منافقین

زاویه‌گیری روزافزون اولین رئیس جمهورایران از رهبری نظام،موجب شد که منافقین امیدتازه ای پیدا کنند و از این رو سعی کردندبا نزدیک شدن به نفر دوم مملکت سنگری قابل اعتناء در درون حاکیت برای خود تضمین کنند.

به گزارش مشرق، در پی شکست‌های مکرر سازمان مجاهدین خلق(منافقین) در آزمون‌های مقبولیت مردمی در مجموعه انتخاباتی که در سال 58 برگزار شد (همه پرسی قانون اساسی، مجلس خبرگان قانون اساسی، انتخابات ریاست جمهوری و انتخابات مجلس)، سازمان که علیرغم همه تبلیغات و دعاوی که در خصوص مقبولیت بی نظیر خود در میان توده‌های مردم انجام می‌داد، از پروژه قبضه نظام حکومتی جمهوری اسلامی از طریق فرایندهای دمکراتیک تقریبا ناامید شد. از این رو برنامه‌های سازمان برای قیام مسلحانه و اصطلاحا «انقلاب در انقلاب» برای سلطه بر حکومت، زودتر از پیش بینی‌ها کلید خورد و به اجراء درآمد.

منافقین، بنی صدر و توهمی به نام «میلیشیا»

با این حال، زاویه گیری روزافزون اولین رییس جمهور ایران، ابوالحسن  بنی صدر، از رهبری نظام و توده های انقلابی، موجب شد که سازمان به مصداق «دشمن دشمن من، دوست من است»، امید تازه ای پیدا کند، و از این رو سعی کرد با نزدیک شدن به نفر دوم مملکت و اصطلاحا در اختیار گرفتن او، سنگری مهم و قابل اعتناء را در درون حاکمیت برای خود تضمین کند، تا با استفاده از این جایگاه قانونی و البته استفاده از فشار از پایین نیروهای شبه نظامی خود در کف خیابان‌ها، برنامه سلطه گام به گام در حکومت را به پیش ببرد. بنی صدر با پشتوانه رای 11 میلیونی، اختیارات نسبتا گسترده رییس جمهور و در اختیار داشتن فرماندهی کل قوا با حکم رهبر انقلاب، یک «شاه ماهی» بود که سازمان تلاش کرد او را در تور خود وارد کند. متاسفانه کیش شخصیت و قدرت طلبی افراطی بنی صدر و کینه و خصومت دیرین او با روحانیون و البته زاویه روزافزون با جایگاه ولایت فقیه، از نزدیکی به مجاهدین خلق استقبال کرد و خودخواسته در تور آنها افتاد.

بنی صدر که به واسطه توهّم و خودشیفتگی حادّی که از رای 11 میلیونی به او عارض شده بود، گمان می‌کرد که همه قدرت ها باید به او ختم شود، و سایر قوا و نهادهای حکومتی و انقلابی باید تایید کننده بی چون و چرای رفتار و برنامه‌های او باشند، وقتی با مقاومت آن نیروها و نهادها در برابر این خوی دیکتاتوری خود مواجه شد، خیلی زود سرخورده گردید و کم کم جامه اپوزیسیون نظام را بر تن کرد. بنی صدر که گمان می برد به پشتوانه آرای خود، حتی بنیانگذار و رهبر انقلاب یعنی حضرت امام هم نباید در امور حکومتی او دخالت کند، وقتی برخلاف انتظارات و برنامه ریزی‌هایش با تشکیل مجلسی مواجه شد که نه تنها با او همسو نبود که شاکله آن را مخالف اصلی او، یعنی حزب جمهوری تشکیل می داد، در عرض فقط چندماه به اپوزیسیون اصلی نظام تبدیل شد. از قضیه انتخاب نخست وزیر، درگیری های بنی صدر با سایر ارکان حکمت اسلامی آغاز شد و کار به جایی رسید که رییس جمهور کشور، در سخنرانی های عمومی خود شروع به اتهام زنی و زیر سوال بردن کلیت نظام جمهوری اسلامی به عنوان «اقلیتی چماقدار» کرد که اجازه نمی دهند منتخب مردم به خواست و اراده مردم عمل کند.

در چنین شرایطی، سازمان منافقین که تا اواسط تابستان 59 از دشمنان سرسخت بنی صدر محسوب می شد، رندانه و به صورت خزنده شروع به سرمایه گذاری روی موضگیری های ضدنظام رییس جمهور کرد و با صدوربیانیه ها و اعلامیه ها و انجام سخترانی ها خود را به عنوان حامی اصلی رییس جمهور در برابر «فاشیسم مذهبی» و «ارتجاع روحانیت» و «حزب چماقداران»(حزب جمهوری) مطرح کرد. کار به جایی رسید که خیلی زود با چراغ سبز بنی صدر، اعضای سازمان به صحنه گردانان اصلی دفتر رییس جمهور موسوم به «دفتر هماهنگی همکاری های مردم و رییس جمهور» تبدیل شوند.

حقیقت این بود که بنی صدر که گمان می برد در کسوت جانشین فرمانده کل قوا و مسوول ارتش و نیروهای انتظامی، می‌توان نهادهای مسلح انقلابی مثل سپاه، کمیته و بسیج را به حاشیه ببرد و نیروهای مسلح کالسیک کشور را برای اهداف و برنامه‌های خود به کار بگیرد. اما تیر بنی صدر به سنگ خورد و با دفاع جانانه امام از نیروهای مسلح مکتبی و همچنین حضور افسران انقلابی و مومن در ارتش ونیروهای انتظامی او نتوانست از ظرفیت نیروهای مسلح برای قبضه قدرت و کنار زدن رقبا استفاده کند. از این رو، وقتی دست دوستی منافقین را به سوی خود دراز شده دید، در درجه اول به این فکر می‌کرد که از توان نظامی سازمان و نیروهای شبه نظامی سازماندهی ده شده آن موسوم به «میلیشیا»، به عنوان اهرم فشار بر حاکمیت و به ویژه شخص حضرت ا مام استفاده کند تا امتیاز بگیرد.

در واقع خود سازمان هم به نیروهای خود و به ویژه میلیشیا برای اجرای سناریوهای خطرناک و پلید خود، امید بسیار زیادی بسته بود. تا قبل از 30 خرداد 60، سازمان مدعی بود که حدود 10 هزار نیروی میلیشیا دارد و به این نیرو بسیار می‌نازید. اما با ورود زودهنگام به عرصه تقابل مسلحانه و تعجیل در رو کردن نیات پلید خود، عملا موجب ضربه خوردن و نابودی بخش عمده این میلیشیا شد.

در همین رابطه، ابراهیم یزدی که در آن مقطع نمایندگی مردم تهران در مجلس شورای اسلامی را بر عهده داشت، و به عنوان عضوی از گروه نمایندگان نهضت آزادی در مجلس، جزو بلوک طرفداران رییس جمهور محسوب می شد، بعدها چنین گفت:

"قبل از حوادث خرداد ماه 1360 بچه‌های سازمان (منافقین) پیش من آمدند و گفتند که تجربه‌ی انقلاب را تکرار خواهند کرد. من با صراحت به آنها گفتم که تحلیل‌های آنها اشتباه است. و آنها جواب دادند که در دوران انقلاب خیابان‌ها در کنترل ما بود، حالا هم همان کار را می‌کنیم. و من در جواب آنها گفتم: در زمان انقلاب بدنه‌ی جامعه هر حرکتی را علیه نظام شاهنشاهی تأیید می‌کرد، اما امروز بدنه‌ی جامعه با شما نیست. شما یک گروه کوچک و اقلیتی هستید و اگر بخواهید دست به کار مسلحانه بزنید، با شما برخورد می‌کنند و شما تاب مقاومت را ندارید و بنابراین به شدت آسیب خواهید دید و متلاشی خواهید شد. در آن ملاقات کم‌وبیش مطرح کردند که قاطعانه خواهند ایستاد؛ آنها به میلیشیایی که درست کرده بودند خیلی بها می‌دادند و فکر می‌کردند می‌توانند مقاومت کنند."

دیگر نماینده طرفدار بنی صدر در مجلس اول هم که کسی نبود جز عزت الله سحابی، باز درباره توهمات و سوء محاسبات مجاهدین در اواخر سال 59 و اوایل60 چنین گفته است:

" بچه‌های سازمان (منافقین) متأسفانه گوش‌شان بدهکار نبود. من بعدها متوجه شدم که این‌ها روی هواداران‌شان هم تدریجی کار می‌کردند، همان‌گونه که به تدریج می‌خواستند من را قانع کنند که حرف‌هایشان را بپذیرم. رهبری سازمان (منافقین) هیچ‌وقت ناگهانی مطرح نمی‌کرد که باید با حاکمیت درگیر بشویم، مثلاً مدتی بیان می‌کردند که در شهرستان‌ها اعضا و هواداران سازمان(منافقین) را می‌گیرند و شکنجه می‌دهند. یک‌بار یکی از همین بچه‌های سازمان(منافقین) از شهرستان به ملاقات من آمد و دیدم که سینه‌اش را با آتش سیگار سوزانده‌اند. هر چند بعدها فهمیدیم که این ساختگی بوده و خود سازمان(منافقین) این کار را کرده بود تا شکنجه را به پای نظام بگذارند، آنها می‌خواستند با این کار به تدریج افکار عمومی را قانع کنند که چون از طرف نظام و نیروهای حزب‌اللهی به سازمان(منافقین) و اعضای آن حمله می‌شود، اعضا و کادرها و هواداران سازمان(منافقین) همه به رهبری آن فشار می‌آورند که باید یک کار جدی کرد: یک حرکت مسلحانه!"

سناریوی براندازی و تمثیل دو «تابلو»ی رجوی

سازمان از اواسط اردیبهشت 60 با مطرح کردن این فرضیه که نیروهای انقلابی و حزب الله(که سازمان آن ها را «اقلیت چماقدار می نامید) قصد محدود کردن رییس جمهور و قلع و قمع نیروهای مخالف را دارد،  رییس جمهور را تحریک به تقابل با نیروهای و نهادهای انقلاب می‌کرد.

البته این دروغی بیش نبود. برنامه سازمان به گواه اعترافات اعضای جدا شده یا دستگیر شده سازمان، عملکردهایی چون غارت اسلحه خانه‌ها و کلانتری‌ها در روزهای منتهی به پیروزی انقلاب و ایجاد دپوها و انبارهای مخفی اسلحه، دادن آموزش های نظامی به هواداران، تشکیل میلیشیا، نفود دادن عوامل خود در نهادهای حساس نظامی، انتظامی و امنیتی و ....و البته اسناد و مدارکی که به دست نیروهای اطلاعاتی نظام می افتاد، از ابتدای انقلاب این بود که در یک فرصت مناسب با عملیات نظامی ضربتی، جمهوری اسلامی را ساقط کند و به اصطلاح خود رهبران سازمان، " انقلاب نیمه تمام را با تشکیل یک حکومت دمکراتیک خلقی کامل کند."

برای مثال، «حسین رفیعی فنود» از اعضای رده بالای سازمان که در همان سال 59 از آن جدا شده بود، در کتاب خود با نام «روند جدایی» از «عباس داوری»، از رهبران اصلی سازمان نقل می کند که در همان سال 59 چنین گفته بود:

" در صحبت‌هایی که با خود ما داشتند، عباس داوری می‌گفت که ما پایگاه‌های قوی داریم. به نیروهایشان می‌گفتند که ما یک قیامی مانند هفده شهریور ایجاد می‌کنیم و به‌دنبال سرکوب آن قیام توسط نظام، مردم آرام، آرام به ما ملحق می‌شوند و تکرار این قیام‌ها موجبات سرنگونی نظام را فراهم می‌کند. آن ها شرایط انقلاب را در سال های 56 و 57 در ذهنشان بازسازی می کردند."

