به گزارش مشرق، جعفر بلوری در یادداشتی نوشت: روز چهارشنبه گذشته یعنی 17 خرداد ماه سال 96، روز حساس و مهمی برای مردم ایران به ویژه پایتختنشینان بود. تعدادی حرامی تا دندان مسلح با هجوم به مردم در مجلس و محوطه حرم مطهر امام، وحشیانه، 17 نفر از هموطنان روزهدارمان را به شهادت رساندند و دهها نفر را زخمی کردند؛ اما ظرف چند ساعت، به سزای عمل پلیدشان رسیدند.
درباره اینکه این حادثه چطور اتفاق افتاد و هدف آن چه بود، طی همین چند روز گذشته گزارشها و خبرهایی منتشر شده و همچنان نیز منتشر میشود. اما نکات مهم دیگری هم وجود دارد که شاید آن طور که باید، به آنها پرداخته نشده باشد که در این وجیزه به آنها اشاره خواهیم داشت:
1- حمله تروریستی روز چهارشنبه اگرچه تلخ بود اما، برکاتی هم به دنبال داشت. نمایان شدن چهره واقعی کسانی که با حمله به مدافعان حرم، خود را مدافع مردم جا زده و این عزیزان را «مدافع اسد» مینامیدند! یکی از این برکات است.
تصورش را بکنید اگر 5 سال پیش مدافعان حرم، به کمک کشورهای همسایه خود یعنی سوریه و عراق نشتافته بود، این کشورها قطعا اکنون در کنترل تروریستهایی بودند که چهارشنبه در تهران دست به جنایت زدند. وضعیت کشورمان امروز چگونه بود اگر، دو کشور تکفیری، همسایهمان بودند؟! هر روز وقوع چندین حمله تروریستی و انتحاری در هر نقطهای از کشور؛ درست مثل عراق، سوریه و لیبی؛ غیر از این است؟ روز چهارشنبه، مظلومیت مدافعان حرم، شهدای مدافع و بچههای سپاه اندکی معلوم و حمله کنندگان به این عزیزان، رسوا شدند.
اتحاد مثال زدنی که پس از این حادثه بین تمام اقشار مردم و مسئولین به وجود آمده را نیز باید قدر دانست. هنرمند، ورزشکار، بازیگر سینما، سیاستمدار و چپ و راست، پس از وقوع این حادثه، نه تنها نترسید بلکه، برای دشمن رجز هم خواند. انتخابات ریاست جمهوری را که پشت سر گذاشتیم، عدهای به مثابه جنگ میپنداشتند تا با دو قطبی کردن جامعه، رای جمع کنند. این حادثه تا حد زیادی زخم دوقطبی را ترمیم و دل مردم و مسئولین را به هم نزدیکتر کرد که این هم از برکات این روز است.
2- گفته شده، 6 نفر از شهدا و مجروحین این حادثه سپاهی هستند. سپاه در کنار سایر نیروهای نظامی و امنیتی و اطلاعاتی کشور در روز چهارشنبه، انصافا خوش درخشید. طبق گزارشهای رسمی طی دو روز گذشته نیز ضربات مهلکی بر پیکر پس ماندههای تکفیری در برخی نقاط غربی کشور وارد کرده و «کلکشان را کندهاند» و گزارشهای آن نیز به طور مرتب منتشر میشود.
شاید امروز وقت خوبی برای گله و شکایت نباشد چرا که میگویند - و درست هم میگویند- باید اتحاد را حفظ کرد اما، از برخی مسئولین به خاطر جفاهایی که بر این نهاد در طول انتخابات کردند که میشود یک انتقاد خشک و خالی کرد، نمیشود؟! به امید روزی که مسئولین برای رسیدن به یک مشت رای بیشتر، به مولفههای قدرت آن نظامی که خود بخشی از حاکمیت آن هستند، حمله نکنند. تضعیف چنین نهادهایی میتواند به منزله چراغ سبزی باشد برای طراحان آمریکایی و سعودی برای انجام چنین حملاتی. انشاءالله که اشتباه باشد اما، برخی در جریان انتخابات اخیر، ناخواسته چنین چراغ سبزی را نشان دادند!
