سرویس جهان مشرق- پس از بحران اوکراین و تغییرات سیاسی در کییف، مسکو به دخالت نظامی در کریمه دست زد و سپس نتایج همهپرسی از مردم این شبهجزیره نشان داد آنها نیز موافق این انضمام هستند. اما گروه هفت (هشت پیشین) به رهبری واشینگتن به اخراج روسیه اقدام کرد و سپس تحریمهایی را علیه این کشور اعمال کرد. از آن تاریخ حدود سه سال میگذرد و تحریمهای جدید سنا در بخشهای انرژی، نظامی و امنیتی روسیه نشان میدهد علیرغم دیدار مکرر سران و وزرای آمریکا و روسیه و حتی وعدههای ترامپ، همچنان پافشاری غرب بر افزایش تحریمها پابرجا است.
ایالات متحده با روشهای دیگر نیز به اقتصاد روسیه صدمه وارد کرد. کاهش قیمت نفت به دلیل ورود نفت رُس آمریکا به بازار از سویی و واداشتن مسکو به افزایش بودجه نظامی با اعزام نیروی ناتو و تأسیس پایگاههای پیشرفته در مرزهای روسیه دو مورد از آن است. برای درک اهمیت مورد اول لازم است بدانیم بیش از شصت درصد صادرات روسیه به نفت اختصاص دارد و برای درک اهمیت مورد دوم همین کافی است که افتادن شوروی سابق در مسابقه تسلیحاتی یکی از عوامل اصلی فروپاشی آن شد. روسیه که پیش از تحریمها بیش از ۲۲۰۰ میلیارد دلار تولید ناخالص داخلی داشت، هماکنون ۱۳۰۰ تا ۱۴۰۰ میلیارد در اختیار دارد، بنابر این اگر بخواهد همپای آمریکا به افزایش توان نظامی خود اقدام کند، باید حدود ۳۰% از بودجه خود را در این بخش هزینه کند و این به معنای فشار بیسابقه به بخشهای دیگر است؛ بخشهایی که خود به دلیل همین رقابت نظامی و کاهش امنیت سرمایهگذاری دچار فرار سرمایه خواهند شد.
اینکه روسیه توان مقابله با تحریمها را دارد، به دو پرسش دیگر بستگی دارد: آیا اروپا با تحریمهای آمریکا همکاری میکند؟ آیا روسیه میتواند جایگزینی برای تجارت خود بیابد؟
در مورد اول به نظر میرسد میل باطنی قدرتهای اروپایی بر همکاری با آمریکا علیه روسیه نیست. جلسات مکرر آنها با روسیه برای حل بحران کریمه، مخالفت آنها با افزایش تحریمها، سفر سران به مسکو، اظهارات آنها مبنی بر اینکه روسیه دوست و رقیب ما است نه دشمن ما و اصلاً تلاش اتحادیه اروپا در بیش از دو دهه اخیر برای الحاق تدریجی روسیه به اتحادیه، مؤید آن است که اروپاییان قصد تقابل با روسیه را ندارند. اما عملکرد قدرتهای اروپایی در قالب گروه هفت نشان میدهد آنها در کوتاهمدت مجبور به همکاری با آمریکا شدهاند. خبر خوب آنکه آمریکا قطعاً نمیتواند از بلندمدت مطمئن باشد، به ویژه اینکه تأسیس صندوق پول اروپا و شورای وزرای دفاع نشان میدهد اروپاییان به رهبری آلمان عزم کردهاند دو اهرم فشار اصلی واشینگتن علیه قاره سبز یعنی سازمانهای اقتصادی (نظیر صندوق بینالمللی پول) و نظامی (ناتو) را از آن بگیرند، گر چه تا آن زمان فاصله زیادی داریم.
در مورد پرسش دوم، تراز تجاری روسیه و میزان تولید ناخالص داخلی آن باید گویای همه چیز باشد. آمارها نشان میدهد از سال ۲۰۱۴ میلادی که تحریمها علیه روسیه اعمال شد و به فاصله کمی قیمت نفت نیز دچار افت جدی شد، مسکو در هر دو شاخص با مشکل مواجه شده است. اما از نگاهی دیگر به نظر میرسد روسیه چندان نیز ناموفق نبوده است زیرا اگر تلاشهایش برای جایگزینی شرکای تجاری نبود آمارها نشاندهنده وضع به مراتب بدتری بود. سفرهای پوتین در چند سال اخیر به کشورهای مختلف و تقویت همکاریها با کشورهایی مانند ترکیه و مصر از این زاویه قابل بررسی است.
اساساً اگر تحریمها علیه روسیه کارآمد بود، سنای آمریکا دست به تحریمهای جدید نمیزد. در همین مدت، روسیه توانسته قرارداد چندصد میلیارددلاری با چین برای فروش گاز، توافق هستهای با هند، توافق فروش تسلیحات نظامی به ایران و هند و تفاهمنامههای متعدد تجاری با ترکیه را به امضا برساند.
اما به هر حال تلاشهای فعلی روسیه فقط در کوتاهمدت جواب داده است و باید برای بلندمدت برنامه جامعی داشته باشد تا کار به اعتراضات خیابانی نکشد. اگر کنارزدن تحریمها با حمایت از رویکارآمدن رئیسجمهوری مانند ترامپ کارگر نیافتاد، تنها راه جدی پیشِ پای روسیه تقویت سازمان شانگهای و گروه بریکس است. در هر دو مورد روسیه نیازمند همکاری چین است. پس مهمترین محور سیاست خارجی روسیه در سالهای آتی، تنظیم تعاملات با این قدرت آسیایی خواهد بود.
