به گزارش مشرق، رضاخان پس از جلوس بر تخت سلطنت برای حفظ تاجوتخت خود از هیچ اقدامی فروگذار نکرد. هرکس که احساس میکرد مانع است بهسرعت از سر راه خود برمیداشت، حتی او تحمل شنیدن صدای منتقدان حکومت خود که از شیوی حکومتداری او انتقاد میکردند، نداشت. او برای سرنگون کردن مخالفین و معترضین و منتقدین، دایرهی جرائم را افزایش داد و زندانی به نام قصر تأسیس کرد تا با آنها بهشدت برخورد کند و مخالفان دیگر جرئت اعتراض به حکومت نداشته باشند.
زندان قصر و اداری زندان شهربانی
قبل از آنکه زندان قصر ساخته و آماده شود شهربانی فقط چند زندان و بازداشتگاه کوچک فاقد امکانات یک زندان مدرن داشت که عبارت بودند از: محبس نمره۱، محبس نمره ۲، و محبس عمومی و محبس نسوان و نیز یک بازداشتگاه موقت که همه این تأسیسات در ابتدای خیابان جلیلآباد(خیام کنونی) روبهروی ساختمان روزنامه اطلاعات قرار داشت.
محبس شماره ۲ زندان سیاسی بود. این زندان محوطهی بود کوچک که در اطراف آن اتاقکهای بدون منفذ بناکرده بودند. هر اتاقک به یک مقصر سیاسی اختصاص داشت. عرض آن یک متر و درازای آن دومتر بیشتر نبود. در ورودی هر اتاقک از آهن یکپارچه بود وسط هر در به اندازه کف دست سوراخی تعبیه کرده بودند که با شیشه مسدود میشد و از بیرون هم یک پلاک آهنی روی آن قرار داشت.
زندان قصر از بناهای شهربانی در دوره ریاست درگاهی است پیش از آنیکی از قصرهای قاجار بود. شهربانی در محوطه وسیع آن بناهای جدیدی ساخت و آن را به بندهای متعددی تجهیز کرد ظرفیت صدها تن زندانی را داشت. زندان قصر رسماً در ۱۱ آذر ۱۳۰۸ گشایش یافت و به دعوت درگاهی رئیس وقت شهربانی، رضاشاه رسماً زندان را افتتاح نمود و روز دیگر سرتیپ درگاهی توقیف شد و بهجای او سرتیپ صادق کوپال رئیسکل شهربانی گردید.
رئیس اداره زندان میرفضلالله بهرامی و معاون او سروان عبدالله اشرفی بود. ادارهی زندان دارای سه شعبه بود: شعبهی سجل احوال مجرمین و مقصرین یا به اصطلاح دورهی سوئدیها شعبههای داکتیلوسی و انترومپتری یعنی انگشتنگاری و تن پیمانی که متصدی آنها میرزا احمدخان شریف بود. شعبه دارالانتشار یعنی دفتر زندان را میرزا مصطفی حمیدی و شعبهی احصائیهی توفیقات را سید هبهالله خان ایمن شهیدی اداره میکردند [۲].
در دورهی رضاشاه پس از ادارهی تأمینات (پلیس سیاسی و آگاهی) مهمترین ادارات شهربانی، و درعینحال فعالترین آنها «اداره زندان» بود؛ و در این میان، قصر بزرگترین، مهیبترین و پراهمیتترین زندان تحت کنترل شهربانی محسوب میشد و نام آن لرزه بر اندام مخالفان حکومت میانداخت. کسانی که وارد این زندان میشدند سختترین مجازاتها در انتظارشان بود و شکنجههای روحی و جسمی سهمگینی دربارهی آنان اعمال میشد. افراد بسیاری از اقشار مختلف در دورهی رضاشاه در زندان قصر تحت شکنجه قرارگرفته و یا اعدام شدند.
اداره زندان
اداره زندان یکی از فعالترین و پرمشغلهترین ادارات این دوره بود و زندانهای این دوره محل نگهداری زندانیانی بود که یا ابداً محاکمه نشده بودند و یا اینکه محاکمه شده بودند و مدت حبس آنها سپریشده بود ولی آزاد نشده بودند. زندانیان بهویژه آنها که متهم به اقدام علیه حکومت بودند، شرایط بسیار سختی را در زندان میگذراندند. گاهی با استفاده از تعصبات دینی و مذهبی زندانیان را بهجان هم میانداختند، مثلاً لرهای شیعه و کردهای اهل تسنن را بهجان هم میانداختند.
اخاذی از زندانیان و خانوادههای آنان بسیار رایج بود؛ بههمیندلیل مشاغل زندان ازجمله شغلهای بود که سر قفلهایی بسیار بالایی داشت و مأمورین شهربانی برای رسیدن به آن تلاش زیادی میکردند. شکنجه و آزار زندانیان توسط مأمورین بسیار رایج بود و هرگاه یکی از زندانیان سخن از دادستان، مشروطیت و قانوناساسی بهزبان میآوردند، سرهنگ نیرومند رئیس قصر دستور آوردن چوب و فلک صادر میکرد و درحالیکه زندانی شلاق میزد، میگفت «شلاق، قانون اساسی است و فلک مشروطیت». هرگاه یکی از زندانیان از شدت عذاب دست به خودکشی میزد به او تهمت جنون میزدند. تریاک خوردن، رگ زدن و خود را از پنجره زندان آویختم، بهطور مکرر اتفاق میافتاد، ولی هیچ صدایی از دیوارهای زندان نمیگذاشت [۳].
در آن روزگار در زندان قصر ضربالمثلهای تلخی میان زندانیان و نیز زندانبانان رایج شده بود:«ان شالله سیگار ادیبالسلطنه نصیب بشود» و یا « تو را از درب علیمالدوله بیرون کنند»؛ در ضربالمثل نخست، منظور از ادیبالسلطنه سرهنگ یحیی رادمر رئیس پلیس وقت بود که معمولاً اجرای احکام اعدام بر عهده داشت. میگویند کسی را که قرار بود حلقآویز شود، ادیبالسلطنه به وی سیگار تعارف میکرد که ظاهراً جلوی اضطراب و پریشانی محکوم را بگیرد و منظور از سیگار ادیبالسلطنه همین است. اما در ضربالمثل دوم منظور از علیمالدوله رئیس بهداری وقت شهربانی و مراد از «درب علیمالدوله» در چوبینی بود که به محوطهای تپه گونه، میان زندان قصر و پادگان قصر باز میشد و زندانیان سیاسی را بر فراز بلندیهای آن اعدام میکردند.
اداره پلیس سیاسی
در این دوره امنیت سیاسی کلاً بر عهده مختاری و اداره پلیس سیاسی بود. مطلعین میگویند در حدود ۴۰۰ نفر عضو داشت. اداره پلیس سیاسی اضافه بر این عده گروهی به اصطلاح خبرچین اصناف مختلف مردم داشت که بعضاً به انگیزههای مختلف یا مجانی کار میکردند و با پول ناچیز میگرفتند. اعتقاد سیاسی روز این بود که کمونیستها و حتی کسانی که گرایش به اصطلاح چپی داشت برای وحدت ایران خطرناک و زیانبار بوده و از همین رو اداره پلیس سیاسی مأموریت داشت اشخاصی از این قبیل مردم را پیجویی و دستگیر نموده و تحت پیگرد قرار دهد [۴].
زندانیان سیاسی معمولاً بعد از پایان دوران محکومیت در زندان نگهداشته میشدند و اگر کسی از زیر بار شکنجهها و آزارها سالم به در میبرد و به اطلاع رضاشاه میرسید، میگفت: «مگر هنوز او زنده است؟ ده سال برای مردن او کافی نیست؟ مگر میهمانخانه ساختهایم؟ » این سخنان به این معنی بود که باید زندانی به قتل برسد.
یکی از آسانترین راهها برای از میان برداشتن مخالفان و معترضان این بود که به آنها اتهاماتی نسبت بدهند و آنها را به زندان بیندازند. در اینجا به برخی از اتهاماتی که حکومت علیه مخالفان استفاده میکرد میپردازیم.
اتهام توهین به مقام سلطنت
وحشت از دست دادن قدرت سبب شد که دامنه تفسیر جرائم علیه امنیت کشور ضدیت با سلطنت بهقدری توسعه یابد که هرگونه انتقاد، اعتراض و یا کم ارادتی نسبت به رژیم، مخالفت با حکومت تلقی شود و فاعل آن به دردسر بیفتد. پرونده اکثر زندانیان بیانگر این بود که با حکومت مخالف بودهاند و در انواع و اقسام توطئهها و دسایس عجیبوغریب شرکت داشتهاند، حالآنکه در بسیاری از موارد ریشهی این کار، انتقامجویی، اخاذی و ... بوده است.
در این دوره هرکسی که احساس میشد قلباً با رژیم موافق نیست با هر نحو ممکن نابود میشد. اتهام توهین به مقام سلطنت و نشر اکاذیب در دسترسترین حربهای بود که بسیار مورد استفاده قرار میگرفت. در سال ۱۳۱۰ ماده ۸۱ قانون مجازات عمومی اصلاح شد و مجازات توهین به رئیس مملکت – به هر نحوی که باشد – سه ماه تا سه سال حبس تعیین شد. این ماده باب خودشیرینیها خوشخدمتیهای دستگاه پلیس رضاخان را باز کرد و بیگناهان زیادی بهموجب این ماده گرفتار میشدند.
دکتر متین دفتری یکی از وزرای دادگستری و نخستوزیر عهد رضاخان دراینباره چنین میگوید:
«وزیر دادگستری که مشاور حقوقی شاه را به عهده داشت یک روز شکوهالملک رئیس دفتر مخصوص پیغام شاه را به من داد که «شخصی برای ترک دعوی دولت نسبت به یک ملک خالصه دویست هزار تومان رشوه به من تکلیف کرده است، به چه عنوان قانونی میشود او را تعقیب جزایی کرد؟ » جواب دادم:« به اتهام جرم توهین به مقام سلطنت بهنحوی از انحا که در قانون تصریح شده است. این اظهارنظر فوقالعاده مورد پسند واقع شد و تعقیب به عمل آمد و بالاخره متهم به اظهار عجز و ندامت مورد عفو واقع شد».
ماده دیگری که بسیار مورد استفاده قرارگرفته میشد ماده ۲۶۹ مکرر قانون مجازات عمومی مصوب ۱۳۱۳ بود. بهموجب این ماده:
«هرکس بهقصد اضرار به غیر یا تشویش اذهان عمومی یا مقامات رسمی بهوسیله مراسلات یا عرایض یا راپورتهای یا نشر یا توزیع هرگونه اوراق چاپی یا خطی با امضاء یا بدون امضا اکاذیبی را اظهار نماید یا اعمالی را برخلاف حقیقت رسمی یا بهعنوان نقلقول به شخصی یا اشخاصی یا مقامات رسمی تصریحاً یا تلویحاً نسبت دهد ... به حبس تأدیبی از یک ماه تا دو سال محکوم خواهد شد...»[۶].
اتهام ارتباط با کشورها بیگانگان
یکی دیگر از اتهاماتی که افراد زیادی راهی زندان کرد، اتهام به ارتباط با کشورهای بیگانه بود. برای نمونه، طبق اسناد موجود، جوانی به نام محسن جهانسوزی در دوران تحصیل در دانشگاه به اتهام ارتباط با بیگانگان(شوروی) از سوی شهربانی دستگیر و مدتها در زندان قصر شکنجه شد تا بلکه به آن اتهام اعتراف کند و تأیید نماید که با کشورهای خارجی در ارتباط بوده و برای آنها جاسوسی میکرده است. ذکاءالدوله غفاری، که خود به همین اتهام دستگیرشده و تحت شکنجه قرارگرفته بود.
