربلا نگاهم کن

مرا ستاره ستاره اسیر ماهم کن

در آن غروب که مقتل پر از کبوتر بود

پر از تهاجم تیر و سنان و خنجر بود

در آن غروب که چادر زخیمه ها افتاد

و دشت پر شده از ناله های معجر بود

در آن غروب که عمه کبود و نیلی شد

و دست و بازویش از تازیانه پرپر شد  

در آن غروب که مشکی به آسمان می رفت

و روی نیزه در آن سو نگاه اصغر بود

در آن غروب که عمه تو را تسلی داد

و آتش دل او از تو نیز بدتر بود

در آن غروب که هر نیزه ای به سویی رفت

و روی نیزه که دعوا برای یک سر بود

در آن غروب تو در کربلا شهید شدی

کنار عمه به شام بلا شهید شدی

 یوسف رحیمی

 نور حق می دمد از مشرق سجاده‌ی تو

چه شکوهی ست در این زندگی ساده تو

می رود از نظرش جنت و ملک و ملکوت

آنکه از روز نخستین شده دلداده‌ی تو

زمزم و کوثر و تسنیم به وجد آمده اند

از زلالی می و روشنی باده‌ی تو

هر کسی معجزه‌ی چشم تو را باور کرد

می شود بنده ولی بنده‌ی آزاده‌ی تو

با کرامات نگاهت دل هر عاشق را

می برد سمت خدا روشنی جاده‌ی تو

آمدی تا به جهان نور یقین برگردد

نور ایمان و سعادت به زمین برگردد

مکه با مقدم تو عطر بهاران دارد

دیده‌ی روشن تو رحمت باران دارد

کعبه بر شانه‌ی لطف تو توکل کرده

با نفس های مسیحایی تو جان دارد

مثل جدّت تو نهادی حجر الاسود را

ور نه بی مرحمتت قامت لرزان دارد

هر کسی در دل او نور ولایت جاری ست

به کرامات تو و چشم تو ایمان دارد

از نگاهت همه اعجاز و یقین می بارد

چشمهایت چقدر تازه مسلمان دارد

آیه آیه کلمات تو همه روشنی اند

خط به خط مصحف تو جلوه‌ی قرآن دارد

لحظاتت همه از نور خدا لبریزند

مگر این شوق الهی تو پایان دارد

شب گذشت و سر تو بر روی تربت مانده

در عروجی تو ولی شوق عبادت مانده

با تو هر لحظه‌ی من بوی خدا می گیرد

عطر اخلاص و مناجات و دعا می گیرد

بچشان بر دل ما طعم عبودیّت را

سجده هامان به نگاه تو بها می گیرد

تو ولی نعمت ما و همه عبدت هستیم

رحمت واسعه ات دست مرا می گیرد

تا بقیعت دل شیدای مرا راهی کن

عشق از گوشه‌ی چشمان تو پا می گیرد

آنقدر بنده نوازی که دل چون من هم

عاقبت تذکره‌ی کرب و بلا می گیرد

بانی روضه‌ی اربابی و باران باران

شمم از محضر تو اذن بکا می گیرد

از تو بر گردن اسلام چه دِیْنی مانده

با فداکاری تو شور حسینی مانده

رهبر جان به کف اهل ولایی آقا

مظهر بی بدل صبر و رضایی آقا

به تو و عزت و ایثار و شکوهت سوگند

علم افراشته‌ی خون خدایی آقا

بیرق نهضت ارباب به روی دوشت

وارث سرخی خون شهدایی آقا

خطبه‌ی حیدری ات کاخ ستم را لرزاند

دشمن تو نبرد راه به جایی آقا

کربلا را که تو به کوفه و شام آوردی

همه دیدند که مصباح هدایی آقا

مصحف چشم تو از عشق حکایت دارد

راوی غیرت و ایمان و وفایی آقا

دیده‌ی غرق به خون تو گواهی داده

تو عزادار چهل سال منایی آقا

اشک هم از غم چشمان تو خون می‌گرید

زائر جان به لب کرب و بلایی آقا

چشمهای تو از آن ظهر قیامت می خواند

دم بدم در همه جا داشت مصیبت می خواند

غربت و بی کسی قافله یادت مانده

شام اندوه و شب هلهله یادت مانده

خار غم چشم تو را باز نشانده در خون

پای زخمی و پر از آبله یادت مانده

در خرابه تو هم از پای نشستی آخر

قامت خم شده‌ی نافله یادت مانده

زخم بی مرهم چل روز اسارت آقا

سالها سلسله در سلسله یادت مانده

سالیانی ست که این داغ شهیدت کرده

تلخی طعنه‌ی صد حرمله یادت مانده

قاتلت درد و غم و بی کسی عاشوراست

سالیانی ست دل زخمی ات ارباً ارباست

محسن عرب خالقی 

      نشیب های دل من فراز میخواهد

      فراز اشک مرا در نماز میخواهد

      

      مؤید است به روح القدُس قلم اما

      برای شعر سرودن نیاز میخواهد

      

      اگر چه کرده دل من خیال پردازی

      حقیقت است که عاشق مجاز میخواهد

      

      برای سفره ی بازش نیامدم اینجا

      گدای این در، آغوش باز می خواهد

      

      اگر چه این دو شب از جام کربلا مستم

      دلم دوباره شراب حجاز می خواهد

      

      پیاله ای بدهیدم که دم زنم حق را

      دوباره زنده کنم قصه ی فرزدق را

      

      نسیم پنجم شعبان ز راه آمده است

      صدای پای بهاران ز راه آمده است

      

      ببین بدون پیمبر بدون جبرائیل

      دوباره آیه ی قرآن ز راه آمده است

      

      میان بیشه ی شیران هاشمی امشب

      غزال عرصه ی ایمان ز راه آمده است

      

      فقط نه اینکه ز راه آمده عزیز عرب

      عزیز دختر ایران ز راه آمده است

      

      زنی که در رگ او خون آریایی هاست

      که از دیار دلیران ز راه آمده است

      

      شب تولد فرزند شاه دختر ماست

      زبان مادری او زبان کشور ماست

      

      کسی که شد ششمین نور سوره ی انسان

      کسی که خسته شد از سجده های او شیطان

      

      کسی که هست تجلی پنج تن در او

      کسی که شد پدر هشت قبله ی ایمان

      

      کسی که با نفس یک غلام ساده ی او

      نفس گرفته زمین مدینه از باران

      

      کسی که موقع انفاق بین سائل ها

      ملقّب است دل شب به صاحب انبان

      

      به حق او حجر الاسودی شهادت داد

      که جز به حق علی وا نکرده است دهان

      

      به حیرت است کنار حَجر دو چشم هشام

      ز اهتمام خلایق به احترام امام

      

      بخوان که ضبط کند آسمان صدایت را

      صحیفه پخش کند بعد این نوایت را

      

      برای این که بخوانیم " لا تؤدّبنی "

      بخوان برای ابوحمزه ها دعایت را

      

      تو با زبان خدا حرف می زنی آخر

      چگونه یاد بگیریم ربنایت را

      

      بیا و بعد دعا روضه هم بخوان آقا

      بیا و شرح بده داغ کربلایت را

      

      بیا بگو چه کشیدی تو در چهل منزل

      بگو که بست به زنجیر دست و پایت را

      

      بیا بگو چه به روز رقیه آوردند

      بگو چگونه کشیدند عمه هایت را

      

      کسی که حرف خدا و کتاب می آورد

      کنار یک سر تشنه شراب می آورد

      

       حسن لطفی

      سوی مجنون برسانید که لیلایی هست

      ما شنیدیم در این شهر که آقائی هست

      دورِ این خانه شلوغ است اگر جائی هست

      دردمندیم و دلی خوش که مداوائی هست

      

      شب عید است بیائید حنا بگذاریم

      سر به خاکِ قدمِ مردِ دعا بگذاریم

      

      تا پدر چشم به چشمانِ تو احیا دارد

      پر گهواره ی تو روحِ مسیحا دارد

      و حسن خیره به چشمانِ تو نجوا دارد

      نوه­ی حضرت زهراست تماشا دارد

      

      جلوه ی تام علی بر تو مبارک بادا

      سومین نام علی بر تو مبارک بادا

      

      فطرسی آمده و از تو پری می خواهد

      از تو عیسی نفسِ ناب تری می خواهد

      یوسف از دستِ تو مژگانِ تری می خواهد

      که غبارِ قدمت رفته گَری می خواهد

      

      یا کریمیم و سرِ جاده ی تو شیعه شدیم

      ما کنارِ پرِ سجاده ی تو شیعه شدیم

      

      عشق وقتی به نهایت به نهایت برسد

      تازه شاید که سرش بر کفِ پایت برسد

      چشمِ جبریل اگر سوی عبایت برسد

      نه محال است مقامش به گدایت برسد

      

      نه فقط پهنه­ی افلاک نمک گیر تواند

      تو از این کشور و این خاک نمک گیر تواند

      

      مثلِ پیراهنِ یوسف که به کنعان آمد

      مثلِ ابری که سرِ خاک بیابان آمد

      صاحب خانه­ی خود جانبِ ایران آمد

      خانه­ی مادری اش شاهِ خراسان آمد

      

      خاکِ ما خانه ی تو سایه مطلق داری

      حقِ آب و گِل و بر گردنِ ما حق داری

      

      عشقِ ایرانیِ ما کارِ بنایت با ماست

      حوض و فوّاره و ایوانِ طلایت با ماست

      طاقِ گلدسته، رواق، آینه هایت با ماست

      خادمیِ حرم و صحن و سرایت با ماست

      

      طرحِ زیباتری از باغِ جنان می سازیم

      و ضریحِ نویی با فرشچیان می سازیم

      

      مصلحت بود اگر شیرِ خدا می گشتی

      تو علی هستی و شمشیرِ خدا می گشتی

      مست از جلوه­ی تکبیرِ خدا می گشتی

      تکسوارِ عرب و شیرِ خدا می گشتی

      

      بازوی هاشمی ات تیغ اگر بر می داشت

      کربلا زیرِ قدم هات تَرَک بر می داشت

      

      رخصتت بود اگر یک تنه لشکر بودی

      میمنه، میسره بودی و مکرّر بودی

      ای امام ابنِ امام از همه بهتر بودی

      رخصتت بود اگر حضرتِ حیدربودی

      

      کربلا دید پدر را نفست یاری کرد

      وه که با نامِ تو عباس علمداری کرد

      

      واژه ات خطبه شد و تیغِ علی وار آورد

      خطبه ات شورِ علی در دلِ پیکار آورد

      چه بلائی به سرِ کاخِ ستمکار آورد

      شیعه را با شب و شمشیر و دعا با آورد

      

      با تو در شام عجب معرکه بر پا شده است

      که دعا گوی شما زینبِ کبری شده است

       

 رضا اسماعیلی

 نذر تو کردم دلم را ، مولای من ! بار دیگر

از کوچه باغ دل من ، ای روح آیینه بگذر

امروز ، روز بهشت است ، عطر تو می بارد از عرش

از عطر ناب حضورت ، شد آفرینش معطر

هستی ز نورت جوان شد ، خورشید در آسمان شد

شد فجر صادق شکوفا ، شب شد ز نور تو پرپر

رفت از جهان بوی پاییز ، آمد بهاری دل انگیز

در ذهن خاک سترون ، شد باغ مینو مصور

ما را اجابت کن ای عشق ، ای قبله گاه ملایک !

ما را اجابت کن ای عشق ، سجاد ، نور مطهر

تبریک یاران سحر شد ، خورشید دین جلوه گر شد

نور خدا منتشر شد ، در این جهان بار دیگر

منبع: باشگاه خبرنگاران

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس