به گزارش مشرق، «عبدالله گنجی» در سرمقاله «روزنامه جوان» نوشت:
این روزها که کنش مستمر و منفی رئیسجمهور درباره سپاه و واکنشهای آن فضای عمومی کشور را درگیر کرده است، بهانه خوبی برای بازخوانی قاعده کلی جایگاه نظامیان در نظامهای مردمسالار و دموکراتیک است.
روشنفکران جهان سوم و خصوصاً ایران، تقویت نظامیان و قدرت روزافزون آنان را امری منفی میدانند و عموماً حکومتهایی را که قدرت نظامی آن قابل توجه است، با مفهوم «نظامهای میلیتاریستی» در مفهوم مقابل «نظام دموکراتیک» معنادهی میکنند.
اصولاً توجه حاکمیت به بعد نظامی را به معنی تنشزا بودن سیاستهای حاکمیت در عرصه داخلی و خارجی ارزیابی میکنند و توسعه نظامی را به معنی عقبماندگی بخشهای دیگر میدانند، مثلاً جناب زیباکلام معتقد است اگر ما برویم با امریکا مسائلمان را حل کنیم (که از نگاه ایشان مقصر این صحنه صددرصد ایران است) لازم نیست هزینه صرف موشک S۳۰۰ کنیم بلکه همین پول را صرف خرید هلیکوپترهای آب پاش میکنیم تا از سوختن جنگلهایمان جلوگیری نماییم. روشنفکران و ایضاً بخش فکری اصلاحات در ایران تقویت جنبههای نظامی و دفاعی کشور را به معنی تهدید دموکراسی ارزیابی میکنند.پیش فرض آنان این است که اگر منازعات داخلی از طریق به رسمیت شناختن نیروهای تحت انقیاد و منازعات خارجی از طریق احترام متقابل و به رسمیت شناختن منافع مشترک صورت گیرد، لزومی به تقویت بنیه نظامی کشور نیست . از نگاه آنان نظامیگری تهدیدی بالقوه برای دموکراسی است و کشورهایی که هزینه بیشتر صرف امور نظامی میکنند به دموکراسی بیاعتقاد هستند.
البته نگاه دیگری نیز در نخبگان و روشنفکران دهه ۲۰ وجود داشت و آن اینکه اگر توسعه مقدم بر دموکراسی است و توسعه نیاز به ثبات دارد، بهتر است نظامیان در یک دوره مشخص با تثبیت فضا امر توسعه را پیش ببرند تا به مرحله بلوغ برای ورود به دموکراسی برسیم. مثالآوری آنان برای مفهومسازی این مدعا، پهلوی اول است (پهلوی اول تنها حاکم ۲۰۰ ساله ایران است که روشنفکران با آن همراه بودند). از نگاه روشنفکران و بخشی از اصلاحطلبان اصولاً مفهوم دشمن زاییده ذهن نظامهای ایدئولوژیک است و در چنین نظامهایی«توهم توطئه» جایگزین خود توطئه شده است و به همه چیز مشکوک هستند.
برای پاسخ به آنچه در سطور پیش آمد استفاده از وحی، سنتها، روایتها و استدلالهای درون دینی کارآمد نخواهد بود چرا که خود مفاهیم درون دینی را بخشی از مشکل میدانند نه راه حل. علت اصلی آن است که پیشاپیش پذیرفتهاند که ایدئولوژی تنشزا و دشمنساز است و راهی به پایان منازعه ندارد.
بنابراین برای پاسخ باید سراغ نمونههای برون دینی و خارج از جهان ایدئولوژیک (مثلاً غیر از اسلام یا مارکسیسم) رفت و روشنفکران را با همان خاستگاه و مدینه آرمانی خودشان - یعنی غرب- تفهیم نمود. اگر از رادیکال دموکراتها بپرسید الگوی مدنظر شما کجاست، چه خواهند گفت؟
نسخه دموکراسی حداکثری که در جیب دارید از کجا آوردهاید؟ کدام کشور را مناسب برای الگوبرداری میدانند و از قضا اگر خودشان از کشور خارج شوند کدام کشور را مطلوب حیات اجتماعی و سیاسی میدانند؟ بدون تردید مثالآوری روشنفکران از دموکراسی، روسیه، پاکستان، ترکیه، اسپانیا و شرق اروپا نیست، آسیای میانه و مرکز آفریقا و امریکای لاتین هم نیس.
مطلوب آنان فرانسه، انگلیس و امریکاست. حتی آلمان را نیز به جهت رشد نحله نازیسم و سابقه فاشیزم مطلوب نمیدانند. حال سؤال اساسی این است که اگر قویترین دموکراسیهای جهان در سه کشور یاد شده است، قویترین و مجهزترین ارتشهای جهان در کدام کشورهاست؟
وقتی با دقت به صحنه جهانی مینگریم، قویترین، بزرگترین، مجهزترین و هجومیترین ارتشهای جهان نیز مربوط به همین سه کشور است. این کشورها که با مقولهای به نام اپوزیسیون داخلی مواجه نیستند و روشنفکران ما نیز نظامهای آنان را ایدئولوژیک نمیدانند، در عرصه خارجی هم که مسائل با گفتوگو و بده و بستان قابل حل است، پس چرا سردمداران دموکراسی، پرچمداران قویترین سیستمهای نظامی جهانند؟ چه چیزی آنان را تهدید میکند؟
چه لزومی دارد که بیشترین بودجه خود را صرف امور نظامی میکنند و تولید تسلیحات پررونقترین بخش اقتصاد آنان است؟ مگر سال گذشته که در ایران گفتمان را جایگزین موشک معرفی کردند در سیستم موشکی مبدعان نظریه گفتمان تعدیلی صورت گرفته بود؟
بنابراین اگر روشنفکران خود را غربیتر از غربیها ندانیم باید آنان را صرفاً موجوداتی «متفاوتخواه» دانست که شنای خلاف جهت رودخانه را صرفاً برای دیده شدن انجام میدهند و حربه دیگری برای خودنمایی در سپهر سیاسی کشور ندارند، در حالی که میتوانند همایشی با روشنفکران آن سه کشور برگزار کنند و از آنان لزوم تقویت همزمان دموکراسی و سیستم نظامی را بپرسند.چرا اینجا مرغ همسایه غاز نباشد؟