به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، همه او را با لباس سبز سپاه میشناسند؛ اما شاید کمتر کسی از پیشینه وی در تاریخ انقلاب اسلامی اطلاع داشته باشد. سرتیپ آزاده و جانباز «سیدعلی اکبر مصطفوی» که در کاخ نیاوران فعالیتهایش را آغاز کرده بود، پس از شکلگیری جریان انقلاب به نیروهای انقلابی پیوست.
مصطفوی پس از پیروزی انقلاب اسلامی به سبزپوشان پاسدار ملحق شد و با شروع جنگ تحمیلی به مناطق عملیاتی شتافت. وی سرانجام در مهر ماه 1359 به اسارت دشمن درآمد.
سردار علیاکبر مصطفوی زیارت کربلا و نجف در دوران اسارت را اینگونه روایت کرد:
پس از گذشت هشت سال از اسارت و پایان جنگ ایران و عراق، سعادت و افتخار بزرگی نصیب اغلب اسرا شد. به لطف و عنایت خدای متعال و به وسیله خود دشمن بعثی، آقا امام حسین (ع) ما را طلبید.
ما اولین گروهی بودیم که بعد از خاتمه جنگ به زیارت عتبات عالیات رفتیم. رژیم بعث نه به خاطر حسن نیت بلکه به خاطر استفاده تبلیغاتی اقدام به این کار کرد. عراق تصمیم داشت از جانب اسرای ایرانی، شعارهایی به طرفداری از صدام و رژیم بعث روی پارچه بنویسد و در اطراف اتوبوسهای اسرا نصب کند.
ما به طرق مختلف از نیت شوم آنها آگاه شدیم و برای خنثی کردن نقشههای پلید آنان دست به کار شدیم. با مشورتهایی که با برادران آگاه و متعهد و مورد اطمینان انجام گرفت به این نتیجه رسیدیم که نامهای از جانب اسرای موصل خطاب به مسئولان اردوگاه به این مضمون بنویسیم که «اگر بخواهید به عنوان زیارت از وجود اسرا استفاده تبلیغاتی کنید، با اطمینان به شما اعلام میکنیم که حتی به قیمت جانمان، در مسیر حرکت اتوبوسها به سوی کربلا و نجف و همچنین در داخل شهرها علیه صدام و رژیم بعث شعار خواهیم داد. همچنین نمیخواهیم فیلم یا عکسی از اسرا گرفته شود.»
نامه را نوشتیم و داخل جیب شلوار یکی از خودفروختگان ایرانی که مرتبا با عراقیها در ارتباط بود، قرار دادیم. نامه هشداردهنده به دست فرمانده اردوگاه رسید. این شد که عراقیها از تبلیغات و فیلمبرداری و عکس گرفتن از اسرا منصرف شدند. ما به این طریق، دشمن بعثی را در رسیدن به اهداف خود ناکام گذاشتیم.
بعد از سالهای طولانی در اسارت و بدین گونه، زیارت عتبات عالیات نصیب ما شد. هنگام عبور از خیابانهای کربلا و نجف مردم عراق را که میدیدیم، گویی مردم خودمان را میبینیم. آن دو شهر از نظر رفتار با اسرا با دیگر شهرهای عراقی متفاوت بودند. مردم کربلا و نجف با دیدن ما گریه می کردند و احساسات و عواطف خود را بروز میدادند.
پس از زیارت، نماز ظهر و عصر را در حرم مطهر حضرت علی (ع) اقامه کردیم و ناهار را در صحن حرم آن حضرت خوردیم. غذایی که بسیار دلچسب بود. لذت بخش از این جهت که بعد از هشت سال اسارت، برای اولین بار طعم خورش قیمه و چلومرغ را میچشیدیم.
بعد از غذا، اتوبوسها به طرف اردوگاه حرکت کردند. به برکت زیارت، اسرا پس از گذشت هشت سال به یک آرامش روحی رسیده بودند.