سرویس جهان مشرق- دانلد ترامپ با تصور اینکه میتواند با ایجاد دوستی با چین، بر بحران کره شمالی تسلط یابد، به سمت این کشور رفت. او که در کارزار انتخاباتی خود چین را بزرگترین دشمن آمریکا میدانست، پس از جلوس بر کرسی ریاست جمهوری، با چرخشی کامل سیاست دوستی با چین را در پیش گرفت. کار به جایی رسید که برای اولین بار در تاریخ آمریکا، تایوان رسما از سوی یک رییس جمهور آمریکایی در حاشیه قرار گرفت و ماجرا تا پالسهای کلامی محبتآمیز و احساسی از سوی ترامپ پیش رفت. اما اکنون، دیری نپاییده که رییس جمهور آمریکا پی برده که نمیتوان چندان در قضیه کره شمالی به چین تکیه کرد. چین یک قدرت مستقل و تعیینکننده در جهان امروز است که باید با کارت کره شمالی بازی کند و درست هم هست. آمریکا خلع قدرت از کره شمالی را میخواهد اما این عمل برای چین به مثابه باز کردن درهای خود جهت ورود دشمن است. تاریخ تکرار میشود و ترامپ حالا دیگر فهمیده که فلسفه چین و آمریکا هرگز با هم نمیخواند.
هواداران استراتژی دوستی با چین امروز متوجه شدهاند که ظاهرا سیاست آنها و رمانتیک سیاسی که ترامپ سعی داشت با رییس جمهور چین برقرار کند، ره به جایی نبرده و اصطلاحا چین به آنها پا نداده است. طعم خوشبینیهای روزهای اول هواداران ترامپ که فریاد میزد: «حال چین را خواهیم گرفت و به سیاست مماشات و ضعف اوباما در مقابل این کشور پایان خواهیم داد» هنوز در دهانشان مزه نشده بود که رییس جمهور منتخبشان در اقدامی معکوس، به طرف چینیها غش کرد و خواست با سیاستبازی دل دومین قدرت اقتصادی جهان را بدست آورد تا هم قضیه تایوان را به نوعی ماستمالی کند و هم با فشار بر کره شمالی از طریق پکن، هم زهر تهدید آن را بگیرد و هم حاشیه امنیت کره جنوبی و ژاپن را افزایش دهد.
روزگاری ترامپ با در غبغب انداخته بود و فریاد میزد که گوش چین را بخاطر اقدامات سایبری و زیادهخواهیهایش در منطقه به سختی خواهد پیچاند اما هرگز فکر نمیکرد که چین بیدی نیست که با این بادهای صادره از سوی یک تاجر عشقِ سیاست بلرزد. سیاستمداران چغر و پوست کلفت چینی، ترامپ را در حد و اندازه یک سیاستمدار نمیبینند و با کولهباری از تجربه که عقبه آن سالها ممارست و تفکر است، با رییس جمهور تازهکار آمریکا روبرو شدند. برای آنهایی که ژئوپلتیک را به چشم بازی حاصل جمع صفر مینگرند، تلاشهای ترامپ جهت تلطیف فضا با چین چیزی جز به صرافت افتادن برای اهدافی چون روشن ساختن وضعیت تایوان و فرونشاندن کره شمالی نیست.
ترامپ اولین حرکت خود پس از پیروزی در انتخابات را بد آغاز کرد. اول به رییس جمهور تایوان زنگ زد و چین را بر علیه خود تحریک کرد و بعد از مدتی به طرف چین غش کرد و رییس جمهور این کشور را مردی شریف خواند. بدیهی است که این سیاست حماقتبار و رفتار کاملا غیرحرفهای از سوی واشینگتننشینان یک جابجایی پارادیمی (تحول انگاره) اعلام شد اما در واقع، چینیها آن را به منزله جهالت ترامپ و بیتجربهگی یک سیاستمدار تلقی کردند.
وقتی که ترامپ با کولهباری از وعده، بر کرسی کاخ سفید نشست، نیروهای خنثیکننده نهادی دولت و حلقههای تجاری پشت پرده تلاش کردند که او را به مرکزیت نظام آمریکا که روسای جمهور سابق بر مدار آن حرکت میکردند، سوق دهند. نتیجه این شد که ترامپ نه تنها بر مدار همان سیاست حرکت کرد که کاسه داغتر از آش شد و سیاست «چین واحد» را با جان و دل پذیرفت. این هیجانات بیگاه رییس جمهور آمریکا که برآمده از شخصیت ناپخته، نافهیم، و عجول اوست، جایگاه وی را در نظر واقفان و صاحبنظران بینالمللی به شدت کاهش داد. ظاهرا جو دوستی با چین آنقدر بر ترامپ حاکم شده بود که عملا پاسخ تماس «سای اینگ ون» رییسجمهور تایوان را هم به زور میداد. وی در کنفرانس خبری خود، عملا تایوان را حساب نیاورد و سیلی سختی به متحد قدیمی آمریکا زد. او در این کنفرانس گفت که ترجیح میدهد که بخاطر تایوان برای خود هزینه درست نکند و بجای آن از چین که دولت وی را در مقابله با کره شمالی یاری میدهد، در مقابل تایوان دفاع میکند.