دربارهی محسن جهانسوزی، که شاگرد سابقش در دانشگاه تهران بوده در کتاب خاطرات خود، چنین مینویسد:
«در دادرسی ارتش که جهانسوزی را دیدم اظهار داشت که بهترین روز برای بازپرسی من روزی بود که در شروع بازجویی در ادارهی سیاسی به من دستبند قپانی میزدند و با کشیده و فحش سؤالات را شرع مینمودند و از کشیدن گوش و کتک زدن با انبر پای بخاری فروگذار نمیکردند و الا از روزهای نخست چه بگویم. جهانسوزی میگفت یکدفعه بهقدری اذیت کردند که به خیال خودکشی افتادم ولی فکر کردم اگر من خود را بکشم خواهند گفت او با خارجیها ارتباط داشت و از برای آنکه اسرارش فاش نشود خود را کشت و ممکن بود در این صورت برای شماها نیز سختگیری بیشتری کنند. روز قبل از اعدام در دادرسی ارتش تحقیقات عمیقی از او میشود که نشان میدهد کلیهی اتهامات دال بر ارتباط با بیگانگان بیاساس بوده است. » محسن جهانسوزی که در آن هنگام کمتر ۲۵ سال سن داشت پس از تحمل شکنجههای بسیار و درحالیکه مدرکی هم مبنی بر ارتباط او با خارجیان بهدست نیامده بود، فقط ۱۲ روز پس از آنکه بازجویان شهربانی اتهامات او را بیدلیل دانسته، وی را بیگناه اعلام کردند، در روز ۲۲ اسفند ۱۳۱۸ در زندان قصر به جوخه اعدام سپرده شد تا بلکه برگ زرین دیگری! بر افتخارات! دوران طلایی سلطنت رضاشاه افزوده شود [۷]
غفاری که خود از استادان دانشگاه تهران بود بهصرف اینکه یک روز در کلاس درس ساخت راهآهن سراسری شمال و جنوب را غیراقتصادی خوانده بود، از سوی شهربانی رضاشاه دستگیر شد و مدتها در زندان قصر تحت شدیدترین شکنجهها قرار گرفت. غفاری در مورد برخی شکنجههای موسوم در زندان قصر که دربارهی خود او نیز اعمالشده بود، چنین نوشت:
«وسایل شهربانی برای اقرار گرفتن عبارت است از انواع شکنجه و عقوبت از قبیل دستبند قپانی، شلاق، گرفتن خواب، انژکسیون آب جوش، کم دادن غذا، عدم وسایل خواب، گرفتن لباس و فرش اتاق سرما، پاشیدن آب تو اتاق، مقید نگاهداشتن دائمی زندانی با دستبند و پایبند. »
اتهام به کمونیست بودن
اعتقاد روز بر این بود که کمونیسم در ایران در حال ترویج است؛ بنابراین اتهام کمونیست شدن در عهد رضاخان اتهام بسیار سنگینی بود ترس هیئت حاکمه، بهویژه شخص رضاشاه از نفوذ خارجیها سبب شد که سختگیریها و کنترلهای زیادی برای جلوگیری از نشر افکار کمونیستی و نفوذ خارجیها اعمال شود. مهمترین اقدام حکومت، تصویب قانونی در سال ۱۳۱۰ تحت عنوان «قانون مجازات مقدمین بر امنیت و استقلال مملکت» بود. این قانون که به «قانون سیاه» معروف شد با نسخ مواد ۶۰ و ۷۷ قانون مجازات عمومی، در مورد مجازات کسانی که متهم به واژگون کردن حکومت و نشر افکار اشتراکی بودند مجازات شدیدی تعیین کرد و رسیدگی به اینگونه جرائم را در صلاحیت محکمه نظامی قرارداد. بهموجب این قانون که بسیار طولانی و قابل تفسیر بود، بسیاری از افراد بیگناه در دادگاههای نظامی محکوم و معدوم شدند. اتهام کمونیست بودن و وابستگی به دول خارجی، توسط اداره سیاسی شهربانی به سهولت به افراد نسبت داده میشد.