یا «سعید حجاریان»، که در آن مقطع از مسوولان واحد اطلاعات نخست وزیری بود، در خاطرات خود این گونه به یاد می آورد:

" در سال 66، انبار اسنادی از سازمان [مجاهدین خلق] گیر بچه های ما افتاد... در میان آن اسناد من دفترچه ای را گیر آوردم که از نظر من دستخط خود رجوی است... این از اسناد کلیدی سازمان است که دستخط و تحریر رجوی است. در آن دفتر تحلیلی کرده بود که [معروف به] تحلیل «تابلو» بود... دو تا تابلو کشیده بود که یکی تابلوی جمهوری اسلامی است و یکی تابلوی آنهاست، و در مورد هر دو طرف بحث استراتژیک کرده بود. این تحلیل، [مربوط به] قبل از 30 خرداد [60] است... در آنجا معتقد است که اگر با بنی صدر یکی شود قطعی است که می تواند رژیم را جارو کند... نشان میدهد که عملیات سرنگونی را طراحی کرده بودند. اینها آمادگی عملیات را داشته اند، منتها در مورد روز شروع عملیات مطمئن نبوده اند. البته بیانیه جبهه ملی در 25 خرداد، سازمان را روی این خط برد که «ما نیرو را توی خیابان می ریزیم و همین مسئله بنی صدر را تحریک میکند که وارد ماجرا بشود.» بنی صدر از رجوی خویشتن دارتر بود. رجوی خویشتن داری کمتری داشت و زود قضیه را به مرز درگیری رساند..."

یا ابراهیم یزدی در جای دیگری درباره نقشه های منافقین برای جنگ مسلحانه از مدت ها قبل از 30 خرداد 60 سخن می گوید:

" قبل از وقایع خرداد [60] باز هم(مسعود و موسی) پیش من آمدند و گفتند «ما تجربه انقلاب را تکرار می کنیم». من هم به صراحت به آنها گفتم که «شما اشتباه می کنید... امروز بدنه جامعه با شما نیست. شما یک گروه کوچک و اقلیتی هستید و اگر بخواهید این کارها را بکنید با شما برخورد می‌کنند و شما تاب مقاومت در مقابل آنها را ندارید، بنابراین به شدت آسیب خواهید دید و متلاشی خواهید شد."

موج اعلامیه نویسی منافقین علیه نظام

با نزدیک شدن به تاریخ استیضاح بنی صدر، بیانیه های سازمان در حمایت از بنی صدرو تهدیدهاش نسبت به نظام بیشتر و تندتر شد. سازمان که در 19 اردیبهشت در مکاتبه با امام، حاضر به پذیرفتن نصیحت ایشان درباره تحویل دادن سلاح نشد، در 21 خرداد در اعلامیه ای نوشت:

 " مجاهدین خلق ایران، با اخطار قاطع انقلابی علیه هر گونه سوء نیت نسبت به جان رییس جمهور، از خلق ایران حضور در صحنه و مقاومت را طلب نموده و حمایت از رییس جمهور و حفاظت از جان او را یک وظیفه انقلابی می‌داند."

در ادامه تنش آفرینی‌های سازمان، در 23 خرداد، میلیشیای آن در 10 نقطه تهران به تظاهران و قدرت نمایی خیابانی پرداخت. در این مجموعه تظاهرات، ده‌ها نفر از مردم حزب الله و عادی کتک خوردند یا با سلاح های سرد مضروب شدند. ده ها دستگاه از اوتوبوس و موتور سیکلت و خودروهای مردم به آتش کشیده شد و منافقین به شعار علیه شهید مظلوم بهشتی و حزب جمهوری و حمایت از بنی صدر پرداختند.

در روزهای پایانی خرداد، خیابان های تهران و شهرهای بزرگ اوج گیری صدور بیانیه های تهدیدآمیز و تحرکات خیابانی منافقین را شاهد بود. آنها مرتب اطلاعیه می‌دادند و به دنبال حفظ بنی صدر و جلوگیری از سقوط او بودند. با این هدف، سه اعلامیه پی در پی در روزهای 27 و 28 خرداد انتشار دادند. در یک اطلاعیه در 27 خرداد، متعاقب هشدار قبلی در مورد آن چه «تهدید جان زندانیان انقلابی»می خواندند با هدف تحریک خط مقابله با نظام در میان هواداران و اعضای خود، ادعا کردند که همزمان با «کودتای ارتجاعی-امپریالیستی» احتمال «کشتار زندانیان» وابسته به گروه ها از جمله خود سازمان وجود دارد و تهدید کردند که پاسخ لازم، مشابه پاسخی که به دولت طاغوت دادند، به " شکنجه گران و دژخیمان رژیم" خواهند داد." در اعلامیه دوم هم رهبری منافقین تلاش داشت با تحریک احساسات مذهبی(به مانند تاکتیک های مردم انقلابی ایران در ماه های آخر حیات رژیم طاغوت)، دفاع از بنی صدر را بهانه اردوکشی خیابانی اعضای خود جلوه دهند. در اعلامیه سوم، سازمان نماینگان مجلس را تهدید و از شرکت در جلسه بررسی عدم کفایت سیاسی بنی صدر منع کردند:

" سازمان مجاهدین خلق ایران، بدین وسیله به تمام نمایندگانی که در مجلس حضور می یابند، نسبت به کلیه عواقب گسترده عزل رییس جمهور دکتر بنی صدر، در فضای هیستریک اجتماعی حاکم، زنهار می دهد."

اعلامیه شماره 25، انتحار منافقین

تا این که در نهایت، سازمان در 28 خرداد، در بیانیه معروف به «اعلامیه سیاسی-نظامی شماره 25» عملا و رسما به نظام انقلابی ایران اعلام جنگ کرد. حضور ماموران دادستانی و کمیته در منزل پدری «مهدی ابریشمچی»(از نفرات اصلی مرکزیت سازمان) و همچنین دستگیری شماری از اعضای دفتر رییس جمهور، بهانه صدور این بیانیه اعلام جنگ مسلحانه بود. متن این بیانیه که عملا اعمال رسمی جنگ مسلحانه علیه نظام جمهوری اسلامی بود، به این قرار است:

اطلاعیه سیاسی-نظامی شماره 25 سازمان

بسم الله الواحد القهار

مردم قهرمان ایران

مردم مبارز تهران

مزدوران ارتجاع سه شنبه شب 26 خرداد ماه جاری، با حمایت دسته‌های متعدّد اوباش مسلّح و چماقدار، به خانة پدری برادر مجاهد مهدی ابریشمچی یورش برده و پس از ضرب و شتم ساکنان آن، بخشی از اموال و کتب موجود در خانه را به غارت بردند.

همچنین در همین ایّام شاهد دستگیریهای غیرقانونی اعضای دفتر ریاست جمهوری هستیم؛ که بعضاً حتّی خبر و اسامی افراد دستگیر شده نیز اعلام نمی شود. کما اینکه نقشه های وسیعی برای دستگیری کلیة شخصیتهای ترقّیخواه و ضدانحصارطلب کشور در دست آمادگی است. سازمان مجاهدین خلق ایران، ضمن اعتراض به این قبیل اقدامات ضدانقلابی و خلاف شرع و قانون، بدین وسیله از خلق قهرمان ایران کسب اجازه میکند تا از این پس ـ به یاری خدا ـ در قبال حفظ جان اعضای خود، به ویژه اعضای مرکزی سازمان که در حقیقت بخشی از مرکزیت تمامی خلق و انقلاب محسوب می شوند، قاطع ترین مقاومت انقلابی را از هر طریق معمول دارد.

بدیهی است برا بر اعلامیة حا ضر، از این پس مسئولیت هرآنچه که حین مقاومت انقلابی واقع شود، تنها و تنها بر ذمّة مرتجعین انحصارطلب و اوباش چماقدار آنهاست که قصد آن کرده اند تا نقشة به پایان نرسیدة شاه خائن و ساواک منفور او را در قلع و قمع مجاهدین به پایان رسانند. از این حیث برآنیم که نامبردگان هر که باشند و در هر لباسی دقیقاً شایستة سخت ترین کیفر و مجازات انقلابی خواهند بود. ضمناً سازمان مجاهدین خلق ایران این حق را برای خود محفوظ می دارد تا در هر موردی هم که کیفر فی المجلس جنایتکاران در حین انجام جرم ضدانقلابی میسّر نباشد، به زودی و به طور مضاعف، آمران و عاملان مربوطه را به جزای خود برسانند. و ماالنصرالامن عندالله.

مجاهدین خلق ایران ـ 28/خرداد/1360

در واقع، آن طور که اعضای رده بالای جدا شده از سازمان در همان سال 59، همچون پرویز یعقوبی، در کتاب های خود نوشتند، مرکزیت متوهّم منافقین، به ویژه شخص رجوی، بدون مشورت با سایر اعضای سازمان، به صورت یکجانبه تصمیم به وارد کردن سازمان به فاز تقابل مسلحانه با نظام گرفت.