وقتی دیدار ترامپ با «شی جین پینگ» -رییس جمهور چین- در «مارالاگو» صورت گرفت، همه پی به چرخش کامل ترامپ در مورد چین بردند. چینیها هم پالسهای مثبت صادر کردند و کاوشگری در دریای چین جنوبی را برای کشتیهای آمریکایی آزاد کردند و از طرفی بر نرخ ارز هم چندان نظارت اعمال نکردند. از سوی دیگر، تجارتهای سودآور بیشتری برای چین فراهم شد؛ هم از آن دست که فرزندان ثروتمند ترامپ شیفته آناند.
متحدین آمریکا در منطقه چشم باز کردند و دیدند که ظاهرا گردانه اقبال، برعکس میل آنها چرخیده است. خطمشی ترامپ تغییر یافته بود و ترس از دست دادن متحد امنیتی قدرتمند، آنها را تهدید میکرد. ترامپ که روزگاری تهدید میکرد که نیازی به چین نداریم و عملا مشکل کره شمالی را خودمان حل کنیم، بتدریج پی برد که حل مشکل کره شمالی بدون وجود چین اصلا معنی ندارد. رییس جمهور آمریکا فهمیده بود که یک طبل توخالی در سیاست خارجه است که با اعزام دو ناو جنگی و هیاهو به راهانداختن نمیتواند کوچکترین اثری در کره شمالی بگذارد. پیونگ یانگ، گرگ بالوندیده تنش با آمریکاست. سالهاست که از دوره «کیم ایل سونگ» و دههها قبل، با قدرتی عجیب در مقابل آمریکا ایستاده است. ترامپ خیلی خوب به نقش چین پی برده است و برای همین، تلاش دارد که دست از پا خطا نکند تا همراهی چین را داشته باشد و در این مسیر، قاعدتا نباید چندان توجهی به متحدینی چون ژاپن و کره جنوبی داشته باشد تا مبادا چین را خشمگین نسازد.
به این میگویند اوج هنر سیاست و قدرت واقعی چین که برای سه دههست که با استادی تمام از کارت کره شمالی در مقابل آمریکا استفاده میکند. از دوره بیل کلینتون، هر ۴ رییس جمهور آمریکا به خوبی فهمیدهاند که چین یک قدرت تصمیمساز است که البته شریک خوبی هم برای آمریکا نیست. همین بود که وقتی ترامپ در کارزار انتخاباتیاش فریاد میزد که «پدر چین را درمیآوریم» اوباما که پیشتر از نقش و قدرت چین آگاه شده بود، خنده تمسخر بر لب داشت. همین بود که در زمان انتقال قدرت از سوی اوباما به ترامپ، وی نصیحتوار به رییس جمهور جو گرفته و سرمست جدید آمریکا گفت که در مقابل چین نباید قلدری کرد و آمریکا محکوم به قویترین چشمبادامیهای جهان است.
بطور منطقی، وقتی که آمریکا و کشورهای غربی در مناطق مختلف دنیا نظیر قضیه اوکراین با کارتهای موجود خود بازی میکنند و ترجیح میدهند که همچنان بحران به قوت خود باقی بماند، طبیعی است که چین هم به عنوان یکی از سیاستهای خارجی خود، ترجیحاش به باقی ماندن بحران در شبه جزیره کره شمالی است تا بدینوسیله پیوسته غرب نیاز به کمک چین برای کنترل آن - و نه رفعاش- داشته باشد. بدین ترتیب، چین پیوسته مرکز ثقل حل و یا کنترل یکی از تهدیدهای بینالمللی (جنگ بین دو کره) خواهد بود و این یعنی یک استراتژی بسیار هوشمندانه.
پس با عنایت به گفتههای فوق، انتظار میرود که کشورهایی چون تایوان و دیگر شرکای آسیایی آمریکا که اکنون به دلیل نگرانی و حساسیت آمریکا در مورد کره شمالی و در نتیجه چنگ انداختن به دامان چین در حاشیه قرار گرفتهاند، صبوری پیشه کنند. تایوان چندین بار درخواست خحرید اسلحه از امریکا کرده که فعلا با تاخیر روبرو شده است. البته این امر در ۲ دولت بوش و اوباما هم رخ داد اما دلیل ترامپ متفاوت است. در هر حال، یقینا با توجه به اینکه چین به هیچ قیمتی حاضر نیست که از حمایت از کره شمالی کنار برود و فقط فضا را در حد کنترل شرایط میپذیرد، ترامپ دیر یا زود پی میبرد که نمیتوان چینیهای قدرتمند و راسخ را راضی به کنارهگیری کامل از حمایت از کره شمالی کرد. لذا، دوباره به سمت متحدین آسیایی خود برمیگردد و طرحی دگر در قبال چین میزند.
ترامپ هم مانند اوباما خود را فراموشی میزند و از تاریخ درس نمیگیرد. روزی میرسد که پی میبرد که آمریکا و چین نمیتوانند شرکا و دوستان خوبی برای هم باشند. چین حق هم دارد. اگر کره شمالی خلع سلاح شود، آمریکا و شرکایش رحم به چین نخواهند کرد.
منابع:
http://nationalinterest.org/feature/why-china-will-never-put-america-first-۲۰۶۴۶
https://www.vox.com/world/۲۰۱۷/۵/۸/۱۵۵۸۰۷۱۶/trump-taiwan-arms-deal-china
http://www.reuters.com/article/us-usa-trump-taiwan-exclusive-idUSKBN۱۷U۰۵I