به گزارش مشرق، حوزه سیاست خصوصا عرصه عمل سیاسی در نظام بین الملل و روابط با کشورها بسیار پیچیده بوده و در بروز بحران ها و مخاصمات، محاسبات ورود باید بسیار سنجیده و با مد نظر گرفتن لایه های پنهان و آشکار یک تحول و بحران باشد. خلیج فارس کماکان از مهمترین مناطق ژئوپولتیک جهان بوده و تعدد بازیگران مؤثر در آن، خود حکایت از اهمیت و حساسیت این منطقه داشته و دارد.
عربستان، مصر، امارات و بحرین در اقدامی هماهنگ تمامی ارتباطات خود را با قطر قطع کردند و جهان و خصوصا منطقه را با یک شوک مواجه نمودند. اعلام بی طرفی، تأکید بر مذاکره برای حل مشکلات، اشاره به ضرورت حفظ ثبات و امنیت خلیج فارس و عدم دخالت در امور داخلی کشورها باید مهمترین سرفصل های سیاست خارجی جمهوری اسلامی در ارتباط با بحران دوحه با چهار کشور عربی باشد. آنانی که عجولانه این تحول را فرصتی برای ایران قلمداد نموده اند یا نسبت روابط دوحه با واشگتن و تل آویو را نمی دانند و یا توجهی ندارند که اعراب ممکن است با هم اختلاف داشته باشند اما وقتی نام ایران در میان باشد همگی با وجود اختلافات، در کنار هم خواهند بود. سیاستمدار زیرکی که آگاهی و درک راهبردی از معادلات داشته باشد، خود را وارد بحران یامنازعه ای نمی کند که هزینه برای کشورش تحمیل نماید. یادمان باشد سخن از ایران است که دولت های عربی سعی می کنند چهره ای منفورتر از اسراییل از آن در نزد افکار عمومی خود نشان دهند و در نظام بین الملل نیز، آمریکا مقابل آن ایستاده است.
در بحران میان قطر و سعودی باید به بستر زایشی آن توجه نماییم. این بحران علل مختلف داشته و باید از زوایای مختلف مورد مداقه قرار گیرد. این بستر آنقدر عمیق نیست که دوحه را به دامن تهران بیاندازد. توجه داشته باشید عراقی که از دید بسیاری با تهران روابطی راهبردی دارد در برخی از عرصه ها مجبور به رعایت ملاحظات عربی بوده و ما نیز بر آن چشم پوشیده ایم.
اگر ورود ما به بحران فعلی به معنای در کنار دوحه بودن معنا شود، این ورود می تواند مقدمه ساز درگیری بزرگتری باشد که این قطع ارتباط دام فریب آن بوده است. قطر و روابط ویژه آن با تل آویو، واشنگتن، آنکارا، داعش، اخوان چه چرخش راهبردی را انجام داده است که باید نسبت به آن وارد ریسک شد. دوحه در اندازه هایی نیست که بتواند ساختار شکنی کرده و در نقطه نهایی تغییر صف داده با عربستان وارد چالش جدی شود. به اظهارات و نوشتارهای رسانه ها نیز اعتماد نکرده، آن را عامل تنظیم رفتار سیاسی خود ننماییم. این اظهارات نمایشی از جنگ روانی است که در پی تنظیم معادلات درون عربی و بیرونی آن است. سیاست کشورها باید بر مبنای واقعیت ها تنظیم شود و واقعیت شفاف تنهایی ایران در منطقه ای است که همه با وجود اختلافات در مقابل آن متحد هستند. با تحلیل از شرایط گذار امروز نمی توان سهم گیری کرده و دلخوش به تغییراتی کرد که در زمین بازی آن، ما از ظرفیت چندانی برخودار نیستیم. ضمن آنکه بسیار تلخ خواهد بود که ورود ایران به سود دوحه، خود بهانه ساز آشتی زودهنگام شده و حتی فراتر از آن دوحه اعلام نماید اختلاف دو بردار خانوادگی است و غریبه را، به آن راهی نیست. قطر و عربستان در نقطه نهایی هر دو متحد غرب بوده و با آمریکا رابطه ویژه دارند. امیر قطر یا شاه سعودی صدام نیست، لذا سناریوسازی نباید کرد و اگر روابط دوحه – ریاض به مرحله گزینه های آخر نزدیک شود، واشنگتن با ورود خود آن را حل خواهد کرد. سناریوی یمن در قطر تکرارنشدنی است و اگر هم سناریویی باشد باید فقط به کودتا فکر کرد. بزرگترین پایگاه آمریکا در منطقه در قطر است و واشنگتن با همه پایتخت هایی که دچار اختلاف شده اند دارای رابطه خاص است.آمریکا برای هر تحول سیال غیرقابل پیش بینی راهبرد جایگزین دارد. واشنگتن نشان داده است بعضا برای تغییرات رفتاری کشورها سیاست تنبیه را به کار می گیرد. ترکیه، کودتا، گولن، رابطه ویژه با کردهای سوری نمونه بارز فشار واشنگتن بر آنکارای عضو ناتو، برای تغییر رفتار بوده است. جنگی رخ نخواهد داد. اگر قطر و عربستان بخشی از نظام غرب و از همه مهمتر در دایره محاسبات نظام سرمایه داری جهانی هستند، نباید چالش امروز آن را به احتمال جنگ متصل نماییم. این موضوع نیاز به درک راهبردی دارد که تا زمانی که میان آمریکا و ایران دشمنی باشد، ما در کنار ملاحظات برخاسته از رقابت های منطقه ای، بواسطه همین دشمنی در محاصره همسایگانی هستیم که منافع خویش را با آمریکا تعریف کرده و در رفتار راهبردی خود بیش از همه، خود را با آمریکا هماهنگ خواهند کرد.
بحران میان قطر اخوانی و سعودی ضد اخوانی و کشورهای هماهنگ با این دو، معادله ای نیست که بتواند فضای قابل اعتماد و اتکا برای ایران در این بحران ایجاد نماید. آرزو جای خود را دارد، در زمین بازی واقعیت ها، قدرت و ظرفیت هاست که تعیین کننده می باشد. باید هوشیار بود و سنجیده عمل کرد.
منبع: دیپلماسی ایرانی