طبق دستورالعمل سازمان مجاهدین خلق(منافقین) اعضا و هواداران سازمان مجهز به چاقو، تیغ موکت بری، پنجه بوکس، کوکتل مولوتوف، اسپری حاوی اسید و اسلحه گرم(برای سرتیم ها و کادرهای اصلی) در بعدازظهر 30 ام خرداد 60، همزمان با بررسی عدم کفایت سیاسی رییس جمهور بنی صدر در مجلس، به خیابان های مرکزی تهران ریختند تا علیه نظام انقلابی ایران قیام کنند. طبق خط مرکزیت سازمان، قرار بود این تظاهرات مسلحانه، موتور محرکه یک قیام مردمی گسترده شود که در نهایت نظام را سرنگون می کرد.

مسئولیت و هدایت تظاهرات، به عهده «بخش اجتماعی» و زیرنظر «محمد ضابطی» بود. هواداران تشکیلاتی در تیم‌های 3 تا 5 نفره سازماندهی و به یکی از سلاحهای سرد مسلّح شده بودند. رده های بالاتر دارای سلاح گرم بودند. چاقو، چماق، تیغ موکت بری، قمه، پنجه بکس، و فلفل (برای پاشیدن به چشمان مخالفان) از وسایلی بود که اغلب هواداران ـ به دستور تشکیلات ـ با خود حمل می کردند.

«حمید داوودآبادی»، نویسنده وپژوهشگر تاریخ انقلاب و دفاع مقدس، که خود به عنوان یک نوجوان انقلابی در آن روز در درگیری ها با منافقین حاضر بود در کتاب «چادر وحدت»، حال و هوای 30 خرداد را چنین شرح می دهد:

" به خیابان طالقانی که رسیدیم، جا خوردیم. وسط خیابان دو سه دستگاه وانت و لندرور بود که روی بعضی از آنها آرم سپاه یا جهاد سازندگی بود، در آتش می‌سوختند... داخل خیابان طالقانی از بهار تا چهار راه مصدق(بعدا ولیعصر(عج))که ساختمان مرکزی مجاهدین بود، همین اوضاع و احوال وجود داشت. در تقاطع طالقانی و بهار، متوجه تعداد زیادی دختر با تیپ مجاهیدن شدم که روسری به سر علیه امام شعار می‌دادند. کمی که نزدیک تر شدم فهمیدیم نیروی میلیشیا هستند که هر چه به دهانشان می آمد نثار امام می‌کردند. در همین حال متوجه تعدادی پسر جوان شدیم که داخل پیاده رو و لبه خیابان ایستاده بودند. همه آن ها مسلسل یوزی داشتند و مراقب اطراف بودند."

تجمع تظاهرات منافقین در خیابان طالقانی، خیابان انقلاب، میدان فردوسی، خیابان شهید قرنی، خیابان ولیعصر، پل کالج بود. طبق آمارها، دست کم 25 نفر از مردم غیرمسلح به دست منافقین شهید و حدود 2000 نفر هم زخمی شدند. ده‌ها دستگاه اتوبوس و مینی بوس و خودروهای دولتی و شخصی توسط منافقین به آتش کشیده شد و خسارات سنگینی به اموال عمومی وارد آمد.

به گزارش روزنامه کیهان(31 خرداد 60) "خیابان های محل درگیری در تهران وضعیت غریبی پیدا کرده بود. چهره های ملتهب، مغازه های تعطیل شده، اتوبوس های به آتش کشیده شده و دود لاستیک های سوخته، چهره این مناطق را دگرگون کرده بود. هواداران سازمان(و اغلب همان میلیشیای معروف) به همراه جمعی از هواداران دیگر گروهها، در کوچه و خیابان، افرادی را که از جهت هیات ظاهری به حزب اللهی ها شبیه بودند، کتک زده و از آنها می خواستند که بنفع بنی صدر و سازمان شعار دهند، چوب و سنگ بر سر و روی افراد مقاوم می ریختند، و با کارد و چاقو و تیغ موکت بری صورت و بدن آن ها را زخمی می کردند."