وضعیت زندگی در زندان رضاشاهی طاقتفرسا بود. اغلب اتفاق میافتاد که دو، سه یا چهار نفر را در یک سلول یک متر در یک متر و نیم رویهم تلنبار کنند. جایی که حتی یک زندانی نمیتوانست در آنجا دراز بکشد. در دیوار سلولها هیچ منفذی برای جریان هوا وجود نداشت. وضع رقتانگیز بهداشتی اغلب باعث شیوع بیماریهای همهگیری چون تیفوس میشد که مقامات در مبارزه با آن تعلل میورزیدند چرا که اجازه میداد برخی از مرگها آشکارا سیاسی چون مرگ تقی ارانی مؤسس حزب تودهی ایران را به حساب بیماری گذاشت. [۸]
پروندهسازی جعلی
بسیاری از زندانیان دوره رضاشاه را کسانی تشکیل میدادند که حاضر به فروش واگذاری املاک خود به رضاشاه و اطرافیان او نبودند. این افراد را ابتدا با پروندهسازیهای جعلی راهی زندان میکردند و پس از مدتی شکنجه و تهدید در نهایت مجبور میساختند اسناد املاک خود را واگذار کنند و از بند رهایی یابند. پس از سقوط رضاشاه مجلهی وحید از قول یکی از شاهدان عینی به یک نمونه از این موارد چنین اشاره کرد:
یک روز که باز من با یکی از پاسبانها دعوا کردم مرا بردند به حبس انفرادی، همانکه سابقاً تیمورتاش در آن بود. بعد از دو سه روز که در آنجا بودم یک زندانی دیگر آوردند و در اتاق روبهروی من جا دادند که بهمحض ورود به سلول گفت: «اناالله و انا الیه راجعون»
از پاسبان کشیک پرسیدم این کیست؟ گفت حسن مشار. از ان روز به بعد مدیر و رئیس روزی دو بار به سلول او میرفتند. من کنجکاوی کردم که بفهم چه کار کرده پی بردم که او یکی از مالکین شمال است؛ میخواستند املاکش را بخرند و او حاضر به فروش نبود. مدیر زندان و رئیس که ملاقات او میآمدند برای این بود که او را راضی به فروش املاکش کنند. روزهای اول راضی به فروش نبود، بالاخره تن داد و املاکش را واگذار کرد و آزاد شد. [۹]
نابودی رجال و دولتمردان
رضاخان که قدرت خود را با زور اسلحه به دست آورده بود، اعتقادی به تقسیم قدرت نداشت؛ به همین خاطر در دوره او هیچگونه فعالیت سیاسی غیردولتی وجود نداشت. به گفته خود او رژیم او یک نفره و انا و لا غیری بود، درنتیجه هیچ خبری از حزب و تشکیلات صنفی و سیاسی نبود. رضاخان که قزاق گمنامی بیش نبود همیشه نگران از دست دادن قدرت خود بود؛ بهویژه آنکه دسیسهگرانی همچون درگاهی، آیرم و مختاری در مام ریاست شهربانی و آگاه از مسائل سیاسی و امنیتی کشور، این فکر را در شاه القا میکردند که همه درصدد کودتا و شورش علیه او هستند. درنتیجه رضاشاه به فردی بسیار شکاک، وسوسهپذیر و دهنبین تبدیل شده بود که به دلیل سواد کم و عدم اطلاع از اوضاع و احوال، بیاعتمادی مفرطی به اهل قلم و سیاست و همقطاران نظامی خود داشت و درنتیجه همواره در بیم از دست دادن تاجوتخت بسر میبرد.
یکی از موضوعاتی که برای ارزیابی و قضاوت درباری دستگاه قضا عهد رضاخان نباید از آن گذشت نابودی و قتل رجال و دولتمردانی است که در استقرار و استحکام سلطنت رضاخان یار و یاور او بودند. این پدیدهی بینظیر را میتوان یکی از وجوه تمایز حکومت رضاشاه از سایر حکومتها در طول تاریخ ایران به حساب آورد. رضاخان که قدرت خود را با زور اسلحه به دست آورده بود، اعتقادی به تقسیم قدرت نداشت؛ به همین خاطر در دوره او هیچگونه فعالیت سیاسی غیردولتی وجود نداشت.
او از بازیگران دورهی تغییرات اساسی و کسانی که در سالهای تلاش او برای بهدست گرفتن قدرت، بیشترین خدمت را به او کردن روی گردان بود و یکی را پس از دیگری نابود کرد. کسانی همچون: تیمورتاش، نصرتالدوله فیروز، سردار اسعد بختیاری و دیگران که در بهقدرت رساندن رضاخان بیشترین خدمات و زحمات را تحمل کردند، یکی پس از دیگری قربانی سوءظن رضاخان شدند. اشتباه این افراد این بود که خیال میکردند چون رضاخان فردی بیسواد و بیاطلاع است، همیشه برای اداره کردن کشور به آنها نیازمند خواهد بود. درنتیجه سعی کردند هرچه بیشتر قدرت خود را توسعه دهند؛ بیخبر از اینکه یکی از اصول استبداد شرقی این است که همیشه سوءظن به کسانی که از نظر قدرت بعد از دیکتاتور قرارگرفتهاند وجود دارد. مشکل عمده وزرا و متصدیان دستگاه پهلوی این بود که نمیدانستند چرا مورد غضب واقع شدهاند.
نهایت آرزوی یک وزیر این بود که وقتی با شاه روبهرو میشود او عصبانی و اوقات تلخ نباشد. کتک زدن یک وزیر و ناسزا گفتن و به زبان آوردن سخنان رکیک، رفتار معمولی رضاشاه با مقامات بود؛ ولی آنچه حمل بر نابودی و قتل یک فرد میشد، تکیه کلام«معدومت میکنم» بود. به هنگام گرفتاری تیمورتاش، علیاکبر داور وزیر عدلیه و دوست صمیمی تیمورتاش سعی کرد به رفیق خود کمک کند، بنابراین، نزد رضاخان رفت، رضاخان به او گفت: دیدی این رفیقت چطور شد؟ روزنامه تایمز را نخواندی؟ (تایمز مطلبی در حمایت و تمجید از تیمورتاش نوشته بود) داور گفت: از کجا معلوم که در این کار عمدی توسط انگلیسیها نباشد تا به او صدمه بزنند؟ رضاشاه نگاهی به او کرد و گفت: این گوشهایت را باز کن والا معدومت میکنم! همین کلام را درمورد صوتالدله قشقایی که حاضر نشده بود املاک خودش را به رضاشاه واگذار کند، گفته بود.
دولتمردان عصر پهلوی سر سالم به گور نمیبردند. بعضی همانند تیمورتاش، نصرتالدوله فیروز و اسعد بختیاری گرفتار زندان شدند و پس از تحمل مدتی آزار و شکنجه به طرز فجیعی توسط مأمورین رضاشاه کشته شدند درحالیکه هیچگاه محاکمه نشدند و هیچ حکمی علیه آنها صادر نشده بود. بعضی همانند علیاکبر داور، از سرنوشت دوستان خویش عبرت گرفتند و دست به خودکشی زدند. افراد زیادی به زندان افتادند و گروهی نیز راه تبعید و دوری از وطن را در پیش گرفتند.
منبع: پایگاه هادی