3- بدون کوچکترین تردیدی پشت حمله تروریستی تهران، تنها یک گروه «شکست خورده تکفیری» یعنی داعش قرار ندارد و احتمالا چند کشور این عملیات را سازماندهی و اجرا کردهاند. از تغییر و تحولات در سازمان جاسوسی آمریکا (سیا) بگیر تا تحولات اخیر در عربستان و قطر، میتواند در وقوع این حمله کور نقش داشته باشد. تیم به شدت ضد ایرانی که ترامپ دور خود جمع کرده و در همین چند هفته گذشته روی آن به طرز غیر عادی مانور داده را نباید از نظر دور داشت. انتصاب« مایکل دی آندریا» ملقب به آیتالله مایک! به عنوان مسئول دفتر تجسس ایران در سیا و ساخت فیلم تبلیغاتی برای وی از سوی آمریکاییها، از جمله اقدامات بیسابقهای است که نباید به سادگی از کنار آنها گذشت.
تاکنون سابقه نداشته سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا یا هر کشور دیگری، مهرههای خود را معرفی کنند، چه رسد به اینکه، برای آنها فیلم تبلیغاتی ساخته و ماموریت آنان را هم اعلام نمایند. آمریکاییها صراحتا میگویند، ماموریت این جاسوس ترور است! و برای اثبات این اظهارات گفتهاند، بن لادن را با نقشه همین «دی آندریا» به قتل رساندهاند! انتصاب «جیمز متیس»، وزیر دفاع به شدت ضد ایرانی ترامپ که در همان محافل آمریکایی به «سگهار» معروف است نیز بخش دیگر این ماجراست.
رئیسجمهور آمریکا، عربستان، مرکز ایدئولوژی داعش و تروریستهای تکفیری را اولین مقصد سفر خارجی خود پس از پیروزی در انتخابات قرار داد تا در نشست صد در صد ضد ایرانی ریاض مشارکت کند. برنامه محوری این نشست، اعلام خبر تشکیل «ناتوی عربی» بود که هدف اعلامی و رسمی آن هم، مقابله با ایران عنوان شده است! آنچه امروز در قطر جریان دارد و این کشور را تا مرز جنگ پیش برده نیز با نشست ریاض ارتباط مستقیمی دارد.
گفته میشود یکی از دلایل حمله سعودیها به قطر، مخالفت دوحه با محور اصلی نشست ریاض یعنی مقابله با ایران و حزبالله لبنان و همچنین مخالفت با پرداخت حقالسهم خود از تشکیل ناتوی عربی است. بنا بر این اگر بگوییم، حادثه روز چهارشنبه با این تحولات ارتباط مستقیمی دارند، بیراهه نرفتهایم.
4- «کشتن» اولویت نخست عاملان این حمله نبود چرا که اگر چنین بود، مراکز دیگری بودند که شاید، راحتتر میشد به آنجا حمله کرد و تعداد بیشتری از مردم را به شهادت رساند. به نظر میرسد اولویت نخست آمریکا و سعودی، انتقال پیام بوده باشد. پیامی به ما و پیامی هم به سایر نقاط دنیا. انتقال این پیام که «ایران دیگر جزیره ثبات نیست» و «امنیت در این کشور از بین رفت»، پیام این حادثه برای جهان میتواند باشد. نا امن شدن ایران آرزوی آمریکا و سعودی است و این آرزو را کتمان هم نمیکنند. مخاطب پیام آنها به ما اما میتواند برخی مسئولین کشورمان باشند. چگونه؟ بخوانید:
به گفته بالاترین مقامات رسمی و اجرایی عراق و سوریه، اگر ایران نبود داعش و سایر گروههای تروریستی تکفیری اکنون در بغداد و دمشق و حتی همین کشورهای مرتجع در حال خلافت! بودند. پروژه داعش، پروژه پرهزینهای برای دنیای استکبار بود. قرار بود با این حرامیها علاوه بر زدن ریشه اسلام، فروش سلاح و تسلط بر چاههای نفت، به مقابله با ایران و حزبالله لبنان پرداخت تا رژیم صهیونیستی در حاشیه قرار بگیرد. ایران اما، با جانفشانیهای همین شهدای مدافع حرم، تمام محاسبات آنها را به هم ریخت.
امروز تنها بخش بسیار کوچکی از عراق در چنگال داعش باقی است و اوضاع در سوریه نیز باب میل آنها پیش نمیرود؛ طوری که آمریکاییها خود مستقیما وارد میدان شده و بعضا به نیروهای عراقی و سوری مستقیما حمله میکنند. شاید با طراحی حمله تروریستی تهران، به دنبال رساندن «پیام ترس» به کسانی بودهاند که، میترسند! کسانی که معتقدند توانمندیهای نظامی ما با یک حرکت آمریکا، نابود میشود. کسانی که توانمندیهای ما را در حد تهیه آبگوشت بزباش و قرمه سبزی میدانند. هدف از تدارک این حملات شاید، انتقال پیام «ترس» به مردم هم بود.
آمریکاییها در همین چند سال گذشته، نتیجه ترساندن را خوب دیدهاند. شاید این بار میخواستند با ترساندن مردم و برخی مسئولین، ما را دچار اشتباه محاسباتی در تحولات جاری منطقه کنند! اما حضور حیرتانگیز دیروز مردم در مراسم تشییع شهدای ترور رمضان در کنار واکنشهای خارقالعاده مردمی به این حادثه نشان داد، مردم ایران بیدی نیستند که با این بادها بلرزند.
5- اتفاق روز چهارشنبه یک پیام ویژه هم داشت. اینکه، شیطان شیطان است و با «بزک» نمیتوان ماهیت آن را تغییر داد. حادثه چهارشنبه تهران، بزک آمریکاییها را شست و چهره واقعی این کشور را بار دیگر به مردم نشان داد. «عدهای از مردم» شاید نمیدانستند شاید هم فراموش کرده بودند که چرا قریب به 40 سال است مرگ بر آمریکا میگوییم. در چند سال گذشته نیز تلاش زیادی برای حذف این شعار از سوی برخیها شد تا «آن عده»، همچنان نادان بمانند.
در کنار تلاش برای اعتمادزایی!، این عده از هیچ کاری تاکید میشود از هیچ کاری برای بزک کردن این شیطان دریغ نکردند، از تحریف سخنان امام بگیر تا گفتن «دوران این حرفها گذشته» استفاده کردند. این حادثه نشان داد، برخی از معضلات، خود حاصل مذاکره و اعتمادند! به ویژه وقتی طرف مذاکره کشوری با مختصات آمریکا باشد. مگر معضل «داعش» در بحبوحه «مذاکرات» اتمی ساخته و پرداخته نشد؟!
این احتمال هنوز هست که حملات مشابهی را برنامهریزی و به اجرا بگذارند اما با هوشیاری که مردم و مسئولین کشور بعد از این حادثه به دست آوردند، احتمال تکرار چنین حوادثی بسیار کم است. خبرهای خوبی از دستگیری و متلاشی شدن عقبه این تکفیریها با همکاری مردم به گوش میرسد. با وجود چنین مردمانی، چنین نیروهای نظامی مخلص و با ارزشی و به شرط حفظ این هوشیاری و صد البته دل بریدن از دشمن، هم کلک آنها به زودی کنده میشود، هم توان تکرار چنین جنایاتی از دشمن گرفته خواهد شد.