داوودآبادی در ادامه روایت خود از روز 30 خرداد بر توصیف روزنامه کیهان از صحنه صحه می گذارد:

" میدان فردوسی افتضاح شده بود. لاستیک های آتش گرفته در اطراف پراکنده بود. به گفته مردم، مجاهدین با تیغ موکت بری به جان مردم افتاده و تعدادی از آنها را کشته بودند. تا غروب اوضاع تهران حالت جنگی و بحرانی گرفته بود. صدای آژیر آمبولانس، رگبار گلوله های تند و مختلف که از اسلحه های گوناگون شلیک می شد و بوی لاستیک ماشین های سوخته، فضا را گرفته بود."

روزنامه جمهوری اسلامی هم در فردای آن روز نوشت: "حضور گروه های مختلف مردم و پاسداران در خیابان های اصلی و مرکزی شهر کم کم وضع را دگرگون کرد و دستگیری مهاجمان آغاز شد. از ساعت 7 بعدازظهر، هواداران باقی مانده که مبهوت از این شکست بودند، با انفعال و سردرگمی متفرق شدند و فضای شهر تحت کنترل نیروهای انتظامی آرام گرفت."

همچنین روزنامه کیهان در 31 خرداد درباره روز قبل از آن گزارش داد که همزمان با درگیری های خونین تهران، در چند شهر مانند اصفهان، همدان، ارومیه، شیراز، اهواز، اراک، زاهدان، مسجد سلیمان، بندر عباس و مشهد نیز درگیری هایی در مقیاس کوچک تر صورت گرفت که طی ان ها نیز ده ها نفر مجروح و چند تن کشته شدند. داوودآبادی شرح خود را این گونه ادامه می‌دهد:

" با حضور به موقع مردم در خیابان های اصلی از جمله طالقانی و بهار، حرکت مسلحانه منافقین که قصد داشتند تهران را اشغال کنند، خنثی شد. شب، با بچه ها به گشت رفتیم. تک و توک صدای رگبار مسلسل که باقی مانده منافقین در حمله به پایگاه های سپاه و بسیج شلیک می کردند، به گوش می رسید."

اما برای درک این که مسوولان نظام، در زمان وقوع این رویدادها در 30 خرداد در چه حالی بودند، رجوعی می‌کنیم به خاطرات مرحوم هاشمی در 30 خرداد 60، زمانی که ایشان در مقام رییس مجلس بودند:

" نزدیک غروب، آقای [رضا] زوارهای مسئول ستاد امنیت آمد و نوار ضبط شده از ارتباطات تلفنی مرکز فرماندهی مجاهدین خلق با رابط‌های آشوب خیابانی را آورد؛ که برنامه وسیع تخریب و آشوب آنها را مشخّص می‌کرد. اوایل شب، آشوبگران شکست خوردند و متفرق شدند؛ بدون اینکه کار مهمی از پیش ببرند؛ بجز تخریب چند ماشین، و مرگ و جرح چند نفر از طرفین... .

خبر رسید خانم بنی صدر را هم بازداشت کرده اند. نظر دادیم ایشان را آزاد کنند و در خانه تحت نظر داشته باشند. شروع تظاهرات، ساعت چهار بعدازظهر تعیین شده بود و مکانهای تظاهرات در تهران، عبارت بودند از: خیابان انقلاب، میدان فردوسی، خیابان طالقا نی، منیریّه، خیابان ولیّعصر، میدان ولیّعصر، بلوار کشاورز، میدان فلسطین، خیابان نظام آباد، پل سیدخندان."

گفتنی است که همزمان با تحرکات در تهران، همزمان در چند شهر مانند اصفهان، همدان، ارومیه، شیراز، اهواز، اراک، زاهدان، مسجد سلیمان، بندرعباس و مشهد نیز درگیریهای پراکنده مشابهی در سطوح کوچکتری رخ داد که طی آنها نیز دهها تن مجروح و چند تن کشته شدند.

علی‌ای حال، حرکت کور منافقین در اردوکشی خیابانی 30 خرداد 60 در جهت سرنگونی نظام انقلابی ایران، با حضور به موقع پاسداران انقلاب، و از آن مهم تر، حضور و جانفشانی اقشار مختلف امت حزب الله خنثی شد و سازمان که پیش تر در عرصه صندوق های رای قافیه را به شدت باخته بود، در عرصه زورآزمایی خیابانی هم سیلی سهمگینی از ملت خورد و حباب میلیشیای مسلح چند هزار نفره آن هم ترکید.