به نظر میرسد هر دو قدرت یعنی مسکو و واشینگتن به خوبی میدانند که غول اقتصادی چین، هماکنون نقش برگ برنده یا همان king maker را در تقابل جدید غرب با روسیه بازی میکند، از این رو از سالیان گذشته همکاریهای جدی با پکن را در دستور کار قرار دادهاند. به عنوان نمونه، بسیاری از شرکتهای بزرگ آمریکایی در چین کارخانه دارند و بسیاری از شرکتهای چینی نیز در روسیه سرمایهگذاری کردهاند. تضعیف اقتصاد روسیه به درآمد چین صدمه میزند و فشار آمریکا بر چین موجب کاهش نرخ اشتغال در روسیه خواهد شد.
اوباما با ابتکار عمل در برگزاری جلسات ادواریِ سران، نقش مهمی در ریلگذاری برای پیوند راهبردی واشینگتن و پکن داشته است اما نتوانسته کار را تمام کند. حتی اقدامات ایذایی واشینگتن نسبت به پکن از حضور در دریای چین شرقی و جنوبی تا تماس تلفنی ترامپ با رئیسجمهور تایوان میتوانست به تدریج چین را به سمت روسیه سوق دهد (زیرا تقابل سیاسی همانند تقابل فرهنگی میتواند مانع از تقویت پیوندهای اقتصادی شود) اما مذاکرات موفق رؤسای جمهور در سفر شی جین پینگ به آمریکا آب سردی بر امیدهای روسیه ریخت. اکنون تنها امید مسکو آن است که در بلندمدت چین راهی جز همکاری با روسیه ندارد زیرا روند جاری نشان میدهد آمریکا به چیزی کمتر از سلطه بر تمام جهان رضایت نمیدهد و این شامل چین نیز میشود. پکن میداند در صورت به زانودرآمدن حکومت کنونی روسیه یا تغییر رژیم در مسکو، رفتار فریبآمیز واشینگتن با چین عوض میشود و ماهعسل پیوندهای تجاری به فشارهای شدید سیاسی و حتی تحریم اقتصادی تبدیل خواهد شد. کنارآمدن مسکو با سیاستهای واشینگتن، بزرگترین کابوس رهبران پکن است.
چین به همین دلیل تلاش کرده با اتخاذ راهی میانه، همزمان با خودداری از قرارگرفتن در تیررس تحریمهای آمریکا استقلال سیاسی خود را از واشینگتن حفظ کند. نمونه آن رأی ممتنع به قطعنامه شورای امنیت در مورد کریمه بود یا اصلاً اظهار نظر صریح وزیر خارجه، آقای وانگ یی در مورد آمادگی برای یاریدادن به روسیه برای فائقآمدن بر تحریمها. یاری چین که دفتر بانک جدید توسعه (صندوق گروه بریکس) در آن قرار دارد، میتواند روسیه را در برابر بحرانهای مالیِ شدید ایمن کند.
جمعبندی
تاریخ روسیه نشان داده محاصره این مردم کاری از پیش نمیبرد. به ویژه اگر این محاصره از نوع نظامی باشد. نتیجه محاصره مسکو توسط ناپلئون و هیتلر در کتب تاریخ موجود است. اساساً تمدنهای شرقی به دلیل غنای تاریخی و فرهنگی، خود را یک سر و گردن از قدرتهای غربی بالاتر میدانند و نیازی به تعامل ذلتمندانه نمیبینند. اما ایالات متحده قصد دارد پس از فروپاشی شوروی از فرصت به وجودآمده برای گسترش قدرت و نفوذ خود در سراسر جهان تا مرزهای قدرتهای رقیب یعنی کشورهایی چون روسیه، چین و ایران استفاده کند. این دو اراده در سالهای اخیر روبه روی یکدیگر قرار گرفته و بحران اوکراین موجب شد علنی شود.
روند فشار بر روسیه به گونهای است که غرب انتظار دارد به تدریج اراده روسیه را تحت تأثیر قرار دهد. واشینگتن به سران مسکو به دید یک قدرت اقتدارگرای توسعهطلب مینگرد اما نه میخواهد مانند بریتانیا که در دهه ۱۹۳۰ به هیتلر باج داد و نه مانند هیتلر که چند سال بعد مسکو را با تمام امکانات خود محاصره کرد، عمل کند. راهی میانه که برگرفته از دکترین سیاست خارجی اوباما است، بر دستگاه سیاست خارجی آمریکا حاکم است و با توجه به تأثیرات مثبت و منفی آن و تأثیر تصمیمات سران و میزان مقاومت مردم، هنوز مشخص نیست سرانجام آن موفق یا ناموفق خواهد بود.
منابع:
http://hir.harvard.edu/article/?a=10085
https://sputniknews.com/business/201602281035483348-russia-bonds-west-sanctions
http://weekly.ahram.org.eg/News/10435.aspx
https://tradingeconomics.com/russia
http://www.irdiplomacy.ir/fa/page/1945617
https://www.americanprogress.org/issues/security/news/2017/06/29/435312/time-act-russia-sanctions