به گزارش مشرق، از کارگر و کارمند گرفته تا متخصصان با درآمدهای مختلف که اگر پای صحبتشان بنشینیم همگی یک وجه اشتراک آن هم سختی کارشان دارند. برای نمونه میتوان به بازیگران سینما اشاره کرد که بارها در مصاحبههایشان بسختی کار خود اشاره کرده و آن را پس از کار در معدن دومین شغل زیانآور جهان به حساب میآورند. این روزها شبکه افق مستند جذابی را با نام «سیم آخر» روی آنتن برده که در هر قسمت آن مخاطب با یکی از مشاغل سخت و طاقت فرسا آشنا میشود.
بدلکاری به نام ارشا اقدسی
یکی از هیجانانگیزترین و در عین حال سختترین رشتههای سینما، بدلکاری است که تنها یک اشتباه در محاسبات میتواند به قیمت جان فرد بدلکار یا دیگر افراد گروه فیلمبرداری تمام شود. درست مشابه اتفاقی که برای زندهیاد پیمان ابدی هنگام تصویربرداری یک فیلم تلویزیونی رخ داد و در نهایت به فوت دلخراش وی منجر شد. ابدی پیش از این اتفاق گروهی متشکل از چند جوان مستعد بدلکاری تشکیل داد که یکی از آنها این روزها جزو بهترینهای این رشته محسوب میشود. ارشا اقدسی که سابقه حضور در یکی از آخرین سری فیلمهای جیمزباند (اسکای فال) را هم در مقام بدلکار در کارنامه دارد، در سیم آخر به توضیح سوابق کاری خود با لحنی گرم و صمیمانه پرداخته و مخاطب را با خود همراه میکند. در عین حال بخشهایی از کارهای او هم به نمایش گذاشته شده تا مخاطب هر چه بهتر با تواناییهای کاری او آشنا شود. برای نمونه میتوان به تصادف رانندگی اشاره کرد که در آن فقط باید آینه بغل راننده شکسته میشد و اقدسی با ظرافت خاصی آن را با موفقیت به سرانجام رساند بیآنکه نیاز به تکرار چندباره باشد. ریتم تند و سریع را میتوان از دیگر نقاط قوت این قسمت به حساب آورد که با سوژه سیم آخر تناسب دارد.
محیطبان عاشق
در سالهای اخیر اخبار زیادی درباره حوادث رخ داده برای محیط بانها تیتر اول رسانهها شده که بیش از هر چیز روی سختی کار آنها تاکید دارد. گروه سیم آخر نیز در یکی از برنامههای خود سراغ یکی از محیطبانهای باسابقه کشور رفته و به گفتوگو با وی درباره این شغل پرداخته است. این بخش با تصاویری چشمنواز از زمستان و بهار منطقهای حفاظت شده آغاز شده و سپس مخاطب با محیطبان و خاطراتش همراه میشود. خاطراتی بعضا تلخ و تکاندهنده که به راحتی مخاطب دوستدار محیطزیست و حیات وحش را تحت تاثیر قرار میدهد. برای مثال میتوان به دو عقابی اشاره کرد که محیطبان آنها را در حالی پیدا کرده که پای هردوی آنها به یک نایلون دسته دار پلاستیکی گیر کرده و باعث مرگ یکی و نیمه جانی دیگری شده است! اتفاق عجیبی که به اجتناب مردم از ریختن زبالههای پلاستیکی در طبیعت اشاره کرده که میتواند فاجعههای تلخی را برای جانوران رقم بزند.
بازی مرگبار با اسید
صنعت پتروشیمی یکی از صنایع مهم و کلیدی ایران در جهت حرکت دادن چرخهای صنعت کشور به حساب میآید. در این صنعت مشاغل زیادی وجود دارد که هر یک از آنها میتوانند در ردیف سختترین مشاغل جهان قرار گیرند. یکی از آنها اسیدسازها هستند که با مادهای فوقالعاده خطرناک سروکار داشته و نقشی کلیدی در گرداندن این صنعت برعهده دارند. گروه سیمآخر سراغ یکی از باسابقهترینهای این رشته رفته و با او در دل این شغل پرمخاطره همراه شدهاند. بخش مهمی از کار هم در پتروشیمی رازی تصویربرداری شده و ما به عنوان مخاطب با فعالیت سخت و استرس زای سوژه برنامه آشنا میشویم. یکی از تکاندهندهترین بخشهای این مستند نیم ساعته مربوط به خاطره یکی از افراد فنی این بخش است که روزی برای تعمیر یکی از دیگهای اسید با لباس مخصوص زیر بارانی از اسید رفته و کارش را انجام داده است. در بخشهایی از گفتوگو نیز فرد مصاحبه شونده اشارهای به سال استخدامش در پتروشیمی(1368) کرده و به شکلی ظریف به روحیه جهادی جوانان پس از پایان جنگ میپردازد.
من یک آتشکار هستم
کارخانه ذوبآهن اصفهان، یکی از قدیمیترین کارخانههای کشور با عمری نزدیک به نیم قرن است که نقش مهمی در صنعت کشور ایفا میکند. در این صنعت، مشاغل فراوانی وجود دارد که برخی از آنها در رده مشاغل سخت و زیان آور قرار میگیرند و بدون شک آتشکارها در راس آن قرار دارند. کسانی که در میزان حرارت بسیار بالا و نزدیک به مواد مذاب کار میکنند که تنها نگاه کردن کوتاه به آن نیز آسیبهایی جدی به چشم وارد میکند. در این بخش هم گروه با یکی از آتشکارهای جوان ذوبآهن همراه شده و ما را با شغل و زندگی خانوادگی وی آشنا میکند. در بخشهای مربوط به کارخانه، او را با لباس مخصوص در حال کار میبینیم در حالی که جویی از مواد مذاب چند متر پایینتر از او در حال حرکت است. از سوی دیگر با علاقه او به عکاسی نیز آشنا میشویم که در تضاد کامل با شغل وی است. تاکید کوتاه کارگردان روی فرزند کوچک مرد جوان نیز نقش مهمی در تاثیرگذاری بیشتر این اپیزود داشته و مخاطب را بیش از پیش تحت تاثیر قرار میدهد.
مردی به بلندای یک برج
ترس از ارتفاع یکی از ترسهای مشهور میان انسانهاست که تنها تعداد محدودی را شامل نمیشود. برای نمونه میتوان به انسانهایی اشاره کرد که در برجهای بلند به کار مشغول بوده و بر این ترس بزرگ غلبه کردهاند. در یکی دیگر از اپیزودهای سیم آخر با مرد میانسالی همراه میشویم که در بخش تاسیسات برج میلاد سابقهای 14 ساله دارد و در ارتفاعی گاه بیش از 300 متر از سطح زمین مشغول کار است. جالب اینکه بخش مهمی از گفتوگو هم در همین ارتفاع انجام گرفته و مخاطب تصاویری را میبیند که خود هیچگاه حاضر به قرار گرفتن در آن موقعیت نیست. برای مثال میتوان به پلان کوتاهی اشاره کرد که قهرمان داستان بدون طناب محافظ از میلهای بالا رفته و پیچها را چک میکند. در عین حال در بخشهایی کوتاه هم با زندگی شخصی او آشنا شده و به بیماری فشار خون او پی میبریم که با دارو و همچنین ورزش کنترل شده است. سیم آخر از آن جهت مستندی ارزشمند است که به شغل آدمهایی پرداخته که از نگاه جامعه و مردم دورمانده و میتواند الگوی مناسبی برای جوانان به حساب آید.
منبع: قاب کوچک جام جم