حضرت امام(ره)، در دیدار خود با اقشار مختلف مردم در اول تیرماه 60 خطاب به گمراهان و گول خوردگان سازمان چنین فرمودند:

" به این جوانهای گول خورده ای که از چند نفر گرگ گول خورده اند، نصیحت می کنم... توجه داشته باشید این امری که دو روز پیش [  30 خرداد] اتفاق افتاد این را مطالعه کنید، ببینید چه بود؟... شما که بازی خوردید، و سران جنایتکار منافقین شما را بازی دادند و خودشان در پناهگاهها نشستند و شما را به خیابان آوردند و آن غائله اسفناک را به دست شما به بار آوردند... اعلام قیام مسلحانه در مقابل کیست؟ اعلام قیام مسلحانه در مقابل ملتی است که قریب بیست سال و اخیراً دو سه سال، خون خودش را داده و دست آمریکا و بلوک او را، و شوروی و بلوک او را، از این کشور کوتاه کرده است... کراراً من [به بنی صدر] گفتم که بیا و از این گروهکهای فاسد، از این منافقین، تبرّی کن، حیثیت خودت را از دست نده، برو در ملأعام و اینها را از خود بران. اینها تو را به تباهی میکشند... من خیر این گروهها را میخواهم، اگر این گروهکها دست بردارند و در مقابل اسلام و کشور اسلامی قیام نکنند و آنهایی که قیام کردند توجه کنند و برگردند به دامن اسلام... جوانها و دخترها و پسرهای عزیز ما گول اینها را نخورند. از دامن اینها فرار کنند و به آغوش اسلام برگردند... آن آقا [ بنی صدر] که من کراراً به او گفتم که حسابت را از این منافقین جدا کن و اعلام کن به اینکه شماها [ = منافقین] از اسلام نیستید و شماها به من ارتباط ندارید، نپذیرفت و دید آنچه دید و من امیدوارم که توبه کند... برای همه کس هر کار بکند، باز جای توبه هست، در توبه باز است، رحمت خدا واسع است."

با این وجود، شکست 30 خرداد، آغاز مسیر طولانی خیانت و جنایت سازمان بود که 17000 شهید ترور را بر جای گذاشت. بررسی این کارنامه سیاه البته مجال و مقالی مفصل تر می طلبد.

منابع اصلی:

کتاب «سازمان مجاهدین خلق: از پیدایش تا فرجام»(دوره سه جلدی)/ موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی

کتاب «تبار ترور»/ محمد صادق کوشکی/ مرکز اسناد انقلاب اسلامی

کتاب «چادر وحدت»/ حمید داوودآبادی/ انتشارات یا زهرا

منبع: تسنیم

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 7
  • در انتظار بررسی: 2
  • غیر قابل انتشار: 4
  • IR ۱۲:۰۷ - ۱۳۹۶/۰۳/۳۰
    36 7
    کله خر ها
  • IR ۱۲:۴۹ - ۱۳۹۶/۰۳/۳۰
    22 7
    عالی بود
  • ح م IR ۱۲:۵۰ - ۱۳۹۶/۰۳/۳۰
    37 14
    یاد 88 افتادم ، دوران پر از غم و اندوه بی بصیرتی بعضی از مردم ،حتی خواصی که استخر زیاد دوست داشتن
  • IR ۱۴:۴۹ - ۱۳۹۶/۰۳/۳۰
    26 3
    مرگ بر وطن فروشان خائن
  • IR ۱۵:۰۲ - ۱۳۹۶/۰۳/۳۰
    25 2
    الا لعنت الله علی الظالمین و المنافقین
  • LB ۱۵:۴۳ - ۱۳۹۶/۰۳/۳۰
    21 2
    منافقین یک عده نفهم بودن که گول روسای خائن خودشون رو خوردن و حاضر بودن همه مردم رو بکشن تا صدای خلق خلق کردنشان را همه بشنوند!
  • IR ۰۳:۰۴ - ۱۳۹۶/۰۳/۳۱
    6 1
    لعنت خداوند بر منافقین بدتر از کافر

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس